محاکمه «فیلمفارسی»سازان و هورا کشیدن برای سانسور! بخش ۱۹ خاطرات سینمایی تقی مختار

محاکمه «فيلمفارسی»سازان و هورا کشيدن برای سانسور! بخش ۱۹ خاطرات سينمايی تقی مختار
گویا
گویا - ۱۴ مرداد ۱۳۹۴

محاکمه «فیلمفارسی»سازان و هورا کشیدن برای سانسور! بخش ۱۹ خاطرات سینمایی تقی مختار »
» نسخه قابل چاپ
» ارسال به بالاترین
» ارسال به فیس بوک »

تقی مختار

taghimokhtar@yahoo.com

ویژه خبرنامه گویا

حسین سرفراز در ادامه گفت و گوی بلندش با مجله «فیلم» به موضوع «تماشاچی» فیلم های فارسی پرداخته و گفته بود: «چون هر نوع فعالیتی در سینما انجام می گیرد بخاطر جلب تماشاچی است بد نیست روی این قید "بخاطر" کمی تامل کرده و آن را تفسیر کنیم. اگر [اقدامات] تمام عوامل سازنده یک فیلم "بخاطر" پیشرفت فکری و ذوقی و استفاده صحیح تماشاچی صورت بگیرد این کار خدمت است و خدمت را باید بزرگ داشت و احترام نهاد و حتی ستایش کرد. و اگر، به عکس، تمام این فعالیت هائی که می شود "بخاطر" تحمیق تماشاچی و خالی کردن جیب او و غیرمستقیم و عملا انحراف اخلاقی و ذوقی او صورت بگیرد، این کار خیانت است و خائن باید به سزای عمل خیانت آمیز خود برسد.»

او پس از ذکر این مقدمه گفته بود: «متاسفانه غیر از عده معدودی، بقیه دست اندر کاران سینمای فارسی هر کاری که می کنند "بخاطر" معنویت نیست بلکه "بخاطر" جنبه مادی آن و خالی کردن جیب تماشاچی است. در این میان عملا می بینیم که این تماشاچی است که قربانی می شود. و این تماشاچی است که ناگزیر است با شرایطی که برایش بوجود آورده اند، و در حالی که وسیله تفریح دیگری ندارد، به سالن سینما پناه ببرد و شاهد بشکن بشکن ظهوری و قر کمر همایون و اندام مثلا سکسی علیا مخدرات باشد.

"اگر [اقدامات] تمام عوامل سازنده یک فیلم "بخاطر" پیشرفت فکری و ذوقی و استفاده صحیح تماشاچی صورت بگیرد این کار خدمت است و خدمت را باید بزرگ داشت و احترام نهاد و حتی ستایش کرد"و وقتی هم که می خواهند نتیجه اخلاقی فیلم را به بیننده تزریق کنند از زبان قهرمان داستان می گویند "گنج قارون نمی خوام - مال فراوون نمی خوام!" آخر پدر آمرزیده ها، در دوران کار و تلاش و تحرک امروزی که افراد اجتماع سعی می کنند در سایه کار و تلاش بیشتر از نظر مالی در رفاه باشند این چه درسی است که مثل درویش های شپشوی عهد عتیق به مردم می دهید؟! این در حالی است که سازندگان فیلم ها خودشان هم [به یک چنین پیامی] معتقد نیستند و تمام فعالیتشان صرفا به این "خاطر" صورت می گیرد که از راه همین فیلم های فارسی به "گنج قارون و مال فراوون" دست پیدا کنند!»

در اینجا «م. صفار» نظر حسین سرفراز را درباره کارگردان های فیلم ها پرسیده و از او خواسته بود به تحلیل کار و سهم آن ها در چگونگی فیلم های فارسی بپردازد.

سرفراز در این زمینه گفته بود: «کارگردان به معنی صحیح کلمه در حقیقت خالق یک اثر سینمائی است. درست است که تماشاچی هنگام دیدن یک فیلم توجه اش بیشتر معطوف به داستان و بازی هنرپیشه است ولی کارگردان مهمترین نقش را در تولید یک فیلم دارد؛ که هر چه بیشتر در این باره بگوئیم توضیح واضحات است. بنا بر این، می پردازم به بحث اصلی خودمان که چگونگی کیفیت و کمیت کار کارگردان هاست. به نظر من در سینمای فارسی، غیر از یکی دو نفر، کسی را نمی توان سراغ کرد که بتوان درباره او کلمه کارگردان را به معنی واقعی اطلاق کرد.

برای این که کار کارگردان های سینمای فارسی را دقیقا مورد بررسی قرار دهیم لازم است نام آن ها را مطرح کرده و بعد درباره آن ها و سلیقه ها و عقیده ها و طرز کارشان گفت و گو کنیم.»

پس از این مقدمه، سرفراز گفته بود: «در حال حاضر ساموئل خاچیکیان، [محمد] زرین دست، امیر شروان، [نصرت الله] وحدت، سیامک یاسمی، عباس شباویز، حسین مدنی، اسماعیل پورسعید، نظام فاطمی، عزیزالله بهادری، اسماعیل ریاحی، [محمدعلی] فردین، [ناصر] ملک مطیعی، [مهدی] میثاقیه، صابر رهبر، آرمان [آرمائیس هوسپیان]، رضا فاضلی، [آرامائیس] آقامالیان، عباس کسائی، منوچهر صادقپور، فریدون ژورک، مسعود کیمیائی، مهدی رئیس فیروز، رضا صفائی، داریوش مهرجوئی، دکتر اسماعیل کوشان، دکتر امیرهوشنگ کاووسی، و عده ای دیگر دست اندر کار ساختن و پرداختن فیلم فارسی هستند. یک نگاه به این لیست ما را به این نتیجه می رساند که برخی از این گروه خود تهیه کننده بوده اند [یا هستند] که با سوء استفاده از [موقعیت] سرمایه گذاری شخصی مرتکب گناه کارگردانی هم شده اند [و می شوند]. عده ای نیز هنرپیشه های نام آوری بوده اند [و هستند] که به اصطلاح با کارگردان های دیگر کار کرده اند و بعد با خودشان گفته اند اگر کارگردانی این است پس چرا آن ها کارگردان نباشند! و نیز گروهی دیگر [هستند] که گویا زمانی که در خارج تحصیل می کرده اند، بنا به ادعای خودشان، درس کارگردانی هم خوانده اند. عده بعدی کسانی هستند که به هر حال در سینمای فارسی شغل و حرفه ای داشته اند، مثلا سناریست بوده اند و یا فیلمبردار و یا مامور مونتاژ و غیره... این ها هم کم کم چون اوضاع را بلبشو دیده اند بدشان نیامده که کارگردانی هم بکنند! فی المثل، یکی از دوستان خود بنده زمانی در یکی از تروپ های تئآتری مدیر برنامه ها بود، بعد کار آن تروپ متوقف شد و چیزی نگذشت که اسم این دوست عزیز را بعنوان کارگردان روی پلاکارد چند فیلم دیدم و با تعجب از خودم سئوال کردم که آیا ایشان ضمن خواب نما شدن به فنون کارگردانی آشنا شده اند؟! و دیگران هم به همین قیاس! واقعا بحث ما بر سر این نیست که کی چطور و از چه راهی کارگردان شده، بلکه بحث بر سر این است که کارنامه اعمال آقایان، که همان فیلم هایشان باشد، یک سره تیره و سیاه است.

"درست است که تماشاچی هنگام دیدن یک فیلم توجه اش بیشتر معطوف به داستان و بازی هنرپیشه است ولی کارگردان مهمترین نقش را در تولید یک فیلم دارد؛ که هر چه بیشتر در این باره بگوئیم توضیح واضحات است"و این یک علت دارد که در ضمن "علت العلل" هم هست و آن این که هیچ یک از آن ها درس این کار را نخوانده اند و آن هائی هم که مدعی هستند درس این کار را خوانده اند فقط "مدعی" هستند چون فیلم های [این دسته از] آقایان هم که ما دیده ایم چیزی بوده است شبیه آن درس نخوانده ها! البته در لیستی که دادم، تنی چند هم یافت می شوند که صرفا از روی علاقه و نه اطلاع در این کار هستند و زحمت می کشند و انرژی به خرج می دهند و باز هم صرفا روی علاقه توانسته اند اندک اندک تجربه ای پیدا کنند. حالا اگر این تجربه با دید و جهان بینی لازم برای یک کارگردان توام نیست این خود مساله جداگانه ای است.»

سرفراز آن گاه به تحلیل و بررسی کار گروه های مختلف کارگردان ها که در خصوص آن توضیح داده بود پرداخته و با شروع از، به قول خودش، «درس خوانده ها» گفته بود: «آقای داریوش مهرجوئی بعنوان یک کارگردان تحصیل کرده فیلمی ساخت به نام "الماس ۳۳" که تهیه کننده آن امکاناتی فراهم کرده بود برای [نشان دادن] زرق و برق ظاهری. از نقطه نظر کارگردانی هم تا حدودی فاقد "اغلاط فاحش" سینمائی بود که نظایر آن را در کار دیگران می بینیم، ولی "الماس ۳۳" از نظر ارزش حتی به پای یک فیلم جیمز باندی درجه سه و چهار خارجی هم نمی رسید و فقط دوستان از حسن نیت آقای [نصرت الله] منتخب [صاحب سینما و استودیو «پلازا»] تهیه کننده فیلم استفاده کرده بودند و هی پول و هی پول! اما از خودشان مایه فکری در فیلم دیده نمی شد و شاید هم حق داشتند، چون [مایه فکری] نداشتند! خب، این نتیجه کار یکی از تحصیلکرده ها که ملاحظه فرمودید شاهکاری خلق نکرد. [البته این را هم] ناگفته نگذارم که در ده دقیقه اول فیلم "الماس ۳۳" کارگردان تا حدی موفق بود.»

او سپس به کارهای محمد زرین دست پرداخته و گفته بود: «و اما یکی دیگر از تحصیلکرده ها دوست بسیار عزیز خود من [محمد] زرین دست است که شخصا جوان علاقه مند و پرشور و با محبتی است اما از او در کارش به عنوان یک کارگردان تحصیل کرده ناموفق نام می بریم که [اولین] نمونه کارش هم "هاشم خان" بود. "هاشم خان" [با شرکت بهروز وثوقی، فروزان، ناصر ملک مطیعی، کتایون، احمد قدکچیان و...، فیلمبردار مازیار پرتو، محصول استودیو «مولن روژ»، تولید سال ۱۳۴۵) فیلمی بود بدون تداوم و بدون این که الفبای کارگردانی در آن رعایت شده باشد.

در این فیلم نقش فیلمبردار که مناظری از کاشیکاری های زیبای اصفهان را نشان می داد بیشتر به چشم می خورد تا نقش کارگردان. و تازه این فیلم اگر خوب هم بود در حد ادعای یک کارگردان تحصیل کرده نمی توانست باشد چون نظایر آن را - منهای صحنه های پوچ آن که آن هم از جیب جنابان اخوان ها [مرتضی و مصطفی اخوان صاحبان استودیو دوبلاژ و فیلمسازی و نیز سینماهای «مولن روژ»] پرداخت شده بود - می شود در فیلم های خیلی از کارگردان های بی ادعای دیگر هم دید. آخرین فیلم این دوست عزیز هم "پلی به سوی بهشت" [چهارمین فیلم زرین دست در ایران، با شرکت منوچهر وثوق، آرمان، همایون، غلامرضا سرکوب، عزت الله وثوق، ایران قادری، عزیز اصلی، سارا، ثریا بهشتی و...، سناریست محمد زرین دست، تهیه کنندگان مثقالی و ناصر دهباشی، محصول شرکت «نمایشات»، تولید سال ۱۳۴۷] بود که از نمایش آن زمان درازی نمی گذرد [که دیدیم] نوعی تقلید و دنباله روی از کارگردان های درس نخوانده نظیر سیامک یاسمی بود؛ همان جوان اول، همان تعقیب به وسیله اتومبیل در جاده ها، همان مادر پیر و گریه در فراغ فرزند، و همان پدر پولدار که فرزندش را گم کرده است، و باز همان همایون با قر کمر و سکس خانم ثریا بهشتی! واقعا مسخره است! بنا بر این، می بینیم که تحصیل کرده ها چیزی اضافه تر از تحصیل نکرده ها ندارند و تحصیل نکرده ها هم می دانیم که چیزی ندارند و به این ترتیب [می شود گفت] این گروه الفاتحه!»

سرفراز سپس به «هنرپیشه هائی که کارگردان شده اند» پرداخته و گفته بود: «آقایان آرمان و فردین بهتر است همان فیلمشان را بازی کنند چون اگر باز هم خیال کارگردانی داشته باشند اعتبار هنرپیشگی آن ها هم از میان خواهد رفت چون ناگزیر باید اسم آن ها را در کنار عباس کسائی و یا منوچهر صادقپور نوشت. وحدت هم می داند که فیلم آخرش بخاطر ابتذال آن توقیف شد. و همه حرف ها در همین توقیف فیلم بخاطر مبتذل بودن نهفته است.

"به نظر من در سینمای فارسی، غیر از یکی دو نفر، کسی را نمی توان سراغ کرد که بتوان درباره او کلمه کارگردان را به معنی واقعی اطلاق کرد"پس می ماند ملک مطیعی که بخاطر کارگردانی فیلم "سوداگران مرگ" [اولین فیلم کارگردانی شده توسط ناصر ملک مطیعی، با شرکت ناصر ملک مطیعی، ویکتوریا، واهیک، فریدون نریمان و...، سناریست منوچهر مطیعی، تهیه کننده دکتر اسماعیل کوشان، محصول «پارس فیلم»، ۱۳۴۱] او را اقلا دارای فکر "این کار" دیده ایم که متاسفانه در سایر فیلم هایش (از آن جمله "جاده زرین سمرقند" [با شرکت ناصر ملک مطیعی، ایرن زازیانس، ارحام صدر، سهیلا، نصرت الله محتشم و...، سناریست ناصر ملک مطیعی، فیلمبردار عنایت فمین، تهیه کننده جمال مجتهدی سینمادار و موسس «سازمان سینمائی چهلستون»، محصول سال ۱۳۴۶]) فکر "این کار" دیگر در او دیده نمی شد. توصیه من به هنرپیشه هائی که کارگردان شده اند روی هم رفته این است که آن ها این گناه را مرتکب نشوند و بگذارند رسوائی کارگردانی برای دیگران باقی بماند.»

او در باره «تهیه کنندگانی که کارگردانی هم می کنند»، ضمن تاکید بر این که «باید قلم قرمز روی همه شان کشید و اصلا به حسابشان نیاورد»، گفته بود: «هنوز یک نمونه کوچک هم از کار آن ها ندیده ایم که بشود درباره اش بحث کرد. این ها بخاطر تهیه فیلم از همان ابتدا دیدشان یک دید تجارتی است و حتی همان مختصر تلاشی را هم که شاید کارگردان هائی نظیر ساموئل [خاچیکیان] برای ارئه یک نوع برداشت سینمائی می کنند به کار نمی برند. [در واقع] آنچه این آقایان می سازند یک نوار متحرک است و حرام کردن مقداری فیلم خام!»

سرفراز آن گاه به اسم ها پرداخته و گفته بود: «در باره کسانی مثل [عباس] شباویز، [عزیزالله] بهادری، اسماعیل پورسعید، حسین مدنی، اسماعیل ریاحی، و نظام فاطمی باید گفت آفتاب آمد دلیل آفتاب! و اصلا همه صحبت ها در باره ابتذال سینما بر می گردد به فیلم هائی که این دوستان عزیز و یا کسانی نظیر آن ها ساخته اند [و می سازند] و در این میان گو این که شیوه کار این ها شیوه فاسدی است ولی ما در میان کارگردان هایمان "ام الفساد" هم داریم. و این "ام الفساد"ها همان جنابان سیامک یاسمی ها، دکتر کوشان ها (پدر سینمای فارسی که فرزند ناخلفش فکر و روح مردم را مسموم کرده) می باشند.

می گویند "چو دزدی با چراغ آید - گزیده تر برد کالا" و کسانی مثل سیامک یاسمی (او، البته، شخصا مرد خوب و مودب و محترمی است و از این نظر من برای او همیشه احترام قائل بوده و هستم) که به شیوه مخصوصی رگ خواب طبقه تخمه شکن را به دست آورده و خوب دانسته چطور این رگ خواب را تحریک کند و در نتیجه جیب خود را از پول انباشته سازد. سیامک یاسمی فیلمی ساخت به نام "گنج قارون" و این فیلم مبداء اختراع شخصیتی شد در سینمای فارسی که هنوز هم هر دودی به چشم این هنر و صنعت بومی می رود از گور همین شخصیت کاذب و حرامزاده است. در مورد فیلم فیلم "گنج قارون" به نظر من بحث کارگردانی به معنی صحیح و سینمائی آن اصلا مطرح نیست بلکه "هنر" کارگردان آن در اختراع داستان و قهرمانان قلابی و کذائی آن بود و به همین خاطر هم ما در اینجا درباره همین نکته بحث می کنیم. بعد از آن فیلم بود که چیزهائی از آنچه مورد علاقه مردم بی فرهنگ است، از قدیم بوده و هنوز هم وجود دارد؛ مثل فداکاری، آبگوشت خوری، دلقک بازی و بالاخره عشق و عاشقی و ژست های مکش مرگ مای خانم فروزان و غیره و غیره... [رواج یافت] و این فیلم درست مثل یک ماده مخدر تاثیر زشت و کریه خودش را باقی گذاشت و از آن زمان راه سینمای فارسی مشخص شد.

"یک نگاه به این لیست ما را به این نتیجه می رساند که برخی از این گروه خود تهیه کننده بوده اند [یا هستند] که با سوء استفاده از [موقعیت] سرمایه گذاری شخصی مرتکب گناه کارگردانی هم شده اند [و می شوند]"بطوری که اگر کسی فیلم تاریخی هم می سازد باز نشانه هائی از "گنج قارون" در آن دیده می شود و چنین است که جلو پای سینمای فارسی در دوره دوم فعالیت هایش راهی کج گذاشته شد. سرچشمه فساد همین بود: آسان سازی و پول سازی، و این فورمولی بود که هر کس می خواست فیلم تهیه کند به آن روی می آورد و یک سرمشق هم به نام "گنج قارون" جلو رویش بود. و فساد از همین جا شروع شد.»

سرفراز، اما، درباره ساموئل خاچیکیان - از میان آن دسته از کارگردان ها که به عقیده او «صرفا از روی علاقه و نه اطلاع در این کار هستند و زحمت می کشند و انرژی به خرج می دهند و... توانسته اند اندک اندک تجربه ای پیدا کنند» - نظری دوگانه داده و گفته بود: «ساموئل از سینما بی اطلاع نیست. ولی اطلاع او محدود به قشر ظاهری سینماست.

او هنوز به پیام سینما و رسالت سینما واقف نشده. بنا بر این، آگاهی او [نسبت به سینما] یک آگاهی قشری است و به همین خاطر است که وقتی به دیدن یک فیلم خوب سینمائی می رود بجای این که متوجه پیام و حرف فیلم باشد متوجه زاویه ها[ی دوربین] و سکانس بندی آن است و از این تجربه عینی به همان صورت [در فیلم هایش] استفاده می کند و در واقع از [نحوه ساخت] آن فیلم ها تقلید می کند. البته کار او از لحاظ فنی کمتر مورد ایراد است ولی از نقطه نظر هنری فاقد هرگونه ارزش و اعتباری است.»

و در پایان اظهارنظرهایش در باره کارگردان های آن دوره سینمای ایران این را افزوده بود که: «ما هنوز از کارگردان های موجود حتی یک اثر سینمائی که قابل دفاع باشد و نیز قابل نمایش در یک فستیوال جهانی ندیده ایم. و بیهوده و تصادفی نیست که هنوز سینمای ایران نتوانسته است از محدوده مرزهای داخلی خارج بشود. تاثیر کار و نحوه فکر آقایان اگر به همین صورت باشد این وضع همچنان پایدار خواهد ماند و لذا تنها چاره کار این است که یک کشتی مسافربری اجاره کنیم و تمام دست اندرکاران سینمای امروز را در آن بنشانیم و این ها را ببریم دور از مرزهای خودمان، در آب های اقیانوس ها، به امید خدا رهایشان کنیم تا مگر آن کشتی راه به جائی ببرد که در آنجا به این آقایان حداقل الفبای سینما را یاد بدهند!»

با این همه، سرفراز یادش نرفته بود که در ادامه این برداشت یاس آمیز اضافه کند که: «در پایان این بحث می خواهم صمیمانه از کوشش جلال مقدم که با ساختن فیلم "سه دیوانه" می خواست تلفیقی از سینمای تجارتی و هنری به وجود آورده و راه صحیحی را ارائه کند ولی متاسفانه فیلمش مورد عنایت قرار نگرفت، ستایش کنم و همینطور از تهیه کننده آن فیلم [عباس] شباویز و دوستانش.»

.

منابع خبر

اخبار مرتبط