از معدنچیان شیلیایی تا معدنچیان کرمانی
تعداد بازدیدها: ۲۰ فرشاد قربانپور: همین چندماه قبل بود که درمورد معدنچیان شیلیایی در روزنامهها و تلویزیون هر ساعت و هر دقیقه چیزی میخواندیم و یا میدیدیم. دنیا لحظه به لحظه پیشرفت کار نجات آنها را دنبال میکرد. اصلا شاید به یک مساله گردشگری هم تبدیل شده بود. نمیدانم البته این مورد را. ۱- همین چندماه قبل بود که درمورد معدنچیان شیلیایی در روزنامهها و تلویزیون هر ساعت و هر دقیقه چیزی میخواندیم و یا میدیدیم.
"تعداد بازدیدها: ۲۰ فرشاد قربانپور: همین چندماه قبل بود که درمورد معدنچیان شیلیایی در روزنامهها و تلویزیون هر ساعت و هر دقیقه چیزی میخواندیم و یا میدیدیم"دنیا لحظه به لحظه پیشرفت کار نجات آنها را دنبال میکرد. اصلا شاید به یک مساله گردشگری هم تبدیل شده بود. نمیدانم البته این مورد را. اما اکنون در ایران خودمان مشکل مشابهای به وجود آمده است. بیش از ۳۵ روز است که معدنچیان ایرانی در معدن هجدک کرمان گیر افتادهاند.
اصلا کسی به کسی هم نیست. رئیس سازمان صنایع کرمان یک چیز میگوید و آن یکی هم چیزی دیگر. یکی هم میگوید چون بیش از یک ماه گذشته و از نظر پزشکی احتمال زنده بودن آنها حتی اگر در زمان حادثه زنده بوده باشند نیست پس مساله را خاتمه یافته تلقی کنیم. یعنی چی؟ یعنی اینکه آنها اگر در زمان حادثه زنده بودند حالا دیگر از گرسنگی مردهاند. جالب اینجاست که معدنچیان در جایی گیر افتادهاند که در عمق ۶۰۰ متری زمین است و صد متری از معدن شیلی کمتر است.
"۱- همین چندماه قبل بود که درمورد معدنچیان شیلیایی در روزنامهها و تلویزیون هر ساعت و هر دقیقه چیزی میخواندیم و یا میدیدیم"البته تعدادشان هم به آن اهمیت نیست گویا! چون سه نفر هستند. خب دیگر دنیا همین است. دارم با خودم خبر مهمی را مرور میکنم. میدانید چه خبری را؟ خبری که پس از انفجار چاه نفت شرکت بریتیش پتر. لیون در آمریکا همین چند ماه پیش در دنیا ولولهای انداخت.
یادم هست پس از هفتهها تلاش ناکام متخصصین شرکت بریتیش پترولیوم که در آن کمک فنی تمام سازمانهای صنعتی آمریکا و مهمتر از همه کمک ارتش آمریکا را هم با خود داشتند شکست خورد، از ایران یکی اعلام کرد «ما میتوانیم فوران نفت و آتشسوزی آن را مهار کنیم و برای ما کار سادهای است فقط مشکل اینجاست که از ما درخواست کمک نشده است.» نمی دانم چه بگویم. گویی نجات جان معدنچیان کرمانی هم نیازمند درخواست کمک است... ۲-یکی از خبرهای دیگر هم اینکه آقای جعفریه مدیر انتشارات ثالث و نی صاحب کتابفروشی بزرگ ثالث در خیابان کریمخان خبر داده است که «فعلا» از فروش کتابفروشی منصرف شده است. در این باره چند نکته حائز اهمیت است. اول اینکه آنچه درباره کتابفروشی ثالث شنیده بودیم در واقع فروش آن نبود بلکه اجاره دادن آن بود.
"یکی هم میگوید چون بیش از یک ماه گذشته و از نظر پزشکی احتمال زنده بودن آنها حتی اگر در زمان حادثه زنده بوده باشند نیست پس مساله را خاتمه یافته تلقی کنیم"پیگیریها حاکی از آن بود که بانک... روی مبلغ ۳۲ میلیون تومان در ماه توافق داشت اما پیشنهاد صاحب کتابفروشی رقمی معادل ۴۰ میلیون تومان در ماه بود. اما به هر حال این معامله در آن زمان جور در نیامد. در شماره هفته گذشته این ستون نسبت به این مساله و آغاز تعطیلی کتاب فروشیها نگران شده بودم. اما اکنون به نظر میرسد پیچیدن خبر که جاره و یا حتی فروش کتابفروشی ثالث چندان هم برای صاحب آن بد نشده است.
بالاخره هر چه باشد هم او معروفتر از معروف شده است و از سوی دیگر به راحتی میتواند به فروش شیرینتر آن فکر کند به ویژه آنکه در گفتوگوی خود با خبرگزاری ایلنا از واژه فعلا استفاده کرده است. به هر حال این هم جزئی از نگرانیهای این روزهای ما شده است. نمیدانم چرا در این زمینه کاری صورت نمیگیرد. اکنون در عصر اینترنت و اتم قیممآبی هیچ جواب نمیدهد. قبلا هم جواب نداد.
"یعنی چی؟ یعنی اینکه آنها اگر در زمان حادثه زنده بودند حالا دیگر از گرسنگی مردهاند"اما ما هیچوقت از تاریخ درس نمیگیریم. همچنان کاری را که هزار بار انجام دادیم و شکست خوردیم دوباره انجام میدهیم و شاید باز هم شکست بخوریم و باز از نو شروع میکنیم. اما متاسفانه هیچ به فکر روزگاری که رایگان سپری میکنیم و هزینههایی که از دست میدهیم نیستیم. ۳- خبری به دستم رسید درمورد «پائولو کوئیلو» نویسندهای از آمریکای لاتین. کسی که نوشتههایش در ایران بسیار معروف شده و همه او را میشناسند.
پائولو کوئیلو همراه با دوم خرداد وارد ایران شد. کتاب کیمیاگر او به راستی کیمیاگری کرد. افسانه تومیم و رومیم که او در کیمیاگر به نثر کشیده افسانهای شرقی است. با خواندن آن متوجه میشویم که روحی شرقی دارد و گویی که در شیراز یا اصفهان یا کوههای کردستان و ایلام و یا جنگلهای گیلان رخ داده است. دوم خرداد که شد و خاتمی حدود ۲۱ میلیون رای آورد شبکه جهانی cnn تصویری از یک مرد جوان ایرانی را نشان داد در حالی که در دستهای راستش کتاب کیمیاگر گرفته و در صف رای دادن بود و بعد گوینده اخبار cnn در حالی که این تصویر سراسر صفحه تلویزیون را پوشانده بود گفت:«در ایران، جوانان و زنان به خاتمی رای دادند.» از این رو میگویم که کیمیاگر برای نسل ما افسانه شد.
"جالب اینجاست که معدنچیان در جایی گیر افتادهاند که در عمق ۶۰۰ متری زمین است و صد متری از معدن شیلی کمتر است"من هم که چندان فرصت برای خواندن کتابهای ادبی ندارم، کیمیاگر را همان اوائل خوانده بودم. اما حالا چرا یکباره به آنجا گریزی زدم. حقیقت این است که چاپ آثار پائولوکوئیلو در ایران از مدتی قبل دچار مشکل شده است. به گمانم آخرین کتاب کوئیلو در ایران «خاطره دلبرکان غمگین من بود» که پس از چاپ و توزیع جمعآوری شد. از این رو پائولو کوئیلو طی هماهنگی با مترجم آثارش، متن کامل فارسی همه آنها را در سایت خود قرار داد.
۴- این روزها برای تحقیق درمورد مسالهای لازم شد که به منابع مختلفی رجوع کنم. یکی از این منابع هم خاطرات سید حسن تقیزاده با عنوان زندگی توفانی بود. حسن تقی زاده را باید بشناسیم او از تاثیر گذارترین رجال ایران برای حدود ۶۰ سال تا زمان مرگش بود. سیدحسن تقیزاده از جوانان روشنفکر تبریزی که مقدمات فرهنگی و اجتماعی مشروطه را در تبریز پی ریزی میکردند بود. پس از آن در مشروطه بسیار تاثیر گذار شد.
"۲-یکی از خبرهای دیگر هم اینکه آقای جعفریه مدیر انتشارات ثالث و نی صاحب کتابفروشی بزرگ ثالث در خیابان کریمخان خبر داده است که «فعلا» از فروش کتابفروشی منصرف شده است"نماینده مجلس شد،به مخالفین محمدعلی شاه پیوست، عضو کمیته موقت اداره کشور پس از خروج محمدعلیشاه شد،با دولت موقت مهاجرت در کرمانشاه همکاری کرد، در برلین روزنامه کاوه را منتشر کرد، در زمان رضا شاه چند بار وزیر و بعد سفیر شد و سپس در آخرین مسوولیتش نیز رئیس مجلس سنا شد. شغلهای دیگری هم داشت که در اینجا اشاره نکردهام. اینچنین کسی باید خاطرات بسیاری داشته باشد و اصولا آنچه مینویسد بسیاری از مشکلات و گرههای کور را حل کند. اما دریغ که او چیزی ننوشته است. خاطراتش بسیار کلی گویی و در رفتن از پاسخهای صریح است.
به نظرم اگر دربان خانه تقیزاده خاطراتش را مینوشت بسیار مهمتر میشد. این هم یکی از آن مشکلات ما است که حتی رجال نمیخواهند خاطرات خود را آزادانه بنویسند و یا بگویند. یکی هم تقیزاده که همه میدانیم جسور هم بود. ۵- از اینکه مطالب خود را به این آدرس ایمیل میکنید ممنونم. Farshad.
"اول اینکه آنچه درباره کتابفروشی ثالث شنیده بودیم در واقع فروش آن نبود بلکه اجاره دادن آن بود"ghorban@gmail. com این مسوده هر سهشنبه در این صفحه دنبال میشود
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران