ناگفته‌ای از شهید رجایی در گفت‌وگو با محمد حجتی‌توسلی

ناگفته‌اي از شهيد رجايي در گفت‌وگو با محمد حجتي‌توسلي
فرهیختگان
ناگفته‌اي از شهيد رجايي در گفت‌وگو با محمد حجتي‌توسلي امتیاز: / 0 بدعالی  09 شهریور 1388 - 12:02 رفاقتش با رجايي نه از سال‌هاي انقلاب كه به دهه ٤٠ بر مي‌گردد و به مدرسه كمالي و مسجد هدايت. اين رفاقت صورت همكاري هم به خود گرفت؛ رجايي نخست‌وزير بود توسلي شهردار تهران. رجايي به او قول هماهنگي دولت و حمايت از شهرداري را داده بود كه به گفته توسلي به علت شرايط آن روز كشور اين امر محقق نشد. محمد حجتي‌توسلي متولد ١٣١٧، عضو شوراي مركزي و رئيس دفتر سياسي نهضت آزادي است. او سال ٣٥ وارد دانشكده فني دانشگاه تهران شد و سال ٤١ براي ادامه تحصيل به آلمان و آمريكا رفت. او كه اولين شهردار تهران پس از انقلاب بود، سابقه دوستي طولاني با شهيد رجايي در قبل و پس از انقلاب دارد. در همين راستا گفت‌وگويي با ايشان در رابطه با شهيد رجايي و سابقه دوستي‌شان ترتيب داده‌ايم كه نظر شما را بدان جلب مي‌كنيم.   جناب مهندس توسلي، با توجه با اينكه در آستانه سالگرد شهادت رجايي و باهنر هستيم و با توجه به سابقه طولاني دوستي شما و رجايي و سمت شهرداري شما در دوران نخست‌وزيري وي، لطفا از بازداشت و زنداني شدن خودتان و شهيد رجايي بفرماييد. در سال ٤٩ كه اعضاي سازمان مجاهدين خلق(منافقین)، ‌شناسايي و بازداشت مي‌شوند، يكي از كساني كه كمك جدي و قابل ملاحظه‌اي به خانواده‌ها و زندانيان سازمان مجاهدين مي‌كند، ايشان بودند. ايشان در دبيرستان رفاه با مرحوم دكتر باهنر هم كار فرهنگي مي‌كردند. اين نوع نهادهاي فرهنگي پايگاهي بود براي جمع‌آوري كمك‌هاي مالي و حتي لجستيك مثل خانه‌هاي امن براي اعضاي سازمان مجاهدين خلق. كمتر كسي در آن شرايط حساس اين آمادگي را داشت كه قبول مسووليت كرده و هزينه‌هاي اين نوع كمك‌ها را به سازمان مجاهدين بپذيرد بنابراين اين موضوع كاملا شخصيت ويژه ايشان را كه اهل ايثار و فداكاري در راه حق بودند، به تصوير مي‌كشد. من نيز در كنار آقايان عزت‌الله سحابي و ‌هاشمي‌رفسنجاني، در ارتباط با كمك به سازمان مجاهدين بازداشت شده و يك سالي در سال ٥٠ در زندان بودم. وقتي از زندان آزاد شدم بعد از مدتي در هسته‌اي سه نفره با مرحوم رجايي و آقاي مهندس لطف‌الله ميثمي كه ايشان هم بعد از دو سال آزاد شدند و مرتبط به سازمان مجاهدين بودند، ارتباط برقرار كرديم. آن هسته سه نفره از سال ٥٢ تا اواخر سال ٥٣ ادامه داشت و ما با هم ارتباط و همكاري داشتيم. همسر شهيد رجايي نقش موثري در تنظيم ارتباط اين هسته داشتند يعني در آن شرايط هماهنگي‌ها را براي جلسات ما انجام مي‌دادند. مرحوم رجايي در اثر اشتباهي كه يكي از اقوام‌شان كرد، در اوايل سال ٥٣ بازداشت شدند. اما به‌رغم شكنجه‌هاي شديدي كه ساواك روي ايشان اعمال مي‌كند و با وجود اينكه مدتی زياد در سلول انفرادي بودند ولي ايشان هيچ‌گونه اطلاعاتي از همكاري‌هاي گذشته‌شان و ارتباطي كه با بنده و آقاي مهندس ميثمي داشتند، بازگو نكردند. بنابراين ما مي‌توانستيم در خارج حفظ شويم و به خدمات خودمان ادامه دهيم. مهندس ميثمي هم همانطور كه در گزارش‌ها آمده، در يك انفجار در خانه‌اي مجروح شد و به قسمتي از بدنشان يعني دست و چشم‌شان آسيب رسيد و بينايي‌شان را از دست مي‌دهند. شما در زمان شروع نخست‌وزيري شهيد رجايي هم استعفا داديد اما باز شما در آن سمت حفظ شديد و مدتي پس از شروع جنگ دوباره استعفا داديد و از اين پست كناره‌گيري كرديد. در اين باره هم توضيح دهيد. وقتي شهيد رجايي نخست‌وزير شدند، من همان استعفا را به شهيد رجايي دادم و در جلسه‌اي كه حدود سه چهار ساعت بود و در ساختمان آموزش و پرورش برگزار شد خواستم ايشان را متقاعد كنم كه ادامه فعاليت بنده در شهرداري تهران به مصلحت شهر تهران نيست، چراكه شهردار بايد با دولت هماهنگ باشد و اين هماهنگي به سرعت قابل تحقق نيست. ايشان قول دادند كه تمام امكانات دولت را بسيج كرده و هماهنگي وزارت را با مديريت شهر تهران تضمين كنند. بنده هم پذيرفتم و مسووليت خودم را در دولت شهيد رجايي ادامه دادم. ما شهر تهران را به ٢٠ منطقه تقسيم كرديم كه خدمات شهر در مناطق مختلف متمركز شود و اين پيش نياز تشكيل شوراها و مديريت برنامه ترافيك بود كه بتوان از سفرهاي زايد شهري جلوگيري كرد. ازين رو از ايشان خواستم مناطق آموزش و پرورش را هماهنگ با تقسيم‌بندي مناطق شهري كنند كه ايشان با طيب خاطر پذيرفتند و دستورش را دادند. ما اين برنامه‌ريزي را كرده بوديم كه در در باقي خدمات شهري نيز اين هماهنگي را ايجاد كنيم كه امروز و پس از قريب به ٣٠ سال ديگر ادامه اين فكر و در واقع اين مبناي علمي كه مديريت تراكم ترافيك است، انجام نشده است. پس از شروع جنگ و در آن دوران كاملا هماهنگي‌ها صورت گرفت. اما دو مورد خاص پيش آمد كه نشان داد ايشان هم قادر نبودند اين هماهنگي را فراهم كنند. يكي در ارتباط با ستاد بسيجي بود كه ما در شوراهاي محل شهر تهران داشتيم و براي پشتيباني جبهه كمك مي‌كرديم. از وزارت كشور به ما گفتند كه شما حق نداريد در زمينه كمك به جبهه فعاليت كنيد. جلساتي در وزارت كشور در زمان آيت‌الله مهدوي‌كني داشتيم كه متاسفانه در آنجا دو معاون ايشان صريح به ما و همكاران گفتند كه در شهر تهران فقط زباله‌تان را جمع كنيد و ديگر به هيچ كاري كار نداشته باشيد. خب اين براي همكاران ما بسيار سنگين بود در قبال وظايف سنگيني كه مديريت شهر تهران در خدمات گسترده شهر مسووليت آن را داشت. مورد ديگر پروژه مترو بود كه ما از همان روزهاي ابتدايي پس از انقلاب اين پروژه را به عنوان يك ضرورت براي شهر تهران مديريت كرده و موانع را برطرف كرده بوديم. در آن زمان يكي از وزرا تاكيد داشتند در حالي كه مردم سيستان و بلوچستان در يك شرايط نامساعد زندگي مي‌كنند درست نيست در تهران پروژه مترو را دنبال كنيم. ما گفتيم نمي‌خواهيم از هيچ اعتباري از دولت يا اعتبار عمومي استفاده كنيم و از اعتبار شهر تهران استفاده مي‌كنيم. كار كارشناسي انجام داديم و گزارش كارشناسي مفصلي هم به كميسيون فني دولت داديم، همه قانع شدند اما باز چنين مخالفتي شد؛ كه متوجه شديم مشكل سياسي است. در حالي كه هرگز خدمات شهري را با مسائل سياسي مخلوط نكرديم و حتي من با نهضت ارتباطم را قطع كرده بودم كه در فعاليت‌هاي شهر تهران متمركز باشم. وقتي مرحوم رجايي نتوانست اين همكاري را هماهنگ كند، بنده در دي‌ماه ٥٩ در ديداري كه با رهبر فقيد انقلاب داشتم و يك گزارش فشرده از مشكلات شهر به ايشان دادم، خواهش كردم به هر حال استعفاي بنده را بپذيرند، چون ادامه فعاليت ما به نفع مردم شهر تهران نيست. ايشان توصيه كردند بهتر است گفت‌وگو كنيد و مسائل را حل كنيد. بنده هم عين مطالب را در مصاحبه‌هايي مطرح كردم كه در روزنامه‌هاي وقت منتشر شد. روز بعد آيت‌الله مهدوي‌كني با استعفاي من موافقت كردند و بنده هم طي جلسه‌اي مديريت شهر تهران را به آقاي زواره‌اي تحويل دادم، در حالي كه صندوق شهرداري تهران در آن شرايط بحراني حدود ٦٠٠ ميليون تومان موجودي داشت. در مورد ريشه‌هاي فكري ايشان توضيح دهيد، چگونه به آن مي‌پردازيد و توضيح مي‌دهيد؟ شهيدرجايي، ريشه تفكرات‌شان در انجمن‌هاي اسلامي دانشجويان است. ايشان عضو نهضت آزادي ايران بودند، بنابراين مبناي فكري ايشان با روشنفكران ديني پيوند داشت. اگر افرادي مانند شهيدرجايي يا آقاي مهندس ميرحسين موسوي با حزب جمهوري اسلامي به دلايل خاص همكاري كردند، هيچ‌گاه آن مباني انديشه خودشان را از دست ندادند. مرحوم‌رجايي كه شهيد شدند، اما امروز مي‌بينيم كه آقاي مهندس موسوي به همان مباني‌اي معتقد است كه اسلامي است كه به كرامت، آزادي و اختيار انسان باور دارد و اعتقاد دارد كه انسان بايد بر سرنوشت خويش حاكم باشد. اين ارزش‌ها در خميرمايه تفكر مرحوم رجايي وجود داشت و هم به اتكاي باورهاي ديني و هم به دليل تجربياتي كه در مبارزات ملي داشتند اين دو بال تفكر ديني و زمينه‌هاي مبارزات ملي را با يكديگر اجين كرده بودند و انسجامي در شخصيت‌شان بود.

منبع خبر: فرهیختگان

اخبار مرتبط: اعتراض برخی نمایندگان به سخنان احمدی نژاد در نشست بررسی کابینه