'شهرت دیرهنگام'؛ انتشار کتاب آرتور شنیتسلر پس از ۱۲۰سال
دو هفته پیش کتاب تازهای از آرتور شنیتسلر (۱۹۳۱ – ۱۸۶۲) نویسنده و نمایشنامهنویس نامدار اتریشی در اتریش انتشار یافته است. بسیاری از رسانههای آلمانیزبان انتشار این کتاب را یک رویداد خوانده و از آن به عنوان کشف دستنوشتۀ تازهای از آرتور شنیتسلر یاد میکنند.
شنیتسلر خود بر این کتاب ۱۶۰ صفحهای که ۱۲۰ سال پس از نوشته شدن و بیش از هشتاد سال پس از مرگ او و برای اولین بار منتشر میشود، عنوان "داستان شاعر فرتوت" را برگزیده بود اما ناشر عنوان کتاب را تغییر داده و عنوان "شهرت دیرهنگام" را بر پیشانی آن نشانده است. گرچه نزدیک به پنجاه سال پیش در "بایگانی آرتور شنیتسلر دانشگاه فرایبورگ" در لیست آثار باقیمانده از این کتاب نام برده شده بود اما آن را اثری گم شده تلقی میکردند.
شنیتسلر "شهرت دیرهنگام" را زمانی به قلم درآورده که تازه سی سالگی را پشت سر گذاشته و هنوز هیچ یک از آثاری که بعدها شهرت جهانی برای او به ارمغان آورده بودند، ننوشته بود.
او پس از به پایان بردن این کتاب آن را در اختیار مجلۀ "دی تسایت" که به نوعی ارگان محفل "وین جوان" محسوب میشد، قرار داد تا در هشت بخش منتشر شود. سردبیر مجله اما با انتشار بخش به بخش آن موافق نبود و از شنیتسلر خواست، اثر را کوتاه کرده تا آن را در یک شماره منتشر کند. وی اعتقاد داشت انتشار پی در پی کتاب در چند شماره آن را از تاثیر وقعیاش دور میکند.
"دو هفته پیش کتاب تازهای از آرتور شنیتسلر (۱۹۳۱ – ۱۸۶۲) نویسنده و نمایشنامهنویس نامدار اتریشی در اتریش انتشار یافته است"شنیتسلر اما این پیشنهاد را نپذیرفت و به ترتیب نوولی که به نظر شنیستلر نه نیمه تمام بود و نه غیرقابل چاپ، منتشر نشد.
شنیتسلر که پنجاه سال نوشتن یادداشتهای روزانه را ترک نکرده بود، در سیام مارس ۱۸۹۴ در یادداشتهای روزانهاش نوشت آغاز به نوشتن "شهرت دیرهنگام" کرده و سه هفته بعد نوشت سخت مشغول نوشتن آن است و چند ماه بعد از اتمام نوشتن اثر نوشت کتاب را یک بار از اول تا آخرخوانده و "از قرار بد از آب درنیامده... در چند جا خیلی هم خیلی خوب از آب در آمده. در مجموع اندکی کسالتبار است... بیشتر از سه ساعت داستان ِ پیرمرد شاعرم را خواندم. خیلی خوشم آمد.
برخی جاها طولانیست، پایاناش اندکی غمانگیز." از دیگر یادداشتهای شنیتسلر دربارۀ این اثر چنین برمیآید که او در این اندیشه بود که این نوول را در غالب نمایشنامهای در سه پرده بنویسد.
سرنوشت "شهرت دیرهنگام"هاینریش شنیتسلر پسر آرتور شنیتسلر پس از مرگ پدرش در سال ۱۹۳۱ تمام دستنوشتههای پدر را در خانهاش نگهداری میکرد.
سال ۱۹۳۸ وقتی اتریش به آلمان نازی "ملحق" شد، خطر مصادره و از بین بردن دستنوشتهها را تهدید میکرد چرا که آثار شنیستلر نیز در لیست سیاه نازیها قرار داشت. کنسول انگلستان به توصیۀ یک دانشجوی ادبیات انگلیسی وارد عمل شد و با مهر دولت انگلیس آن اتاق را مهر و موم کرد. چند هفته پس از آن هفت جعبه پر از دستنوشتههای باقیمانده از شنیتسلر به انگلستان منتقل و در کتابخانۀ دانشگاه کمبریج بایگانی شد. این کتاب تا سال ۲۰۱۳ به دست فراموشی سپرده شده بود و در کتابخانۀ کمبریج خاک میخورد. متن "شهرت دیرهنگام" را منشی شنیتسلر ماشین کرده و پسر شنیتسلر حاشیهنویسیهای اندکی به آن افزوده بود.
داستان "شهرت دیرهنگام"نوول با این جمله آغاز میشود: "آقای اِدوارد زاکسبرگر از پیادهروی برگشته بود و به آرامی از پلهها بالا میرفت تا به خانهاش برود."
زاکسبرگر کارمند جزء پا به سن گذاشتۀ مجردی است که چند ده سال پیش و در ایام جوانی دفتر شعر کم حجمی با عنوان "پیادهرویها" منتشر کرده بود.
"گرچه نزدیک به پنجاه سال پیش در "بایگانی آرتور شنیتسلر دانشگاه فرایبورگ" در لیست آثار باقیمانده از این کتاب نام برده شده بود اما آن را اثری گم شده تلقی میکردند"این کتاب حالا نه تنها از یاد دیگران که از یاد خودش هم رفته بود. سالها بود که دیگر نمیتوانست بنویسد با این وصف اما خود را استعداد کشف نشدهای میپنداشت که بر باد فنا رفته است. تا این که یک روز یکی از اعضای جوان انجمن ادبی "شیفتگان" کتابش را در یک دست دوم فروشی پیدا میکند و با شوق و ذوق به سراغ شاعر از یاد رفته میرود و او را شاعری بزرگ میخواند که جهان قدر به شاهکاراش را ندانسته و به آن بیاعتنا بوده و حالا زمان کشف دوبارۀ او آن فرارسیده است.
به این ترتیب زاکسبرگر در اواخر عمراش میشود شمع محفل عدهای از هنرمندان جوان وین و به "شهرتی نابهنگام" دست مییابد. اما در پی کافهنشینی و رفت و آمد و بحث و جدل با اعضای انجمن رفته رفته دستگیراش میشود که اعضای انجمن "شیفتگان" نه جواناند و نه صاحب استعداد. آنها نه تنها آثار همکاران خود را نمیخوانند بلکه اصلا چندان اهل مطالعه هم نیستند.
خود نیز او از درک شعرهایی که این شاعران جوان برای داوری به او میدهند، ناتوان است. این انجمن شبی زاکسبرگ را به یک جلسۀ شعرخوانی دعوت میکند. جوانهای شاعرنمایی که خود را چون زاکسبرگر استعدادی کشف نشده میپندارند، برای این شاعر فسیل شده کف میزنند و هورا میکشند و استاداش میخوانند.
زاکسبرگر از این استقبال گسترده غافلگیر میشود اما موقع رفتن میشنود که یکی پست سرش میگوید: "بدبخت بیچاره". این دو کلمه ناگهان پرده را از پیش چشم زاکسبرگ پس میزند و واقعیتی تلخ و سرد را پیش رویش میگذارد: درمییابد که او نه تنها شاعری توانا و محبوب نیست بلکه به یک دلقک شباهت یافته و "شاعر فرتوتی" بیش نیست.
او در قدمزدنهایش برای یافتن الهامات تازه درمییابد، همگام با مدرنیسم نیست: صدای سوت لوکوموتیو و ترامواهای بخاری مزاحم او هستند و وین صنعتی شده دیگر وین سالهای جوانی او نیست؛ متوجه میشود، گامهای او همگام با اسبی است که قایقی را یدک میکشد. وحشتزده میایستد و میبیند ناتوان از یافتن آن کلامی است که وصف حال خودش، دنیا، هستی و جهاناش باشد.
بسیاری از آثار شنیتسلر که از مهمترین نویسندگان آلمانی زبان محسوب میشود و آثار او جزو کلاسیکهای مدرن به شمار میرود، به فارسی ترجمه شده است.
"سردبیر مجله اما با انتشار بخش به بخش آن موافق نبود و از شنیتسلر خواست، اثر را کوتاه کرده تا آن را در یک شماره منتشر کند"از میان آنها میتوان از بئاتریس، آناتول، ستوان گوستلر، گریز به تاریکی، بازی در سپیدهدم و رویا، پرفسور برنهاردی نام برد.
شنیستلر زمان نوشتن این اثر جزو جمعی از اهل قلم و هنرمندانی بود که از سال ۱۸۹۱ در کافهای در وین جمع میشدند و اسم خود را "وین جوان" گذاشته بودند.
اینها عدهای ادیب جوان چون هوگو فون هوفمنستال و اشتفان تسوایگ و بسیاری دیگر از ادیبان آن روز بودند که میخواستند راه را برای ادبیات مدرن باز کنند. شنیستلر در "شهرت دیرهنگام" نه تنها از این جمع و اعضایش تصوری هزلآمیز به دست میدهد بلکه در هیئت یکی از شخصیتها خود را نیز به هزل میکشد.
توصیف او از انجمن "شیفتگان" و اعضای آن نشان میدهد که آنها شباهت بسیار زیادی به افراد محفل "وین جوان" دارند و برخی از دوستان ِ اهل ادب و دیگر هنرمندان همعصر شنیتسلر چون هوفمنستال به صورت شخصیتهای رمان آشکار میشوند؛ از جمله یکی از هنرپیشگان معروف آن دوران که معشوقۀ شنیتسلر بود.
منتقدان ادبی "شهرت دیرهنگام" را اثری ارزیابی میکنند که نه بیارزش است و نه متوسط و نه شاهکار. آنها این کتاب را اثری میدانند طنزآلود که ترسها و یاسهای شنیتسلر ۳۲ ساله در آن نمود یافته و نگاه طنزآلود شنیتسلر، به خود و جهان برجسته شده است. به نظر برخی دیگر از این منتقدین کمتر نویسندهای چون شنیتسلر چنین بیرحمانه و در عین با ملاطفت در برداشتن نقاب از چهرهها تبحر دارد و نشان میدهد که لیبیدوی آدمی اختیارش را در دست دارد. به همین خاطر است که وقتی پای منافعش در میان باشد، به راحتی دروغگو میگوید و وقتی تحسین و تشویق دیگران مانع نگاهی واقعگرا به خویش میشود، به آسانی حقیقت خود را از یاد میبرد.
بیهوده نبود که فروید در نامهای به شنیتسلر به حسادتش به او در شناختش از روح و روان انسان اعتراف میکند.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران