روانشناسی اعتراض و پرسش‌هایی که بی‌پاسخ مانده است

روانشناسي اعتراض و پرسش‌هايي كه بي‌پاسخ مانده است
فرهیختگان
نگاهي به سريال «در چشم باد» ساخته مسعود جعفري‌جوزاني روانشناسي اعتراض و پرسش‌هايي كه بي‌پاسخ مانده است امتیاز: / 0 بدعالی  08 شهریور 1388 - 11:30 چرا معترضان اعتراض مي‌كنند؟ چرا شورش‌ها و انقلاب‌هاي اجتماعي در مي‌گيرد؟ چرا پاره‌اي از شخصيت‌ها در راس جنبش‌هاي اجتماعي قرار مي‌گيرند و مردم آنها را تا حد چهره‌هاي فراواقعي و اسطوره‌اي مي‌ستايند؟  اين پرسش‌ها در مواجهه با فيلم‌هايي كه خيزش‌هاي اجتماعي و قهرمانان انقلابي را به تصوير مي‌كشند، همواره برايم مطرح بوده است. معمولا فيلم‌هايي در اين زمينه نمره قبولي مي‌گيرند كه فارغ از شعارهاي مسطح و كلي بتوانند تصوير ملموس و واقع‌بينانه‌اي از معترضان و رهبران انقلابي ترسيم كنند. به عنوان نمونه در فيلم اسپارتاكوس (استانلي كوبريك - ١٩٦٠) زندگي دهشتناك برد‌گان را مي‌بينيم و با زندگي اسپارتاكوس به مثابه يك برده شورشي آشنا مي‌شويم و آنگاه بين برد‌گاني كه خيزش مي‌كنند و اسپارتاكوس كه در راس اين خيزش قرار مي‌گيرد، نوعي همدلي و همنوايي دروني مي‌بينيم. در نتيجه مي‌پذيريم كه معترضان به راه اسپارتاكوس بگروند و اسپارتاكوس به نمادي از آرزوها و آرمان‌هاي جمع بدل شود. به همين ترتيب در فيلم زنده‌باد زاپاتا (الياكازان - ١٩٥٩)، دهقانان عليه ستم فئودالي و حاكمان ظالم مي‌ستيزند و زاپاتا به عنوان سخنگوي جمع، آرزوهاي ناكام جمع را بازمي‌تاباند و قهرمان يك جنبش دهقاني مي‌شود. به اين ترتيب فرد همان جمع است و جمع آرزوهايش را در يك فرد بازمي‌يابد. مسعود جعفري‌جوزاني در مجموعه در چشم باد در حاشيه زندگي ميرزا كوچك‌خان جنگلي، كه قهرمان يك خيزش اجتماعي بود، به زندگي پاره‌اي از جنگلي انقلابي مي‌پردازد. آيا جوزاني در وراي شعارهاي تخت و كلي، توانسته است شخصيت ملموس و باورپذيري از زندگي ميرزاكوچك و جنگلي‌هارا  ترسيم كند؟ و آيا پرسش‌هايي كه طرح كرده‌ايم، در اين مجموعه پاسخ در خوري گرفته‌اند؟ جعفري‌جوزاني با فيلم جاده‌هاي سرد (١٣٦٤) شروع خوبي در سينماي ايران داشت. اين فيلم در زمهرير فيلم‌هاي سترون و شعاري و بي‌جاذبه خوش درخشيد و تا حدودي مورد توجه منتقدان قرار گرفت. شير سنگي (١٣٦٦) فيلم بعدي جوزاني بود و نوعي وسترن ايراني با مايه فروپاشي نظام ايلي در ايران محسوب مي‌شد. جوزاني در پرداخت اين فيلم دقت زيادي نشان داد و تكنيك فيلم نيز بسيار پيشرفته‌تر از جاده‌هاي سرد بود. اما با اين همه شير سنگي اگرچه گيشه كمابيش كاميابي داشت، اعتبار معنوي جاده‌هاي سرد را تجديد نكرد. جوزاني در فيلم مسير تندباد (١٣٦٨) موضوعي را دستمايه قرار داد كه تقريبا مشابه درونمايه شير سنگي بود. اما فيلم شخصيت‌ها و حوادث متعددي داشت و مخاطب با آدم‌هاي فيلم احساس همدلي نمي‌كرد. نتيجه آنكه فيلم به علت آشفتگي در گيشه بازنده شد و پس از آن جوزاني به فيلمساز سرگشته‌اي بدل شد كه از كمدي‌هايي چون يك مرد، يك خرس (١٣٧٢) تا فيلمي حادثه‌اي از نوع دل و دشنه (١٣٧٤) تا ملودرامي همچون بلوغ (١٣٧٦) همه نوع فيلم مي‌ساخت و در هيچ زمينه‌اي نيز توفيقي نداشت. جوزاني با چنين سابقه‌اي اكنون آمده است كه بخت خود را در تلويزيون و در زمينه يك مجموعه تاريخي و حماسي بيازمايد. معمولا فيلمسازاني كه از سينما به سيما مي‌آيند، به نسبت فيلمسازان تلويزيوني، آثار خوش ساخت‌تري‌را ارائه مي‌دهند. نمونه‌اش كيانوش عياري است كه با مجموعه‌هايي چون هزاران چشم و روزگار قريب، بهترين مجموعه‌هاي تلويزيوني را به نام خود ثبت كرده است يا كيومرث پوراحمد كه مجموعه‌هاي جذاب قصه‌هاي مجيد و سرنخ از او به يادگار مانده است. يا در حدي ديگر، مهدي فخيم‌زاده كه چند مجموعه پليسي و جذاب، از جمله خواب و بيدار را از خود به يادگار گذاشته است. انتظار مي‌رفت كه جوزاني نيز چنين كند و به نسبت همتاهاي تلويزيوني خود، اثر خوش‌ساخت‌تر و جذاب‌تري ارائه دهد. آيا چنين شده است؟ به سوال اول خود باز مي‌گرديم؟ خيزش‌هاي انقلابي چرا شكل مي‌گيرد؟ شخصيت‌هاي انقلابي چرا در راس جنبش‌هاي اجتماعي قرار مي‌گيرند، در چشم باد يك روستاي شمالي به تصوير كشيده مي‌شود كه اهالي‌اش خوش و خرم در كنار هم روزگار مي‌گذرانند. جوان‌ها عاشق مي‌شوند و براي آينده خود برنامه مي‌ريزند وكودكان هم از همان بچگي راه و رسم مهرورزي را مي‌آموزند. در اين آبادي هيچ‌كس از فقر و تنگدستي رنج نمي‌برد. ناسازگاري‌هاي طبيعت كشت و كار مردم را به خطر نمي‌اندازد، نابرابر‌ي‌هاي اجتماعي وجود ندارد و اهالي اين روستا زير سيطره هيچ فئودال سنگدلي نيستند. اهالي اين روستا فقط يك مشكل دارند؛ مردان و جوانان آبادي به لشكر ميرزا كوچك مي‌پيوندند و بسياري از آنها به هلاكت مي‌رسند يا خانه و كاشانه خود را رها مي‌كنند و به ديار غربت مي‌روند. اما مردم چرا به ميرزاكوچك مي‌پيوندند؟ اهالي اين روستا از پيوستن به ميرزا چه آرماني را دنبال مي‌كنند؟ ميرزاكوچك كيست و مردم چرا او را به رهبريت پذيرفته‌اند و از طريق او چه اهدافي را دنبال مي‌كنند! مجموعه در چشم باد هيچ پاسخي براي اين پرسش‌ها ندارد و به نظر مي‌رسد كه مردم از سر سيري و بيشتر با انگيزه خودنمايي به اين جنبش مي‌پيوندند. فيلمساز ميرزاكوچك را نيز به‌گونه‌اي به تصوير مي‌كشد كه نه همچون شخصيتي حماسي و تاريخي كه بيشتر شبيه مضحك قلمي از كار در مي‌آيد. در نتيجه مخاطب نمي‌تواند با ميرزا و اهالي اين آبادي، به مثابه اشخاص ملموس و با انگيزه‌هاي مشخص احساس همدردي كند. مجموعه در چشم باد از نظر تعدد لوكيشن و شمار هنروران و صحنه‌آرايي و چهره‌پردازي و طراحي لباس و جلوه‌هاي ويژه و تعدد شخصيت‌ها و حوادث به ظاهر اثر شكوهمندي به نظر مي‌رسد اما اين شكوهمندي چون در خدمت شخصيت‌ها و حوادثي قرار مي‌گيرد كه خوب پرورده نشده‌اند در نتيجه همدردي مخاطب را جلب نمي‌كنند و جذابيتي به وجود نمي‌آورند. فيلمساز نيز آنچنان مجذوب اين شكوه ظاهري مي‌شود كه پاره‌اي از صحنه‌ها به شكل ناموجهي كش پيدا مي‌كنند و متورم مي‌شوند از جمله سفر با كالسكه در برف كه بسيار طولاني از كار درمي‌آيد يا رسيدن به يكي از كاروانسراهاي بين راه و تاكيد بيش از حد فيلمساز به صحنه‌آرايي يا نقالي كه نقل مي‌گويد كه همه باعث كندي روايت و سكته در روند داستان مي‌شود. با اين همه انصاف نيست كه پرونده اين مجموعه‌ را در اينجا ببنديم. در چشم باد هنوز به نيمه نرسيده است و حوادث زيادي در راه است و منتظر مي‌مانيم شايد مجموعه از نيمه دوم به راه بيفتد و ما پاسخ پاره‌اي از پرسش‌هاي خود را بيابيم.

منبع خبر: فرهیختگان

اخبار مرتبط: پيوندگاه هنر و دانش