روایت مادر زنده یاد علیرضا صبوری از مجروح شدن پسرش در ۲۵ خرداد ۸۸
لیدا حسینینژاد - ۲۵خرداد سال ۱۳۸۸ یعنی سه روز پس از اعلام نتایج دهمین انتخابات ریاست جمهوری تظاهرات اعتراضی با حضور میلیونها ایرانی در تهران و شهرهای بزرگ ایران برگزار شد.
کسانی که به نتایج انتخابات معترض بودند و میرحسین موسوی را برنده انتخاباتی میدانستند، کسانی که باور داشتند در انتخابات تقلب صورت گرفته و محمود احمدینژاد را رئیسجمهور منتخب خود نمیدانستند برای بیاتن اعتراض خود به خیابانها آمده بودند.
علی عبدی از هجوم مردم عصبانی به نردههای دانشگاه مینویسد: «نردههای دانشگاه اومد پایین." شب پیش از آن نیروهای لباسشخصی و پلیس به کوی دانشگاه تهران حمله کرده و طی آن شمار زیادی از دانشجویان مجروح و چند نفر کشته شده بودند"دومینبار بود که نردههای دانشگاه پایین میاومد. اولی بیستودوی اسفند هشتاد و چهار بود که بسیج با زور باتوم، شهید دفن کرد. زنجیر انسانی درست کردیم جلوی در که کسی وارد نشه. درست مثل چهار سال پیش. نردهها رو دوباره بالا آوردیم.
بسیجیها نموندن. سر درِ دانشگاه مال ما شده بود. سبز.
" «پروین فهیمی»، که از فعالان صلح و عضو گروه مادران صلح است میگوید پسرش «سهراب اعرابی» در راهپیمایی دوشنبه ۲۵ خرداد از وی جدا شد و شب به خانه بازنگشت"با بچهها بحث میکردیم که از دانشگاه بریم بیرون یا نه. یه عده که دیروز رفته بودن دانشگاه تهران، خبر آورده بودن که اینها حکمِ تیر دارن و خانم رهنورد از مردم خواسته بیرون نیان. میگفتن دیشب چند نفر توی کوی کشته شدن. یه عده دیگه نظرشون این بود که باید از دانشگاه رفت بیرون. میگفتن میرحسین قراره بیاد سر بهبودی یا جیحون.
اگه زیاد باشیم کاری نمیتونن بکنن. با مشورتی که کردیم بالاخره قرار شد یه عدهمون از دانشگاه بریم بیرون... رسیدیم جلوی مسجد سر حبیباللهی. یکی گفت یا حسین. همه پشت سرش گفتیم میرحسین.
" حالا پس از سه سال که از این وقایع گذشته، تعدادی از فعالان و وبلاگنویسان شروع به نوشتن خاطرات و مشاهداتشان از آن روزها کردهاند"دوباره گفت یا حسین. دوباره گفتیم میرحسین. قلبهامون تند تند میزد. مجوزی دیگه در کار نبود. انتخابات تموم شده بود و واسه اولینبار بود که خارج دانشگاه با مردم تظاهرات میکردیم.
یه آقایی پشتبوم ساختمونها رو نشون میداد. میگفت حتمن تکتیرانداز گذاشتند. مراقب باشید. اون یکی میگفت دلتون قرص. چیزی نمیشه.
" علی عبدی از هجوم مردم عصبانی به نردههای دانشگاه مینویسد: «نردههای دانشگاه اومد پایین"خدا با ماست.»
مثل عصای حضرت موسی که میزد به دریا. اسم میرحسین، عصای موسی شده بود.»
" «علی عبدی»، فعال حقوق بشر در صفحه فیسبوک و گوگلپلاس خودش نوشته است: «صبح بیست و پنج خرداد، داخل دانشگاه شریف، پشت درب ورودی خیابون آزادی جمع شده بودیم"درست مثل چهار سال پیش. نردهها رو دوباره بالا آوردیم. بسیجیها نموندن. سر درِ دانشگاه مال ما شده بود. سبز.
رفتیم روی پشت بام دانشگاه. برای مردم دست تکون میدادیم. اونا دست تکون میدادن. میخندیدند. نیازی به حرف زدن نبود.»
"یه عده که دیروز رفته بودن دانشگاه تهران، خبر آورده بودن که اینها حکمِ تیر دارن و خانم رهنورد از مردم خواسته بیرون نیان"چند ساعت بعد با ماشین از روی پل یادگار رد شدم. مردم هنوز داشتند برمیگشتند. یکی پیراهنِ خونیاش رو گذاشت روی شیشه. گفت کشتند. دمدمای غروب بود.»
ایماگر، در سومین سالگرد جنبش سبزدر وبلاگ «ایمایان»، اعتراض مردم ایران در سال ۸۸ را رخدادی میداند که «بیش از آنکه محصول برنامه، محاسبه و دورخیز فکری باشد، واکنشی جوششی و طبیعی به ادامه رعیتخواهی و لقببازی حاکمان و تحقیر منسوب به شرع بود؛ چیزی شبیه نمایش تقدیر یا تجلی روح جامعه مانند پایان انقلاب پنجاهوهفت که یک سال قبل از آن، حتی امیدوارترینها نیز فکر نمیکردند که شاه فراری شود و حکومت به دست آنها بیفتد.»
"انتخابات تموم شده بود و واسه اولینبار بود که خارج دانشگاه با مردم تظاهرات میکردیم"ما به طرز عجیبی بعد از دور شدن از رخداد ۲۵ خرداد حقیقت ماجرا را فراموش کردیم و کمکم روایتهایی پر رنگ شدند که وقتی به خاطرههای آن روزها رجوع میکنیم اصلا همخوانی ندارند. اول اینکه به نظرم توهم تیم امنیتی و بازجوها و تحلیلهای امنیتی طرفداران آیتالله خامنهای را خودمان هم کمکم باور کردیم. اینکه فعالان سیاسی بودند که آن حضورهای شگفتانگیز را سازماندهی کردند و حتی به خاطر میرحسین بود که مردم به خیابان آمدند. در حالی که یادآوری بیواسطه آن روزها نشان میدهد که حضور عظیم مردم که شاید یکی از نقاط درخشانش ۲۵ خرداد بود، این چنین نبود. هر بار مردم فعالین را شگفتزده میکردند.
این مردم بودند که صاحب یک روح جمعی شده بودند که میتوانست تصمیم بگیرد و اجرا کند. ۲۵ خرداد را هیچ گروه سیاسی و ستاد متمرکزی سازماندهی نکرد. حتی خانم رهنورد و میرحسین اعلام کردند که برنامه لغو است.»
حمزه غالبی: «این مردم بودند که صاحب یک روح جمعی شده بودند که میتوانست تصمیم بگیرد و اجرا کند. ۲۵ خرداد را هیچ گروه سیاسی و ستاد متمرکزی سازماندهی نکرد. حتی خانم رهنورد و میرحسین اعلام کردند که برنامه لغو است.»
او در ادامه به دوگانههایی میپردازد که بعدها برای توضیح رخداد ۲۵خرداد به کار گرفته میشد.
"اسم میرحسین، عصای موسی شده بود.» علی عبدی سپس از هجوم مردم عصبانی به نردههای دانشگاه مینویسد: «نردههای دانشگاه اومد پایین"او این دوگانهها را غیرواقعی میداند. ازجمله آنها «موافق نظام- مخالف نظام» است که به عقیده وی، «صرف نظر از اینکه عدهای واژه نظام را به عنوان اسم مستعار آیتالله خامنهای بکار میبرند ولی دوگانه نظام- مخالف نظام به معنای جمهوری اسلامی هیچ کمکی برای فهم ما از شکافهای فعال نمیکند. در هر دو طرف مخالفان و موافقان نظام حضور داشتند. بخش عمدهای از اصلاحطلبان و نیروهای اصولگرا که موافق نظام بودند درگیری مایی بودند که بعدها اسمش جنبش سبز شد و البته حتماً مخالفان نظام حضور داشتند. در سمت احمدینژاد هم همینطور هم موافق نظام وجود داشت هم مخالف نظام.»
بخشهای بزرگی از طبقات سنتی و مذهبی جامعه هم طرفدار میرحسین موسوی بودند، در کنار بخشهای غیر مذهبیتر یا قسمتهای سکولار جامعه.»
"نیازی به حرف زدن نبود.» او در پایان مینویسد: «توی اون روز آفتابی و بدون ابر"در آن زمان بخشی از کسانی که در تجمعات و اعتراضات خیابانی بازداشت میشدند را آنجا نگهداری میکردند. غالب کسانی که آنجا بودند کسانی بودند که ساکن محلههایی بودند که به آنها پایین شهر میگویند. اکثریت با کسانی بودند که طبقه مستضعف نامیده میشوند. تنها فعالین سیاسی بازداشتی رو میشد جزو طبقه متوسط حساب کرد.»
توسل به قوانین ناعادلانه
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران