ترجمه، فریبا عادل خواه

ترجمه، فریبا عادل خواه
اخبار روز

 Rutebeuf (vers 1230-1285)
روتوبف (حدودا 1230ـ1285)
از شعرای قرون وسطی و به معنای دقیقتر ، شاعر قرن سیزدهم، روتوبف، در شمال فرانسه، منطقه شامپانی، بدنیا امد، اما بود و باش او از دوران بلوغ در شهر پاریس بود بطوری که در زمره اولین شعرای این شهرقلمداد می شود که تحت تاثیر ان در سبک رایج ان زمان، لیریسم (اشعار موزون ومبتنی بر واقعیتهای زندگی و عاشقانه و بسیار مبادی آداب) به تحول عظیمی دامن زد تا بدانجا که نه تنها شاعر هرگز اشعار عاشقانه نسرود بلکه اشعارش در کنار موضوعات متداول انزمان یعنی جهاد ، شرح حال مقدسین و نیزمدح و معجزات انها، بازگو کننده واقعیات تلخ شهر می شود و حکایاتی چون جنگ قدرت، فقر   و حاکمیت بینوایان، تسلط سرمایه و پول، و شدت و سرعت تغییرو تحولات. اما از جمله ویژگیهای اشعار شاعر امیختن وصف تلخیهای روزگار است با حکایات فلاکت زندگی شخصی اش تا انجا که بی پروا از تنگدستی و پریشان حالی خود می گوید. هرچند تلخی ایام به کام روتوبُف مانع ازحفظ روحیه طنز پرداز وی، که نیش ان اغلب قامت خودش را نشانه می گرفت، نشد و بطوری که برای نمونه و در تعریف نام خود و با کمی بازی با کلمات به "گاو سر سخت" و یا "اثر مبتذل" اشاره میکند.
با وجود ویژگی اثار و تر دستی های شاعر که بدان معروف است، و هر چند که دبیرستانیها بویژه در رشته ادبیات و به لطف اجبار برنامه های درسی با نام روتوبُف آشنا باشند اما اشعار وی کمتر به گوشها آشناست اگر نگوئیم که در بعضی گرو ها ی اجتماعی اصلا آنرا نشنیده اند. اما در این میان دو شعر شاعر، و یا برداشت و نسخه ای جدید از ان، با اقبال بی نظیری روبرو شده که انرا مدیون دنیای ترانه و موسیقی است و نیز اعتبار و شهرت خوانندگان دهه شصت میلادی، معروف به "شصت و هشتی" ها. تاریخی که یاد اور آخرین جنبش سیاسی اجتماعی و فرهنگی است که در فرانسه در سال 1968 به مدت دو ماه پایه های حکومت شارل دوگل را به لرزه درآورد. به عبارتی دیگر برداشتی تازه از دو شعر شاعر، در قالب یک شعر و تحت عنوان "روتوبف بیچاره" که اشاره ای است در ان واحد به یکی از اشعار شاعر و نیز به تهیدستی وناتوانی مادی سراینده اش، توسط خوانندگان مردمی و مشهوری چون   لئو فِره، جُن بِز، کاترین سووَژ و یا باز خواننده معروف یونانی دهه هفتاد، نانا موسکوری، در لرزه ها و پس لرزه های جنبش انقلابی اجتماعی 68 اجرا شد که با استقبال بی نظیری مواجه گشت. و ترجمه ای که که در ادامه تقدیمتان شده در واقع قسمتی از یکی از همین اشعار است.
اما در مورد چرائی انزوای شاعر شاید بتوان آنرا در رابطه با زبانی دانست که اشعار وی در ان سروده شده که زبانی است برای نسل امروز غیر قابل فهم. زبانی که معروف به " فرانسه قدیم"، و یا "فرانسه قرون وسطی" می باشد و متشکل است از دو زبان دُک و دُل، که اولی در جنوب فرانسه و دومی در شمال کشور رایج بوده، وبرای عده ای شاخه ایست از زبان فرانسه، و برای عده ای دیگر به عنوان یک زبان محلی قلمداد می شود. و نیز بدین ترتیب می بایست که منتظر نیمه قرن نوزدهم باشیم تا مجموعه ای از اشعارروتوبُف روی صحافی به خود ببیند. اما دلیل دیگری را نیز شاید بتوان از جمله دلایل اشنائی محدود و نیز دیر هنگام با اشعار شاعر بر شمرد، و ان شیفتگی حاکم است نسبت به انقلاب ادبی قرن شانزدهم در فرانسه که نه تنها مانند هر انقلابی انحصار گرا ست، بلکه اولویتهایش و استناداتش را مکاتب ادبی ایتالیای قرن چهاردهم بویژه فرانچسکو پِترارک قرار داد و نه ادبیات قرون وسطی در فرانسه که به نظر به تدریج در پس این انقلاب عمیق فکری محکوم به سکوت شد. انقلابی که در امتداد خود به تحولات بنیادین زبانی نیز دامن زد و به خلق مکاتب و اثار کم نظیری انجامید که سردمدارانش از افتخارات دیروز و امروز این جامعه به حساب می ایند.
و در پایان و در حاشیه شاید اشاره به تجربه تاریخی متفاوت ایران در مقایسه با فرانسه که بریکی استمرار حاکم است و توالی و بر دیگری گسست و پاره گی خالی از لطف نباشد. در واقع اوج آثار و خلاقیت های ادبی در ایران، و یا بطور دقیق تر در خطه فارسی زبانان، از قرن دهم آغاز و تا قرن چهاردهم میلادی ادامه می یابد. و از قرن پانزدهم درست زمانی که فرانسه اماده پذیرائی یک انقلاب ادبی می شود، میتوان به نوعی از آغاز دوران افول خلاقیت های ادبی در قلمرو ایران زمین سخن گفت که باید منتظر قرن نوزدهم بماند تا جانی دوباره گرفته و برای انقلاب ادبی قرن بیستم دور گیرد. و بدین ترتیب شاید بتوان گفت که ریشه های بنیاد گرائی که شاخصه ان نگاه به گذشته و تکیه بر ان می باشد و درحوزه جغرافیائی که ایران را نیز شامل می شود حاکم است را نباید منحصر به تجارب فرهنگی و دینی و یا از عناصر ذاتی این مقولات بدانیم و در نهایت از چالشی که این فترت ادبی، و یا دوره انتقال به درازای چهار قرن پیش رویمان می گذارد غافل بمانیم.

La complainte de Rutebeuf
شکوائیه روتوبُف
ترجمه، فریبا عادل خواه

دوستی فنا شد
دوستانند که باد می برد با خود
که زوزه می کشید در پس در گاه؛
و نیز انچنان با خود انها را بُرد
که نه دیگر تسلایم داد کسی
و نه دستم را گرفت کمی
و نتیجه انکه گرفتم از ان درسی:
دوست می گیرد، آنچه داریم
در حالی که دیر شده انگاه که پشیمان می شویم
کز برای یافتن دوست،
دار و ندار خود به دست باد داده ایم،
چرا که نیست دگر تمایلی آنها را
که نجات دهند یا که رسانند کمکی ما را.
و اکنون دیگر می گذارم به حال خود
مال و منال دنیا را
و تلاش میکنم، گر بتوان،
بهر نجات خود.
و باید بروم به جانب حامیان وفادار خود
که لطیف هستند وسخی
. و رسیده بودند به دادم روزی
تباه شدند، دگرم دوستان:
و حواله میدهم انها را به زباله دانِ استاد" اُرری"*،
و به دست او می کنم رهایشان.
باید که غافل شد از انها
و کرد تَرکشان
بی سوال،
چرا که چیزی در انها نیست
از برای دوست داشتن
هیچ چیز که نام دوستی
بتوان بر ان نهادن .
و می خواهم از او
او که خود را تثلیث می گوید
که دست رد نمی زند
برسینه کسی که بدو توسل می جوید
و او را ستایش می کند
او را و آقای خود می نامد
او که می آزماید
انهائی را که دوست می دارد
و آزموده است نیز مرا
که سلامتی نمایدم عطا
تا که تحت اوامرش باشم
بی چون و چرا.
به اقایم که پسر پادشاه است
شکوائیم را می رسانم و عریضه ام را
که نیازمندش هستم زیرا
که رحمت بی دریغش به نجات امده مرا:
او شایسته کُنتِ "پواتیه" و" تولوز" است؛
و همان خواهد شد
که باشد صلاح
بر انسانی که در دام است
این چنین درد ورنجی را.

*استاد اُرری ، گوئی تخصصی مافوق در باز کردن چاه و لوله های فاضلاب داشته!

 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

منبع خبر: اخبار روز

اخبار مرتبط: ترجمه، فریبا عادل خواه