اصلاح خط مشی سیاست خارجی؛ اولین گام برای اصلاح ساختار سیاسی کشور
کانون «اندیشه راه سبز» (ارس) با انتشار تحلیلی درباره اصلاح ساختار سیاسی کشور نظام تقسیم کار ملی و بازگشت صنوف مختلف به ماموریتهایی که در چارچوب تامین سعادت عمومی شهروندان بدانها واگذار شده است، را گام نخست در اصلاح روندهای خطرناک موجود عنوان کرده است.
به گزارش کلمه، نویسندگان این رساله تحلیلی با طرح این پرسش که در عرصه سیاست خارجی، جمهوری اسلامی ایران نیاز به چه اصلاحات اساسی دارد؟ به اهمیت «تمرکز تصمیمگیری» در این حوزه اشاره کرده و تاکید کردهاند که دستگاه دیپلماسی، با وجود ضعفهایی که دارد که بیش از همه ناشی از عدم پایبندی به اصل بنیادین شایستهسالاری است، نسبت به دیگر ارگانها در این زمینه توانمندتر و باتجربهتر است. عمق استراتژیک هر کشوری در نهایت در داخل مرزها و در چارچوب تعامل و همبستگی ملّی است و امنیت آن تنها با اتکاء به تعمیق احساس تعلق فراگیر در میان شهروندان تامین میشود.
به اعتقاد آنان سپاه پاسداران که اینک به دستگاه برای پیجویی بلندپروازیهای شخصی و دولتی در دولت تبدیل شده است، باید پای خود را از این حوزه به عنوان عامل مستقیم مدیریت دیپلماتیک بیرون بکشد و در مواقع ضروری، دیدگاهها و دغدغههای خود را از طریق شورای عالی امنیت ملی به اطلاع مقامات و کارشناسان ذیربط در وزارت امور خارجه رسانده و پیگیری کند.
مشروح این متن تحلیلی را در زیر بخوانید:
مقدمه: امروزه بر هیچ ایرانی پوشیده نیست که کشور در بحرانهای عمیق قرار گرفته است. این بحرانها، ریشه در ناکارآمدی و فسادی دارد که متأسفانه دامنگیر نظام جمهوری اسلامی شده است؛ نظامی که برخاسته از انقلاب اسلامی مردم ایران در سال ۱۳۵۷ و حاصل جانبازی، فداکاری، جراحت، بذل آبرو و تحمل اسارت هزاران ایرانی است که برای دستیابی به مطالبات تاریخی و ملی خویش یعنی استقلال، آزادی، عدالت و پیشرفت، هزینه شد و طی سالهای اخیر قربانی بازی قدرتطلبان و فرصتطلبانی شده که از اعتماد مردمی شریف، نجیب و فداکار سوء استفاده کردهاند و کشور را به نابسامانیهای پیچ در پیچ کنونی کشاندهاند. در مواجهه با این وضعیت، از یک سو، در عین حال که نمیتوان تلاشهای دولتمردان کنونی را که پس از هشت سال که از سیاهترین دورههای تاریخ این سرزمین به شمار میرود در جهت سامانبخشی به ویرانهای که تحویل گرفتهاند نادیده انگاشت، آشکار است که سرعت و جهت اقدامات صورت گرفته به هیچوجه متناسب با روند شتابآلود و کاستیهای بنیادین بحرانهای موجود نیست. از سوی دیگر، روشن است که امید به رهایی از وضعیت کنونی با دل بستن به سرابهایی که از رهگذر اقدامات براندازانه میگذرد نیز واهی است و راه به خوشبختی شهروندان ایران زمین نمیبرد. بر این اساس، بر این باوریم که نیاز به اقدامات اساسی که معضلات بنیادین کشور و نظام را نشانه رود و با برنامهریزی و ارادهای مبتنی بر عقلانیت جمعی جامه عمل بپوشد، در این روزها بیش از هر زمان دیگر ضروری و فوری است.
در این راستا، به عنوان بخشی از شهروندان این مرز و بوم و همراهان جنبش همیشه زنده و همواره سبزی که در پی هشدارهای روشنگرانه و پایداری تحسینبرانگیز رهبران جنبش، آقایان مهدی کروبی و میرحسین موسوی و خانم زهرا رهنورد پدیدار شد و با گذشت بیش از هفت سال از تولدش همچنان پویاست، تصمیم گرفتیم تحلیلهای خود را درباره معضلات موجود در عرصههای مختلف اداره کشور و راههای پیشنهادی برونرفت از آنها را به اطلاع عموم برسانیم. بدیهی است که آنچه میآید نه ادعای کمال دارد و نه داعیه جامعیت، بلکه تلاشی است برای ایفای سهم مسئولیتی که در قبال آینده ملک و میهن بر عهده داریم.
کانون اندیشه راه سبز (ارس)
گام اول: اصلاح بنیادین خط مشی سیاست خارجی
در جهانی که روزبهروز درهمتنیدهتر میشود و ملتها با گسترش فضای حیاتی ارتباطی خود در عرصههای فراملی میتوانند ضمن ایجاد دوستیهای جدید و بهرهمندی از تجربه، دانش، سرمایه و فرهنگهای دیگر، بر غنای خویش بیفزایند، یقینا سیاست خارجی یکی از مهمترین عرصههایی است که دولت حاکم بنا به تعهد بنیادین خویش -یعنی جستجوی سعادت و رفاه فراگیر ملی- میبایست در آن با تدبر و عاقبتاندیشی گام بردارد و شرایطی را فراهم آورد که اعضای جامعه بتوانند با بهرهگیری از آن، برخوردار از عزت و اعتماد بهنفس با دیگر ملتها مواجه شوند.
بر این اساس، هر دولت مستقر در هر کشوری اگرچه در عرصه داخلی موظف به ایجاد شرایط رقابت آزاد و واگذاری امور به بخش خصوصی است، در عرصه سیاست خارجی بیتردید موظف به تمهید سیاستی یکپارچه و مبتنی بر منافع ملی است که تنها و تنها از طریق دستگاه حاکمه بهعنوان نماینده برآیند عقلانیت جمعی شهروندان مورد استفاده قرار گیرد. حضور و فعالیت هر بازیگر دیگری که با اتکا به سرمایه و اهدافی غیر از آنچه مورد حمایت و باور شهروندان است در این عرصه فعالیت میکند به یقین نه با عقلانیت حکومتداری سازگار است و نه کمکی به دولت در جهت تحقق هدف تامین آسایش برای شهروندان خواهد بود.
در سالهای اخیر در ایران اسلامی و بهویژه همزمان با پیشرفت تدریجی روند مذاکرات هستهای، با وجود آنکه دولت یازدهم از ضرورت تدبیری سیاستی نوین در عرصه تعاملات بینالمللی سخن میگفت و بخش قابل توجهی از حمایت عمومی از آقای روحانی، دیدگاههای وی در سیاست خارجی بوده است، شاهد تلاشهای سپاه برای تأثیرگذاری بیش از پیش در این عرصه بودهایم؛ تلاشهایی که عمدتا با دیدگاهها و وعدههای مطرحشده از سوی دولت همخوانی ندارد و بلکه در موارد متعددی خلاف آن چیزی است که در خرداد ۹۲ از سوی اکثریت شهروندان مورد تایید قرار گرفت: ورود به بازی خطرناک رویارویی با عربستان سعودی از طریق پشتیبانی سیاسی، اقتصادی، تبلیغاتی و تسلیحاتی از ناراضیان حوثی یمن، در کشوری که دهههاست -به حق یا ناحق- حیاط خلوت سعودیها به حساب میآید؛ گسترش علنی حمایت همه جانبه از رژیم بعثی بشار اسد با حضور چشمگیر نظامیان ایرانی در جبهههای نبرد علیه مخالفان دولت سوریه که متاسفانه تاکنون نتیجه ملموسی را نیز به همراه نداشته است و معلوم نیست تداوم این سیاست بر اساس سنجش کدام منفعت ملی است؛ حضور آشکار در عراق و حمایت بیپرده از برخی گروههای خاص شیعه در مبارزه با سلطه رو به گسترش داعش در آن کشور که البته با توجه به تعارضهای داخلی قومیتی و مذهبی در جامعه عراقی به گسترش نگرشهای ضدایرانی در میان مردم و حتی شیعیان رهنمون شده است؛ و حمایت آشکار و بیدریغ از شیعیان مخالف حکومت بحرین از شاخصترین تحرکات سپاه در این عرصه به شمار میروند.
البته این تحرکات با ارائه تحلیلهای استراتژیک و ایدئولوژیکی همراه بوده است که نقش عامل «مشروعیتبخش» را در این زمینه بازی کرده است: مقابله با عزم سنیهای وهابی برای نابودسازی شیعیان اهل بیت پیامبر؛ دفاع از اعماق استراتژیک امنیت جمهوری اسلامی ایران در منطقه، به خصوص در جبهه مبارزه با رژیم اشغالگر قدس؛ دفاع از حریم حرم خاندان عصمت و طهارت؛ مقابله با دسیسههای قدرتهای غربی برای مقابله با گسترش نفوذ قدرتمندانه جمهوری اسلامی، به خصوص پس از عقبنشینی نظام از مواضع سرسختانه خود در مسئله هستهای؛ و مهمتر از همه، دفاع از تز تداوم انقلاب اسلامی و پیشگیری از مستحیل شدن آن در استلزامات ناشی از حفظ نظام جمهوری اسلامی.
از آنجا که این اقدامات و تحرکات فاقد پشتوانهای محکم و قانعکننده در فضای مناسبات و مصالح دیپلماتیک است، به ناچار نهضت تبلیغاتی گسترده و متنوعی برای مشروعیتبخشی آن به خدمت گرفته شده است. اینک ایران به عنوان «امنترین کشور منطقه» و «جزیره ثبات در دریای پرتلاطم منطقه» مطرح میشود تا شهروندان ایرانی، حتی منتقدان نظام جمهوری اسلامی، از بیم دچار شدن به آیندهای شبیه آنچه در افغانستان، سوریه، عراق، یمن، بحرین و اخیرا ترکیه در جریان است، خود را در وضعیتی مناسبتر از دیگر مردم منطقه بیابند و از نابسامانیهای روزافزون اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی کشور، دست کم عجالتا، چشمپوشی شود. بعلاوه، خلق شرایط «ویژه» و «حساس» امنیتی، بهترین فرصت و امکان برای ترمیم آسیبهای وارده به فلسفه وجودی سپاه پاسداران که به خصوص پس از اتمام جنگ تحمیلی زیر سؤال رفته؛ درایت سیاسیاش که در پی حمایت تمام قد از ناکارآمدترین و فاسدترین دولت پس از انقلاب به شدت کاهش یافته؛ و نقش امنیتسازش که با مداخلههای خسارتبار در عرصه اقتصاد با انتقادهای جدی و گسترده همراه شده است؛ فراهم میسازد. اسطورهسازیهای صورتگرفته از فرماندهان اعزامی؛ تشییع پیکرهای ایرانیان، افغانیها و عراقیهای مقیم ایران که در سوریه و عراق از دنیا رخت بربستهاند و تبلیغات ایدئولوژیک فراگیر پیرامون آن؛ خلق فضای تبلیغاتی که امکان بازسازی حماسههای دوران جنگ تحمیلی در آن فراهم شود؛ همه و همه در جهت بازسازی آسیبهای وارده به مشروعیتی است که در فضاهایی که اراده اکثریت به جای اراده هژمونیک تبلیغات رسمی فرصت بروز و ظهور پیدا میکنند و کنشهای اجتماعی علیرغم میل معتقدان به مهندسی اجتماعی و مهندسی فرهنگی، به میدان نمایش خواست واقعی شهروندان تبدیل میشود، رخ خود را نشان میدهد.
واقعیت آن است که وجدان عریان اجتماع، اگر بتوان افکار عمومی اکثریت شروندان را چنین توصیف کرد، از هزینههای گزاف ماجراجوییهای نافرجام سپاه در منطقه آگاه است؛ هزینههایی که تحمل آن در شرایط سخت اجتماعی و اقتصادی که ایرانیان در حال حاضر در آن به سر میبرند، دشوارتر از زمانی است که دلارهای نفتی، از تلخی آن در کام شهروندان عادی میکاست. حالا دیگر خیلیها میدانند که اعزام نیروهای داوطلب با پرداخت حق مأموریتها و پاداشهای خارقالعاده قابل توجه صورت میگیرد. اینک دیگر بسیاری از افراد میدانند که مخارج پروازهای جنگندههای روسی به منظور شرکت در عملیات هوایی علیه مخالفان بشار اسد از جیب مردم ایران پرداخت میشود و حتی برای تسهیل ماموریتهای آنان و بر خلاف نص صریح قانون اساسی، پادگاهای نظامی کشور که مهمترین شریانهای امنیت بینالمللی محسوب میشوند در اختیار نیروهای بیگانه قرار میگیرد. حالا دیگر بر همگان آشکار است که بودجههای کلانی که برای بسط و حفظ نفوذ ایران در لبنان و فلسطین و عراق و سوریه و … اختصاص داده میشود، بخشی از درآمدهایی است که دولت با دشواری بسیار در شرایط سخت پساتحریم به دست میآورد. اگر روزی شعار نه غزه، نه لبنان جانم فدای ایران که توسط بخشی از شرکتکنندگان در اعتراضهای خیابانی سالهای ۸۸ و ۸۹ فریاد میشد، شعاری افراطی به شمار میرفت، امروزه اکثریت مهمی از ایرانیان منتقد این گونه بذل و بخششها هستند؛ نه از آنرو که از کمک به همنوعان یا همکیشان خود ناخشنود باشند، بلکه از آنرو که باور دارند «چراغی که به خانه رواست، به مسجد حرام است».
مردم ایران در حافظه تاریخی خود، پیش از این نیز با آسیبهای مشابهی آشناست و از تکرار آنها به جد در هراس است. هنوز چند دههای از سیاستهای بلندپروازانه محمدرضا پهلوی در اعزام نیروی نظامی به ظفار عمان -که با ادعای ژاندارمی منطقه و تبختر ناشی از احساس امنیت و ثبات داخلی صورت گرفت- نگذشته است. هنوز مردم به یاد دارند سیاستهای عصر قجری که در آن، واگذاری مقدرات ملی به نیروهای روس و انگلیس، شریانهای حیاتی ملی را به بیگانه واگذار کرده بود و خروجی آن برای ایران و ایرانی جز خسران و تحقیر نبوده است. البته تردیدی نیست که متاسفانه رویه دیگر سکه فزونخواهی و اقدامات بلندپروازانهای که در ازای سود ناچیز، هزینههای کلان را به ملت تحمیل میکند، جز سر خم کردن در برابر بیگانگان قدرتمند و استمداد از آنها برای حفظ ظاهر آراسته بر باطنی درهمشکسته نیست و هراس از آن است که ماحصل این سیاست که نه بر پایه منافع ملی که بر پایه جاهطلبیهای شخصی و منعفتجوییهای سازمانی صورت میگیرد، وضعیتی شاهسلطانحسینی را به ارمغان آورد که در آن، حکومتِ غافل از نیازهای مردم، در برابر اندک طوفانی از جانب شرق یا غرب، درهم بشکند و نفوذ آشکار بیگانگان، خاطره تلخ شبهاستعمارِ عصر قاجار را دوباره به واقعیت بدل کند. جمهوری اسلامی را که خونهای پاک جوانان این سرزمین به پای آن ریخته شده است، چنین سرنوشتی مباد! همه ما در پاسداری از این میراث مسئولیم و همه ما موظفیم به راهبرد استراتژیک «نه شرقی، نه غربی» پایبند بمانیم. راهبردی که با اتکاء به توان و باور فراگیر داخلی و ایجاد اتحاد ملّی توانست در برهههایی چون انقلاب مشروطه، جنبش ملیشدن صنعت نفت، انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی، حرکت به سوی فردای بهتر و عزتمند را برای ایرانیان به پیش برد: «جنبش سبز خواهان سیاست خارجی عقلانی و عزتمند مبتنی بر تعامل شفاف و سازنده با دنیا و طرد دیپلماسی ماجراجویانه و عوامفریبانه و ارتقاء شان ملت بزرگ و تاریخی ایران در جهان است» (منشور جنبش سبز، بیانیه ۱۸ مهندس میرحسن موسوی).
فیالواقع، چه بسیارند کسانی که اعتقاد دارند بسط دامنه تأثیرگذاری ایران در منطقه و جهان تنها و تنها از طریق دستیابی به جامعهای توسعهیافته بر اساس ارزشهای برآمده از فرهنگ ملی میسر است و نه صرف پول و اعزام نیروی نظامی به منظور حمایت و تقویت نیروهای تغذیهشده از سوی حاکمان جمهوری اسلامی در کشورهای دیگر.
بر تحلیلگران منصف پوشیده نیست که کامیابیهای نسبی دستگاه دیپلماسی رسمی کشور اگرچه نتوانسته است همه مشکلات را حل کند (که اساسا چنین انتظاری نابجا و غیرمنطقی است)، دست کم سایه تهدیدهای خارجی را کمرنگتر و سرعت بحرانسازی علیه ایران را کاهش داده است. با این حال، ناکامیهای حاصل از ماجراجوییهای بینالمللی و منطقهای -که عمدتا با هدایت نیروی سپاه قدس صورت میگیرد- موجب افزایش نارضایتی داخلی و بینالمللی از موقعیت ایران در عرصههای جهانی شده است. کارشناسان ایرانی مسائل منطقه اذعان دارند که امروز سوریه و یمن تبدیل به ویتنام جمهوری اسلامی شدهاند؛ که مداخلههای مستقیم و غیرمستقیم در عراق موجب افزایش نارضایتی بسیاری از شهروندان عراقی از جمله شیعیان شده است؛ که گسترش منازعه با عربستان و حرکتهای توجیهناپذیری همچون حمله به سفارت آن کشور در تهران، زمینه را برای میدانداری جناحهای تندرو و ضدایرانی در درون آل سعود فراهم ساخته؛ که سیاستهای تبلیغی ایران دستاورد دههها تلاش برای کاهش تنش میان مذاهب اسلامی را در معرض خطر قرار داده؛ و سیمای جمهوری اسلامی را به جای منادی نهضت بیدارگری اسلامی، به چهره یک نیروی مداخلهگر توسعه طلب ضدعرب شیعی تبدیل کرده است.
اتخاذ این گونه سیاستهای ماجراجویانه، که بخشی از آن با در دست گرفتن سکانداری سفارتخانههای ایران در منطقه از سوی نیروهای سپاه قدس اعمال میگردد، صدالبته راه را بر سیاستهای توسعهطلبانه قدرتهای منطقه ای و فرامنطقه ای در خاورمیانه هموار کرده است. قدرتهای منطقهای، تضعیف بیش از پیش ایران و انزوای فرهنگی و ایدئولوژیک آن را هدف گرفتهاند و برای دستیابی به آن به هر دستاویزی، هرچند به سستی و پوسیدگی منافقان وطنفروش باشد، چنگ میزنند. قدرتهای فرامنطقهای، و به طور مشخص آمریکا، اروپا، روسیه و چین، در پی تجزیه ایران نیستند؛ نه از آنرو که خیرخواه ایرانیان باشند، بلکه از آنرو که تبدیل آن به کشوری بیثبات را بهشت آشوبطلبان و خشونتطلبانی میبینند که با منافع آنها در منطقه (خلیج فارس، آسیای میانه و قفقاز) در تضاد است. اما نباید فراموش کرد که آنها هرگز جمهوری اسلامی را که در کنه و بنای خویش با هدف استقلال و عزتجویی ملّی پدید آمده است، یک نظام سیاسی مطلوب و همسو با منافع منطقهای و جهانی خود نمیدانند. با این حال، در چنین وضعیتی، و در حالی که هیچ جایگزین جدی و مناسبی برای آن در دسترس ندارند، ترجیح میدهند ایران کشوری یکپارچه و دارای ثبات نسبی، اما ضعیف باقی بماند: محتضری که نه آن قدر از بیماری و ضعف رنج ببرد که جان دهد و نه آن قدر قوی بنیه و پرنیرو که از بستر احتضار برخیزد.
حال این پرسش مطرح میشود که عرصه سیاست خارجی، جمهوری اسلامی ایران نیاز به چه اصلاحات اساسی دارد؟ شاید راهکار عمومی و عمده، تمرکز تصمیمگیری در این حوزه در دستان اهل آن باشد. دستگاه دیپلماسی، با وجود ضعفهایی که دارد که بیش از همه ناشی از عدم پایبندی به اصل بنیادین شایستهسالاری است، نسبت به دیگر ارگانها در این زمینه توانمندتر و باتجربهتر است. سپاه پاسداران که متاسفانه اینک به دستگاه برای پیجویی بلندپروازیهای شخصی و دولتی در دولت تبدیل شده است، باید پای خود را از این حوزه به عنوان عامل مستقیم مدیریت دیپلماتیک بیرون بکشد و در مواقع ضروری، دیدگاهها و دغدغههای خود را از طریق شورای عالی امنیت ملی به اطلاع مقامات و کارشناسان ذیربط در وزارت امور خارجه رسانده و پیگیری کند. در این صورت، این امکان وجود دارد که نهادهای حکومتی در تقسیم کار کارشناسی و مبتنی بر منفعتجویی ملی، آنچه در نهایت به صلاح و صرفه کشور است را همگام و متحد با یکدیگر دنبال کنند.
اما مهمتر از هر چیز، توجه به این نکته است که کشور ایران نیاز به بازسازی توانمندیهای خود در عرصههای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی دارد و به همین دلیل، باید به درون بازگردد. کشوری که از توانمندیهای لازم در این عرصهها از حد نصاب مناسبی برخوردار باشد، ظرفیتهای تأثیرگذاریهای غیرمستقیم خود را افزایش میدهد. حکومتی که مردم آن در رفاه نسبی زندگی کنند و اعتماد شهروندان خود را همراه داشته باشد، بزرگترین سرمایهها را داراست. به صراحت باید اذعان کرد که عمق استراتژیک هر کشوری در نهایت در داخل مرزها و در چارچوب تعامل و همبستگی ملّی است و امنیت آن تنها با اتکاء به تعمیق احساس تعلق فراگیر در میان شهروندان تامین میشود. ایران بنا به سابقه دراز تاریخی و گنجینه فرهمند فرهنگی و تمدنی از این امتیاز ویژه برخوردار است که در منطقهای که تعلقات قومی و مذهبی، بسیاری از معادلات را تعیین میکند، «ایرانیبودن» را به عنوان نقطه توافق جمعی در نظر بگیرد و اقوام و مذاهب گوناگون را زیر چتر چنین وفاقی همواره در کنار یکدیگر حفظ کند. لازم است از احساس تعلق ملّی اقلیتها به نحو شایستهای بهره برده شود و به جای ایذاء آنها، احترام به تفاوت و تکثر و حتی پاسداشت منافع فراوانی که از این تکثر برای جامعه ایرانی فراهم میآید را وجهه همت خویش قرار دهیم.
تاریخ معاصر به خوبی شهادت میدهد که در لحظههای سرنوشتساز، فارس و لر و ترک و کرد و بلوچ و عرب و شیعه و سنی و مسیحی و آشوری و زردشتی و یهودی در کنار یکدیگر در تلاش برای ساختن جامعهای بهتر و مقتدر و عزتمند در عرصه جهانی، فداکاریها کردهاند. باید از این سرمایه استراتژیک به درستی بهرهبرداری کنیم و نگذاریم تفاوتها به وجهه اختلاف بدل شود. این نکتهای است که به یقین در میان قاطبه و بدنه سپاه پاسداران که ایثار اقلیتهای مختلف در طول جنگ تحمیلی برای دفاع از تمامیت ارضی ایران را به چشم خود شاهده بودهاند، نیز مورد وفاق است.
مداخله و حضور مستقیم نیروهای ایرانی در کشورهای دیگر، همانطور که میرحسین موسوی و مهدی کروبی در مقام رهبری جنبش سبز و با تکیه بر پشتوانه تجربههای بسیار مطرح کردهاند، سمی مهلک برای اقتدار واقعی کشور ما به شمار میرود. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و دیگر نیروهای مسلح، مأموریتهای روشنی دارند مشابه مأموریت همقطارانشان در کشورهای دیگر. انجام آن مأموریتها وظیفهای است به قدر کافی سنگین، و نیازی به افزایش بار این مسئولیت نیست. آنچه در گام نخست در اصلاح روندهای خطرناک موجود باید مورد توجه قرار گیرد، نظام تقسیم کار ملی و بازگشت صنوف مختلف به ماموریتهایی است که در چارچوب تامین سعادت عمومی شهروندان بدانها واگذار شده است.
منبع خبر: کلمه
اخبار مرتبط: نشست زمین در خیابان رجب نیا منطقه 15 تهران-کسی آسیب ندیده است
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران