محمد هاشمی: برادرم هیچوقت با نظام قهر نکرده و نمی کند/ احتمال کاندیداتوری او در انتخابات زیاد است
برادر رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام می گوید: آقای هاشمی تصمیمی به آمدن نداشتند اما پس از درخواستهای زیاد، فکر میکنم تاحدودی از این تصمیم دست بردارند. مسائل سنی و جسمی و امثال اینها نمیتواند مانع باشد چرا که هنوز هم حاج آقا هر روز قبل از ساعت ۹ صبح به مجمع میآیند و تا پس از نماز مغرب و عشا دائما هم فعال هستند. حاج آقا مشکل جسمانی ندارند.
وی بر این باور است که ریشه تباری اتهامات به آیتالله هاشمی را باید در ساواک، مجاهدین خلق و گروههای الحادی جستوجو کرد به نحوی که مجاهدینیها پس از تغییر ایدئولوژی و کودتای درونگروهیای که داشتند، بغض خود را نسبت به انقلابیون و مبارزان مسلمان و اشخاص موثر در این جریان داشتند با اتهامسازیها جاعلانه، عملیاتی کردند.
برادر هاشمی رفسنجانی که با روزنامه اعتماد گفت و گو می کرد می گوید که برادرش هیچوقت برای نظام کم نگذاشته و با نظام قهر نکرده و قهر نمیکند. ایشان اگر بتواند کمکی به مردم بکند یقینا کمک خواهند کرد. آقای هاشمی، خودشان را جدای از نظام نمیدانند. شما به همین یک جمله امام دقت کنید که ایشان فرمودند: «بدخواهان بدانند هاشمی زنده است چون نهضت زنده است». امام آقای هاشمی را مترادف با نهضت دانستند. بنابراین آقای هاشمی از نهضت و نظام جدا نیست. معتقدم آقای هاشمی تا روزی که حیات دارند در کنار نظام خواهند بود و کسانی که تلاش میکنند تا ایشان را از نظام بگیرند تلاش عبثی میکنند. آقای هاشمی چه در مسوولیتی باشد یا مسوولیتی نداشته باشد دست از اعتقاد خود برای سربلندی نظام بر نخواهد داشت.
گفت و گو ی روزنامه اعتماد با محمد هاشمی در پی می آید:
در حال حاضر از یکسو شاهد حضور حداکثری نامزدهای انتخابات جناح حاکم هستیم و از سوی دیگر کشور هم از مشکلات و نارساییهای زیادی رنج میبرد. با توجه به این شرایط برای برونرفت از وضعیت موجود، ایران و ایرانی به چه دولتی نیاز دارد؟
دولت بعدی باید دولت فراگیر باشد به این معنا که دولت جناحی و حزبی و گروهی نباشد. دولتی باشد که تجربه اداره کشور را داشته باشد، بتواند مشکلات کشور را حل کند. مشکلات هم با حرف و شعار حل نمیشود. کشور نیاز به برنامه دارد. بر همین اساس باید دولتی برنامهمحور سر کار بیاید. برنامهمحوری این دولت هم مستلزم رعایت اولویتهاست. برای شناسایی اولویتها هم مجبور است تا تحلیلی جامع، منصفانه و واقعبینانه از وضعیت کشور در حوزههای مختلف داشته و بدون تعصب هر آنچه هست را مورد توجه داشته باشد. برنامه دولت آتی باید با محوریت نقاط ضعف و قوت کشور باشد.
به نظر جنابعالی در میان این صف طولانی کاندیداهای انتخابات بیشتر شاهد حضور چهرههای سیاسی هستیم یا برنامهها؟
من نمیدانم، اما کمتر درباره برنامهها حرف میزنند.
اینکه بیشتر چهرههای سیاسی مطرح باشند تا برنامههای دولت داری، حسن است یا یک نقص؟
نه، این آفت است. تجربه نشان داده اگر دولت برنامه نداشته باشد و بخواهد اقتضایی عمل کند گرفتار تسلسل باطل خواهد شد که هیچ نفعی برای کشور نخواهد داشت. اما وقتی برنامه مشخص باشد دیگر معلوم است که نقطه هدف این دولت کجا خواهد بود. فرض کنید نرخ تورم و بیکاری را از A درصد به B درصد برساند و کاهش دهد، یعنی نیاز به هدفگذاری دارد و وقتی که نقطه ابتدا مشخص است، نقطه انتها یا هدف هم مشخص باشد تا دولتی که سر کار میآید، بداند که ابتدای فعالیت خود که سال ۹۲ است تا انتهای برنامه چهار ساله خود که سال ۹۶ خواهد بود چه باید بکند. به نظرم کشور ما امکانات خیلی خوبی دارد. برای اثبات این ادعا میتوان به گزارشهای رسمی اشاره کرد که ایران را به لحاظ انرژی، نیروی انسانی و بازار کار در کنار امریکا و روسیه به عنوان یکی از کشورهایی معرفی کرده است که میتوانند رشد اقتصادی رو به جلو داشته باشند.
با توجه به شرایط امروز، دولت بعدی باید دارای چه پارامترهایی باشد؟
شرایط کشور در حال حاضر ایجاب میکند که دولت بعدی یک دولت برنامهمحور باشد و بداند که کجا ایستاده و کجا باید برود. باید با یک برنامهریزی ملی، نواقص و کاستیهای موجود در حوزههای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی را برطرف کرد.
آقای هاشمی، هشت سال است که یک دولت اصولگرا فرمان ماشین اجرایی کشور را در اختیار گرفت به نظر جنابعالی ثمره این دولت اصولگرا برای ایران و ایرانی چه بوده است؟از سوی دیگر کمتر از شش هفته تا روز انتخابات باقی مانده است؛ انتخاباتی که در آن شاهد حضور متکثر چهرههای اصولگراهستیم. به نظر شما افکار عمومی به یک دولت اصولگرای دیگر اعتماد خواهند کرد؟
در هشت سال گذشته نقاط قوت و ضعف توامان به همراه تجاربی وجود داشته است. اما به نظر من وقتی خود اصولگرایان هم از دولت فعلی رضایت ندارند و منتقد و مخالف این دولت هستند افکار عمومی چگونه میتوانند به اصولگرایان دیگری اعتماد کنند.
حتی خیلی از اصولگرایان به دنبال اعلام برائت از احمدینژاد هستند.
بله، اعلام برائت از احمدینژاد به یک رقابت میان اصولگرایان تبدیل شده است. همین امروز در یکی از اساماسهایی که سایت مشرق برایم ارسال کرده بود، دیدم که یکی از این آقایان اصولگرا که حامی سرسخت آقای احمدینژاد و دولت بوده، آمده و گفته که شمشیرمان را بلند کردهایم و از این قبیل حرفها. یعنی در این طیف و گروه اظهارات اینگونه هم وجود دارد که نشانه عدم رضایت جریان اصولگرایی از عملکرد دولت آقای احمدینژاد است. نگاه اصولگرایان در روز اول از این دولت با رفتارشان در این روزها کاملا متفاوت است. این دولت با یک امید، با یک ایده و کلی حمایت سر کار آمد و آرزوهای بزرگی قرار بود با این دولت محقق شود، اما هر چه به روز آخر این دولت نزدیک میشویم، میبینیم نه تنها اهدافی که مد نظر بوده، محقق نشده است که در بسیاری از حوزهها خلاف این آرزوها اتفاق افتاده است.
آقای دکتر بسیاری از اصولگرایان وقتی که آقای احمدینژاد به ریاستجمهوری رسید دولت وی را دولت امام زمان خواندند و آقای احمدینژاد را معجزه هزاره سوم دانستند اما این روزها میبینیم که اصولگرایان همین دولت را این روزها دولت انحرافی معرفی میکنند. به اعتقاد اصولگرایان آقای احمدینژاد و تیم ایشان درصدد ماندگاری در قدرت است که این مساله منجر به دلهره و اضطراب اصولگرایان شده است. بر همین اساس شاهد آن هستیم که آنقدر که اصولگرایان در نقد و مخالفت با دولت احمدینژاد سرعت گرفتهاند، اصلاحطلبان عملکرد این دولت را مورد نقد قرار ندادهاندچرا که نه فضای این کار را دارند و نه ابزار لازم برای نقادی را. در همین شرایط میبینیم که شعار زندهباد بهار از سوی جریان آقای احمدینژاد سر داده میشود و ایشان در تفسیر این شعار میگوید که منظورمان از زندهباد بهار زنده باد امام زمان است. اما اصولگرایان زندهباد بهار را زنده باد مشایی و شعار انتخاباتی او میدانند. به نظر جنابعالی چه اتفاقی طی این سالها رخ داد تا اصولگرایانی که خودشان دولت فعلی را دولت امام زمان خوانده بودند به دنبال اعلام برائت از این دولت و رییس دولت هستند؟چه اتفاقی رخ داد؟ آیا این اعلام برائت برای نجات گفتمان اصولگرایی و ترمیم نارضایتی افکار عمومی از این گفتمان است یا آنکه اتفاق دیگری در شرف تکوین است؟
تحلیل این مسائل پیچیده است. ما بیشتر به آن مسالهیی که میتوانیم اشاره داشته باشیم تهدیدها و ریشههای این تهدیدها نیست. ما تنها میتوانیم روایتگر باشیم و بگوییم که آنچه دیروز اتفاق افتاده با آنچه امروز اتفاق افتاده است چقدر متفاوت بوده است. اختلافات درونی اصولگرایان به خودشان مربوط است و بنده و جریان سیاسیای که به آن تعلق دارم خیلی علاقهمند به این نیستیم که وارد دعوای اصولگرایان با یکدیگر بشویم.
این سوال را به این جهت مطرح میکنم که برخی از اصلاحطلبان نقد عملکرد دولت فعلی را فرصتی برای بازگشت به عرصه سیاسی میدانند. به اعتقاد این افراد که به سخنان نخستین روز فروردین رهبری نظام در مشهد استناد میکنند اصلاحطلبان باید از ظرفیتهای موجود برای بازیگری سیاسی استفاده کنند. اینان معتقدند که مدیریت کشور توسط یک جناح سیاسی ممکن نیست. به نظر شما این اعتقاد، اعتقاد غلطی است؟
در پاسخ به این سوالتان باید بگویم که دولت یازدهم متعلق به یک جریان فکری و سیاسی نیست. این دولت به اعتقاد من اصلا مهم نیست که اصولگرا یا اصلاحطلب باشد، کارگزار یا اعتدالگرا باشد. من میگویم با توجه به شرایطی که در کشور ما وجود دارد، کشور نیاز به دولت و رییس دولتی دارد که برنامهمحور باشد. اگر شناخت حقیقی از شرایط کشور وجود داشته باشد برنامهها برای حل مصایب و رفع نواقص خیلی با یکدیگر فرق نمیکنند. یعنی دولت اصولگرا یا دولت اصلاحطلب با برنامه میتوانند مشکلات را برطرف کنند به شرط آنکه بدانند مشکلات کجای کار است و چه باید کرد.
با این تفاسیر اصلاحطلبان باید در انتخابات حضور پیدا کنند؟
بله، انتخابات یک پدیده ملی است و وابسته به هیچ گروه و جناحی نیست. شرایط کشور هم بسیار حساس است. ما زندگی در یک مقطع حساس را در حال تجربه کردن هستیم. تجربه تمامی سالهای پس از انقلاب نشان داده هر وقت مردم در صحنه حضور داشتهاند به معنای حمایت مردم از نظام سیاسی بوده است و این حضور و حمایت برای دشمنان ایران همیشه جنبه بازدارندگی داشته است. ما در این سه دهه همواره مورد تهدید بودهایم اما هرگاه مردم وارد صحنه شدند دیدهایم که دشمنان چگونه از مواضع و برنامههای تهدیدی خود عقب نشستهاند. بنابراین اصل شرکت در انتخابات به عنوان یک وظیفه ملی است.
پس به اعتقاد شما قهر با صندوق کار غلطی است؟
معلوم است که کار غلطی است. قهر از صندوق رای، قهر با خود است، چرا که نظام متعلق به یک فرد نیست متعلق به همه ملت است. همه مردم ایران حتی آنهایی که خارج از ایران زندگی میکنند صاحبان این نظام و کشور هستند و حق دارند برای کشور تعیین تکلیف کنند. این نظام به راحتی به دست نیامده که به راحتی از دست برود. این همه شهید و جانباز و مفقودالاثر برای این بود که یک نظام اسلامی و مردمی داشته باشیم. نمیتوانیم نسبت به خونهای ریخته شده برای تثبیت این نظام بیتوجه باشیم. انقلاب یک شبه به دست نیامده که یک شبه آن را از دست بدهیم. نظام سیاسی ما با یک کودتا بر سر کار نیامده بلکه مبارزه مستمری بوده که به ثمر نشسته است. در نتیجه انتخابات و تعیین سرنوشت کشور یک وظیفه ملی است و همه با هم باید برای حل مشکلات در انتخابات شرکت کنند. شرکت نکردن، خالی کردن صحنه برای کسانی است که همواره به دنبال عملیاتی کردن دیدگاههای خودشان در پیکره نظام سیاسی هستند. در این پدیده ملی که وجود دارد همه وظیفه دارند. من اعتقاد دارم که هر گروه سیاسی اگر بخواهد واقعا احساس تکلیف بکند در شرایط فعلی باید بهترینهایشان را به مردم عرضه کنند، فرقی هم نمیکند اصلاحطلب باشد یا اصولگرا. من میگویم که در جبهه اصولگرایان اگر کسی وجود دارد که بهترین است، باید این بهترین را به مردم عرضه کنند چرا که شرایط حساس است و کشور به بهترین مردان خود نیاز دارد.
به نظر شما کاندیداهای موجود بهترینها هستند؟
این را من نمیدانم و خودشان باید بگویند. هر گروهی بر اساس یک مکانیزم میتواند بهترینش را معرفی کند.
یعنی با معرفی بهترینهاست که حماسه سیاسی رقم میخورد؟
بله، این کار میتواند مردم را تشویق کند تا پای صندوقهای رای بیایند و حماسه سیاسی اینگونه است که شکل میگیرد. آنچه باعث خلق حماسه در انتخابات میشود دو مطلب است، یکی بحث رقابت واقعی است و دیگری انگیزهسازی برای مردم. بالاخره هر کاندیدایی باید سعی کند هوادارانش را ترغیب بکند تا در انتخابات حاضر شوند. از سوی دیگر برای مردم باید انگیزهسازی شود. مردمی که میخواهند پای صندوق رای بیایند باید برایشان خلق امید و انگیزه کرد. این مساله هم به برنامه محوری کاندیداها و جریانهای سیاسی بازمیگردد.
و اگر بهترینها نیایند یا مجوز حضور به آنها داده نشود نباید توقع مشارکت حداکثری داشته باشیم؟
اینکه حماسه سیاسی با حضور بهترینها در عرصه انتخابات اتفاق میافتد حرف درستی است. اگر در انتخاباتی ببینیم که برای مثال پنج نفر حضور دارند و فرقی میان آنها نیست یقینا این مساله دیگر انگیزهیی برای حضور مردم در انتخابات باقی نمیگذارد اما مردم اگر تفاوت میان کاندیداها و برنامهها را ببینند و رقابت واقعی را لمس کنند انگیزه پیدا میکنند تا درباره کاندیداها و برنامههایشان تحقیق کنند تا بفهمند که به چه کسی باید رای بدهند. معتقدم که حماسه سیاسی با کنار هم قرار گرفتن سلایق و دیدگاهها مختلف است که شکل میگیرد اما اگر برخی در ظاهر بگویند که باید مطالبه رهبری برای حماسه سیاسی را عملیاتی کنیم و در عمل از ابزاری که در اختیار دارند، نگذارند کاندیداهای جناح رقیبشان وارد عرصه شود، مردم این را میفهمند و نه تنها پای صندوق رای نمیآیند که به این افراد هم بدبین میشوند. اما مهمتر از اینها این مساله است که همه باید به این نکته توجه داشته باشند که شرایط کشور چه کسی را برای ریاستجمهوری میطلبد که بیاید کشور را از این وضعیت عبور دهد. مردم و گروههای سیاسی و نخبگان، اشخاصی مد نظرشان هست و آنها را معرفی میکنند. نظرسنجیها نشاندهنده برخی نظرات مردمی است که وجدان عمومی جامعه چه کسی را میخواهد و در انتظار حضور چه کسی است. اگر به این خواستهها توجه شود ما هم امیدواریم که نتیجه مطلوب حاصل شود.
آقای دکتر هشت سالی است که شاهد حاکمیت یکدست در عرصه مدیریت کشور بودیم؛ مسالهیی که در مقطعی که اصلاحطلبان هم بر سر کار بودند درباره آن حرف و حدیثهای بسیاری وجود داشت و گفته میشد که اگر حاکمیت یکدست باشد بسیاری از مشکلات حل میشود که این اتفاق در این دوره رخ داد و سران قوا همه اصولگرا بودند اما نه تنها مشکلات حل نشد که اختلافات در مقاطعی کشور را با بحران مواجه ساخت. به نظر جنابعالی آیا مدیریت یکدست برای استمرار یکدستی خود اجازه حضور به جریان سیاسیای که دارای پایگاه مقتدر اجتماعی است را میدهد؟
این بحثها همیشه مطرح بوده که حاکمیت یکدست باشد یا حاکمیتی از سلایق متفاوت. یکدست بودن پاسخگویی بودن را کاهش میدهد. این یک اصل عمومی در مدیریت است. ریشه برخی از اختلافاتی که بین سران قوا یا مسوولان پدیدار شد ناشی از همین عدم پاسخگویی است. اما رقابت میان سلایق سیاسی متفاوت همواره باعث رونق کار و پاسخگو بودن است. من وقتی رقیب داشته باشم همیشه تصورم این است که رقیبم در حال تعقیب و رصد من است تا ضعف من را بگیرد و با علم کردن آن، من را بکوبد. همین مساله باعث میشود تا من همواره تلاش کنم ضعفی از خودم به جای نگذارم و دربرابر هر سوالی، جواب اقناعی داشته باشم. اما وقتی خیالم راحت باشد که دست و پای رقیبم بسته است و من هر کاری بکنم، او نمیتواند حرفی بزند همین میشود که از درون دچار اختلاف با دوستان میشوم. ریشه همه انشعابهای سیاسی خودشیفتگی بوده است. در این دوره هم اصولگرایان گرفتار این مساله شدند.
آقای دکتر اگر موافق باشید کمی درباره آیتالله هاشمی صحبت کنیم. این روزها شاهد آن هستیم که نام آیتالله هاشمی فضای سیاسی کشور را به خود اختصاص داده است. همه در حال گمانهزنی هستند که ایشان به عرصه انتخابات ورود پیدا خواهند کرد یا آنکه نخواهند آمد. جنابعالی از تصمیم ایشان اطلاعی دارید؟
بر اساس آنچه ایشان در ملاقاتهایشان میگویند یا در دیدارهای خصوصی اظهار میکنند تصمیمی به آمدن نداشتند اما پس از درخواستهای زیادی که از ایشان شد، فکر میکنم تاحدودی باعث شده تا کمی از این تصمیم خود دست بردارند.
مخالفتهایی که این روزها با ایشان میشود باعث شده تا آیتالله هاشمی تصمیم به نیامدن بگیرند؟ این سوال را به این جهت مطرح میکنم که اقبال و اشتیاق اجتماعی فراوانی در حال حاضر برای حضور ایشان در انتخابات وجود دارد. شرایط جسمانی آیا میتواند دلیلی برای نیامدن ایشان باشد یا آنکه در نیامدن احتمالی ملاحظات دیگری وجود دارد؟
قاعدتا ملاحظات دیگری دارند. مسائل سنی و جسمی و امثال اینها نمیتواند مانع چنین مسالهیی باشد چرا که هنوز هم حاج آقا هر روز قبل از ساعت ۹ صبح به مجمع میآیند و تا پس از نماز مغرب و عشا دائما هم فعال هستند. همین اخیرا هم که ایشان یک ساعت و نیم سر پا پشت تریبون میایستند نشان از آن داشت که حاج آقا مشکل جسمانی ندارند.
به نظر جنابعالی جنس تخریبهای آیتالله هاشمی تا چه اندازه با تخریبهایی که پیش از انقلاب علیه ایشان صورت میگرفت شباهت دارد؟
یک محققی درباره این سوالی که مطرح کردید یک کار پژوهشی در قالب تبارشناسی انجام داده است که بررسی نوع اتهاماتی که از سال ۵۴-۵۳ تا به امروز علیه آقای هاشمی وجود دارد هدف اصلی این کار پژوهشی است. با مطالعه این پژوهش ما میدیدیم که جنس خیلی از اتهامات قبل و بعد انقلاب علیه حاج آقای هاشمی شبیه هم و یک نوع است.
موردی هست که خاطرتان باشد؟
فرض کنید سال ۵۴ گروه مجاهدین خلق یا به تعبیر امروز منافقین خلق، اینها شروع کردند یک سری اتهام سرمایهداری و این نوع مسائل را به آقای هاشمی نسبت دادند.
یعنی ریشه این اتهام که گفته میشود خانواده هاشمی سرمایهدار هستند را باید دراتهاماتی که سازمان مجاهدین خلق به آیتالله هاشمی نسبت داد جستوجو کرد؟
بله. ریشه این اتهام از مجاهدین خلقیها است. آنها نمیتوانستند یک روحانی خوشفکر موثر در انقلاب را تحمل کنند. به موازات این مساله، میبینیم که ساواک اتهاماتی نظیر اتهاماتی که مجاهدینیها مطرح میکردند را به آقای هاشمی نسبت میدادند. به نظر میرسید جنس اتهاماتی که به آقای هاشمی میزنند ریشه مشترک دارد. یعنی آنچه مجاهدین میگفتند با آنچه که ساواکیها سازنده آن بودند یک ریشه مشترک داشت. در کنار این برخی نشریات خارج از کشور متعلق به برخی از گروههای الحادی مانند حزب توده و توده انقلابی، مطالبی را منتشر میکردند که وقتی اینها را کنار هم میگذاریم، مشاهده میشود اتهامات این گروههای الحادی هم چقدر شبیه همین اتهاماتی است که مجاهدین خلق و ساواک به آقای هاشمی نسبت داده بودند. یعنی ریشه تباری اتهامات به آیتالله هاشمی را باید از سوی ساواک، مجاهدین خلق و گروههای الحادی جستوجو کرد به نحوی که مجاهدینیها پس از تغییر ایدئولوژی و کودتای درونگروهییی که داشتند، بغض خود را نسبت به انقلابیون و مبارزان مسلمان و اشخاص موثر در این جریان داشتند با اتهامسازیها جاعلانه، عملیاتی کردند. جالب اینجاست که شبیه همین اتهامات را از طرف گروههای به اصطلاح چپ میدیدیم. در آن زمان چپیها علیه مذهب بودند و مذهب را افیون تودهها میدانستند و میگفتند که مذهب به جای آنکه مردم را به حرکت وادار کند، تخدیر میکند. بنابراین وقتی یک روحانی جوان خوشفکر مبارز را میدیدند برایشان بسیار گران میآمد و آن فرد برای اینها دشمن تلقی میشد و رژیم پهلوی هم به خوبی به این گروهها فضا میداد تا اینچنین اتهامات را علیه انقلابیون در جامعه پخش کنند.
پس از پیروزی انقلاب اما این اتهامات نه تنها برطرف نشد که حتی بازخوانی هم شد…
پس از پیروزی انقلاب دو مطلب باید مورد توجه قرار بگیرد. نخستین مساله این است که گروههای مهاجم به آقای هاشمی چه کسانی هستند و مطلب دوم این است که نوع اتهاماتی که به ایشان نسبت داده میشود، چیست. البته پس از انقلاب هم تنها آقای هاشمی نبود که مورد تخریب قرار میگرفت. یعنی بنیانگذاران حزب جمهوری و هیات موسس این حزب و به ویژه سه نفر از آنها یعنی مقام معظم رهبری، شهید بهشتی و آقای هاشمی بیش از همه مورد اصابت تیر تخریب و کینه دشمنان بودند. البته درباره آیتالله موسویاردبیلی هم مسائلی را مطرح میکردند اما عمده موج تخریبها به سمت این سه نفر بود که در مقابل این تخریبها مردم شعاری را درست کرده بودندکه درود بر سه یاور خمینی/بهشتی و هاشمی و خامنهای. نوع اتهامات بعد از انقلاب با قبل از پیروزی انقلاب تفاوت نکرده بود و به اقتضای زمان یک سری مطالب نامربوط به اتهامات قبلی اضافه شده بود اما مرکز ثقل همه این اتهامات بحث سرمایهداری و ثروتمندی و چپاول اموال مردم و امثالهم بود و عمدتا هم بلندگوهایی هم که اتهامات را پخش میکردند همان بلندگوهای سابق بودند. توده انقلابی، مجاهدین خلق، سلطنتطلبان و گروههای الحادی بلندگوهایی بودند که این اتهامات را به این بزرگان نسبت میدادند. در یک مقطعی هم حامیان و وابستگان آقای بنی صدر که رییسجمهور بود چنین حرفهایی را میزدند. پس از رحلت امام هم میبینیم که یک سری حرفها و اتهامات همان قبلیهاست اما بعضی صداها از جاهایی که این مخالفت را میکند، عوض شده است.
یعنی اتهامات همان اتهامات پیشین است اما صداها فرق کرده بود؟
بله، اتهامات قبلی از تریبونها و حلقومهای دیگری بیرون میآمد.
مثل روزنامه…؟
غیر از روزنامه رسالت هم بود مثل روزنامه سلام و میزان. البته اینها کمتر اتهام میزنند و بیشتر انتقاد میکردند یعنی نوع کارشان انتقادی بود اما لابهلای این مباحث، اتهاماتی را هم مطرح میکردند. این مساله وجود داشت تا سال ۸۳ -۸۲٫ که نوع اتهامات همان اتهامات قبلی بود اما دامنهاش وسیعتر شد. مثل اینکه آمدند و گفتند ببینید فرزندان هاشمی چه میکنند. یک سری اتهامات کلی بدون آنکه اثبات شود در جامعه منتشر شد. در اینجا باز میبینیم که بلندگوها مجددا عوض میشود. یعنی از سال ۸۴به بعد یک جریان افراطی که عمدتا شناسنامه مشخصی هم نداشت وارد میدان شد و بسیار آزادانه با بهرهگیری از رسانههای فراوان اتهامات همیشگی علیه حاج آقای هاشمی را توزیع کردند. یعنی همان اتهامات سال ۵۴-۵۳ را ما از سال ۸۴ به بعد دوباره شنیدیم.
آقای دکتر میتوانیم این گمانه را مورد توجه قرار بدهیم که این اتهامات که از سال ۵۴-۵۳ تا به امروز وجود داشته در یک اتاق فکری تهیه و تنظیم شده است که عناصر اصلی این اتاق فکر همچنان در حال فعالیت هستند. در این مقطع میبینیم که فردی مانند پرویز ثابتی که رییس کمیته مشترک ضدخرابکاری رژیم پهلوی بوده و در تمامی سالهای پس از انقلاب سکوت اختیار کرده بود کتاب خاطرات خود را منتشر میکند که در بخشهایی از این کتاب خاطرات همان اتهاماتی را که قبل و بعد از انقلاب علیه شخصیتهای کارآمد و دلسوز نظام وجود داشت را دوباره تکرار میکند.
قطعا اتهامسازی علیه آقای هاشمی و دیگر بزرگان از یک مرکز و اتاق فکری برخوردار است اما اینکه عنصر اصلی این مسائل کیست را نمیدانم.
آیتالله هاشمی به عنوان یک آکتور متبحر و مسلط سیاسی در این سالها گلایهها و نقدهای خود را به سبک مدیریتی کشور اعلام کردهاند که اگر این بحث را یک رفتار سلبی سیاسی مد نظر قرار دهیم، کار ایجابی آیتالله هاشمیرفسنجانی در صورت عدم حضور در عرصه انتخابات چه خواهد بود؟آیا در انتخابات از گزینه خاصی حمایت خواهند کرد یا آنکه نه این کار را هم نخواهند کرد و همچنان تمام انرژی خود را هزینه مجمع تشخیص مصلحت نظام خواهند کرد؟
سوال مشکلی است. با توجه به آنچه تا به حال آقای هاشمی گفتهاند دو مطلب مشهود است؛ یک مطلب این است که در پی درخواستهای بسیار برای حضور در انتخابات، آمدند و گفتند که نمیگویم نمیآیم. این نشان میدهد رویکرد قبلیشان برای نیامدن تا حدود زیادی تلطیف شده است. بعضا هم گفتهاند که آمدنم مشروط به شرایطی است. حتی جایی گفتند ببینم روند چگونه میشود که این حرفها تا حدودی نیامدن قطعی ایشان را منتفی کرده است. از مجموع حرفهای آقای هاشمی من اینگونه استنباط میکنم که احتمال حضور ایشان در انتخابات بیشتر شده است.
یعنی امیدوارید آیتالله هاشمی برای انتخابات ثبت نام کنند؟
ما قطع امید نکردهایم. ایشان بنایی برای آمدن نداشتند اما با رصد شرایط کشور و درخواستهای فراوانی که هر روز از ایشان میشود از آن تصمیم اولیه خود تا حدودی فاصله گرفتهاند. آقای هاشمی معتقد است اگر آمدنشان به نفع کشور و نظام باشد درنگ نخواهد کرد. ایشان خودشان هم گفتهاند که اگر تصمیم بگیرند بیایند قطعا میآیند. در عالم احتمالات همه چیز ممکن است. اما درباره اینکه اگر نیایند از کسی حمایت خواهند کرد، من از ایشان این مساله را سوال کردم که آقای هاشمی در پاسخ به این سوال گفتند من از کسی تا به حال حمایت نکردهام. اما کاندیداهای همین انتخابات برای آمدنشان، آمدهاند و با من مشورت کردهاند. من هم شاهد این بودم که تعدادی از کاندیداهای انتخابات به مجمع آمدند و با حاج آقا برای حضور در انتخابات مشورت کردند. این مشورت به معنای حمایت آقای هاشمی نیست حتی اگر فرزندانشان هم در کمپین انتخاباتی یک کاندیدا حاضر شده باشند.
با این تفاسیر به نظر جنابعالی احتمال اینکه آیتالله هاشمی در صورت نیامدن از شخص خاصی در انتخابات حمایت بکنند، وجود دارد؟
برداشت کلی من این است که آیتالله هاشمی وابسته به یک جناح یا گروه خاص نیست و یک شخصیت ملی و حتی فراملی است. خیلی از سیاستمداران کشورهای خارجی هم آقای هاشمی را به عنوان یک سیاستمدار مدبر قبول دارند. در نتیجه بحث آقای هاشمی بحث حزب و گروه نیست. اگر کسی را برای مثال بخواهد حمایت کند لابد آن فرد باید یک سری ویژگیهای خاص را داشته باشد اما شناختی که من از آقای هاشمی دارم این را نمیبینم که ایشان بیایند و از کسی حمایت کنند و بگویند که به آقای زید یا عمر رای بدهید. تا به حال هم سابقه نداشته است که ایشان این کار را کرده باشند حتی در انتخابات سال ۷۶ هم که دوستان اصولگرا ایشان را متهم میکردند که ایشان از آقای خاتمی حمایت کردند، اینگونه نبود. ایشان قبل از انتخابات سال ۷۶ به عنوان رییسجمهور در نماز جمعه آمدند و گفتند که باید جلوی تقلب را بگیریم و بر همین اساس وزیر کشورشان را هم مامور کردند تا از تقلب در انتخابات جلوگیری کند. حتی یک موردی هم وجود داشت که میخواستند در یک استانی تقلب کنند، ایشان آقای بشارتی را که وزیر کشور بود با هواپیمای فالکون به آن استان فرستادند تا جلوی این کار را بگیرند. میخواهم بگویم آقای هاشمی همان موقع هم نیامدند از آقای خاتمی حمایت کنند. اما بر سلامت انتخابات اصرار داشتند که آن آرایی که در صندوق ریخته میشود همان خوانده شود و از صندوق بیرون بیاید.
آقای دکتر اگر آیتالله هاشمی نیایند و از شخص خاصی هم در انتخابات حمایت نکنند چه فعل سیاسیای را در آینده خواهند داشت؟
این بستگی به آن دارد که آقای هاشمی خودشان نیایند. ایشان اگر نیایند باید دید چه دولتی سر کار میآید و چه چیزی از ایشان میخواهد. آقای هاشمی هرگز خودشان داوطلب کاری نشدهاند یعنی در تجربه سیاسی بعد از انقلاب میبینیم که ایشان همواره بر اساس تکلیف و درخواست عمل کرده است. اگر دولت یازدهم دولت ایشان نباشد و رییس این دولت از آقای هاشمی کمک بخواهد شک ندارم که ایشان از کمک دریغ نخواهند کرد اما اگر از ایشان کمکی یا مشورتی نخواهند آقای هاشمی گوشی تلفن را برنمیدارد که به آن مسوول زنگ بزند که آقای فلانی بیا من میخواهم به تو مشورت بدهم. اما اگر نیایند و از کسی هم حمایت نکنند مسوولیت رسمیشان در مجمع تشخیص مصلحت نظام است. مجمع تشخیص هم به لحاظ کاری جایگاه مهمی دارد و ایشان هم بر اساس مسوولیتی که در مجمع دارند به وظایف خود رسیدگی خواهند کرد.
آقای دکتر تقریبا سه، چهار سال پیش بود که آیتالله هاشمی طی گفتوگویی اعلام کردند علاقه دارم تا از قدرت کنارهگیری بکنم اما چون میترسم این کار قهر سیاسی تلقی شود این کار را نمیکنم. آیا به واقع ایشان اهل کنارهگیری از قدرت و سیاست هستند؟
آقای هاشمی از سال ۳۹ تا به امروز برای انقلاب و نظام همیشه فعالیت و خدمت کرده است. بنابراین نسبت به نظام تعصب دارد. ایشان معتقد است باید نظام را حفظ کرد و باید کاری کرد تا جمهوری اسلامی در دنیا نمونه باشد. ایشان به هیچوجه نمیخواهد کاری را انجام دهد که آسیب و خدشهیی به نظام وارد شود و برای این اعتقاد خود هم هزینههای بیشماری را داده است.
با این تفاسیر به نظر میرسد آیتالله هاشمیرفسنجانی همچنان آماده پرداخت هزینههای بیشتری هم برای دفاع از این اعتقاد خود هستند؟
بله. ایشان هیچوقت برای نظام کم نگذاشته و با نظام قهر نکرده و قهر نمیکند. ایشان اگر بتواند کمکی به مردم بکند یقینا کمک خواهند کرد. آقای هاشمی، خودشان را جدای از نظام نمیدانند. شما به همین یک جمله امام دقت کنید که ایشان فرمودند: «بدخواهان بدانند هاشمی زنده است چون نهضت زنده است». امام آقای هاشمی را مترادف با نهضت دانستند. بنابراین آقای هاشمی از نهضت و نظام جدا نیست. معتقدم آقای هاشمی تا روزی که حیات دارند در کنار نظام خواهند بود و کسانی که تلاش میکنند تا ایشان را از نظام بگیرند تلاش عبثی میکنند. آقای هاشمی چه در مسوولیتی باشد یا مسوولیتی نداشته باشد دست از اعتقاد خود برای سربلندی نظام بر نخواهد داشت.
منبع خبر: کلمه
اخبار مرتبط: محمد هاشمی: برادرم هیچوقت با نظام قهر نکرده و نمی کند/ احتمال کاندیداتوری او در انتخابات زیاد است
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران