هر زمان کز بهرِ کاری سر بدین دفتر زنم، باز، بیزار و پشیمان، دست ها بر سر زنم. چیزکی در آن می یابم که ش نبایستم سرود: خشمِ سوزان خواهدم کآتش در این دفتر زنم.

هر زمان کز بهرِ کاری سر بدین دفتر زنم، باز، بیزار و پشیمان، دست ها بر سر زنم. چیزکی در آن می یابم که ش نبایستم سرود: خشمِ سوزان خواهدم کآتش در این دفتر زنم.
اخبار روز
اخبار روز - ۳۰ مرداد ۱۳۹۷

 
غربال به دستان به دنبالِ ما از راه می رسند
سخنی در معنا از نیما یوشیج

هر زمان کز بهرِ کاری سر بدین دفتر زنم،
باز، بیزار و پشیمان،دست ها بر سر زنم.

چیزکی در آن می یابم که ش نبایستم سرود:
خشمِ سوزان خواهدم کآتش در این دفتر زنم.

باز می موید دل ام ک ـ: «این هم تراوید از رگ ام:
من تپم در آن، ببین، دارم در آن پرپر زنم!

غُدّه ای رویان شود بر یک رگ ام هر شعرِ من:
وا رهم از آن، بر آن با واژه چون نشتر زنم.

خود تو دانی، من جهانی در درون دارم، کز آن
چون برون آیم،زهستن حرف و گپ کمتر زنم.

در جهانِ خویش،در خود،همچو ره گُم کرده ای
در جهانگردی،به هر کوی و به هر در سر زنم.

راهجو، پوینده ام، یا راهپو جوینده ای:
گه به ره از پا در افتم، گه ز شادی پر زنم.

گاه پاسخ دلپذیر آید،گهی نادلپذیر،
چون که گردم کو به کوی و تقّه بر هر در زنم.

آنچه بر این برگ از این دفتر نماید نارسا،
یا که نا زیبا، مخواه از من بدان خط بر زنم.

خود بویرای اش، برآید گر چنین کاری زتو:
نآید از من حرفِ خود با واژه ای دیگر زنم.

دیگران هم می رسند از راه با غربال ها:
خود چرا من دست در این کارِ رنج آور زنم؟!

بیست و چهارم مهر۱۳۹۶،
بیدرکجای لندن

اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

منابع خبر

اخبار مرتبط