در شهادت باقر آل محمد(ص): حضور در عینیت اجتماع

در شهادت باقر آل محمد(ص): حضور در عينيت اجتماع
همشهری
دین- سهند‌صادقي بهمني:امامت از نگاه شيعه حاوي اوصافي است كه سبب تمايز رهبري علمي‌ و سياسي امام نزد پيروانش مي‌شود اين اوصاف عموما مبتني بر نوعي پذيرش پيشيني متعبدانه نصب الهي است كه توسط پيامبر اعظم(ص) به مسلمين ابلاغ شد؛  امري كه از آن با عنوان منصوص بودن ياد مي‌كنند. گذشته از اين اوصاف كه در شخص امام متعين مي‌شود و اسباب تشخص و تميز او را فراهم مي‌آورد  و به واقع به‌نحوي پيشيني بر پيروان و شيعيان آن امام،  لزوم تبعيت و پيروي را فرض مي‌كند، نوعي اثر واقعي را مي‌توان در زندگي ائمه به‌خصوص از جنبه علمي‌باز‌شناسايي كرد كه دستمايه تقويت تعبد پيش‌گفته را فراهم مي‌آورد و به ‌نحوي آن را مستدل مي‌سازد. اين بعد البته نقشي در جهت مشروعيت‌بخشي اساسي به امامت امام ايفا نمي‌كند اما مي‌تواند حقيقت و مسماي امامت را در عينيت اجتماع ارائه دهد. ماهيت مرجعيت علمي ‌امام كه البته لازمه التزامي‌ آن،  به دست‌گرفتن مرجعيت سياسي توسط امام نيز هست،  گذشته از تأثير شگرف و گاه بهت‌آور بر پيروان ديگر مذاهب اسلامي‌كه لزوما امام را از زاويه ديد شيعيان امام نمي‌نگريسته‌اند، حقانيت اين نظريه را به اثبات مي‌رساند كه ابتعاد و تخلف از اين مرجعيت،  تا چه ميزان سبب خسران و زيان علمي ‌و به تبع آن سياسي امت شده است. امامت هجده‌ساله امام باقر(ع) به خوبي گوياي اين مطلب است؛  امامي‌ كه شيعيان او را امامي‌ منصوب و منصوص مي‌دانستند و بزرگان مذاهب ديگر از هيبت و ژرفاي علمش،  احترامش را واجب خويش و تلمذش را افتخار خود مي‌دانستند. در اين جستار كه به مناسبت هفتم ذيحجه-  سالروز شهادت آن امام ارجمند در سال 114 هجري قمري -   فراهم آمده تلاش مي‌كنيم تا حيات امام را بيشتر از اين زوايه مورد كنكاش قرار دهيم؛ زاويه‌اي كه تأثير شگفت و عميق امام را در ميان ائمه فقه و حديث مذاهب اسلامي ‌واكاوي مي‌كند. در محافل غيرشيعي مي‌توان از نظريه عدالت به عنوان جانشين‌‌ مفهوم عصمت در حوزه‌هاي شيعي ياد كرد؛  نظريه‌اي كه تجسدش را در توصيف اشخاص به « ثقه بودن»‌ كه عموما در كتب رجالي اهل سنت بالاترين درجه مدح و توثيق به شمار مي‌رود  مي‌توان مشاهده كرد. اين عنوان از سوي ديگر حاكي از بالاترين درجه اعتمادي است كه علماي مسلمين به كساني كه در نقل حديث درخور اعتماد و يقين و صحت روايت هستند،  اعطا مي‌كنند. جست‌وجو در كتب اساسي و مرجع اهل سنت چون «الموطاء» مالك،  «تاريخ و تفسير» طبري،  «المسند» احمد‌بن حنبل و «الرساله في اصول الفقه» شافعي،  نشان مي‌دهد كه ايشان با اطمينان بسيار بالا اين عنوان را براي امام باقر(ع) و فرزندشان امام صادق(ع) به كار برده‌اند. مستندات و مدارك و بالطبع،  فضايي كه اينگونه توثيق‌ها در آن صادر شده كاملا نشانگر اين امر است كه بسياري از علماي هم‌عصر امام باقر(ع) ، چنان به ايشان نظر مي‌كرده‌اند كه كودكان به بزرگان خويش.  احساس ايشان به امام باقر(ع)  علاوه بر احترام فوق‌العاده،  حامل بيان حقارت و كوچكي ايشان نزد امام نيز بوده است. حتي برجسته‌ترين علماي آن عصر،  به سبب علم فوق‌العاده امام،  خويش را مرعوب ايشان مي‌پنداشته‌اند. در روايتي كه ابونعيم در «حليه‌الاولياء» آورده مي‌توان چنين فضايي را به عيان مشاهده كرد.  او مي‌گويد : «عبدالله بن عطاء مكي گفته است: هرگز نديدم كه دانشمندان در حضور كسي اين همه احساس كوچكي كنند كه در برابر ابوجعفر محمد بن علي بن حسين عليهم‌السلام،  احساس حقارت مي‌كنند». ابو‌نعيم براي آنكه بر پيش‌گفته خود تأكيد كند آن را اين‌گونه ادامه مي‌دهد:«حتي محدث معروف عصر كه كسي را نمي‌توان همتاي او شمرد،  يعني حَكم بن عُتَيبَه،  با وجود سالخوردگي و كهولت سن و رفعت مقامي‌كه نزد حاكمان و درميان مردم دارد،  در برابر ابوجعفر(ع) چنان رفتار مي‌كرد كه شاگردي در حضور استادش» (حليه الاولياء،  ج3،  ص 186). اين نوع گزارش‌ها را البته به هيچ وجه نمي‌توان به ابونعيم منحصر دانست كه با وجود مذهب تسنن‌اش گرايش‌هاي صوفيانه را نيز مي‌توان در آثارش رهگيري كرد بلكه محدثان صرف و فقيهان ايشان نيز چنين نگره‌اي به امام داشته‌اند. به عنوان نمونه از محمد بن المنكدر كه امام فقه و حديث و هم‌عصر امام است،  روايت شده كه گفته است:«هيچ‌كس را برتر از علي بن حسين نديده بودم تا اينكه پسرش محمد بن علي را ديدم».  هرچند اين جمله را در« تهذيب التهذيب» ابن‌حجر عسقلاني كه يكي از بزرگ‌ترين و معتبرترين موسوعه‌هاي رجالي اهل سنت است مي‌توان ملاحظه كرد اما ابن‌حجر به داستان ملاقات او با امام كه سبب بيان اين جمله شده است، اشاره‌اي نكرده است. در عين حال مشروح اين ملاقات را قاضي نعمان به نقل از محمد‌بن‌المنكدر، در شرح خويش آورده است: «در روزي بسيار گرم در يكي از حومه‌هاي مدينه،  به امام محمدباقر برخوردم كه بر دو تن از خادمان خود تكيه داده بود.  با خود چنين انديشيدم كه او يكي از پيشوايان محترم قريش است كه اينك از خانه خارج شده و در اين اوضاع و احوال طاقت‌فرسا و گرم در پي منافع دنيوي خويش است؛ بگذار او را زنهاري بدهم.  بنابراين نزد او رفتم و به او سلام كردم. امام باقر كه سخت عرق مي‌ريخت سلام مرا پاسخ داد. پس گفتم: اي پيشواي محترم قريش كه اين وقت در جست‌وجوي منافع دنيوي هستي و در اين گرما بيرون آمده‌اي،  خدايت اصلاح كند؛ چه مي‌كني اگر در اين حالت مرگ به سراغ تو آيد؟ امام باقر(ع) كه تا آن هنگام دست‌هايش بر شانه آن دو پسر بود،  تكيه‌‌اش را از ايشان گرفت،  راست ايستاد و چنين پاسخ گفت: به خدا قسم،  اگر مرگ در اين حالت در رسد، به واقع وقتي به سراغم آمده است كه مشغول عبادت خدا هستم و با اين عبادت،  خويشتن را از تو و از بقيه مردم دور نگه مي‌دارم [ كنايه امام حاكي از اين امر است كه با وجود خمس و زكاتي كه مردم براي ايشان مي‌آورده‌اند و استفاده از آن كاملا حق شرعي ايشان به حساب مي‌آمده اما ايشان ترجيح مي‌داده تا بدان وابسته نباشد]. من تنها ترسم از آن است كه وقتي مرگ مرا دريابد كه در كار نافرمانبرداري از خداوند باشم.  من نيز با شرمندگي پاسخ گفتم: خداوند برتو ببخشايد. من قصد داشتم تا شما را نصيحت كنم و انذار دهم  اما در حقيقت شما من را نصيحت كردي و انذار دادي»! اين‌گونه گزارش‌ها تنها نفوذ سيره عملي امام را در ميان توده‌ها و ائمه مسلمين نشان نمي‌دهد بلكه بي‌ترديد سيطره و هيمنه فراگير علمي ‌و مرجعيت اخلاقي ايشان را واگويه مي‌كند. با وجود تمام اين اعتبار اما چندان نمي‌توان در ادبيات حديثي اهل سنت احاديث ايشان را دنبال كرد؛ چند حديثي هم كه از ايشان نقل شده چنان نيست كه مرجعيت ايشان را به عنوان يك محدث برجسته- چنان‌كه كتب مهم رجال توصيف مي‌كنند-  تثبيت كند. برخي علت اين امر را در قاعده عدم ‌ملازمه ميان امامت حديث و نقل كثير احاديث جست‌وجو كرده‌اند؛ به اين معنا كه توصيف شخصي در كتب رجال به امامت و توثيق او ضرورتا حاكي از وجود احاديث فراوان او در مجامع روايي به شمار نمي‌رود. چه بسيار ائمه بزرگي كه اصولا حديثي از ايشان منقول نيست اما در عصر خويش به امامت و خبرگي در حديث شهره بوده‌اند. اين توجيه را شايد بتوان در مورد بيشتر محدثان و مورخاني كه ‌ سهم بسزايي در تهيه و تدوين پيش‌نويس‌هاي صحاح و مسانيد،  به سبب قرار‌گرفتن در يك دوره تاريخي خاص ‌ داشته‌اند، صادق دانست اما در مورد امام باقر(ع) كه  ائمه اهل سنت عموما از او با عنوان باقرالعلوم يعني شكافنده دانش ياد كرده‌اند چندان منطقي به‌نظر نمي‌رسد. ابن‌حجرعسقلاني در جلد دهم موسوعه رجالي خويش فهرستي از كساني را فراهم آورده كه ابوجعفر(ع) را باقرالعلوم مي‌خوانده‌اند. درجمله اين اشخاص مي‌توان نام زبير بن بكار را مشاهده كرد كه از امامان سيره و حديث و قضات ارشد حرمين يعني مكه و مدينه به شمار مي‌رفته است. اين قاعده همچنين با توجه به اين امر كه اصحاب شيعي امام باقر(ع) بيش از 50 هزار حديث مسند و مرسل را به نقل از ايشان فراهم آورده‌اند،  بيشتر مخدوش مي‌شود. با اين تعداد به سهولت مي‌توان ادعا كرد كه حتي مجموع ائمه حديث به اندازه ايشان روايت نكرده‌اند؛ از اين‌رو بايد به دنبال دليل ديگري بود. بسيار جالب توجه است كه عالمي‌چون زُهَري با آنكه از شاگردان نه چندان ارشد امام زين‌العابدين و امام باقرعليهماالسلام بوده است،  مورد التفات بيشتري در اين حوزه واقع شده است؛ حال آنكه امام باقر(ع) كه حتي امام مالك بن انس ( 179–  97 ه.ق) و امام ابوحنيفه (150-  18‌ه.ق)  از او روايت كرده‌اند،  به‌راحتي ناديده گرفته شده و كنار گذاشته شده است. امري كه نمي‌توان در اين مقايسه و سنجش آن را ناديده گرفت،  البته ارتباط وثيق و تنگاتنگ زهري با دربار اموي است؛  مسئله‌اي كه بي‌ترديد در مكانت و شهرت او تأثير‌گذار بوده است. اين ارتباط را حتي مي‌توان در نامه انتقادي امام سجاد(ع) به زهري هم مشاهده كرد؛  نامه‌اي كه در آن امام سجاد(ع) زهري را هشدار مي‌دهد كه به فرامين كتاب خدا و عهدي كه او از علما گرفته تا بر ظلم ظالمان و گرسنگي مظلومان سكوت نكنند بازگردد. توجيه ديگري كه بر اين امر يعني قلت احاديث ايشان در ادبيات حديثي اهل سنت مي‌توان ارائه كرد اين است كه نوشته‌هاي بازمانده به هيچ روي جامع نيستند و تمام احاديث را در بر ندارند؛ به‌خصوص كه امام باقر در عصري مي‌زيسته كه همچنان ممنوعيت كتابت حديث برقرار بوده و هرچند 3دهه پس از شهادت امام باقر اين ممنوعيت برداشته شد اما اثري در نقل روايات ايشان نداشت. اين نظريه را علاوه بر امام در مورد ابوحنيفه نيز مي‌توان كاملا صادق به شمار آورد؛ چرا كه اكثر سخنان او نيز از ميان رفته و به واقع مذهبي را كه به نام او باقي است بايد  به نام شيباني و ابويوسف كه 2تن از شاگردان او بوده‌اند ثبت كرد. گذشته از اين نظريه ممكن است اسانيد رواياتي كه ايشان در سلسله آن وجود داشته‌اند به سبب طولاني‌بودن حذف شده باشند.  وجود برخي روايات ايشان در اين سنت حديثي بي نام ايشان در سلسله سند شايد به‌نحوي اين نظريه را تأييد كند؛ از اين‌رو كاملا محتمل است كه برخي از اين اسانيد حذف شده باشد؛ چراكه فاصله نقل از ايشان تا زمان ثبت در صحاح و مسانيد،  چيزي در حدود 150سال است. البته اين نظريه به هيچ روي عدم‌نقل احاديث ايشان در الموطاء مالك‌بن‌انس را توجيه نمي‌كند؛ چرا كه مالك،  معاصر ايشان بوده و بنا به نقل ابن حجر عسقلاني از ايشان نيز روايت كرده‌است. به هر صورت امري كه متيقن است آنكه احاديث ايشان بي‌نام ايشان موجود است. در مورد حذف ايشان از سلسله سند نيز هرچند مي‌توان به عنصر عمد باور داشت،  درمقابل نيز مي‌توان آن را عملي كاملا ناآگاهانه،  غيرعمدي و صرفا نوعي گزينش به شمار آور؛  چرا كه بر هيچ‌يك از اين دو گزينه دليل محكمي ‌وجود ندارد. گذشته از تمام اين نظريه‌ها بايد به اين امر نيز اشاره كرد كه امام در عصري احاديث و روايات خويش را عرضه كرد كه دوره آشفتگي و هرج ومرج حديث به شمار مي‌رفت و نيز درعصري اين احاديث به ثبت رسيد كه دوره خفقان و كنترل شديد بر اين نوع نوشتارها بود؛ كنترلي كه عموما با سانسورهاي غليظ و شديد همراه مي‌شد؛ به عنوان مثال طبري كه يك مورخ اواخر قرن سوم هجري است  نقل مي‌كند كه معاويه دستور داده بود تا علي، آل و اصحابش را بر منابر لعن و تكفير كنند و درهمان حال،  در بزرگي عثمان و خاندان او كه از امويان بودند داد سخن دهند. در چنين وضعيتي كه امام نيز خود شاهد اساسي بخشي از آن در كربلا و پس از آن بوده،  كاملا طبيعي است كه چندان اثري از احاديث او يافت نشود. با اين اوصاف اما بايد به اين نكته توجه داشت كه قلت وجود اين روايات تحت نام امام سبب نمي‌شود كه از 2امر غفلت كنيم؛  نخست آنكه اين روايات به‌وضوح قابل رهگيري است – البته بي‌نام امام باقر(ع) – و دوم آنكه ائمه اهل سنت خود به تأثير‌پذيري شگرف و عميق خويش از ايشان معترفند؛  امري كه امامت ايشان را از قالب‌هاي صرفا پيشيني خارج ساخته و رنگ‌وبوي عيني‌تري به آن مي‌بخشد. به‌نظر همين عنصر را بايد مؤلفه اساسي امامت به شمار آورد ؛ يعني «حضور درعينيت اجتماع».

منبع خبر: همشهری

اخبار مرتبط: در سالروز شهادت امام محمد باقر (ع) پیکرهای مطهر 20 شهید گمنام دفاع مقدس در هفت استان ایران اسلامی ، تشییع و به خاک سپرده خواهد شد.