اندر حکایت سه برابر شدن جمعیت در مترو، دیروز !

اندر حکایت سه برابر شدن جمعیت در مترو، دیروز !
خبر آنلاین

ناگاه در مسیر راه، کیسه ای پر از مروارید یافتم. اول تصور کردم که گندم پخته است، چنان خوشحال شدم که هرگز در عمرم بدان حد خوشحال نشده بودم. ولی وقتی فهمیدم گندم نیست و مروارید است، به اندازه ای غمگین و ناشاد شدم که در تمام مدت عمرم این گونه افسرده نشده بودم.
 
در بیابان خشک و ریگ روان
تشنه را در دهان چه درّ چه صدف

مرد بی توشه کاوفتاد از پای
بر کمربند او چه زرّ چه خَزَف»

این حکایت بعضی از ماست.دوستی که کلی فروشی فلان در بازار دارد و از خانه اش که در شمال تهران است با مترو به محل کار می رود امروز عکسی از مترو برایم فرستاد و گفت :

- خط یک مترو دیروز خیلی شلوغ بود. مردم رعایت نمی کنند.
- این عکس فتوشاپ نیست ؟
- نه خودم گرفتم !
- شما مگر دیروز رفتید مغازه ؟
- بله ! مجبورم ! همکاران ما شروع کرده اند و اگر من نروم مشتری هایم را از دست می دهم.
- پس لطفا نگو مردم و بگو" من و بقیه " ، تازه ، اینها ممکن است عمدتا کسانی باشند که یا با درآمد روزانه آن روز را می گذرانند یا جایی شاغلند که اگر نروند از کار اخراج می شوند.لااقل تو که با بستن مغازه گرسنه نمی مانی در خانه بمان ، شاید دولت هم بنا به وظیفه ی ذاتی اش فکری برای آن ها برداشت.


یک رفیق از اهالی بازار
صاحب ده کُرور در انبار

او که دستش فراخ باشد و باز
چشمْ تنگ است و سخت دنیادار

کرد اعتراف از  این که زیرآبی
 رفته با متروی شلوغ تا سر کار

گفتم آخر برای پول ، بیچاره
می شوی بین جمعیت بیمار

رحم کن لااقل به اهل و عیال
جان کم ارزش خودت به کنار

لختی اندیشه کرد و بعد هم گفت
نکته ای مثل جمله های قصار :

چک بعدی من که پاس شود
 آخر تیر ماه و بعدِ بهار

مثل یک دوره ی قرنطینه
می نشینم به خانه ، طبقِ  قرار

گفتمش میخ آهنین که نرفت
باز هم به گوش سنگ این بار !

لااقل بگو چه حک بکنند
بعد مرگت به روی سنگ مزار ؟!

1717

منبع خبر: خبر آنلاین

اخبار مرتبط: اندر حکایت سه برابر شدن جمعیت در مترو، دیروز !