کارم را به خوبی بلدم، آنگونه که بسیاری بلد نیستند

مرثیه ای برای یک سبک وزن " پاسخی بسیار جدی و دندان شکنی است از منظر خودم به تمام منتقدانی که چون حرفی برای گفتن ندارند، سعی می کنند ما را از دریچه بیوگرافی و گذشته نقد کنند . مرثيه ا يبراي سبك وزن عنوان نمايشي است كه اين روزها به نويسندگس و كارگرداني ايوب آقاخاني به روي صحنه رفته است ، اين نمايش كه از چندي پيش در تالارسايه مجموعه تئاتر هشر به روي صحنه رفته تا كنون با استقبال قابل توجه علاقه مندان به تئاتر مواجه شده . اين نويسنده و كارگردان تئاتر در مورد اين نمايش توضيحاتي داده كه در اين مصاحبه مي خوانيد . - دلیل انتخاب نام " مرثیه ای برای یک سبک وزن " برای این نمایش چه بود؟ فکر می کنم کسانی که آثار نمایشی مرا خوانده اند یا تماشا کرده اند، همگی به حساسیت من در مورد انتخاب نام اثر نمایشی اشراف دارند و می دانند که این حساسیت همیشه همراه من بوده است، تا جاییکه چنانچه با دانشجویان من نیز برخورد کنید همگی بر این تاکید دارند که من چند جلسه ای را پیرامون نامگذاری اثر وقت صرف می کنم. چراکه به اعتقاد من، نامگذاری ورودیه ای مخاطب به اثر محسوب می شود .شاید اگر اینگونه نبود، طی بازنویسی های سه گانه این اثر، سه بار نام آنرا تغییر نمی دادم، چراکه همواره به دنبال نام خجسته ای هستم که از دل اثر بیرون می آید و در عین حال برای مخاطب علامت سئوال و جاذبه ایجاد می کند، ژانر و فضا را نشان می دهد . اینها چیزی است که خواه ناخواه به عنوان ورود یه مخاطب به اثر در نام قابل ردیابی است . به نظر من اگر نویسنده در کار خود زبده باشد، اجازه می دهد که اثر، نام خود را از رگ و پی خود فریاد کند و آن نام را انتخاب کند . به عبارت دیگر من در مقام نویسنده نام آثر را تحمیل نمی کنم، این اثر است که نام خود را به من تحمیل می کند و این یک فرآیند کاملا آرتیستیک و هنری است که به هیچ عنوان قابل دستکاری نیست . تمام کسانی که این اسامی را به شیوه دیگری انتخاب می کنند، مطمئن باشید که نامگذاران خوبی نیستند، حتی اگر نویسندگان خوبی باشند که در میان هم نسلان خودم نیز چند تنی را می شناسم که به این شیوه نامگذاری کرده اند و هرگز نامهای آثارشان را نپسندیده ام . تجربه به من می گوید که تعیین یک فرآیند از پیش تعریف شده برای نامگذاری یک اثر، فقط نشان از چیرگی بیش از حد سبک وتکنیک بر ذهن نویسنده است و او نتوانسته برابر و معادل عمل کند. یعنی میانگینی بگیرد بین خواسته های هنری و خواسته های تکنیکال . - شما در پایان یکی از اجراهایتان به این نکته اشاره داشتید که نگارش نمایشنامه " مرثیه ای برای یک سبک وزن " مربوط به یکسال قبل می شود . با وجود زمان کوتاه اجرای این اثر، چرا این وقفه یکساله بین نگارش و اجرای آن صورت گرفته و دلیل سه بار بازنویسی آن چه بوده است ؟ در ابتدا باید بگویم که قرار بود این نمایش در بیست و هفتمین جشنواره بین المللی تئاتر فجر اجرا شود ولی به مدد و همت بازخوانان بخش چشم انداز این جشنواره که همواره به سطح دانششان غبطه می خورم، این اثر نمایشی مردود اعلام شد. چراکه فکر می کنم سازوکار و شمایل ناآشنایی برای دوستانم داشت و فکر می کنم هیچ مطالعاتی پیرامون درام های روز نداشته باشند، اما مطالعات عمقی در زمینه درام های کلاسیک دارند که البته به این مطالعه ایشان رشک می ورزم . اینجا باید به این نکته نیز اشاره کنم که در آن زمان قرار بود کارگردانی این اثر را یکی از دانشجویانم به عهده داشته باشد . یعنی شما در ابتدا متن را برای ایشان نوشتید ؟ متن نوشته شد و به دلیل اینکه بسیار مورد درخواست ایشان قرار گرفت، من موافقت کردم تا کارگردانی به عهده ایشان باشد، ولی متاسفانه بازخوانان بخش چشم انداز، این متن را قابل ندانستند و من فکر می کنم درست فکر کرده اند و حتما سطح شعور و دانششان از من بالاتر بوده است . من استنادم به این همه اقبالی است که این اثر این روزها دارد و فکر می کنم نمایشنامه خوبی نوشته ام و اجرای بسیار خوبی نیز دارد .به هرحال این وقفه رخ داد تا اینکه اعلام کردم که تصمیم دارم کارگردانی این اثر را خودم به عهده بگیرم و تقاضای سالن کردم . - این اتفاق در سال جدید رخ داد ؟ خیر ، در سال گذشته، ولی بنا شد که بزرگواران زمان اجرای آنرا مقرر کنند . استناد من برای کارگردانی این نمایشنامه نیز این بود که من در جشنواره بین المللی سال گذشته دو نمایشنامه داشتم که یکی از آن دو رد شده بود و دیگری نیز توسط فردی که قرار بود آنرا کارگردانی کند سوزانده شد، یعنی به مرحله بازنویسی نرسید . در نتیجه من فرصت برای خودم نداشتم. این اتفاق که رخ داد، با کمی وقفه و دو ماه حرف و گفت و مذاکره، به لطف حسین پارسایی مدیر مرکز هنرهای نمایشی و محمد حیدری مدی مجموعه تئاترشهر، این امکان برای اجرای این اثر فراهم شد. وقتی قرار شد خودم این نمایش را کارگردانی کنم، یکبار دیگر آنرا بازنویسی کردم، چراکه چند ماهی از نگارش اولیه گذشته بود و فکر می کردم اکنون می توانم ضعف های کار را ببینم و بر اساس آن بر کار غلط گیری انجام دهم . سپس برای این کار تعیین گروه و جمع بازیگران کردم و خوشبختانه همان نسخه را هرکسی که خواند پسند کرد. - یعنی نسخه دوم و بازنویسی نخست این نمایشنامه خیر. من برای ترکیب بازیگران از همان نسخه نخست استفاده کردم که تحت عنوان " همسایه ات را دوست بدار " . هریک از بازیگران که این نمایشنامکه را مطالعه کرد آنرا پسندید و معتقد بودند که شیوه نگارش آن تازه است و دیالوگ آن در سایر نمایشنامه ها کمتر دیده شده است .این درحالی بود که تمام بازیگران این نمایش گرفتار کارهای دیگر نیز بودند . بطور مثال، هدایت هاشمی درحال ایفای نقش در دو تئاتر و یک فیلم ایفای بود، افشین هاشمی درحال ایفای نقش در یک مجموعه تلویزیونی بود، نگار عابدی درحال ایفای نقش در دو تئاتر و یک فیلم که ظاهرا به سرانجام نرسید بود و خسرو احمدی نیز درگیر چندین و چند کار بود . همه اینها باعث شد که به لطفشان من احساس کنم این نمایشنامه ارزش بیشتری برای مکث کردن دارد . در نتیجه تمرینات سیاری را در زمان های متغییر برحسب زمانهای فراغت مشترکی که داشتند برایشان درنظر گرفتم و از تیر ماه تمرینات آغاز شد .البته پیش از آغاز تمرینات، یکبار دیگر نمایشنامه را بازنویسی کردم . - یعنی طی تمرینات بازنویسی انجام شد ؟ خیر. طی تعیین کست، تا آغاز تمرینات، بازنویسی دوم را انجام دادم و فضای کار را براساس ایده جدید و به تناسب شرایط جدید تعریفش کردم . یعنی تصمیم گرفته شد از هویت واقعی بچه ها استفده کنم و براساس آن نمایشنامه را یکبار دیگر بازنویسی کردم . در این بازنویسی نام این اثر به " کانتلت " تغییر نام داد که در واقع صحنه چهارم ما به این معنا نزدیک می شود . - " گانتات " به چه معناست؟ ظاهرا در قرون وسطی، " گانتلت " لفظ متداولی بوده و درباره دو لشگر گفته می شده که روبروی یکدیگر صف می کشیدند . این لحظه صف آرایی را " گانتات " نیروها می گفتند . ما با این نام تمرینات را آغاز کردیم و طی تمرینات با توجه به ایده هایی که براساس خلاقیت بازیگران بوجود می آمد، یکبار دیگر نماسنمامه را بازنویسی کردم که به دگردیسی یک دو صحنه و نام نمایسنامه ختم شد . " گانتلت " نام بسیار مناسبی برای این اثر بود اما حدس من و گروه نمایش این بود که مخاطبان هیچ پیش فرضی درمورد این نمایش نخواهند داشت . اشاره بچه های گروه نمایش به این بود که اگر روزی کسی بشنود در تماشاخانه سایه نمایشی تحت عنوان " گانتات " اجرا می شود چه واکنشی خواهند داشت که با وجوداینکه به لحاظ علمی نام درستی است ولی بیراه نمی گویند .طی تمرینات به نام بسیار خوب و متناسب " مرثیه ای برای یک سبک وزن رسیدم . - شما در این نمایش از وجوه مختلف صحنه استفاده کرده اید و من فکر می کنم این اتفاق با تعامل بین شما و طراح صحنه صورت گرفته است. لطفا در مورد این مسئله توضیح بفرمایید؟ خوشبختی من در گروه تئاتر پوشه، استفاده از بچه هایی است که همواره کنار کار هستند و خلاقند. از جمله لادن سید کنعانی که همیشه طراحی هایش به کارهای من بعد بهتری داده است. اکنون نیز ما خیلی تلاش کردیم از برهنگی سالن استفاده کنیم، تا جاییکه حتی تمام پرده ها و فونهاییکه دیوار سالن را می پوشانند برداشته ایم و از دیوارها و دو ورودی تماشاخانه سایه استفاده کرده ام . این در مسیر تقویت یک اندیشگی در اثر بود. اثری که قرار است در کمدی خود صریح اللهجه باشد .این صراحت لهجه زمانی بیشتر می شود که شما هیچ پرده ای نبینید یا برای تعویض صحنه ها نور گرفته نشود و در حضور تماشاگران تغییرات صحنه صورت گیرد . این صراحت لهجه را به این اضافه کنید به این اندیشگی که انسانها در خلق شرایطی که در آن قرار می گیرند دخیل و سهیمند، برای همین نیز این بار از عوامل صحنه برای تغییر صحنه استفاده نمی کنم بلکه این بازیگران هستند که صحنه را تغییر می دهند و این درحالی است که نوری وجود دارد که تماشاگران آنها را ببینند . اینجا این پرسش بوجود می آید که با توجه به تعجیل بازیگران برای تغییر صحنه نمایش، این ترس برایتان بوجود نیامد که به لحاظ میزانسن اتفاق نامطلوبی رخ دهد ؟ این مسئله برایم مهم بود اما چندبار با دکور تمرین صورت گرفت و نیز می بایست این کار انجام می شد . چراکه رسیدن به این اندیشیدگی و به این نتیجه معنایی یک هزینه ای پرداخت می کردم. گو اینکه در روزهای نخست این ترس بیشتر وجود داشت و پس از چند اجرا این ترس ازبین می رفت . به هر رو، چیزی که مسئله است اینکه این همه شدنی نبود مگر با تعامل دائم با طراح. یعنی ما طی تمرینات طرحها را تغییر می دادیم .به نظر من یکی از بهترین طراحی های آثار نمایشی من در این نمایش انجام شده، چراکه طراحی کارآمدی است و صحنه نیز عریانی مطلوب مرا از دست نداده است، در عین حال کاربری آن بسیار مفید است و برای مخاطبان نیز جذاب است . می ماند اینکه در چه لحظه ای چه دیتیلی مورد توجه مخاطب قرار می گیرد و این نیز قدری به لوندی کارگردانی باز می گردد. اینکه شما به عنوان کارگردان، نقطه تمرکز و نقطه طلایی اثرت را خود تعیین کنید .این وارد ببحثی می شود به نام پدیدارشناسی قاب صحنه که طبیعتا یکی از اولیه ترین وظایف هر کارگردان، شناخت بازی با سازو کار این پدیدارشناسی است. حین تماشای نمایش " مکرثیه ای برای یک سبک وزن " احساس می کردم که نوع کارگردانی شما در این اثر، تا حدی به کارگردانی سینمایی یا تلویزیونی نزدیک است . موافقید؟ هیچ بعید نیست، برای اینکه کمدی این کار،‌کمدی ویژه ای است . شاید کمدی ویژه است که در ایران کمتر دیده شده و بیشتر ویژه خود من باشد .چراکه شما در نمونه های مشابه بگردید، این نوع کمدی که فانتزی بسیار بالایی دارد و به اصطلاح غیر علمی اگر بخواهیم بگوییم، رویکرد کارتونی در این اثر بالا است و خواه ناخواه ممکن است این ویژگی، تبدیل به ویژگی منحصر به فرد این کار بشود . در کنار این اضافه کنید، وقتی پشت این کار کارگردانی وجود داشته باشد که عاشق فیلم باشد، آیا خیلی عجیب است که مابه ازاهای سینمایی در کار ببینید . با توجه به اینکه من در نمایش " زمین مقدس " در طی صحنه های مختلف، مخاطب این حس را داشت گویی اگر تماشاگر یک فیلم باشد، جای دوربین تغییر پیدا کرده است و این تعلق خاطر ویژه من به سینما نه به عنوان کسی که قصد دارد فیلم کار کند، بلکه یه عنوان کسی که بسیار فیلم می بیند و فکر می کند که این تعامل به بهترین نحو در تئاتر وسینما متقابلا از طرف تئاتر می تواند رخ دهد. بنابراین فکر می کنم خیلی نباید عجیب باشد که چنین رویکرد و نتایج چنین رویکردی را در این اجرا ببینیم . در بخشهای پایانی نمایش این حس بوجود می آید که متن از کمدی به سوی طنز می رود. آیا این به عمد رخ داده ؟ كدام کمدی است که از طنز بهره نبرد؟ به اعتقاد من ته مایه طنز در کمدی بسیار کم رنگ است. من به این مسئله اعتقاد ندارم و خیلی هم آنها را از یکدیگر جدا نمی دانم گو اینکه تعریف علمی جدا از هم دارند . اما احساس می کنم ژانر کمدی بدون لحن طنازانه چندان معنی ندارد که البته می تواند تعریف شخصی من قلمداد شود . اگر چنین چیزی دیدی باید بگویم عمدی نبوده است . آیا در پس ذهنتان با توجه به تعداد بازیگران و زمان اندک این نمایش و طراحی صحنه پرتابلی که برای اثر در نظر گرفته شده ، در نظر دارید که در مکان دیگری نیز آنرا اجرا کنید ؟ من به این مسئله فکر نکرده ام. اما این اندیشه در مجموعه کارهای من بوده است . من از اجرای نمایش " زمین مقدس " به این سو تمایل خودم را برای اجرای مجدد اعلام کرده ولی معمولا به مرحله عمل نمی رسد و همکاری صورت نمی گیرد . ما در کلان شهری مثل تهران زندگی می کنیم، بنابراین می توان با کمک سازمان فرهنگی وهنری شهرداری برای اجرای دوره ای آثار نمایشی اقدام کنیم .می توان به این نیز فکر کرد و شاید مصاحبه با شما بهانه ای برای این شود که من بر این مسئله بیشتر مکث کنم . چراکه با توجه به پشت گوش افتادن آن از سوی نهادهای مختلف حالا می توان به آن بیشتر فکر کرد . امضاء مصاحبات من پرسش حرف آخر است. پس به شما می سپارم . و حرف آخر ایوب آقاخانی در این مجال ؟ " مرثیه ای برای یک سبک وزن " پاسخی بسیار جدی و دندان شکنی است از منظر خودم به تمام منتقدانی که چون حرفی برای گفتن ندارند، سعی می کنند ما را از دریچه بیوگرافی و گذشته نقد کنند . اینکه مثلا می دانند من در رادیو صاحب نام و نشانی هستم و تجربیاتی دارم، در مورد کارهای گذشته ام که بر دیالوگ مکث بیشتری دارد می گویند که خوب این به دلیل تجربیات رادیویی اوست . به نظر من این بدین مفهوم است که آن منتقد نه رادیو و نه تئاتر را می شناسد و بدبختانه درحال نگارش نقفد تئاتر است . " مرثیه ای برای یک سبک وزن " پاسخی به شدت دندان شکن برای این افراد است که بفهمند اگر من بخواهم و اثرم ایجاب کند که تصویرگرا باشد و حرکت را بر دیالوگ اولویت بدهم این کار را به خوبی بلدم، آنگونه که بسیاری بلد نیستند. نکته دوم، منتقدانی که ریتم عامدانه مرا که از " روزهای زرد " تا " فصل خون " به تجربه جدی نت سکوت پرداختم در آثارم و در " فصل خون " به اوج رساندم و کم کم این منتقدان تصورشان این بود که کنترل ریتم از دست من خارج است که کارهایم کند جلوه می کند و آنها که واقعا نمی فهمند که گاهی سبک شخصی و اصلا نبض تپنده یک درام تعیین می کند که چقدر کند و چقدر تند باشد، باز هم " مرثیه ای برای یک سبک وزن " پاسخی است که بدانند من ریتم را می شناسم . پايان پيام تهيه و تنظيم گفت وگو : پيمان شيخي

منبع خبر: ایلنا

اخبار مرتبط: نیکی کریمی: هر بار یک انگ به ما می زنند