اصلاح‌طلبی؛ گذشته، حال، آینده

چکیده :تصور ما همواره بر این بوده که می‌توانیم با نگاه پارلمانی و خط‌مشی اصلاحی و به‌نوعی با تلفیق و ترکیب مبارزه پارلمانی و مبارزه مردمی، تحول‌خواهی را دنبال کنیم. در این نگاه، هم مردم به‌عنوان پایگاه مبارزه مطرح بودند، هم پارلمان و نهادهای قانونی یعنی دو رویکرد بهبودخواهی حکومتی و تکیه بر جنبش اجتماعی به‌صورت تلفیقی مدنظر بوده است. اگر به‌طورکلی به این دو روش به‌صورت همسان نگاه کنیم آن‌وقت دیگر نمی‌توانیم بگوییم به بن‌بست رسیده‌ایم. شاید یک طرفِ این جریان دچار بن‌بست شده باشد، اما کلیت این حرکت هنوز وجود دارد و در برهه‌های خاص تاثیر خاص خود را نشان...


فیض‌الله عرب‌سرخی

با توجه به شرایط این روزها و مسائلی که در انتخابات و رد صلاحیت‌ها اتفاق افتاد، به نظر می‌رسد کشور به سمت انسداد فضای سیاسی حرکت می‌کند و حتی برخی شرایط امروز کشور را بدتر از فضای پس از انتخابات ۸۸ می‌دانند و یأس و ناامیدی از اصلاحات، حداقل به شیوه‌های گذشته و مشخصاً اصلاح‌طلبی پارلمانتاریستی به حد زیادی در جامعه و بین دلبستگان به این مشی زیاد شده. ابتدا بفرمایید که انسداد را قبول دارید و ارزیابی خودتان از وضع موجود چیست؟ فکر می‌کنید شرایط سیاسی به چه سمتی در حرکت است؟

اگر به تاریخ رجوع کنیم و نگاهی به پیش از انقلاب داشته باشیم، سه خط‌مشی را به‌طور عمده می‌توانیم از هم تمییز دهیم: یک خط‌مشی مربوط به مبارزه مسلحانه است که حرکت‌های اعتراضی مارکسیست‌ها و چریک‌های فدایی خلق دیده می‌شود. بین مسلمانان، مجاهدین خلق به‌طور عمده نگاهشان این بود که باید اسلحه به دست گرفت و با نظام شاه مبارزه مسلحانه کرد، در این بین عده‌ای معتقد به روش‌های چریکی بودند، یک‌عده طرفدار جنگ در روستا و جنگل و کوهستان و بودند، ولی به هر حال خط‌مشی این‌ها مسلحانه بود و براندازی رژیم سیاسی حاکم را دنبال می‌کردند؛ یک‌عده هم پارلمانتاریست بودند و معتقدند باید در مبارزات پارلمانتاریستی شرکت کنیم و حکومت را نهایتاً از مسیر پارلمان نقد و اصلاح کنیم، تجربه نهضت ملی شدن نفت را هم با همین نگاه محقق کردند. عمده گروه‌های شناخته‌شده در این مسیر جبهه ملی و نهضت آزادی هستند. این جریان دوم هم حتی وقتی به نوعی انسداد در فضای سیاسی می‌رسد و سران نهضت آزادی دستگیر می‌شوند، در دادگاه اعلام می‌کنند بعد از ما دیگران با این زبان با شما صحبت نخواهد کرد و در حقیقت به سیاست صبر و انتظار روی‌می‌آورند و عملاً فعالیت حزبی‌شان تا بعد از انقلاب معلق می‌شود، حتی سال‌های ۵۶ تا ۵۷ که فضا مقداری باز می‌شود باز هم وارد فعالیت حزبی نشده و جمعیت دفاع از حقوق بشر توسط برخی از فعالان این دو جریان راه می‌افتد که بحث حقوق بشری را دنبال می‌کند. جریان سومی هم وجود دارد که از یک‌سو با جریان مسلحانه همراه نیست و از سوی دیگر خیلی هم به حرکت پارلمانی باور ندارد. این جریان به‌طور عمده معتقد است باید با اطلاع‌رسانی به مردم، آن‌ها را آگاه و در قالب تشکل‌های مردمی سامان‌دهی کرد و باور دارد که اگر حرکت و تکان از داخل مردم باشد می‌تواند تغییراتی را در نظام سیاسی ایجاد کند. لیدر این تفکر مرحوم امام بود. ذیل این نگاه طیف‌های مختلفی اعم از فرهنگی و سیاسی حضور دارند؛ بخشی از نیروهایی که ذیل جریان امام قرار دارند و بعد از انقلاب گفته می‌شد که خیلی در مبارزات نبودند، عمدتاً در عرصه‌های فرهنگی نقش داشتند؛ مثل شهید مطهری، شهید بهشتی و شهید باهنر. آن‌ها نیروهایی بودند که به رویه و روش مرحوم امام باور داشتند، اما بیشتر در بخش‌های فرهنگی و آموزشی فعال بودند تا عرصه سیاسی، حتی شنیده‌ایم که بعضی افراد در دهه ۴۰ به امام رجوع می‌کنند که مجوز ترور نخست‌وزیر وقت بگیرند و ایشان این اجازه را نمی‌دهد. پس ما این سه روش مبارزه را از گذشته داریم.

امروز هم نیروهای برانداز و انقلابی خط‌مشی براندازانه را ترویج می‌کنند و می‌بینیم در شبکه‌های اجتماعی خصوصاً فضای مجازی حضورشان مشهود است. تصور ما همواره بر این بوده که می‌توانیم با نگاه پارلمانی و خط‌مشی اصلاحی و به‌نوعی با تلفیق و ترکیب مبارزه پارلمانی و مبارزه مردمی، تحول‌خواهی را دنبال کنیم. در این نگاه، هم مردم به‌عنوان پایگاه مبارزه مطرح بودند، هم پارلمان و نهادهای قانونی یعنی دو رویکرد بهبودخواهی حکومتی و تکیه بر جنبش اجتماعی به‌صورت تلفیقی مدنظر بوده است. اگر به‌طورکلی به این دو روش به‌صورت همسان نگاه کنیم آن‌وقت دیگر نمی‌توانیم بگوییم به بن‌بست رسیده‌ایم. شاید یک طرفِ این جریان دچار بن‌بست شده باشد، اما کلیت این حرکت هنوز وجود دارد و در برهه‌های خاص تاثیر خاص خود را نشان می‌دهد، ضمن اینکه ما هیچ راه دیگری هم بلد نیستیم. نه‌تنها ما بلد نیستیم، بلکه از هیچ فرد دیگری راه‌حل جایگزین نمی‌شنویم و به همین دلیل من و بسیاری دیگر از دوستانم به خط‌مشی اصلاحی باور داریم و فکر می‌کنیم برای سازمان‌دهی مردم و ایجاد یک فشار اجتماعی درست باید تلاش کرد تا حکومت را ارشاد و نقد کرده و او را تحت فشار افکار عمومی قرار داد تا روش‌های اشتباه و سیاست‌های نادرست خودش را اصلاح کند.

برخی معتقدند اصلاح‌طلبان در زمانی که در قدرت بودند در تقویت جامعه مدنی خوب عمل نکردند و بیشتر به دنبال حضور در قدرت و نهادهای حاکمیتی بودند تا حضور در جامعه و تقویت جامعه مدنی. نظر شما در این خصوص چیست؟

اجازه بدهید من ذیل سؤال شما به نکاتی اشاره کنم که کمتر مورد توجه قرار می‌گیرد. بر اساس قوانینی که در کشور ما جاری‌ است تعیین تکلیف می‌شود که قدرت در کدام نهادها توزیع شده است. به هر حال درست است که ما ریاست‌جمهور و پارلمان و دستگاه قضا و نهادهای خارج از این سه داشته و رهبری را بالاتر از همه این‌ها داریم، اما با یک رجوع ساده به قانون اساسی می‌بینید نهادی مثل پارلمان کلیه مصوباتش باید به تأیید نهادی به نام شورای نگهبان برسد و شش فقیه شورای نگهبان که نقش اصلی در این نهاد را دارند از جانب رهبری منصوب می‌شوند و شش حقوقدان هم که ظاهراً با رأی مجلس انتخاب می‌شوند باز هم باید از بین افراد پیشنهاد شده توسط قوه قضائیه که رئیس آن منتخب رهبر است انتخاب شوند؛ بنابراین هیچ مصوبه‌ای از مجلس بدون تأیید غیرمستقیم رهبر تصویب نمی‌شود و این نشان‌دهنده قدرت بسیار کم نهاد انتخابی ماست یا حتی شورای عالی امنیت ملی مصوباتش بدون تأیید رهبری قابلیت اجرا ندارد یا شورای عالی انقلاب فرهنگی یا مجمع تشخیص مصلحت که از نهادهای بالادستی هستند و بخش مهمی از قدرت را در اختیار دارند که انتخاب و نظرات رهبری در آن‌ها بسیار تعیین‌کننده است. قوه مجریه هم بسیاری از انتخاب‌هایش در عمل و نه حتی قانونی منوط به تأیید رهبری شده است. از سوی دیگر در عمل هم می‌بینیم؛ علاوه بر وزارت خارجه و دفاع و اطلاعات که حساسیت‌هایی دارند حتی برای وزارتخانه‌هایی مثل آموزش و پرورش و آموزش عالی و ارشاد و … به‌سادگی نمی‌شود یک وزیر انتخاب کرد؛ بنابراین اینکه ما بگوییم اصلاح‌طلبان موفق بوده‌اند یا نه، خودش جای بحث دارد، باید بگوییم در کدام حوزه‌ها، با کدام اختیارات، تا چه اندازه موفق بوده یا شکست خورده‌اند.

اگر شاخص‌های عملکردی دولت‌های بعد از انقلاب را مرور کنید؛ به اذعان دو طرف شاخص‌های عملکردی دوره آقای خاتمی بسیار برجسته است. منظور من این است که در دوره‌ای که مقداری تکلیف روشن‌تر است و این ابهامات را ندارد. توجه کنید به این موضوع که طیف‌هایی مدعی قدرت هستند اما پاسخگویی ندارند. روزنامه‌های اصول‌گرا بعد از انتخابات مجلس دهم را ببینید همگی تیتر زدند مردم به اصول‌گرایان رأی دادند، اما در مقام نقد عملکرد مجلس همه پیکان‌ها به‌سوی فراکسیون اقلیت که فراکسیون اصلاح‌طلبان است، می‌رود و درواقع گویا فقط فراکسیون امید باید پاسخگوی عملکرد مجلس باشد. بالاخره مردم به اصول‌گراها رأی داده بودند یا اصلاح‌طلب‌ها؟ فراکسیون اقلیت باید پاسخ بدهد یا سایر فراکسیون‌ها؟ این‌ها مثال‌هایی بود برای اینکه تاکید کنم اگر می‌خواهیم ارزیابی درستی از عملکردها داشته باشیم نیازمند بررسی دقیق‌تری هستیم. وقتی در عمل اجازه شکل‌گیری احزاب قدرتمند را ندادیم، پس در قوانین موضوعه ما احزاب جایگاهی ندارند. در قانون مهم‌ترین انتخابات‌های ما یعنی ریاست‌جمهوری، مجلس و شوراها، احزاب چه نقشی دارند؟ هیچ نقشی. در قانون مربوط به انتخابات نقشی به احزاب نمی‌دهند اما پس از انتخابات و در مورد مشکلات می‌خواهند از احزاب سؤال کنند، پس چه سوالی از یک حزب می‌توانیم بپرسیم وقتی احزاب حداکثر می‌توانند از یک کاندیدا حمایت کنند؟ بنابراین اگر قرار باشد که عملکرد نهادها پاسخگو داشته باشد باید مسئولیت‌ها و اختیارات متناسب شود. اگر می‌خواهیم از احزاب و جریانات سیاسی در مورد نقش و سهمشان سؤال کنیم، باید قانوناً برایشان جایگاه تعریف کرده و امکان نفوذ برایشان فراهم کنیم.

ما در کشورمان چند حزب داریم؟ خیلی زیاد. وجود حزب زیاد مثل نداشتن حزب است؛ حزب یعنی برنامه برای مدیریت، ما واقعاً دویست برنامه برای اداره کشور داریم؟ چنین چیزی نداریم. حزب عملاً در کشور ما تبدیل شده به جمعی که گرد هم می‌آیند. برخی بزرگ‌تر، برخی کوچک‌تر؛ و چون اختیار و قدرت اجرایی و ارائه برنامه ندارند، حضورشان محدود می‌شود به حداکثر شعار. پس وقتی ما می‌خواهیم بگوییم چقدر موفق بودند با توجه به چنین واقعیت‌هایی باید این سؤال را مطرح کنیم. این حرف من در مورد اصول‌گراها هم صدق می‌کند، اما چون اصول‌گراها عمدتاً در نهادهای بالادستی حضور دارند عملاً همیشه در قدرت سهیم هستند؛ اما اصلاح‌طلبان اگر در مجلس و دولت نباشند تاثیرگذاری‌شان در اداره کشور و حکمرانی از بین می‌رود، پس چه سؤالی را می‌خواهند پاسخ دهند؟ مثلا آقای روحانی به‌عنوان یک رئیس‌جمهور میانه‌رو در جناح اصول‌گراها که موردحمایت اصلاح‌طلبان است را ببینید وقتی یک دیدار در سال با آقای خاتمی دارد چقدر مورد حمله و انتقاد قرار می‌گیرد که چرا با خاتمی دیدار کردی. حالا انتظار داریم اصلاح‌طلبان در این شرایط و با این محدودیت‌ها مسئولیت وضع کشور را به عهده بگیرند؟ این انتظار از واقعیت‌ها ریشه نمی‌گیرد. آقای خاتمی ده سال است که ممنوع‌التصویر و ممنوع‌المصاحبه است، اما وقتی در کشور مشکلی به وجود می‌آید مسئولیتش متوجه آقای خاتمی است؟ یا جریان اصلاح‌طلبی که همه چهره‌های شاخصش را به‌عنوان فتنه‌گر زندان، از کار برکنار و یا رد صلاحیت کردند مسئول مملکت هستند؟ به نظرم این حرف‌ها بیشتر شبیه به طنز است تا واقعی؛ بنابراین اگر بخواهیم حساب‌کشی کنیم اول باید مسئولیت دهیم، کار دهیم، اختیارات دهیم و بعداً پاسخ بخواهیم.

با توجه به شرایط پیش از انتخابات مجلس یازدهم و رد صلاحیت‌های گسترده به‌نظر می‌رسد که هسته سخت حاکمیت به دنبال یک‌دست کردن حکومت است. با توجه به اینکه حضور اصلاح‌طلبان در نهادهای حاکمیتی هر روز کمتر می‌شود، فکر می‌کنید اصلاح‌طلبان می‌توانند بدون حضور در قدرت در جامعه تأثیر بگذارند و چطور می‌توانند جامعه مدنی را تقویت کنند تا از آن طریق اصلاحات را پیش برند؟

به نظر من نگاهی به گذشته نشان می‌دهد این حرف چقدر اشتباه است که اگر بخواهیم با مردم و جامعه کار کنیم باید از قدرت خارج شویم. بهار مطبوعات چه زمانی است؟ دوره آقای خاتمی. اوج سمن‌ها چه زمانی است؟ بهار احزاب و توسعه سیاسی چه زمانی است؟ حتی در حوزه فعالیت‌های اجتماعی در دولت آقای خاتمی بهار این فعالیت‌ها را هم داشتیم. پس تصور اینکه دولت را رها کن و برو سراغ جامعه بلاموضوع و منتفی است. طبیعی است که اگر دولت و مجلس را داشته باشیم خیلی بهتر می‌توانیم کار انجام دهیم. در پرتو حمایت قدرت می‌توانیم پروژه‌های اجتماعی را پیش ببریم و وقتی این حمایت‌ها نیست می‌بینیم بدترین وضعیت برای احزاب و مطبوعات شکل می‌گیرد؛ وضعیتی که در زمان احمدی‌نژاد به وجود آمد یعنی زمانی که تمام نیروهای اصلاح‌طلب از قدرت کنار گذاشته شدند، حتی اعضای هیئت‌های علمی را از دانشگاه‌ها اخراج کردند و به‌جای آن بورسیه‌های سفارشی را آوردند، سمن‌ها را بستند، برای افراد و گروه‌ها پرونده‌سازی کردند، همه این‌ها در دولت احمدی‌نژاد اتفاق افتاد یعنی وقتی که جریان اصلاحات از دولت و مجلس حذف شده بود. باید این واقعیت را پذیرفت که در ایران هنوز مرکز قدرت، حاکمیت است. البته که من هم قبول دارم در کشورهایی که مرکز قدرت مردم و بخش خصوصی است و آن‌ها دولت را انتخاب می‌کنند، بحث تاثیرگذاری خارج از قدرت بر جامعه درست است. در کشورهایی که اقتصاد خصوصی دارند و دولت‌ها قدرتمند نیستند، دولت‌ها موتور توسعه نیستند، دولت‌ها رانتی نیستند، این بحث درست است؛ اما در کشوری که اگر وضع اقتصادی دولت خراب شود شرایط کل مردم به هم می‌ریزد، یا با تغییری ولو جزیی در قیمت نفت یا تحریم دولت تأثیر بزرگی در جامعه نمود پیدا می‌کند و همه‌چیز بسته می‌شود، صحبت از اینکه ما قدرت را رها کنیم و فقط در جامعه حضور داشته باشیم به نظرم کمی نسنجیده است. باید متناسب با وضعیت کشور خودمان در این مورد صحبت کنیم و نمی‌توانیم از کشورهای دیگر که شرایط متفاوتی دارند الگوبرداری کنیم.

 با توجه به توضیحات شما و اینکه دست اصلاح‌طلبان از قدرت در حال کوتاه شدن است و به‌تبع آن تأثیرگذاری خودشان در جامعه را هم از دست می‌دهند پس به‌نوعی وارد فضای انسداد سیاسی شدیم. درست است؟

باید دید چه کار می‌کنند. آیا برمی‌گردیم به دوران احمدی‌نژاد و خط بسته شدن فضا را پیش می‌گیرند یا به گونه‌ای دیگر عمل می‌کنند. شاید حاکمیت تصمیم بگیرد در واکنش به نتیجه انتخابات عقلانی رفتار کند. ما از قبل نمی‌خواهیم قضاوت کنیم، شاید الآن که همه قدرت در دست یک جریان است منطقی‌تر عمل کند و رفتار بهتری داشته باشد، حداقل امیدواریم این‌طور شود. مهم این است که وضع اداره کشور روند بهتری پیدا کند، اگر این اتفاق بیفتد به نام هر جریانی که باشد استقبال می‌کنیم. نام جریان برای من اصالت ندارد، آن چیزی که در این کشور رقم می‌خورد مهم است. من نمی‌گویم هرچه کار خوب در این مملکت است باید به دست اصلاح‌طلبان اتفاق بیفتد، اگر جریانات دیگر هم خوب کار کردند خوشحال می‌شوم، هم امیدوارم و هم در هر زمینه‌ای که کاری از دستم بربیاید تا کشور در مسیر درستی قرار گیرد به سهم خودم تلاش می‌کنم و تا زمانی که راهکار بهتری را پیدا نکنم از راهکارهای گذشته بهره می‌برم. ما به حقوق مردم باور داریم و معتقدیم که دولت‌ها باید برآمده از مردم باشند، مشروعیتشان از مردم و از عملکرد صحیح و درستشان است و نهایتاً هم هدف، خدمت مؤثر به جامعه و مردم است؛ بنابراین در این مسیر نقد می‌کنیم، پیشنهاد می‌دهیم، کمک می‌کنیم و برای بهبود امور ضمن تلاش امیدمان را از دست نمی‌دهیم.

در بخش اول گفتید در دوران اصلاحات که دو راه یکی راه پارلمانتاریستی و یکی راه رجوع به مردم که امام این راه را رهبری می‌کردند، به‌طور ترکیبی و تلفیقی پیش گرفتید و به این شیوه باور دارید. خب راه امام درنهایت منجر شد به خیابان و یک جنبش وسیع اجتماعی راه افتاد که به هر صورت رژیم سابق را سرنگون کرد، حالا امروز شما نسبت اصلاح‌طلبی و خیابان را چطور ارزیابی می‌کنید؟ با توجه به اینکه تجربه آبان ماه و اعتراضات پس از سقوط هواپیما را هم در چند ماه اخیر داشتیم فکر می‌کنید این شیوه می‌تواند هم‌راستا با مشی اصلاح‌طلبی باشد یا اساساً اعتراضات خیابانی را به هر شیوه‌ای مردود می‌دانید؟

اگر حرکتی که به انقلاب منتهی شد دقیق رصد شود مشخص می‌شود که اصلاً ویژگی‌های یک انقلاب را نداشت، مفهوم انقلاب تعاریف دیگری دارد. به نظرم اگر تجربه‌ای وجود می‌داشت حتی در مرز پیروزی هم می‌توانست انتقالی بسیار مسالمت‌آمیزتر از آنچه اتفاق افتاد رخ دهد. در یک‌سو ترس و در سوی دیگر بی‌تجربگی وجود داشت، حکومت می‌ترسید و نیروهای همراه امام هم تجربه حکومت نداشتند. اگر تجربه وجود داشت آن تغییر می‌توانست خیلی کم‌هزینه‌تر و آرام‌تر اتفاق بیفتد؛ اما امروز این تجربه پیش پای ماست به همین دلیل هم آن نیروها همه تلاششان را مبتنی بر خط‌مشی اصلاح‌طلبی می‌کنند. باز هم می‌گویم ما مدل دیگری نداریم، بنابراین باید بگوییم تلاش کنیم، در جامعه بسط نظری و تشکیلاتی داشته باشیم، فرهنگ‌سازی کنیم تا بتوانیم حرکت اصلاحی را با حداقل هزینه برای مردم و کشور به نتیجه برسانیم. ضمنا به این نکته توجه کنیم که یک حرکت اصلاحی هیچ‌وقت به انتها نمی‌رسد. بعضی از خط‌مشی‌ها یک نقطه نیستند، یک‌جهت هستند مثل عدالت. عدالت یک نقطه نیست که به آن برسیم، عدالت یک مسیر است و شما هیچ‌وقت به آخر آن نمی‌رسید. شما چه زمانی به بهترین حکمرانی می‌رسید؟ هیچ‌وقت، اما همیشه می‌توانید به سمت بهتر شدن و حکمرانی خوب حرکت کنید؛ همیشه جامعه فکر می‌کند تجربیات جدید بشر بیشتر می‌شود، علم پیشرفت می‌کند و برای مسائل و مشکلات راه‌حل بهتری پیدا می‌شود؛ بنابراین ما هیچ‌وقت در مسیر بهبودخواهی و اصلاح به نقطه پایان نمی‌رسیم. مسیری است که در آن مسیر تلاش می‌کنیم، همه هم مؤثر هستند. ما نمی‌گوییم فقط اصلاح‌طلبان مؤثر هستند یا فقط روش‌های آن‌ها بهبود پیدا می‌کند، نه، خیلی از اصول‌گراها هم امروز حرف‌هایی می‌زنند که در گذشته با آن هیچ انسی نداشتند. جریانات روی هم تأثیر می‌گذارند و به‌مرور همه تغییر می‌کنند، همه در اصلاحات نقش دارند و هیچ‌کس نمی‌تواند وجوه مثبت وضعیت را فقط به خودش نسبت دهد. در مورد نسبت اعتراض خیابانی و اصلاح‌طلبی هم باید بگویم قانون اساسی ما که برای چهل سال پیش است، صریحاً حق اعتراض خیابانی برای مردم قائل شده است. اصلاً به این صورت نباید تفکیک شود که اعتراض خیابانی از اصلاح‌طلبی جداست. چون حق مصرح در قانون اساسی است؛ البته اعتراض خیابانی غیر از تخریب است، غیر از آتش زدن است، غیر از بعضی کارهایی است که به نظر من حتی هدایت‌شده صورت می‌گیرد. اعتراض حق مردم است، مهم نیست که من محتوای اعتراض را قبول دارم یا نه ممکن است من محتوای اعتراض را قبول نداشته باشم، اما هرکسی حق دارد اعتراض خودش را فریاد بزند، حق دارد تحصن کند، حق دارد از طریق رسانه اعتراضش را بیان کند، بنابراین اعتراض خیابانی و غیرخیابانی ندارد. وقتی شما پذیرفتی که من حق دارم نظرم را بگویم بنابراین حق دارم در خیابان یا رسانه نظرم را مطرح کنم، البته طبیعتاً همه‌جا این مسیرها به‌نوعی قانون‌مند شده است.

من مخالف قانون‌مندی نیستم اما توجه داشته باشیم هیچ قانونی نمی‌تواند حق اعتراض مردم را بگیرد. اگر کسی فکر می‌کند می‌تواند قانون تصویب بکند که حق اعتراض مردم را  از آن‌ها بگیرد، در اشتباه است، اما می‌تواند ضابطه‌مندش کند؛ بنابراین اعتراضات خیابانی از نظر من هم پذیرفته است، هم حق است و هم بخشی از جریان اصلاحی است؛ اما کسانی که می‌خواهند با اعتراضات برخورد کنند گاها خود بسترسازی می‌کنند و این ربطی به اعتراض مردم ندارد؛ مثلاً نگاه کنید یکسری نیروهای سازمان‌دهی شده به خیابان می‌آیند و همه بانک‌ها را آتش می‌زنند و تخریب می‌کنند، این دیگر ربطی به اعتراض مردم ندارد. اگر کسانی از مردم هم در این زمینه با آن جماعت همراهی کنند، کار غلطی است. من از کمترینش هم دفاع نمی‌کنم منتها نفس اعتراض و فریاد کشیدن و در خیابان آمدن جزو حقوق مردم است و در قانون اساسی جمهوری اسلامی هم آمده و تأیید شده است.

اصلاح‌طلبان با آمدن روحانی پروژه نرمالیزاسیون را دنبال می‌کردند، به‌نظر شما این پروژه چقدر موفق بود و گام بعدی را چه می‌دانید؟

اجازه بدهید بحث را به یک امرِ مشخص محدود بگیریم که بتوانیم دقیق‌تر صحبت کنیم، مثلاً در حوزه سیاست خارجی. ما در حوزه سیاست خارجی رویکردهای مختلفی داریم. در سیاست خارجی تصور اینکه بتوانیم چند حرف داشته باشیم ممکن نیست. دولت در سیاست خارجی یک موضوع مهم و مؤثر یعنی بحث هسته‌ای را دنبال کرد، همان موقع در داخل عده‌ای مخالف این کار بودند و همه کار شکنی‌های ممکن را هم انجام دادند. بیرون از کشور هم مخالفینی داشت، همان موقع اسرائیلی‌ها و بخش‌هایی از کشورهای منطقه با برجام مخالف بودند، در امریکا رقبای دولت مخالفت می‌کردند. نتیجتاً برجام مسیر خودش را طی کرد. برجام نمی‌توانست بدون تأیید رهبری و بدون موافقت افکار عمومی و مصوبه قانونی جلو برود، یعنی همه این‌ها را داشت؛ اما نهایتا معتقدم کارشکنی‌ها و برخوردهای داخلی با جریانات بین‌المللی همراه شدند و برجام را از اثرگذاری حداکثری به اثرگذاری حداقلی رساندند. معتقدم همین امروز هم برجام مؤثر است، همین که پرونده هسته‌ای ما هنوز در شورای امنیت نیست و ذیل فصل هفتم نرفته و کشور ما به عنوان یک تهدید امنیت جهانی شناخته نشده از برکت برجام است. اگر ما معتقدیم تحریم‌های یک سال ونیم گذشته که علیه ما اعمال شده برای ما مشکل ایجاد کرده معنایش این است که این تحریم‌ها با برجام حذف شده بودند؛ یعنی این برجام بود که تحریم‌ها را برداشت و خروج امریکا از برجام باعث بازگشت تحریم‌های قبل و وضع تحریم‌های جدید شد. کسانی که معتقدند برجام از ابتدا و در حین بررسی و بعد از تصویبش همیشه بد بوده الآن با چه منطقی می‌گویند حالا که امریکا از برجام بیرون رفته تحریم‌ها وضع ما را بد کرده است؟ باید بپذیریم برجام خوب بوده که خروج امریکا و تحریم‌های جدید وضع کشور را بد کرده، این خیلی واضح و روشن است. بالاخره دارایی‌هایی از ما بلوکه شده بود که در پرتو برجام آزاد شد، بانک‌ها و شرکت‌های خارجی تحت هیچ شرایطی با ما کار نمی‌کردند که برجام باعث شد کارهایی دوباره آغاز شود، درست است که به اوج خودش نرسید اما شروع شد. حالا عوامل داخلی یعنی همان کسانی که سفارت عربستان را آتش زدند و همفکرانشان، باید پاسخگوی وضعی که پدید آوردند باشند؛ بنابراین به اعتقاد من ما در همان عرصه‌ای که حرکت کردیم نتیجه گرفتیم. دوستانی که امروز مخالفت می‌کنند حواسشان نیست همین مخالفت نشان می‌دهد آن حرکت مثبت بوده و در این وضعیت مقصر هستند. معتقدم دولت آقای روحانی در این چهارچوب مثبت حرکت کرد و در سیاست خارجی و اقتصاد و برقرای روابط، شرایط را به سمت نرمال شدن سوق داد. به هر حال ما از اسرائیل که انتظاری نداریم اما از نیروهای داخلی که مدعی منافع ملی هستند انتظار این است که براساس مصالح و منافع ملی حرکت بکنند که نکردند!

 بحثی که رئیس‌جمهور در مقاطع مختلف مطرح کردند و اخیراً هم یکی از احزاب اصلاح‌طلب پیشنهاد داد، بحث رفراندوم بود. حزب اتحاد ملت از رئیس‌جمهور درخواست کردند در خصوص نظارت استصوابی شورای نگهبان به آرای مردم رجوع کنند، به نظر شما رفراندوم در شرایط فعلی عملی و راهگشاست؟

رفراندوم یک راهکار قانونی در این مملکت است. همان قانونی که اصل ولایت‌فقیه را دارد، اصل رفراندوم را هم دارد، رفراندوم یک اصل تصریح شده در قانون اساسی است و چیز عجیب و غریبی هم نیست. مگر انتخاب جمهوری اسلامی و تصویب قانون اساسی و اصلاح قانون اساسی از چه مسیری صورت گرفت؟ مگر این‌ها از مسیری جز رفراندوم بود؟ چطور می‌توانیم بگوییم آن‌ها خوب بود از اینجا به بعد بد است؟ مشکل این است که ما وقتی نتیجه رفراندوم را می‌پسندیم بگوییم خوب است و وقتی نمی‌دانیم نتیجه رفراندوم تأییدکننده ما و به نفع ماست بگوییم بد است. امروز جریان‌هایی در کشور مطرح هستند که برای رأی مردم هیچ ارزشی قائل نیستند. شما دیدگاه‌های آقای مصباح یزدی که الآن از مشهد وارد مجلس خبرگان شده است را ببینید، معتقدند مردم حقی ندارند که بخواهند آن را به کسی بدهند، ایشان معتقدند مردمی که اختیاری ندارند که با رفراندوم به کسی یا به چیزی محول بکنند. این مباحث به نظر من باعث می‌شود که نادانسته و ناخواسته موجی در مقابل رفراندوم ایجاد شود. مردم صاحب کشور هستند و روزی با رفراندوم می‌گویند شاه نباشد، حکومت سلطنتی نباشد، حکومت جمهوری باشد، امروز هم می‌توانند یک سیاست را تأیید یا رد کنند.

بخشی از دوستان برای خارج شدن از این بن‌بست‌ها و مسائلی که سر آن‌ها دعواست پیشنهاد رفراندوم دادند. ما اگر معتقدیم مردم به ما رأی می‌دهند پس نگران چه چیزی هستیم؟ وقتی نمی‌پذیریم به آرای مردم مراجعه کنیم معنایش این است که ما باور نداریم مردم حرف ما را تأیید می‌کنند. این آن چیزی است که باعث شده رفراندوم مورد سؤال واقع شود. از یک‌سو معتقدیم مردم اختیاری ندارند، از یک‌سو می‌دانیم مردم با ما هم‌نظر نیستند، پس ما راه مراجعه به آرای مردم را می‌بندیم وگرنه مراجعه به مردم اصل قانون اساسی است و حتماً می‌تواند راهگشا باشد. نمی‌گویم همه مشکلات ما با اصل رفراندوم حل می‌شود ولی می‌گویم نمی‌شود این را به‌عنوان یک مسیر، ابزار و راه نادیده گرفت؛ اما اگر بپرسید واقعاً همه مشکلات ما با رفراندوم حل می‌شود؟ می‌گویم خیر زیرا معتقدم اگر بخواهیم به یک امری به‌عنوان راهکار تمام‌عیار توجه کنیم، آن راه حتما از مسیر گفت‌وگو می‌گذرد. گفت‌وگو باید در جامعه ما شکل بگیرد، یک غالبِ گفت‌وگو رسانه و یک غالب آن هم فرهنگ‌سازی جامعه است از طریق آموزش احزاب و… همه این‌ها باید در شکل‌گیری گفت‌وگو فعالیت کنند. شما رادیو تلویزیون ما را نگاه کنید، هیچ‌وقت نمی‌بینید یک مسئله مورد اختلاف کشور را به گفت‌وگو بگذارند، حتی در جدی‌ترین بحث‌هایی که داشته‌ایم. اگر ما به گفت‌وگو پناه ببریم روز به روز مشکلاتمان کاهش پیدا می‌کند، چون گفت‌وگو باعث می‌شود دیدگاه‌ها به هم نزدیک و فضا تلطیف شود، مردم همدیگر را بفهمند، سوتفاهم‌ها کنار روند و محل نزاع مشخص شود. وقتی محل نزاع در مسائل معلوم شد آن‌وقت می‌توانی سراغ رفراندوم بروی. الآن خیلی جاها اصلاً دعوا در تاریکی است و به‌وضوح مشخص نیست نزاع سر چه چیزی صورت می‌گیرد، دلیلش این است که ما نپذیرفتیم به‌صورت نظام‌مند گفت‌وگو در کشور جریان پیدا کند. گفت‌وگو به‌عنوان اولین و مهم‌ترین شروع برای حل مشکلات همیشه و همه‌جا نتیجه داده است؛ چه در جامعه کوچک خانواده و چه در جامعه بزرگ جهانی.

منبع: چشم‌انداز ایران

منبع خبر: کلمه

اخبار مرتبط: اصلاح‌طلبی؛ گذشته، حال، آینده