قضیه جالب یک شهید از زبان جهادگر پیشکسوت

قضیه جالب یک شهید از زبان جهادگر پیشکسوت
باشگاه خبرنگاران
پیشکسوت جهادسازندگی می‌گوید: شهید وفایی ماجرای جالبی دارد. ایشان فوق لیسانس مکانیک داشت و ساکن امریکا بود. همسرش هم امریکایی بود که به واسطه اخلاق حسنه این شهید مسلمان و حافظ کل نهج‌البلاغه و بخشی از قرآن شده بود.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، جهاد سازندگی به درخواست جوانان انقلابی تشکیل شد که شوق خدمت به مناطق محروم، آن‌ها را به دیدار با امام کشانده بود و با درخواستی که آن‌ها مطرح کردند، حضرت امام دستور تشکیل جهادسازندگی را در ۲۷ خردادماه ۱۳۵۸ صادر کردند. شوق این جوانان که اغلب دانشجو و از قشر‌های تحصیل‌کرده بودند، با شعور همراه بود و این شور و شعور باعث شد جهاد سازندگی به سرعت تبدیل به یکی از بازوان پرتوان انقلاب شود. اندکی بعد وقتی جنگ تحمیلی عراق علیه ایران آغاز شد، جهاد سازندگی هم در بُعد عمرانی و سازندگی در مناطق محروم و هم در بُعد کمک به جبهه‌های جنگ فعالیت بسیاری انجام داد.

آن روز‌ها یک پای عموم جهادگران در روستا‌های محروم بود و هر زمان که احساس نیاز می‌شد، به جبهه‌های جنگ می‌رفتند و سنگرساز بی‌سنگر می‌شدند.

گفت‌وگوی ما با سیدمصطفی حسینی از پیشکسوتان جهاد سازندگی بر آن است تا مروری بر خدمات جهاد سازندگی از بدو تشکیل تا حضور در جبهه‌های جنگ داشته باشد.

چه زمانی وارد جهاد سازندگی شدید؟

من اواخر سال ۵۹ به عضویت جهاد سازندگی در آمدم. قبل از آن، دو کارگاه ریختگری و تراشکاری داشتم و شکر خدا وضع مالی‌ام بد نبود. مدتی به همین منوال رزق حلالی در می‌آوردم تا اینکه یک روز شهید علی برکتین از دوستان پیشم آمد و از من خواست برای بازدید از اقدامات بچه‌های جهاد سازندگی در روستا‌ها و مناطق محروم همراهش بروم. ایشان از من خواست، چون فنی کار هستم، از توانایی‌هایم در جهاد سازندگی استفاده کنم. وقتی خدمات جهاد را دیدم، دیگر نتوانستم به شغل قبلی‌ام برگردم. از همان زمان به خدمت جهاد درآمدم و تا سال ۷۳ که حدود ۱۳ سال می‌شد، در جهاد کار کردم.

جهادسازندگی تک بعدی نبود

از نظر مالی به ضررتان می‌شد که کارگاه را رها کنید و جهادگر شوید. چه انگیزه‌هایی باعث این کار شد؟

آن زمان نه تنها یک جهادگر که رزمنده‌ها و خیلی از بچه‌های انقلابی به سود و زیان مادی فکر نمی‌کردند. هدف، خدمت بود و هر کس هم زمینه‌ای را برای خدمت انتخاب می‌کرد. در خود جهاد از فنی‌کار گرفته تا مهندس راه، پزشک، متخصص، تکنسین، دانشجو و... هر کس هر توانایی داشت به صورت داوطلبانه آمده بود تا در قالب جهاد سازندگی خدمتی انجام دهد و باری از دوش انقلاب و مردم بردارد. من وقتی محرومیت روستا‌ها را از نزدیک لمس کردم و با چشم‌هایم دیدم که جهادگر‌ها چه خدماتی به آن‌ها ارائه می‌دهند، نتوانستم تنها به فکر خود باشم و جهادگر شدم.

خیلی وقت‌ها ما رسانه‌ای‌ها عمده توجه‌مان به خدمات جهاد در جنگ تحمیلی است، در حالی که این نهاد مثل بسیج قبل از شروع جنگ تشکیل شده بود و قاعدتاً خدمات و فعالیت‌های بسیاری غیر از حضور در جبهه‌ها داشت.

بله، حرف شما درست است. اتفاقاً یکی از دغدغه‌هایم این است که هر وقت به عنوان راوی در جمع جوان‌ها حاضر می‌شوم، خدمات ارزنده جهاد در پشت جبهه را عنوان کنم، چون از من می‌خواهند بیشتر در خصوص خدمات جهاد در دفاع مقدس صحبت کنم و از خاطرات آنجا بگویم، درحالی که جهاد سازندگی به عنوان یک نهاد انقلابی، خدمات گسترده‌ای در روستا‌ها و مناطق محروم انجام می‌داد که تک بُعدی هم نبود. مثلاً اینطور نبود که فقط برویم در برداشت محصول کمک کنیم. این‌ها بخش کوچکی از کار بود. آن دوران جهادگر‌ها از ساخت راه روستایی گرفته تا انتقال آب، برق و آموزش روستایی‌ها و اشتغالزایی و کار‌های عمرانی و فرهنگ‌سازی و... هر کاری که به خیر و صلاح مردم محروم بود انجام می‌دادند. نمادین هم نبود. به واقع و در عمل کار‌های اساسی انجام می‌شد.

وضعیت روستا‌ها اوایل انقلاب چطور بود؟

قبل از انقلاب عمده توجه معطوف مناطق شهری می‌شد و اغلب روستا‌ها از کمترین امکانات بی‌بهره بودند. الان هم روستای مرحوم وجود دارد، ولی آن زمان محرومیت درست از حومه شهر‌ها شروع می‌شد و هر چه از مرکز فاصله می‌گرفتی اوضاع بدتر می‌شد. مثلاً خانه ما در خیابان مشتاق اصفهان بود. از آنجا تا میدان انقلاب که قبلاً به آنجا میدان مجسمه می‌گفتند چهار کیلومتر فاصله بود، اما در همین میدان انقلاب نه برق بود و نه آب. روستا‌ها که دیگر جای خود داشت. من روستایی را در استان چهارمحال و بختیاری دیدم که مردمش از اتومبیل می‌ترسیدند. یا در یکی از نواحی کرمانشاه مردم روستایی سال به سال رنگ حمام را نمی‌دیدند. محرومیت عجیب و زننده بود.

خود شما در چه بخشی مشغول شدید و فعالیت‌هایتان معطوف چه موضوعی بود؟

من، چون فنی کار بودم به قسمت کمیته فنی رفتم. یکسری کار‌های خدماتی و فنی در روستا‌ها انجام می‌دادیم. این کمیته بعد‌ها اسمش به کمیته صنایع روستایی تغییر یافت. یکی از شاخه‌های این کمیته که من هم آنجا مسؤولیت داشتم این بود که برویم در روستا‌ها بگردیم و نیازیابی کنیم. از عمده فعالیت‌هایمان اشتغال‌زایی بود.

جوان‌های علاقه‌مند را شناسایی می‌کردیم و برای آموزش به اصفهان انتقال می‌دادیم. یکی دو ماه این جوان‌ها از روستاهایشان پیش ما می‌ماندند و هر کس را بنا به استعداد و علاقه‌اش در زمینه خاصی آموزش می‌دادیم. مثلاً کسی که به بافندگی علاقه داشت توسط بچه‌های ما در اصفهان آموزش می‌دید و بعد که مهارت پیدا می‌کرد حتی برای او دستگاه بافندگی می‌خریدیم و به روستا می‌بردیم و نصب می‌کردیم. این فرد را تا وقتی که روی پای خودش بایستد، همراهی می‌کردیم. این جوان‌ها علاوه بر اینکه پیش ما کار یاد می‌گرفتند، با روحیه جهادی هم آشنا می‌شدند و به این ترتیب فرهنگ‌سازی هم می‌شد.

روحیه جهادی با پشت میزنشینی و تنبلی سنخیتی ندارد

ارتباط بچه‌های جهاد با جبهه‌های جنگ چطور بود؟ منظورم آن عده از جهادگر‌هایی است که بیشتر در روستا‌ها و مناطق غیرجنگی فعالیت می‌کردند؟

روحیه جهادی که بین بچه‌های جهاد سازندگی وجود داشت، آن‌ها را از بعضی صفات مثل عافیت‌طلبی، پشت میزنشینی، تنبلی یا صفاتی از این دست جدا کرده بود. این بچه‌ها هرجا احساس نیاز می‌شد وارد عمل می‌شدند. گذشته از آنکه حضور در دل یک منطقه محروم، سختی‌هایش از حضور در جبهه‌ها کمتر نبود، بچه‌های جهاد هر زمان فرصتی به دست می‌آوردند در جبهه حضور پیدا می‌کردند.

در جهاد سازندگی ستاد پشتیبانی جنگ جهاد تشکیل شده بود که خودش نیروگیری می‌کرد و در جبهه حضور فعال داشت، اما باقی بچه‌های جهاد هم مرتب با جبهه ارتباط داشتند. در عملیات یا سایر مواقع حساس، اغلب به جبهه می‌رفتیم و کمک حال رزمنده‌ها می‌شدیم. من خیلی وقت‌ها در جبهه‌ها می‌گشتم و به شناسایی مشکلات می‌پرداختم. البته، چون فنی‌کار بودم، مشکلات فنی را شناسایی می‌کردم و در بازگشت به اصفهان، سعی می‌کردم بنا به توانایی‌هایی که خودم دارم یا دیگر بچه‌ها دارند، نسبت به رفع آن مشکلات فنی اقدام کنیم.

اولین بار چه زمانی به جبهه رفتید؟ عمده کار‌هایی که در جبهه انجام دادید چه بود؟

من برای اولین بار در عملیات فتح‌المبین به جبهه رفتم. دفعه اولم بود و با محیط جبهه آشنایی نداشتم. آنجا یکی از مسؤولان گفت نیاز به حضور ما نیست و برگشتیم، اما، چون راه جبهه را یاد گرفته بودم از آن زمان به بعد مرتب به جبهه می‌رفتم و در امور فنی و پشتیبانی و خدماتی فعالیت می‌کردم. اغلب در کارگاه‌های پشتیبانی بودم. از تعمیر لودر و بلدوزر گرفته تا اموری که مربوط به پمپاژ آب می‌شد کار می‌کردیم. می‌رفتیم پمپ تخلیه آب کشتی‌هایی را که غرق شده بودند باز می‌کردیم می‌بردیم در مناطق جنگی و آب‌ها را در مقیاس کلان جابه‌جا می‌کردیم. مثلاً در یک منطقه برای اینکه تانک‌های عراقی نتوانند خوب مانور بدهند، آب رودخانه را زیر پایشان می‌ریختیم. یا در هور که قرار بود رزمنده‌ها پل احداث کنند، آب‌ها را تخلیه می‌کردیم تا مهندسان راحت‌تر بتوانند کارشان را انجام دهند.

در چه عملیاتی حضور داشتید؟

فتح‌المبین را که عرض کردم. بعد در عملیات والفجر ۸، نصر ۹، کربلای ۴ و ۵ و چند عملیات دیگر هم حضور داشتم. در عملیات والفجر ۸ آن طرف اروند در مناطق فتح شده چندین ایستگاه انتقال آب ایجاد کرده بودیم. با پمپ از اروند آب می‌گرفتیم و ایستگاه به ایستگاه تا خط مقدم انتقال می‌دادیم. از آنجا هم آب‌ها را زیر پای دشمن می‌ریختیم تا تحرکشان را کم کند. عراقی‌ها بیشتر از یگان‌های زرهی استفاده می‌کردند. وقتی زیر پایشان آب جمع و باتلاق یا گل و لای ایجاد می‌شد، تانک‌ها در حرکت و مانور به مشکل جدی برمی‌خوردند و اغلب در گل گیر می‌کردند.

جهاد فضول کشور بود!

در طول دفاع مقدس کار‌های عظیم مهندسی مثل پل خیبری یا پل بعثت و... انجام گرفت. در این پروژه‌ها یا سایر موارد، ارتباط جهاد با واحد مهندسی سپاه چطور بود؟

برای جهادگر فرقی نداشت با چه واحدی کار کند. هرجا احساس نیاز می‌شد وارد عمل می‌شد. در اغلب کار‌های عظیم جنگ هم چه از طرف سپاه بود یا ارتش یا صنایع دفاع و... هر وقت درخواست می‌شد، بچه‌ها پای کار می‌آمدند. گاهی هم خودجوش وارد عمل می‌شدند و منتظر درخواست نمی‌ماندند. در همان پل بعثت که شما گفتید، بچه‌های جهادگر کار جوشکاری داخل آب لوله‌های تعبیه شده در پل را انجام دادند. یا در هور خود ما منطقه را از آبگرفتی خالی کردیم تا مهندسان جنگ راحت‌تر کار را ادامه دهند. من اصطلاحی را به شوخی در خصوص جهاد به کار می‌برم به این عنوان که جهاد فضول کشور بود! هرجا احساس نیاز می‌شد چه پشت جبهه یا در خود جبهه و... وارد عمل می‌شد و خدمت می‌کرد.

در دفاع مقدس بخشی از کار‌های جهاد در مناطقی انجام می‌شد که درگیر جنگ یا آلوده به وجود ضد انقلاب بودند، خود شما هم در چنین مناطقی حضور داشتید؟

بنده به اتفاق دوستان همان کار‌های اشتغالزایی و ایجاد کارگاه‌ها را در کردستان دنبال می‌کردم. اتفاقاً یک‌بار که برای ایجاد کارگاهی به کامیاران رفته بودیم، به شب برخوردیم و همان جا گیر افتادیم. در کردستان اوضاع به این منوال بود که روز‌ها جاده‌ها در اختیار رزمنده‌ها بود و شب‌ها ضد انقلاب در جاده‌ها جولان می‌دادند. آن شب هم ما به همین دلیل مجبور به ماندن شدیم. به هرحال وقتی کارگاه را دایر کردیم، از کامیاران رفتیم. اما چند روز بعد خبر رسید که عناصر ضد انقلاب به کارگاه حمله کرده و افراد شاغل در آنجا را به شهادت رسانده‌اند. ضد انقلاب نمی‌خواست انقلاب در میان مردم ریشه بدواند و با این جنایت به قول خودش سعی کرده بود اثرات اقدام انقلابی بچه‌های جهاد را از بین ببرد.

مظلومیت و گمنامی شهدای جهاد

خوب است یادی از شهدای جهاد سازندگی کنیم. شنیدن نام جهاد شما را یاد چه شهید یا شهدایی می‌اندازد؟

شهید علی برکتین مرد بزرگی بود و دل بزرگی هم داشت. ایشان مردانه برای رفع محرومیت از مناطق روستایی کمر همت بسته بود و جهادگونه عمل می‌کرد. خستگی نمی‌شناخت. عرض کردم که من را ایشان به خدمت در جهاد تشویق کرد و خیلی‌های دیگر را هم شهید برکتین وارد این عرصه کرد.

متأسفانه علی آقا به رغم خدمات فراوانی که داشت اصلاً شناخته شده نیست. من عکس این شهید بزرگوار را هیچ جا جز در مزارش ندیدم. نحوه شهادتش هم در فعالیت‌های جهادی بود. ایشان همراه مهندس شهید غلامرضا وفایی و شهید محمدرضا هراتیان برای بازدید از یک روستای محروم سیستان و بلوچستان رفته بودند که دچار سیل شدند و هر سه را آب برد. شهید وفایی هم ماجرای جالبی دارد. ایشان فوق لیسانس مکانیک داشت و ساکن آمریکا بود.

همسرش هم آمریکایی بود که به واسطه اخلاق حسنه شهید وفایی مسلمان و حافظ کل نهج‌البلاغه و بخشی از قرآن شده بود. وفایی به دلیل خدمت به کشور و فعالیت در جهاد به ایران برگشته بود. دو سه ماهی هم از حضورش در جهاد می‌گذشت که همراه شهیدان برکتین و هراتیان آسمانی شد. اتفاقاً همسر ایشان بعد از شهادتش در میدان امام سخنرانی کرد. به نظرم بعد‌ها به آمریکا برگشت و الان آنجا حضور دارد. متأسفانه شهدای جهاد خصوصاً آن‌ها که غیر از جبهه‌های جنگ به شهادت رسیدند، خیلی شناخته شده نیستند. باید به این بُعد جهاد بیشتر پرداخته و هم خدمات جهاد در بخش غیر نظامی دیده شود و هم به شهدایش توجه بیشتری صورت گیرد.

سخن پایانی

جهاد سازندگی از بدو تشکیلش به واقع جانانه کار می‌کرد و خیلی از مشکلات مناطق محروم با فعالیت جهادگونه جهادگران حل شد. متأسفانه از همان دوران حیات حضرت امام عده‌ای با فعالیت‌های جهاد سازندگی مشکل داشتند. شاید فکر می‌کردند اگر روستا‌ها و مناطق محروم به آبادانی و بالندگی برسند، انقلاب آنجا ریشه خواهد دوانید و آن وقت کار آن‌ها به مشکل برمی‌خورد. این نظر من است. وگرنه چرا باید جهاد سازندگی با آن همه خدمات شایانی که داشت در وزارتخانه دیگر ادغام شود و کم‌کم از آن روحیه جهادی فاصله بگیرد. من به جرئت می‌گویم اگر جهاد به همان شکل سابق به فعالیتش ادامه می‌داد، الان چیزی به اسم روستا یا مناطق محروم آن‌طور که امروز از آن یاد می‌کنیم، وجود نداشت.

منبع: فارس

انتهای پیام/

منبع خبر: باشگاه خبرنگاران

اخبار مرتبط: قضیه جالب یک شهید از زبان جهادگر پیشکسوت