٩٠ درصد کتاب‌ها به کودک توهین می‌کنند

٩٠ درصد كتاب‌ها به كودك توهين مي‌كنند
فرهیختگان
گفت‌وگو با محمدعلي بني‌اسدي، تصويرگر، نقاش و مجسمه‌ساز ٩٠ درصد كتاب‌ها به كودك توهين مي‌كنند امتیاز: / 0 بدعالی  08 شهریور 1388 - 11:37 هدي امين* تصويرگري كتاب اگرچه در گذشته فرهنگي سرزمين ما وجود داشته است و كتاب‌ها به نوعي همواره با تصوير همراه بوده‌اند، اما سال‌هاست كه كتاب‌هاي ما از تصوير خالي شده است و تصويرگري كتاب اغلب به كتاب‌هاي كودك محدود مي‌شود. در اين زمينه نيز چند سالي است كه تصويرگران ايراني در جشنواره‌هاي جهاني به‌طور فعال حضور دارند و جوايز متعددي هم كسب مي‌كنند. اما ظاهرا اين جوايز موفقيت اين رشته را تضمين نمي‌كنند، اگرچه جايزه‌هاي مهمي هستند. محمدعلي بني‌اسدي كه سال‌هاست به نقاشي، تصويرگري و مجسمه‌سازي مشغول است موفقيت تصويرگران ايراني را صرفا در كسب جوايز بين‌المللي نمي‌داند و معتقد است جايزه‌ها درصورتي اهميت دارند كه به باز شدن راهي براي گفت‌وگويي جهاني منتهي شوند. بني‌اسدي از آنجا كه به واسطه تجربه ساليانش در زمينه تصويرگري در حوزه كودك و همچنين بزرگسال و تدريس در دانشگاه و حضور در هيات داوران جشنواره‌ها و مسابقات، با وضعيت نشر كتاب كودك به خوبي آشنا است، وضعيت حاضر را در اين زمينه قابل قبول ارزيابي نمي‌كند. محمدعلي بني‌اسدي كه تصويرگري كتاب‌هايي همچون «بادکنک و اسب آبی»، نوشته محمد رضا شمس، «رنگین‌کمانی که همیشه رخ نمی‌داد» نوشته احمد رضا احمدی، «باغ رنگارنگ و گل‌های قشنگ» اثر ناصر کشاورز و... را در كارنامه خود دارد در گفت‌وگوي زير در مورد تصويرگري كتاب كودك، تصويرگري مطبوعاتي و نقطه‌ضعف‌هاي موجود صحبت كرده است. در سال‌هاي اخير جوايز متعددي در جشنواره‌هاي جهاني تصويرگري كسب شده است و به دنبال آن از موفقيت تصويرگران ايراني در سطح دنيا صحبت‌هاي زيادي مي‌شود. ابتدا بفرماييد به نظر شما آيا اساسا چنين موفقيتي وجود دارد و تصويرگري ايراني به جايگاه قابل قبولي در سطح دنيا رسيده است و اگر جواب مثبت است آيا اين موفقيت‌ها جوابگوي نياز مخاطب داخلي هست يا خير؟ من به عنوان يك تصويرگر با يك‌سري نيروهاي متضاد در درون خودم مواجه هستم كه عملكردهاي متفاوتي دارند. فرض من بر اين است كه جايزه خوب است، شما از بردن آن لذت مي‌بريد و يكي از بهترين راه‌هايي است كه مي‌توانيد از آن طريق جا باز كنيد يا ديگران را مرعوب كنيد. دو سه هفته پيش، من مجموعه‌اي از كتاب‌هاي چاپ‌شده را براي داوري مي‌ديدم، از طرف ديگر برخورد ناشران مختلف را با دانشجوهاي خودم مي‌بينم (البته منظورم دانشجويي است كه من به نحوي با او در ارتباطم وگرنه هيچ دانشجويي نمي‌تواند از يك معلم پاسخ دقيقي بگيرد و اگر كسي پرورانده مي‌شود حاصل جمع رنج‌ها و توبيخ‌هاي همه معلم‌ها است) مي‌بينم كه رفتار تحقيرآميزي از سوي ناشر با دانشجو مي‌شود. اين چند مساله كه در ذهن من حركت مي‌كند من را به جايي مي‌رساند كه گاهي سردرگم مي‌شوم اگر فردا قرار بود كتابي را كار كنم چقدر مي‌توانم مدرن و تازه كار كنم و دور از انتظار. اين چند مساله براي من هميشه مشكل درست مي‌كند. حالا پله‌پله جلو برويم؛ بچه‌هايي كه جايزه مي‌برند بسيار بااستعداد و توانا هستند و گفت‌وگوي آنها با جهان تصويرگري است – نه با جهان فرض‌شده داخل ايران - و درحقيقت بده و بستاني با بهترين هنرمندان دنيا است. شما وقتي مي‌خواهيد يك كار سينمايي كنيد ترجيح مي‌دهيد با بهترين‌هاي دنيا طرف شويد بنابراين مي‌آييد فيلم‌هاي نخبه دنيا را مي‌بينيد؛ ممكن است اين فيلم‌ها حتي از لحاظ تجاري شكست خورده باشند. بنابراين نخبگان تصويرگري ما عمدتا گفت‌وگويي را برقرار مي‌كنند كه ماحصل آن جايزه است و در آن خيلي به ارتباط با مخاطب فكر نشده است. به هر حال اين تصويرگران براساس داستاني مشخص كاري را ارائه مي‌دهند. آيا در داوري‌ها به ارتباط با قصه توجه مي‌شود يا تصويرگري‌ها به‌طور جداگانه مورد بررسي قرار مي‌گيرد؟ كم‌كم به آنجا هم مي‌رسيم. وقتي طيف ناشران را از لحاظ آماري نگاه مي‌كنيم مي‌بينيم تعدادي از ناشران هستند كه اين فرصت را به تصويرگر مي‌دهند كه هر كاري دلش مي‌خواهد بكند و ناشر از ابتدا به اينكه آن كار قرار است روي دكه به فروش برسد و پرمخاطب باشد فكر نمي‌كند بلكه حساب ديگري مي‌كند. بنابراين بسياري از كارهايي را مي‌بينيم كه حتي اگر از روي يك متن دو نفر كار كنند اين دو كار بسيار با هم متفاوت خواهد بود. درحقيقت بحث فرمال مورد توجه است و ما سعي مي‌كنيم از لحاظ بصري ببينيم چه اتفاقي افتاده كه خيلي از آنها همه‌چيزش هم سر جاي درستش قرار دارد. برمي‌گردم به مجموعه‌كتاب‌هاي سال گذشته كه چند هفته قبل ديدم؛ نمي‌خواهم توهين كنم اما به جرات مي‌توانم بگويم اگر بخواهم براي دوستي يا يكي از افراد فاميل از بين آنها انتخاب كنم احتمالا ٩٠ درصدشان را كنار مي‌گذارم و اگر بگويم بعضي از آنها نه‌تنها كمكي به تربيت آن كودك يا نوجوان نمي‌كنند، بلكه توهين هم مي‌كنند و شكي در آن نيست. اگر هر كدام از دوستان فكر مي‌كند كه حجتي لازم دارد بر سر همين كتاب‌ها مي‌توان دلايل مشخصي را ارائه كرد. اولا در‌شناسنامه اين كتاب‌ها يك‌سري فاميل رديف شده‌اند از قبيل پسرخاله و دخترخاله كه يكي تصويرگر است، يكي مترجم و يكي هم متن را به شعر درآورده است. نكته بعد؛ كتاب‌ها با قطع‌هايي چاپ مي‌شود كه همه مي‌دانيم پرت كاغذ است. ما وقتي در گذشته در كيهان‌بچه‌ها كار مي‌كرديم آقاي بهمن‌پور در وزارت ارشاد در بخشي حضور داشت كه قرار بود همه سياست‌ها حمايتي و هدايتي باشد – به هر حال يك مسائلي هم در مميزي‌ها بود مثلا اينكه كميك‌استريپ‌ها چاپ نشود - ولي من مي‌خواهم آن جايگاه را توضيح بدهم كه آقاي بهمن‌پور به ناشران كمك مي‌كرد سطح‌شان را بالا ببرند. الان اگرچه ما از سدها و مميزي‌ها ناله مي‌كنيم ولي فكر مي‌كنم در آن زمان كساني در آن جايگاه حضور داشتند كه به ارتقاي كيفي كتاب‌ها كمك مي‌كردند. البته نظارت كيفي به اين شكل حتما كمك مي‌كند ولي قضيه‌اي كه اهالي كتاب از آن ناله مي‌كنند مميزي است كه با نظارت كيفي فرق مي‌كند. بله، منظور من هم نظارت كيفي است. بر اين اساس كيفيت آرام آرام بالا مي‌آمد. مساله بسياري از ناشران اين بود كه سعي كنيم كار خوب دربياوريم و از طريقي رقابت ايجاد كنيم. اعتقاد شخصي من هم اين است كه با نصيحت هيچ كاري پيش نمي‌رود بلكه بايد رقابت مالي ايجاد كرد يا رقابت در نام و شهرت كه نمي‌دانم چند نفر را درگير مي‌كند. بنابراين نوعي بي حساب و كتابي در اين زمينه وجود دارد. غير از تعدادي از ناشران كه رفته‌اند و اتفاقات در سطح جهاني را ديده‌اند و سعي كردند خودشان را با معيارهاي كلي كه در سطح جهان وجود دارد پيش ببرند – نه اينكه شبيه آنها باشند - بلكه يك‌سري معيارهاي قابل قبول و تجربه‌هاي جهاني در ارتباط با نشر كتاب، ارتباط‌گيري با مخاطب مشخص، حتي تهييج يك ايده مشخص كه ما مي‌توانيم از آنها استفاده كنيم. بنابراين اينكه ما در سطح جهان كجا ايستاده‌ايم به نظر من كمي مبهم است. به هر حال تعدادي از ناشران يا تصويرگران براساس جايزه‌هايي كه در چند سال اخير نصيب تصويرگران ايراني شده است ادعا مي‌كنند اين رشته هنري از ايران در سطح بين‌المللي شناخته‌شده است. سوال من اين است كه آيا اين موفقيت قابل توجه است و اگر تعداد كتاب‌هاي جايزه‌برده را با آمار نشر كتاب داخل مقايسه كنيم ديگر محسوس نيست. به نظر من اغتشاشي وجود دارد كه جواب دقيقي نمي‌دهد. فرض من اين است كه چرخه‌اي وجود دارد كه كتابي توليد مي‌شود كه يك‌سري پديد آورنده و يك‌سري مخاطب دارد. همان‌قدر كه پديدآورنده سعي مي‌كند خودش را پيش ببرد، مخاطب هم بايد در جريان امور قرار بگيرد. مخاطب را چه كسي پرورش مي‌دهد؟ جواب، كليتي است كه بخش عظيمي را از جامعه مي‌گيرد. يكي از بخش‌هايي كه اين كار را مي‌كند آموزش و پرورش است. بعد سطح سواد خانواده است كه عادت به مطالعه داشته باشند يا خير. بنابراين جنسي از تهييج يا حتي بازخواست لازم است كه مثلا فرزند من لااقل در تابستان كتاب بخواند. البته ممكن است معلم در شروع سال بگويد چرا فيزيك نخواندي؟ در حالي كه سوال نمي‌كند كتاب ديگري مي‌خواني يا خير؟ در مورد همان كتاب‌هاي درسي هم مي‌شود كارهاي مختلفي كرد. مثلا معلم مي‌تواند كتابي در مورد رياضيات معرفي كند كه كمي گسترده‌تر از مباحث درسي باشد و اصلا راجع به كل رياضيات و اينكه «مسائل‌مان را چطور حل كنيم» باشد. متاسفانه اين مساله را نمي‌پذيرند. چه كسي قرار است بچه ما را كتابخوان بكند؟ وقتي بچه‌ها كتابخوان شوند به پديدآورنده هم كمك مي‌شود. درست است كه پديدآورنده بايد جاذبه‌هاي خودش را داشته باشد و اين درحقيقت مثل همان مرغ و تخم‌مرغ است. اين چرخه در جاهايي معيوب است كه بخشي مربوط به مخاطب مي‌شود و بخشي احساس نيازهاي مشخص است. ما اگر مجموعه‌كتاب‌هاي منتشرشده در طول سال را در بخش‌هاي علمي، داستاني و سرگرمي مشخص كنيم و آمار بگيريم كه كتاب‌هايي كه چاپ مي‌شود آيا براساس نيازمندي‌هاي بچه‌هاي ما است و آيا بچه‌ها به اين ترتيب كنجكاو مي‌شوند كه بخوانند؟ در آن صورت روشن مي‌شود به چند درصد از اين مجموعه مي‌شود توجه كرد و آنها را خواند؟ حالا اگر اين چرخه پربار شود، پديدآورندگان – اعم از ناشر، تصويرگر و نويسنده- مي‌توانند توليد كتاب را در حد معقول و مطلوب ايجاد كنند نه كتاب‌هاي كوچكي كه شلخته است و نه كاغذ مرغوبي دارد و نه قابل اعتماد كه بتوان چند بار آن را ورق زد و از هم گسسته نشود. اين توليدات جدا از توهيني كه به مخاطب مي‌كند، كسي كه آن را چاپ مي‌كند را هم صاحب امتياز نمي‌كند. بنابراين وقتي به اين مسائل توجه مي‌كنيم صحبت درباره كتاب كودك و نوجوان به شوخي شبيه مي‌شود. در بخش آموزش گويا فضاي دانشگاه بيشتر به سمت تصويرگري كتاب كودك متمايل است، علت چيست؟ در دانشگاه وقتي درباره تصويرگري صحبت مي‌شود دو بحث كلي داريم؛ يكي تصويرگري علمي است كه هيچ‌جور نمي‌توانيم دانشجويان را متقاعد كنيم كه اين رشته را ياد بگيرند. رشته‌اي كه به ساخت و ساز دقيق و شناخت ابزار و توانايي بسيار خوب نيازمند است كه بچه‌ها دنبال آن نمي‌روند. كاري هم نمي‌توانيم بكنيم چون نيازش وجود ندارد و بايد به دانشجويان حق داد. چند درصد از كتاب‌هايي كه در اين زمينه چاپ مي‌شود، افست است كه به راحتي از تصاوير استفاده مي‌شود. در نتيجه ما به ندرت تصويرگر متخصص علمي داريم. نكته‌اي كه مدرسان دانشگاه مي‌گويند اين است كه بچه‌هاي ما براي كارهاي كلي تربيت نشده‌اند. يعني تصويرگري براي كتاب درسي كمي برايشان سخت است. تصويرگري براي كتاب‌هاي نرمال كه مثلا يك قصه ساده با تصويرگري ساده‌اي همراه شود و كتاب ساده‌اي درست شود كه با معيارهاي معمول و طبيعي آن رشته جور دربيايد نيز جاي خالي‌اش حس مي‌شود. اين اتفاق نرمال شكل نمي‌گيرد. مي‌رسيم به حيطه مشخص قصه تخيلي كه يك‌سري تصويرگر خوب در اين زمينه وجود دارد. من مجبورم چندباره بگويم كه براي همه‌شان احترام قائلم. ولي بحث ديگر اين است كه ما در نظر بگيريم چه چيزي را مي‌خواهيم پيش ببريم؟ به‌طور مثال، ما در زمينه كاريكاتور كساني را داريم كه فقط از راه جايزه زندگي مي‌كنند. اينها در كل مجموعه‌شان فقط كاريكاتورهاي نمايشگاهي ديده مي‌شود و به ندرت كار ژورناليستي خوب در آنها پيدا مي‌شود؛ چرا كه كار ژورناليستي مختصات خودش را دارد، سرعت عمل مي‌خواهد و ميزان كار زياد كه بايد انجام شود و.... البته زمينه‌اي كه بايد وجود داشته باشد هم مهم است. بله آن كه اصل ماجرا است. ولي در اين زمينه مي‌بينيم كسي كه كار ژورنال مي‌كند، وارد مقوله مسابقه و جايزه بردن نمي‌شود و توانش را هم ندارد و از آن طرف آقايي كه جايزه مي‌برد وارد كار ژورنال نمي‌شود، چون او هم توانش را ندارد. زندگي او به اين شكل است كه به طبيعت‌گردي و ماهيگيري‌اش مشغول است و بعد در لحظه‌اي ايده‌اي به ذهنش مي‌رسد كه آن را تصوير مي‌كند و اتفاقا جايزه هم مي‌برد.

منبع خبر: فرهیختگان

اخبار مرتبط: پيوندگاه هنر و دانش