دستور سرنگونی هواپیماهای مسافربری ربوده شده را به ارتش دادم

دستور سرنگوني هواپيماهاي مسافربري ربوده شده را به ارتش دادم
خبرگزاری فارس
خبرگزاری فارس - ۲۲ خرداد ۱۳۹۰

خبرگزاری فارس: به دیک چنی گفتم که خلبانان ما می‌بایست با هواپیماهای مشکوک تماس برقرار کرده و آنها را بدون درگیری مجبور به فرود کنند، اگر در این کار موفق نبودند آنگاه از طرف من مجوز دارند به سوی آن هواپیماها شلیک و آنها را سرنگون کنند. به گزارش فارس، "جورج واکر بوش "، رییس جمهور پیشین آمریکا از جمله شخصیت‌هایی است که در زمان وی و بعضاً به‎واسطه خودش اتفاقات بسیار مهمی در عرصه جهان به‎وقوع پیوست. شاید حوادث ۱۱ سپتامبر مهمترین این اتفاقات باشد که خود بعدا منشأ تحولات بسیار مهمی در عرصه بین‌المللی از جمله دو جنگ در منطقه خاورمیانه شد. این تحولات و شخصیت خود بوش که عده بسیار زیادی او را مستحق ریاست جمهوری آمریکا نمی‎دانستند و به‏علاوه نفرت زیادی که در افکار عمومی جهان در زمان وی از آمریکا به‎وجود آمد، سبب شد تا خبرگزاری فارس دست به ترجمه و انتشار خاطرات او بزند. به‎هرحال این کتاب، بیان مسایل از نگاه بوش است و طبعاً تمام آن مورد قبول نخواهد بود ولی شخصیت بوش و خاطرات وی می‌تواند از جمله اسنادی باشد که به محققان و مخاطبان علاقه‎مند به این حوزه کمک فراوانی کند.

"به گزارش فارس، "جورج واکر بوش "، رییس جمهور پیشین آمریکا از جمله شخصیت‌هایی است که در زمان وی و بعضاً به‎واسطه خودش اتفاقات بسیار مهمی در عرصه جهان به‎وقوع پیوست"قسمت چهل و یکم از متن کامل خاطرات جورج واکر بوش به خوانندگان محترم تقدیم می شود: *حملات ۱۱ سپتامبر نخستین حمله دشمن به پایتخت آمریکا طی ۲۰۰ سال گذشته بود شاید آن لحظات احساس من مشابه احساسات بیشتر آمریکایی‌ها بود اما وظیفه من با همه فرق داشت. بعداً وقت برای عزاداری وجود داشت. یا فرصتی برای اجرای عدالت پیش می‌آمد. اما ابتدا می‌بایست این بحران را مدیریت کنم. ما در آن روز غالفگیرکننده‌ترین حمله از زمان حمله به "پرل هاربر " [در جنگ جهانی دوم] را شاهد بودیم.

دشمن توانسته بود برای نخستین بار از زمان جنگ سال ۱۸۱۲ به پایتخت آمریکا حمله کند. در آن بامداد، هدف از ریاست جمهوری من روشن شده بود: حمایت از مردم کشور و دفاع از آزادی ما که هدف حمله قرار گرفته بود. *چنی از ترس حمله احتمالی به کاخ سفید به مرکز اضطراری زیرزمینی منتقل شده بود حفظ آرامش نخستین قدم در هر واکنش موفق به بروز بحران‌ها به شمار می‌رود. این همان کاری بود که من در زمان حضورم در فلوریدا انجام دادم. بعد از آن لازم بود که وقایع را دسته بندی کرده و اقدام لازم در راستای تامین امنیت ملت اتخاذ کرده و به مناطق آسیب‌دیده کمک کنیم که احیاء شوند.

"شاید حوادث ۱۱ سپتامبر مهمترین این اتفاقات باشد که خود بعدا منشأ تحولات بسیار مهمی در عرصه بین‌المللی از جمله دو جنگ در منطقه خاورمیانه شد"به مرور زمان می‌بایست راهبردی تدوین می‌کردیم تا تروریست‌ها را به دست عدالت بسپاریم تا آنها حمله دیگری انجام ندهند. همانطور که هواپیمای ریاست جمهوری [موسوم به "ایرفورس وان "] به آرامی اوج می‌گرفت تا به ارتفاع ۴۵ هزار پایی یعنی ارتفاعی بسیار بالاتر از حد معمول برسد، من با دیک چنی تماس تلفنی برقرار کردم. او به مرکز زیرزمینی عملیات اضطراری ریاست جمهوری (PEOC) منتقل شده بود چرا که سرویس‌ مخفی آمریکا احتمال می‌داد هواپیمایی به کاخ سفید برخورد کند. به دیک گفتم که من در آن مدتی که در آسمان هستم ممکن است تصمیماتی اتخاذ کنم و روی کمک او در اجرای این تصمیمات روی زمین حساب می‌کنم. *جنگنده‌ها ماموریت داشتند هر هواپیمایی که پاسخ نمی‌دهد را رهگیری کنند بلافاصله دو تصمیم مهم باید گرفته می‌شد.

ارتش آمریکا گشت‌های رزمی هوایی خود را به منطقه اعزام کرده بود و گروه‌های هواپیماهای جنگنده مامور بودند هر هواپیمایی را برفراز واشنگتن و نیویورک پرواز می کنند و به پیام‌ها پاسخ نمی‌دهد، رهگیری کنند. رهگیری هوا به هوا، ماموریتی بود که سی سال پیش هنگام آموزش خلبانی هواپیماهای اف-۱۰۲ در مرکز هوایی گارد ملی تگزاس آموخته بودم. در آن زمان هواپیمایی که هدف ما محسوب‌ می‌شدند، بمب‌افکن‌های اتحاد جماهیر شوروی بودند. اما این بار صحبت از هواپیماهای مسافربری پر از انسان‌های بی‌گناه در میان بود. *به خلبانان مجوز داده بودم به هواپیماهای مشکوک شلیک کنند همچنین نیاز بود قوانین و مقررات مربوط به درگیری‌ معلوم شود.

"ما در آن روز غالفگیرکننده‌ترین حمله از زمان حمله به "پرل هاربر " [در جنگ جهانی دوم] را شاهد بودیم"به دیک چنی گفتم که خلبانان ما می‌بایست با هواپیماهای مشکوک تماس برقرار کرده و آنها را بدون درگیری مجبور به فرود کنند. اگر در این کار موفق نبودند آنگاه از طرف من مجوز دارند به سوی آن هواپیماها شلیک و آنها را سرنگون کنند. هواپیماهای ربوده شده، به سلاح‌های جنگ بدل شده بودند. با وجود این که این کار هزینه‌های دردناکی به همراه داشت اما از بین بردن یکی از آنها ممکن بود جان تعداد بیشماری از انسان‌ها روی زمین را نجات دهد. من در آن لحظه نخستین تصمیم خود به عنوان فرماندهی کل قوا در زمان جنگ را اتخاذ کرده بودم.

*به درخواست تیم امنیت ملی دستور شلیک به یک هواپیمای مسافربری را دادم چند دقیقه بعد، دیک چنی به من زنگ زد. کاندولیزا رایس، جاش بولتون و دیگر اعضای ارشد تیم امنیت ملی آمریکا نیز در مرکز عملیات اضطراری (PEOC) به چنی پیوسته بودند. آنها مطلع شده بودند که هواپیمایی مسافربری در مسیر واشنگتن در حرکت است که به پیام‌ها پاسخ نمی‌دهد. دیک از من خواست بار دیگر دستوری که برای سرنگونی چنین هواپیماهایی داده بودم را تایید کنم. من هم تایید کردم.

"در آن بامداد، هدف از ریاست جمهوری من روشن شده بود: حمایت از مردم کشور و دفاع از آزادی ما که هدف حمله قرار گرفته بود"بعدها متوجه شدم جاش بولتون اصرار به این تاییدیه داشت چرا که می‌خواست سلسله مراتب فرماندهی در آن موقعیت به خوبی رعایت شده باشد. به یاد روزهای خلبانی خودم افتادم. به اندی کارد [رئیس ستاد کارکنان کاخ سفید] گفتم که "نمی‌توانم تصور کنم از دریافت چنین دستوری چه حالی به خلبان دست می‌دهد " اما امید داشتم کسی مجبور نباشد آن را اجرا کند. *اصرار به بازگشت به واشنگتن داشتم اما محافظان مخالف بودند تصمیم مهم و فوری دوم این بود که هواپیمای ریاست جمهوری کجا فرود آید. احساس خودم این بود که باید به واشنگتن بازگردیم.

می خواستم در کاخ سفید باشم و هدایت واکنش‌ها را در دست گیرم. این که مردم رئیس جمهور خود را در پایتختی ببینند که هدف حمله قرار گرفته، باعث دلگرمی و قوت قلب آنها می‌شد. مدت اندکی بعد از بلندشدن از فرودگاه ساراسوتا، اندی و ادی "مارینزل " ماموران مخفی ورزیده اهل "پیتزبورگ " که روز ۱۱ سپتامبر هدایت امنیت جزئیات برنامه من را برعهده داشتند، تلاش کردند که مرا از ایده رفتن به واشنگتن منصرف کنند. آنها گفتند که شرایط در واشنگتن بسیار حساس است و احتمال حمله در آن فراوان است. سازمان هواپیمایی فدرال آمریکا اعتقاد داشت ۶ هواپیما ربوده شده‌اند.

"*چنی از ترس حمله احتمالی به کاخ سفید به مرکز اضطراری زیرزمینی منتقل شده بود حفظ آرامش نخستین قدم در هر واکنش موفق به بروز بحران‌ها به شمار می‌رود"معنی آن این بود که هنوز سه هواپیمای دیگر در هوا بودند. به آنها گفتم به هیچ عنوان نمی‌گذارم تروریست‌ها من را بترسانند. با کلامی محکم گفتم: من رئیس جمهور هستم و ما به واشنگتن می‌رویم. اما این دو همچنان بر موضع خود پافشاری داشتند. از این که تروریست‌ها تصور کنند مرا مجبور کرده‌اند بگریزم، نفرت داشتم.

اما در آن لحظات که اصرار به بازگشت داشتم، متوجه شدم که بخشی از مسئولیت من این است که دوام کار دولت را حفظ کنم. برای دشمن موفقیت بزرگی محسوب می‌شود اگر بتواند رئیس جمهور یک کشور را از بین ببرد. معاون امور نظامی و ماموران سرویس مخفی پیشنهاد دادند که مسیر هواپیما را به سمت پایگاه هوایی "بارکسدیل " ایالت لوئیزیانا تغییر مسیر دهیم تا آنجا بتوانیم مجدداً سوختگیری کنیم. موافقت کردم. چند دقیقه بعد بود که متوجه شدم ایرفورس وان با چرخشی ناگهانی مسیرش را به سمت غرب آمریکا تغییر داد.

"بعد از آن لازم بود که وقایع را دسته بندی کرده و اقدام لازم در راستای تامین امنیت ملت اتخاذ کرده و به مناطق آسیب‌دیده کمک کنیم که احیاء شوند"*وسایل ارتباطاتی هواپیمای مخصوص ریاست جمهوری افتضاح بود یکی از مسایلی که در روز ۱۱ ستپامبر به شدت مرا ناامید کرد، فناوری ارتباطاتی ضعیف ایرفورس وان بود. این هواپیما مجهز به شبکه تلویزیونی ماهواره‌ای نبود. اتکای ما به تصاویری بود که می‌توانستیم از شبکه‌های محلی دریافت کنیم. بطوری که یک شبکه را در صفحه تلویزیون خود داشتیم اما بعد از چند دقیقه‌ تصاویر دریافتی را از دست می‌دادیم. من توانسته بودم تصاویری کوتاه اما کافی از حادثه وحشتناک را مشاهده کنم و بتوانم هولناک بودن آن چه که مردم آمریکا در حال نظاره آن بودند را درک کنم.

آدم‌های وحشت‌زده از طبقات بالایی برج‌های مرکز تجارت جهانی خود را به بیرون پرتاب می‌کردند تا بمیرند. عده‌ای دیگر نیز از پنجره‌ها آویزان شده بودند به این امید که شاید زنده بمانند. من رنج و ناامیدی آنها را درک می‌کردم. من قدرتمندترین شغل دنیا را داشتم اما با این حال کاری نمی‌توانستم برای نجاتشان انجام دهم. در یکی از آن لحظات سیگنال‌های تلویزیون به اندازه کافی پایدار بود که بتوانم شاهد باشم که برج جنوبی مرکز تجارت جهانی سقوط می‌کند.

"به مرور زمان می‌بایست راهبردی تدوین می‌کردیم تا تروریست‌ها را به دست عدالت بسپاریم تا آنها حمله دیگری انجام ندهند"برج شمالی نیز کمتر از سی دقیقه بعد فرو ریخت. امید داشتم آدم‌های بینوایی که در طبقات بالایی گرفتار مانده بودند فرصت فرار داشته باشند. *می‌دانستم شاهد مرگ هزاران آمریکایی هستم فروریختن برج‌ها بر شدت فاجعه افزود. در یک روز معمولی ۵۰ هزار نفر در آن دو برج کار می‌کردند. برخی از آنها تخلیه شده بودند اما نمی‌دانستم که چه تعداد آدم باقی مانده‌اناد.

هزاران نفر؟ ده‌ها هزار نفر؟ هیچ ایده‌ای در این باره به نظرم نمی‌رسید. اما مطمئن بودم بیش از هر رئیس جمهور دیگر در تاریخ آمریکا شاهد مرگ شمار زیادی از شهروندان آمریکایی خواهم بود. *همه سیستم‌های ارتباطی اضطراری در سال‌های بعد به روز شدند با تماس مرتب با دیک چنی و کاندولیزا رایس در مرکز زیرزمینی عملیات اضطراری در جریان تازه‌ترین تحولات قرار می‌گرفتم. سعی کردیم که خط ارتباطی آزادی برقرار کنیم اما همواره ارتباط ما قطع می‌شد. در سال‌های بعد "جو هیگین " معاون ستاد کارکنان کاخ سفید بر کار به روز کردن سیستم‌های ارتباطی این مرکز اضطراری، اتاق وضعیت و هواپیمای ریاست جمهوری [ایرفورس وان] نظارت کرد.

"همانطور که هواپیمای ریاست جمهوری [موسوم به "ایرفورس وان "] به آرامی اوج می‌گرفت تا به ارتفاع ۴۵ هزار پایی یعنی ارتفاعی بسیار بالاتر از حد معمول برسد، من با دیک چنی تماس تلفنی برقرار کردم"*آن روز شایعات و اخبار ضدونقیض مختلفی منتشر شدند اطلاعاتی که به ما می‌رسید اغلب متناقض و برخی اوقات کاملا غلط بودند. ما در حال تجربه ابهامات زمان جنگ بودیم. بطوری که خبرهایی درباره بمبگذاری در وزارت امور خارجه، آتش سوزی در پارک ملی، حرکت یک هواپیمای ربوده شده کره‌‌ای به سمت آمریکا و تماس تلفنی تهدیدآمیز به هواپیمای ریاست جمهوری. خبر رسیده بود که فرد تماس گیرنده از کد "آنجل " که کمتر کسی از آن خبر داشت، استفاده کرده بود. نامانوس‌ترین خبری که به دستم رسید، خبر حرکت یک شی پرنده به سمت مزرعه ما در کرافورد تگزاس بود.

بعداً معلوم شد که همه این اطلاعات غلط است اما با توجه به اوضاع ما همه این گزارش‌ها را جدی می‌گرفتیم. *ماجرای از خود گذشتگی مسافران هواپیمای سرنگون شده چهارم یکی از گزارش‌هایی که به دستم رسیده بود، درست بود. این که هواپیمای چهارمی در جایی در منطقه پنسیلوانیا سقوط کرده است. از دیک چنی پرسیدم: آیا ما آن را سرنگون کرده‌ایم یا خودش سقوط کرده است؟ هیچ کس نمی‌دانست. منقلب شدم.

"او به مرکز زیرزمینی عملیات اضطراری ریاست جمهوری (PEOC) منتقل شده بود چرا که سرویس‌ مخفی آمریکا احتمال می‌داد هواپیمایی به کاخ سفید برخورد کند"آیا من دستور مرگ این عده از آمریکایی‌های بی‌گناه را صادر کرده بودم؟ وقتی که ابهامات تمام شد، خبرهایی درباره شجاعت و از خود گذشتگی آدم‌های سوار بر پرواز شماره ۹۳ شنیدم. مسافران آن هواپیما بعد از این که از طریق تماس تلفنی عزیزان خود در جریان اخبار حمله‌های قبلی قرار گرفته بودند، تصمیم گرفتند به بخش کابین خلبان حمله کنند. در یکی از آخرین جملات ضیط شده از آن هواپیما صدای مردی به نام "تاد بیمر " شنیده می‌شد که دیگر مسافران را دعوت به اقدام می‌کرد. کمیسیون تحقیقات درباره حوادث ۱۱ سپتامبر بعدها مشخص کرد که شورش مسافران هواپیمای پرواز ۹۳ باعث شده بود که از حمله احتمالی و تخریب کاخ کنگره یا کاخ سفید جلوگیری شود. اقدام آنها در زمره دلاورانه‌ترین اقدام تاریخ آمریکا به حساب می‌آید.

ادامه دارد... انتهای پیام/ص

منابع خبر

اخبار مرتبط