جویندگان ایرانی در پی ریال عمانی

جویندگان ایرانی در پی ریال عمانی
خبر آنلاین

 جمال عکس می گیرد. روز دوشنبه ١٨ نوامبر ٢٠١٩ یا 27 آبان 1398 است. روز ملٌی کشورعمان. روزی که درهر سال جشن های مفصلٌی در این کشور برگزار می شود. از شما دعوت می کنم با من و جمال از این روز تا چند ماه پس از آن را دریک سفراز مسقط تا ایران و چند جای دیگر این دنیا همراه باشید.

روز ملٌی عمان
جشن های روز ملٌی عمان همه ساله از ابتدای ماه نوامبر آغاز شده و چراغانی شهرها و شرکت ها و مدارس تا آخرین روز این ماه میلادی ادامه پیدا می کند. در تاریخ می خوانیم در ١٨ نوامبر سال ١٦٥٠ میلادی کشورعمان استقلال خود را با بیرون راندن پرتغالی ها بازیافت تا به عنوان اولین کشور مستقل دنیای عرب شناخته شود. اما ١٨ نوامبر سال 1940 میلادی به عنوان روز تولد سلطان قابوس هم شناخته می شود. روز تولد حکمرانی که پس از به قدرت رسیدن در سال ١٩٧٠ میلادی یا ١٣٤٩ شمسی در حالی که ٢٩ سال بیشتر نداشت؛ این کشور را از خاک بلند کرد و به جایگاه امروزش رسانید. عمانی ها دوستش دارند. حق هم دارند چون تغییرات زیادی را با حفظ کرامت مردم در کشور ایجاد کرده و در سیاست خارجی هم ضمن رعایتِ موازنه ی مثبت با همه ی طرف های درگیر در منطقه ی بحران زده ی خاورمیانه از تلاش برای دوستی با آنها با حفظ شأن و شخصیت کشورش، کوتاهی نکرده است. در شرکتی که من در آن کار می کنم در مسقط طبقِ سنٌت هر ساله مراسمی برقرار است. معمول است که کارمندانِ خانم غذاهای خانگی عمانی درست می کنند و با خود به شرکت می آورند و بعد از شنیدن سخنرانی کوتاه رئیس شرکت و همین طور شعر خوانیِ حماسی به زبان عربی توسط یکی از کارمندان عمانی که گاه می شود نام های "برتغال" و همین طور "قابوس" را در میان اشعار شنید و در ادامه نواختن موسیقی محلی که توسط کارمندان مرد عمانی اجرا می شود؛ مشغول خوردن غذاها می شویم. روز ملّی عمان همیشه روز کاری است تا شهرها حالت جشن و شادی را حفظ کنند و تعطیل نباشند. اما به همین مناسبت هر سال دو روز تعطیل عمومی هم اعلام می شود که به طور معمول این دو روز تعطیل به آخرین تعطیلاتِ آخر هفته ی ماه نوامبر وصل می شود تا در مجموع چهار روز تعطیلی داشته باشیم. نکته ی جالب اینکه زمان این دو روز تعطیلی اغلب تا یک هفته قبل از آغازاعلام نمی شود.

 بشقاب یک بار مصرفی را که در دست دارم با برخی از غذاها و شیرینی های عمانی که به مذاقم خوش تر می آیند پر کرده و به گوشه ای می روم تا در تنهایی بخورم. من در این گونه مراسم زیاد حرف می زنم! عربی ام اصلن خوب نیست پس از من می خواهند تا به انگلیسی چیز بامزه ای برایشان تعریف کنم. اما امسال اینطورنیست. چهره ی من خندان نیست. انگار غمی در آن نهفته است. واضح است که شب گذشته خوب نخوابیده ام. همه به صف می شویم. اعضای خانواده ی صاحبِ شرکت که خانواده ی مؤمن و مذهبی هستند و آنچه که در کار برایشان اهمیت اول را دارد راستی و درستی است؛ به همه دست می دهند و تبریک می گویند. چون به من رسند لبخندی می زنند و من هم می گویم:  Happy National Day

 تشکر می کنند و بعد می پرسند:  What is happening in Iran

و این سوْال اساسی آبان ماه 1398 در ایران است و البته هنوز هم هست.

 شعله ور شدن آتش بنزین
بامداد جمعه 24 آبان 1398 در خبری ناگهانی اعلام شد که از این پس عرضه بنزین به دو صورت سهمیه بندی و آزاد انجام خواهد شد و قیمت بنزین آزاد از هر لیتر هزار تومان به سه هزار تومان و قیمت بنزین سهمیه بندی به هزار و پانصد تومان افزایش یافته است. از فردای آن روز گروه هایی از مردم به خیابان های شهرهای مختلف کشور آمده و شروع به اعتراض کردند. اعتراض حق مردم است. یکی از اهداف انقلاب اسلامی دادن حق اعتراضِ مسالمت آمیز به مردم بود اما آنچه که همه را حیرت زده کرد خبرهای نگران کننده از تعداد کشته های این اعتراضات و همین طور گستردگی خرابی ها و آتش سوزی ها و غارت ها بود.

فشار تحریم های آمریکا بعد از خروج از برجام حسابِ هزینه و درآمدهای دولت ایران را چنان به هم ریخت که مجبور شد در شرایط سخت و سنگین قیمت بنزین آزاد را در یک شب سه برابر کند و این همه بحران را به جان بخرد. از طرف دیگر سال ها ثابت ماندن قیمت بنزین و افزایش قیمت ارزهای خارجی و اختلاف خیلی زیاد قیمت بنزین در ایران و کشورهای همسایه باعث قاچاق شدن روزانه حدود ٢٠٪؜ بنزین تولیدی به خارج از مرزها می شد. روزگاری تحریم کنندگان ایران فکر می کردند مؤثرترین تحریم جلوگیری از واردات بنزین به کشور است اما بعدها مسئله ی کشور تبدیل شد به صادرات غیر قانونی بنزین!

سوْال این است که آیا بدون تحریم ها قیمت بنزین می توانست بدون تغییر باقی بماند؟ هر کارشناس یا صاحب نظر اقتصادی و سیاسی از نظرگاه خود می تواند جوابی برای این سوْال داشته باشد. معتقدین به سیاست بازار آزاد به طور کلی خواستار آزادسازی قیمت ها هستند تا بازار خودش قیمت بنزین را هر روزه تعیین کند. امروزه در بسیاری از کشورهای اروپایی قبل از ورود به پمپ بنزین ها تابلویی وجود دارد که قیمت آن روزِ بنزین را اعلام می کند. در کشورعمان هم سال ها قیمت بنزین ثابت بود تا اینکه دولت تصمیم گرفت در ابتدای سال 2016 میلادی قیمت ها را تا حدود 75 درصد افزایش دهد و به صورت ماهیانه قیمت آن را تغییر دهد. حداقل حقوق برای کارگر و کارمند عمانی ٣٥٠ ریال عمانی است که با این مقدار پول می شود ١٧٢٤ لیتر بنزین با قیمت آبان ماه سال 1398 خرید. البته این حداقل حقوق برای کارگر خارجی می تواند تا یک پنجم حداقل حقوق کارگرعمانی پائین بیاید. در واقع قوانین کار برای کارگران و کارمندان عمانی و غیرعمانی متفاوت است.

همکار عمانی ام جمال هر روز از اخبار ایران می پرسد. او چند بار به ایران سفر کرده و عاشق کلاردشت است. جمال از کارمندان عمانی سخت کوش و کار آمد شرکت ما است اما درآمد ماهیانه اش اجازه سفرهای پرهزینه تر را به او نمی دهد.

 اقتصاد بازار آزاد
در اقتصاد بازار آزاد ممکن است خیلی طبیعی جلوه کند که قیمت کالاها باید توسط منطق بازار بر اساس عرضه و تقاضا تعیین شوند اما گاهی موضوع به این سادگی نیست. دولت به عنوان تنظیم کننده ی روابط بازار و همین طور حمایت کننده ی طبقات متوسط و ضعیف در مقابل طبقات قوی تر جامعه، وظایفی دارد و نمی تواند بازار را به طور کامل به حال خودش رها کند چرا که اقتصاد بازار آزاد گاه می تواند موجب شدید تر شدن اختلاف طبقاتی شود و در دراز مدت طبقات ضعیف تر جامعه را به عصیان وادارد. از طرفی در کشوری مثل ایران که شاهد انقلاب اسلامی با شعار حمایت از مستضعفان بوده پیاده سازی کاملِ اقتصادِ بازار آزاد یعنی رها کردن مستضعفین که اغلبِ حامیان انقلاب از آن طبقه اند؛ در میدانِ رقابت نابرابر با طبقه ی ثروتمند جامعه که نتیجه ی آن هم به احتمال زیاد چیزی نخواهد بود جز نارضایتی طبقه ی ضعیف و ایجاد این سوْال که اگر قرار بود شرایط به طور کامل به نفع طبقه ی ثروتمند باشد و طبقات متوسط و ضعیف جامعه حمایت نشوند پس دیگر چه نیازی به انقلاب بود؟! می دانیم اقتصاد زیر مجموعه ی علوم انسانی است و نه علوم محض مانند ریاضی چرا که موضوعات اقتصادی و تصمیم سازی ها در این حوزه در شرایط گوناگون به ایستادنگاه تصمیم گیر و نگاه اقتصادی او به عنوان یک انسان برمی گردد و تصمیم ها و انتخاب های او جامعه ی انسانی را تحت تاثیر مستقیم قرار خواهد داد. اگر دولت معتقد به جلوگیری از ایجاد شکاف عظیم بین طبقات اجتماعی باشد و به عدالت اجتماعی هم فکر کند در آن صورت تدابیری خواهد اندیشید تا با گرفتن مالیات از طبقه ی پردرآمد و پرداخت مستقیم یا غیر مستقیم آن به طبقه ی ضعیف، شکاف شدید طبقاتی را پر کند. البته باید توجه داشت همین موضوع هم در دنیای امروز منتقدین جدی دارد. برای نمونه اگر یک کاندید ریاست جمهوری در آمریکا صحبت از افزایش مالیاتِ طبقه ی ثروتمند بکند به سرعت متهم به سوسیالیست بودن می شود و سوسیالیسم از نظر نظام سرمایه داری یعنی اینکه می خواهند سرمایه دارها را با مالیات های سنگین ضعیف کنند و پول آن را به فقرا بدهند که خود این کار باعث تولید فقر بیشتر خواهد شد چون در نظام سرمایه داری این سرمایه دار است که کار ایجاد می کند و مالیات زیاد می تواند موجب فرار سرمایه و در نتیجه از دست رفتن مشاغل بشود. در جوامع سرمایه داری برنامه های حمایتی یا همان تامین اجتماعی دولت در خیلی از موارد می توانند باعث تندتر شدن انتقادهای مخالفین شوند. یک مورد معروف این قضیه برنامه ی بیمه ی درمانی دولت "اوباما" در آمریکا بود که بسیاری از جمهوری خواهان با آن مخالفت جدی داشتند و حتی تظاهرات در خیابان ها هم برگزار کردند تا مانع از تصویب و اجرای آن قانون بشوند. هزینه های درمان در آمریکا اغلب بسیار بالاست و بدون حمایت بیمه ها بخش قابل توجهی از مردم ممکن است توان پرداخت هزینه ها را نداشته باشند. از طرف دیگر مشمول بیمه شدن مستلزم پرداخت حق بیمه است که اگر شخص کار و درآمد مناسب نداشته باشد پرداخت حق بیمه آسان نخواهد بود. پر واضح است در این میان افراد با درآمد پایین، بیکاران، بی خانمان ها و همین طور مهاجران غیر قانونی که توانایی پرداخت حق بیمه را ندارند در صورت بروز بیماری های حاد دچار مشکلات اساسی خواهند شد. شاید از نظر ما خیلی بدیهی به نظر بیاید که این وظیفه ی دولت است تا به کسانی که توان پرداخت حق بیمه ندارند کمک کند اما اگر یک کاندید ریاست جمهوری در آمریکا یا یک حزب در انگلیس دائم از این حرف ها بزند و از حمایت اجتماعی دولت از طبقات ضعیف با گرفتن مالیات از طبقات ثروتمند بکند؛ ممکن است با متهم شدن به سوسیالیسم شانس پیروزی خود را در رقابت های انتخاباتی کاهش بدهد .

اما موضوع بیمه و حمایت های اجتماعی برای مثال در کشورهای اسکاندیناوی می تواند متفاوت باشد. در این کشورها تاکید زیاد بر اقتصاد سرمایه داری بدون توجه به حمایت های اجتماعی دولت از طبقات متوسط و ضعیف تر باعث رای آوردن فراوان احزاب نخواهد شد. به همین طریق اگر یک ابر سرمایه دارعرب از امارات، عمان یا عربستان را در نظر بگیریم که قصد داشته باشد سرمایه اش را برای مثال در یکی از کشورهای انگلستان یا سوئد سرمایه گذاری کند به احتمال فراوان او انگلستان را انتخاب خواهد کرد چون میزان مالیات ها در انگلستان کمتر از سوئد است و در کلٌ نوع نگاه نظام اقتصادی بریتانیا در مقایسه با سوئد سرمایه محورتر است.

 سرمایه داری بدون دمکراسی
مراسم جشن در شرکت ما همچنان ادامه دارد و جمال اصرار می کند از حلوای عمانی غافل نشوم اما آنچه که ذهن من از آن جدا نمی شود خیابان های پرآشوب ایران است. خیابان هایی پر از آتش و دود! مردمی که خشمگینانه از خانه هایشان بیرون زده اند تا بگویند ما دیگر نمی توانیم تحمل کنیم. به ماموری فکر می کنم که شاید در دلش نمی خواهد به کسی شلیک کند اما ناگهان می بیند که دست به ماشه برده و فاجعه آفریده می شود.

 برخی از مردم معترض در ایران شاید در این فکر هستند که مسائل و مشکلات با رفتن این حکومت و آمدن آن یکی حل خواهند شد. گروهی نیز آرزوی برگشتن دوباره ی نظامی مانندِ پهلوی را در دل دارند. نتیجه ی کارنامه ی اقتصادی حکومت پهلوی که به طور کامل سیاست های اقتصادی سرمایه محور را در دستور کار خود قرار داده بود؛ طبقاتی شدن جامعه ی ایران بود و در اصل به همین دلیل مخالفین پهلوی در سال های قبل از انقلاب توانستند طبقات کارگری، ضعیف و حاشیه نشین شهرها را بر علیه شاه بسیج کنند. تصور اینکه حکومتی مانند پهلوی برای سوخت و حامل های انرژی یارانه ی بالا بپردازد تا به طبقات ضعیف جامعه فشار وارد نیاید؛ از اساس می تواند زیرِ سوال باشد چون با ماهیت سرمایه محور چنین نظام هایی در مغایرت است. اینگونه دولت ها و حکومت ها شاید بتوانند برای مدتی آن هم اغلب با کمک وام های خارجی به مردم کشورشان یارانه ی مستقیم و غیر مستقیم پرداخت کنند اما در نهایت مجبور خواهند بود برای جلوگیری از ورشکستگی دست از این کار بکشند. به عبارت دیگر حکومت های دیکتاتوری برای راضی نگهداشتن مردم از گرفتن مالیات از آنها عاجز خواهند بود و سعی می کنند درآمدهای خود را از راههای دیگری تحقق ببخشند. می شود گفت نظام سرمایه داری در غیاب یک دمکراسی واقعی و ریشه دار ارتباط مالی و پولی اش با مردم مختل می شود. چنین نظامی از مردم مالیات نمی گیرد تا مردم هم مطالبه ای نداشته باشند و به ظاهرهر دو طرف راضی به نظر برسند.

در عمان از شهروندان عمانی و ما خارجی ها مالیات مستقیم نمی گیرند. مالیات از شرکت ها گرفته می شود البته گاهی صحبت از مالیات بر درآمد خارجی ها و همین طور مالیات بر انتقال پول توسط خارجی ها می شود که تا حالا اجرایی نشده است. اقامت در عمان یا با سرمایه گذاری با شراکت کفیل عمانی ممکن است یا با داشتن یک شغل در شرکت های مستقر در این کشور و به محض اینکه این شرایط از بین بروند اقامت افرد خارجی در این کشور لغو می شود فارغ از اینکه چه مدت در اینجا حضور داشته و کار کرده اند. شرط داشتن کفیل برای اتباع آمریکا که می خواهند در عمان سرمایه گذاری کنند لازم نیست واین شرط برای اتباع دیگر کشورها نیز در برخی کسب و کارها به تدریج در حال برداشته شدن است.

 سلطان قابوس اینگونه به کشور بازگشت
سلطان قابوس پادشاه کشورعمان که طولانی ترین سابقه ی حکمرانی در میان سران کشورهای عربی را به نام خود ثبت کرده است، چند روز پیش از روز ملٌی سال 2019 در مراسم رژه ی نیروهای نظامی در پخش زنده ی تلویزیونی دیده شد. وقتی چهارده سال پیش برای کار و زندگی به این کشور آمدیم سلطان قابوس در شرایط جسمانی بسیار بهتری بود اما سال 2014 مجبور شد برای طی کردن یک دوره ی درمان چندین ماه کشورش را به مقصد مراکز درمانی اروپا ترک کند تا مورد معالجه قرار بگیرد. این دوره ی غیبت او در کشور شاید توانست به عنوان یک تمرین برای مردم و دولتمردان عمانی به حساب بیاید تا کشورشان را در غیاب سلطان و رئیس دولت کاریزماتیک خود اداره کنند اما به وضوح می شد نگرانی را در چهره ی اغلب مردمان این کشور در آن چند ماه دید که بی تاب بازگشت او به کشور بودند. روزی که هواپیمای سلطان قابوس در ماه مارچ سال 2015 در فرودگاه بر زمین نشست سوال مهم این بود که او چگونه بعد از یک دوره ی درمان طولانی از هواپیما خارج خواهد شد و عمانی ها وقتی دیدند سلطانِ محبوبشان سرحال از پله های هواپیما پائین می آید و با انگشتان دست به یکی از محافظین خود در پشت سرش اشاره می کند که دنبالش نیاید تا خود به تنهایی روی فرش قرمز راه برود کافی بود تا جشن و شادی و پایکوبی کشور را فرا بگیرد.

در مراسم رژه ی سال 2019 هم گفته می شد که سلطان قابوس در هنگام نواختن موسیقی رژه بسیار سر حال بوده و حتی با ریتم موسیقی نظامی گاه پاهایش را تکان می داده. جمال این خبر را با هیجان برایم تعریف کرد اما چهره ی سلطان در آن مراسم که پشت سرش محافظین سرحالِ او دیده می شدند آن چهره ی سال های گذشته نبود. گرچه ایستاده بود و این نشانه ای بود از سلامتی نسبی این سلطان ٧٩ ساله اما فهمیدن این موضوع خیلی سخت نبود که چهره و شکل ایستادن او چقدر تحت فشار درمان های سخت، تغییر کرده است.

صحبت های جمال با همکاران در میانه مراسم جشن اغلب حول این موضوع بود که مراسم سال آینده یعنی پنجاهمین سالگرد به قدرت رسیدن سلطان قابوس شکوه و عظمت بیشتری خواهد داشت. یادم هست در سال های اول که به اینجا آمدیم در روزهای نزدیک به ١٨ نوامبر خیابان های اصلی شهر پر می شد از عکس های سلطان قابوس اما به تدریج در طول سال ها به خصوص بعد از بهار عربی جای عکس های پرشمار را پرچم های فراوان و چراغانی به رنگ های پرچم گرفتند. یکی از سنت هایی که در جشن های روز ملٌی عمان تا حالا تغییری نکرده جشن ماشین ها در خیابان های مسقط است. خیابان های ساحلی مسقط در شب های ماه نوامبر هر سال شاهد انبوه خودروهاست که با بوق زدن و صدای هلهله و شادی توسط سرنشینان و تکان دادن پرچم کشورشان گاه باعث ایجاد ترافیک سنگین می شوند و پلیس در این شب ها بسیار پرکار است تا هم جشن ها برگزار شوند و هم راههای ارتباطی مسدود نشوند. همین طور بازارِ نقاشی چهره ی سلطان قابوس و پرچم عمان بر رویِ ماشین ها در میان عمانی ها و حتی خارجی ها رونق فراوانی پیدا می کنند. کارمندان غیر عمانی شرکت هم مثل من بر سینه هایشان نماد پرچم عمان را زده اند. سلامتی سلطان قابوس برای خارجی هایی که در عمان زندگی می کنند اهمیت ویژه ای دارد و او در میان آنها بسیار محبوب است.

جشن های عمانی، آبان ملتهب ایرانی
مراسم جشن به تدریج رو به پایان است و من در میان آن همه پرچم و جشن و رنگ و موسیقی بیش از هر چیز به خیابانهای ایران فکر می کنم. خیابان هایی که از آن ها صدای فریاد و گلوله می آید. خیابان هایی که با خرابی ها و آتش سوزی ها زخمی و خونین شده اند. در اینجا مردم فیلم هایی را در شبکه های اجتماعی دست به دست می کنند و می گویند مربوط به ایران است اما کافی است با اندکی دقت متوجه شوی که خیلی از این ویدئوها ربطی به ایران ندارند ولی من دیگر حوصله ی این بحث ها را ندارم و فقط به این فکر می کنم که چرا باید شاهد این همه خشونت در خیابان های ایران باشیم؟! چرا این همه اخبار کشتار و چرا این همه عکس ها و فیلم هایی که نشانگر خرابی های گسترده و خشم مردم هستند؟! البته که خشم مردم قابل فهم است اما نحوه ی ابراز آن می تواند متفاوت باشد. خیابان های ایران پیش از این هم شاهد ناآرامی بوده اما اخباراین تعداد کشته و زخمی که از منابع مختلف می آید وهیچ مرجع رسمی در دولت و نیروهای انتظامی حاضر به اعلام آمار نیست فقط باعث ناراحتی و افسردگی هر آدمی است که به جان انسان ها و همین طور خوشبختی مردم ایران فکر می کند. مردم خشمگین نیاز دارند که صدایشان شنیده شود. آنها اگر احساس کنند حکومتگران سعی در ساکت کردن آنها دارند به دنبال راهی خواهند گشت تا با صدای بلند به همه اعلام کنند ناراضی و ناراحت هستند. وقتی صحبت از تظاهرات مسالمت آمیز می کنیم باید به الزامات آن هم بیاندیشیم. تظاهرات وقتی مسالمت آمیز می ماند که توسط پلیس محافظت شود، توسط رسانه ها آزادانه گزارش شود و توسط مقامات شنیده و دیده شده و به رسمیت شناخته شود. سوْال اینجاست که آیا این عناصر در تظاهرات خیابان های ایران وجود دارد؟! صدا و سیما حوادث را چگونه گزارش می کند؟ پلیس چه کار می کند؟ به همین طریق آیا تظاهر کنندگان به موضوع مورد اعتراض می پردازند یا خواسته های وسیع تری دارند؟! اعتراض به افزایش قیمت بنزین چرا باید به سرعت منجر به آتش سوزی و خرابکاری بشود؟! آیا این انقلابی دیگر است؟ می شود تصور کرد که تظاهر کنندگان شب ها که به خانه بر می گردند در کانال های تلویزیونی فارسی زبانِ خارجی مشتاقانه به دنبال این هستند که آیا صدایشان شنیده شده است یا نه؟ در واقع می خواهند بدانند آیا به خیابان آمدن آنها تبدیل به خبر شده است یا نه؟ و همه می دانند که وقتی آن همه بانک و مراکز دیگر دولتی و حتی خصوصی آتش می گیرند خود به خود می شود خبر اول رسانه هایی که اخبار ایران را پوشش می دهند. افزایش ناگهانی قیمت بنزین مردم را بهت زده کرده و معترضین در خیابان ها اعلام می کنند که این تصمیم دولت اوضاع اقتصادی بد ایشان را بسیار وخیم تر خواهد کرد. در این میان شبکه های فارسی زبان انگلیسی و آمریکایی با تمام توان به میدان آمده اند تا منعکس کننده ی اخبار تظاهرات خونین خیابان های ایران باشند. قطعی اینترنت هم به پیچیدگی ماجرا افزوده است. انگار دیواری دور کشور کشیده شده تا اخبار بیرون نیایند. گرچه قطع اینترنت توسط دولت ها در مواقع بحران در دنیا بی سابقه نیست. همین اواخر اینترنت تا مدت ها در منطقه ی بحران زده ی کشمیر هند قطع شده بود و نگرانی های فراوانی را ایجاد کرده بود که در آنجا چه می گذرد؟ اخبار ضد و نقیض تعداد کشته ها و زخمی ها از شهرهای مختلف ایران به گوش می رسد و ما هر شب پای شبکه های ماهواره ای و روزها در سایت های خبری تلاش می کنیم بفهمیم در کشورمان چه می گذرد؟

 اجرای شدید برنامه تعمین
عمان با تولید حدود یک میلیون بشکه نفت و جمعیتی کمتر از ٥ میلیون نفر با احتساب خارجی ها، درآمد بالایی مثل برخی از همسایگان ثروتمند خودش ندارد اما اقتصادِ به نسبت با ثبات و رو به رشد این کشور توانسته حدود ٢ میلیون نفر را به عنوان خارجی مقیم این کشور جذب کند تا در اینجا کار و زندگی کنند. آدم هایی از خیلی جاهای دنیا مثل اروپا و آمریکا و آسیای دور و حتی استرالیا و نیوزیلند در عمان در مشاغل مختلف مشغول کار و زندگی هستند. بیکاری درعمان حدود13 تا 16 درصد در سال های مختلف گزارش شده است و معنی آن وجود هزاران جویای کار است که خود یک چالش برای دولت محسوب می شود. به همین دلیل برنامه ی عمانی سازی مشاغل با شدت بیشتری دنبال می شود و از ابتدای سال جاری میلادی چندین هزار نفر از خارجی های مقیم عمان مجبور شده اند این کشور را به خاطر از دست دادن شغل خود ترک کنند. از طرف دیگر صدور ویزای کار برای خارجی ها به شدت محدود شده و اگر یک خارجی شاغل از یک شرکت خارج شود تا دو سال حق استخدام شدن در شرکت دیگری را در این کشور نخواهد داشت مگر اینکه شرکتی که آن را ترک کرده به او رضایتنامه بدهد که این کار در خیلی از موارد به سادگی انجام نمی شود. این قانون تا آخر سال 2020 برقرار خواهد بود.

مراسم جشن در شرکت ما به پایان رسیده و حالا دیگر غذاها هم خورده شده اند پس وقت آن است که برگردیم سر کارمان. از جمال می پرسم عمانی سازی یا Omanizatio  درعربی چه می شود؟ جواب داد: تعمین.

 به اتاقم می روم. کلٌی ایمیل دارم که باید به آنها رسیدگی کنم. به برخی باید به سرعت جواب بدهم. بازار فروش دستگاهها و ماشین آلاتی که ما در عمان می فروشیم و به آنها خدمات می دهیم این سال ها خیلی رونق ندارد و از طرف دیگر وقتی فروش را انجام می دهی باید مواظب باشی تا بتوانی پولت را از مشتری بگیری. در رسانه ها از پروژه های فراوانی صحبت می شود اما درهمان حال کسری بودجه در حدود 7 میلیارد دلار معادل حدود 30 درصد درآمدهای بودجه هم وجود دارد که باعث شده پرداخت ها در بازارهای مختلف دچار مشکلات فراوان شوند.

دست و دلم به کار نمی رود. پس به سرعت سراغ سایت های مختلف داخلی و خارجی می روم تا ببینم در ایران چه خبر است؟

 آیا هر قرارداد خارجی یعنی ترکمانچای؟
وقتی توافق برجام پس از سال ها مذاکره به امضای ایران و قدرت های جهانی رسید امیدهای فراوانی ایجاد شده بود تا با باز شدن بازار ایران به روی سرمایه گذاران خارجی زمینه های سرمایه گذاری فراهم آمده و در نتیجه در بخش های مختلف شغل ایجاد شود و چرخ های اقتصاد کشور که زیرِ فشار تحریم ها لنگ می زدند؛ دوباره به حرکت دربیایند. چندین شرکت بین المللی و بزرگ نفتی، خودروسازی و صنایع دیگر آمدند و کارهایی را هم شروع کردند اما حل نشدن مسئله ی روابط بانکی ایران با جهانِ خارج و مشکلات انتقال پول پیچیدگی های زیادی را ایجاد کرد. روشن است که برای انجام پروژه های بزرگ باید در مقابل کالا و خدمات پول های کلان پرداخت شود و اینجاست که نقش بانک ها در زمینه ی باز کردن اسناد اعتباری یا همان "ال سی" پررنگ می شود و بدون عملکرد سریع و موثر بانک ها سرمایه گذار خارجی نمی تواند مطمئن باشد که گردش مالی به موقع خواهد داشت و پولش را سر موعد خواهد گرفت. سرمایه گذار خارجی امکانات مالی، فناوری و نیروی انسانی متخصص خود را وارد کشور می کند تا بتواند سود مورد انتظارش را ببرد و کشور میزبان هم از امتیازاتی مانند ایجاد اشتغال و انتقال فناوری و بهره برداری از پروژه استفاده خواهد کرد. همه ی اینها نیازمند یک نظام بانکی کارآمد است که با ارتباط آزاد با دنیا بتواند جابجایی پول را به آسانی انجام دهد. از طرف دیگر سختی های کار تجارت و بازرگانی و همین طور سرمایه گذاری در ایران سوالات فراوانی را برای سرمایه گذاران خارجی ایجاد کرد که آیا باید وارد بازار ایران بشوند یا خیر؟!

پدیده ی ترکمانچای سازی هر قرارداد خارجی در ذهنیت ما ایرانیان همیشه حضوری قوی دارد و از آن بوی تحقیر و ذلت می شنویم و الصاق این برچسب به یک قرارداد با طرف خارجی در مجلس یا تریبون های دیگر همان و روی هوا رفتن قرارداد هم همان! این بی ثباتی در تصمیم ها و دخالت های پر دامنه ی دولت، مجلس و دیگر نهادهای صاحب نفوذ در قراردادهای بین المللی به همراه بدبینی تاریخی فقط باعث فراری دادن سرمایه گذاران می شود. در شبکه های اجتماعی در ایران دائم این سوْال پرسیده می شود که چرا برای مثال کشور امارات به لحاظ اقتصادی به فلان جا رسیده و ما هنوز اینجا هستیم؟ یا چرا قطر سال ها از میدان مشترک پارس جنوبی گاز استخراج می کند و ما از آنها عقب افتادیم؟ اما بسیاری از همان منتقدین وقتی پای یک قرارداد خارجی با شرکت های بزرگ مثل "توتال" فرانسه به میان می آید بدون توجه و حتی فهمیدن مفاد قرارداد فقط به خاطر بی اعتمادی به طرف مذاکره کننده ی ایرانی آن را ترکمنچای دیگری می نامند. انگار که قطر و امارات و عربستان و عمان و بحرین فقط با سرمایه و نیروی بومی خود کار می کنند! گاهی هم توجه نمی شود که برای رسیدن به شرایطی مثل شیخ نشین های عرب خلیج فارس باید سرمایه گذاری کلان خارجی انجام شود و از طرف دیگر آن کشورها حضور خارجی ها در تمام عرصه ها در کشورشان را پذیرفته اند. روشن است که ایجاد رونق اقتصادی و توسعه فقط با اتکا به نیروی انسانی و سرمایه ی داخلی امکان پذیر نیست. حتی کشورِ پر از امکاناتی مثل ایران هم لازم است تا برای پیشرفت بتواند جذب سرمایه ی خارجی و همین طور حضور نیروهای خارجی متخصص را در جاهایی که لازم است بپذیرد و در قراردادهای خارجی به دنبال وضعیت برد برد باشد نه فقط دنبال برد خود و باخت طرف خارجی تا مبادا متهم به امضا کردن ترکمنچای دیگری شود!

جویندگان ایرانی در پی ریال عمانی 
ریال عمانی نسبت ثابتی با دلار آمریکا دارد. هر ریال عمانی معادل حدود 2 و نیم دلار آمریکاست. همین پول قوی جاذبه ها ی فراوانی را برای جویندگان کسب و کار سودآور ایجاد کرده است تا به این کشور سرازیر شوند. در سال های اخیر با گذرنامه ی ایرانی این امکان وجود دارد که در هنگام ورود در فرودگاه ویزای گردشگری اخذ شود. همه ی اینها یعنی اینکه در این چند سال ایرانیان زیادی وارد این کشور شده اند تا کسب و کاری راه بیاندازند و پول به ریال عمانی دربیاورند. اما همانطور که درآمد به ریال عمانی است، هزینه ها هم به ریال عمانی خواهد بود. بازار عمان با ترکیب جمعیتی متنوع از ملیت های مختلف تشکیل شده است که نیازها و سلیقه هایشان گاه می تواند به طور کلٌی متفاوت و متنوع باشد. جمعیت فراوان هندی، پاکستانی و بنگالی می توانند در موفقیت یک کسب و کار درعمان تعیین کننده باشند. در عین حال نباید عمانی ها را از نظر دور داشت که خود از طایفه های مختلف هستند و گاه عادات، رنگ پوست، لهجه و سلیقه های متفاوتی از یکدیگر دارند. برای مثال راه اندازی یک رستوران ایرانی در این کشور می تواند بسیار چالش برانگیز باشد. زمانی در مسقط تعداد رستوران های ایرانی به تعداد انگشتان یک دست هم نمی رسید اما امروز تعدادشان زیاد شده است و البته همه ی آنها هم موفق نیستند. اگر یک رستوران ایرانی بخواهد غذای به طور کامل بابِ طبع مذاق ایرانی را با کیفیت بالا عرضه کند دلیل محکمی برای موفقیت نخواهد بود چرا که درصد بالایی از مشتریانی که خواهان غذاهای با مزه تند و پر از ادویه هستند را از دست خواهد داد.

اما موضوع جالب توجهی که در بسیاری از جویندگان کسب و کار ایرانی در بازار عمان می شود دید عجله ی آنها برای زود به سود رسیدن است و همین طورهدف اصلی که از کار در خارج از ایران دنبال می کنند. چندی پیش از یکی از ایشان پرسیدم که به دنبال چه نوع کاری در عمان هستی و در ایران در کدام رشته مشغول بودی؟ جواب داد که در ایران واحد های تولیدی مواد غذایی داشته اند. الان هم آمده اند اینجا و آماده ی همه نوع کاری هستند. وقتی کمی بیشتر با ایشان صحبت کردم گفت هر کاری حتی کار کارگری در خارج از ایران بهتر از کار کردن در ایران است!  اما کسی که چنین برداشتی از کار کارگری درعمان دارد چه می داند که کارگران آسیای جنوب شرقی از جمله هندی ها، پاکستانی ها، بنگلادشی ها، فیلیپینی ها در چه شرایطی در اینجا کار و زندگی می کنند و چه دریافتی ناچیزی دارند؟! روشن است که وقتی آدمی با این دیدگاه وارد کشوری مانند عمان می شود و فکر می کند هر جای دنیا بهتر از ایران است و برای رسیدن به سود سرشار هم عجله دارد به احتمال فراوان به مشکلات پیچیده ای بر خواهد خورد. این روزها در دادگاههای عمان پرونده های مالی زیادی وجود دارند که یک طرف آنها ایرانیان هستند. البته نباید از نظر دور داشت که برخی ایرانیان کسب و کارهای موفقی را توانسته اند در اینجا راه بیاندازند اما این اتفاق نیافتاده مگر با صبر و حوصله و همین طور دوام فرد در مقابل ناملایمات و تلاش فراوان برای برداشتن موانع کار وهمین طور برخورداری از توانایی بالای مالی تا بتواند هزینه های چندین ماه اول پس از شروع به کارش را بپردازد تا اینکه کسب و کارش شروع به سودآوری کرده و بتواند در بازار به شدت رقابتی اینجا دوام بیاورد.

 برجامِ بی فرجام
مدت زمان زیادی از امضای توافق برجام  درتابستان 1394 نگذشته بود که  در دی ماه 1395دونالد ترامپ رئیس جمهور تازه وارد به کاخ سفید شاخ و شانه کشیدن برای این قرارداد بین المللی را همانطور که در کارزارهای انتخاباتی اش قول داده بود شروع کرد و آن را قراردادی پر از ضرر برای آمریکا دانست اما وقتی ترامپ در اردیبهشت ١٣٩٧ خروج رسمی آمریکا از برجام را با آن امضای عجیب و طولانی اش رسمیت بخشید می شد تصور کرد که روزگار سختی در انتظار ایران است.

ایرانیان در اردیبهشت ١٣٩٦ در یک رقابت سنگین میان دو دیدگاه که یکی تعامل با قدرت های جهان به خصوص کشورهای غربی را تبلیغ می کرد و دیگری مقاومت و توجه به داخل را اصل قرار داده بود، حسن روحانی را با بیش از ٢٤ میلیون رای برای یک دوره ی چهار ساله ی دیگر در مقام ریاست جمهوری نگهداشتند تا راه تعامل با قدرت های جهانی ادامه پیدا کند. نامزدِ دیگر انتخابات ریاست جمهوری ایران ابراهیم رئیسی هم با بیش از ١٦ میلیون رای نشان داد که توانسته است تعداد قابل توجهی از ایرانیان را با خود موافق کند. اما طبق آمار حدود ١٥ میلیون نفرهم در آن انتخابات رای ندادند و از اصحاب تحریمِ انتخابات بودند. می شود انتخابات ریاست جمهوری ٩٦ را نوعی رفراندوم برجام به حساب آورد. در دی ماه همان سال که هنوز شش ماه از رای اعتماد مردم به حسن روحانی نگذشته بود، خیابان های ایران ناآرام شدند. مسئله ی اصلی اعتراضات در دی ماه ٩٦ فغان از فساد اقتصادی بود. هفته یا ماهی نبود که خبر کشف یک فساد چند هزار میلیارد تومانی افکار عمومی کشور را تحت تاثیر خود قرار ندهد! رسانه های فارسی زبان خارجی هم به شدت روی این موضوع کار می کردند که فساد به صورت نهادینه شده در عمق سازمان حکومتی ایران رشد کرده و به مرحله ی غیر قابل بازگشت رسیده است. از طرف دیگر برخی افراد جناح مقابل روحانی که انتخابات را به او باخته بودند هم در این تنور دمیدند و دولت را متهم کردند که به جای توجه به معیشت مردم فقط به برجام و برجام های ٢ و ٣ در عرصه های دیگر می اندیشد! پر واضح بود که بخش مهمی از تحریم کنندگان انتخابات نیز که صدایشان در انتخابات خرداد ٩٦ شنیده نشده بود با این صداها همراهی کردند. همه ی این اتفاقات در زمانی افتاد که برجام برقرار بود، قیمت دلار حول و حوش 4 هزار تومان بالا و پایین می شد و از همه مهم تر رشد تورم کاهش قابل ملاحظه ای را تجربه می کرد. در همان روزها دولت بودجه ی سال ١٣٩٧ را به مجلس تقدیم کرده بود و موضوع کمک به نهادها و اشخاص مذهبی نیز بحث داغ روز شده بود. از طرف دیگر گفته می شد که دولت برای آرام کردن مال باختگان یا به قول بعضی از منتقدین "سودباختگان" صندوق های ورشکسته قرض الحسنه از منابع عمومی چندین هزار میلیارد تومان هزینه کرده تا حسابهای معترضین را تسویه کند که بخش عمده ای از آن مبالغ به بازار سکه و ارز سرازیر شده و قیمت ها را بالا بردند.

گروهی از مردم به خیابان ها آمدند و شعارهای متفاوتی هم داده می شد. اما شعار "رضا شاه روحت شاد" شاید برای اولین بار در تجمعات دی ماه ٩٦ شنیده شد. این شعار سوالات فراوانی را ایجاد کرد که معترضین چه می خواهند و منظور دقیق ایشان از سر دادن چنین شعاری چیست؟! یک نظر این است که سر دادن این شعار نه به معنای خواهان بازگشت پهلوی ها که از سر ناراحتی از فساد و ناکارآمدی حالِ حاضر سر داده می شود. مثال دیگر این نوع برخوردها و حرکت های واکنشی در جامعه رفتار برخی طرفداران تیم فوتبال تراکتورسازی در ورزشگاهها است که با سر دادن شعار "خلیج عربی" به نوعی دست به اعتراض می زنند. وقتی اکثریت مردم از راه صندوق های رای نظرشان را در مورد نحوه ی اداره ی کشور بیان و ابراز می کنند و منتخب یا منتخبین خود را به مناصب اجرائی و تصمیم گیری کشور می فرستند اما می بینند موانع بزرگی در مقابل ایشان قرار داده می شوند که عملکردِ مورد انتظار منتخبین مردم را مختل و گاه بی اثر می کند؛ امید خود را از دست می دهند و به کسانی می پیوندند که معتقدند اصلاحات غیر ممکن است و تا آنجا پیش می روند که می گویند همان رژیم قبلی بهتر بود! گرچه که خود هم می دانند اگر پهلوی یک نظام حکومتی مطلوب بود اکثریت مردم در زمان انقلاب اسلامی با آن شدت و حدّت خواهان برچیده شدن آن نمی شدند! به همین طریق آن طرفدارِ متعصب تراکتورسازی هم وقتی مطالبات قانونی اش در مورد زبان مادری شنیده نمی شوند، توسط جُک های گاه آزاردهنده ی قومیتی بمباران می شود، در ورزشگاههای به طور کامل مردانه و محروم از زنانِ فوتبال در ایران که فحش های رکیک در آن بیداد می کند از برخی لمپن های فارس زبان بدترین القاب را می شنود، کارد به استخوانش می رسد و دست می گذارد روی نقطه ی حساس فارس زبان ها! در حالی که خودش هم می داند با عربی شدن آن آبراهه چیزی به او اضافه نمی شود و ایران خانه ی اوست و آدم عاقل خودش را از خانه اش بیرون نمی اندازد.

 ایران یا غزه؟
در مهر ماه سال 1398 وقتی ارتش ترکیه به شمال سوریه لشگر کشید تا نوار امنی را در مرز خود با این کشور بحران زده ایجاد کند با یکی از مشتری های ترکیه ای که درعمان کار و زندگی می کند دراین باره صحبت می کردیم. خیلی روشن و واضح با اردوغان مخالفت می کرد به خصوص با سیاست های داخلی اش و رویکردهای اسلام گرایانه ی او در ترکیه موافقتی نداشت. او همچنین از سیاست های منطقه ای اردوغان راضی نبود. می گفت اردوغان اغلب دوستان ترکیه را از این کشور گرفته است. از حمله ی ارتش ترکیه به سوریه هم دفاع نمی کرد اما وقتی صحبت از احتمال حمله ی آمریکا به ترکیه به خاطر متوقف کردنِ عملیات ترکیه در سوریه شد، ناگهان ورق برگشت و در قامت یک وطن پرست تُرک گفت اگر آمریکا بخواهد به ترکیه تعرض کند به سرعت به کشورم می روم و روبروی آمریکایی ها می ایستم. پیش از این هم از وطن پرستی ترک ها شنیده بودم. او با اینکه یک مخالف سرسخت دولت اردوغان بود اما حاضر نبود از ترامپ در مقابل حمله ی احتمالی به ترکیه دفاع کند. در همان حال یاد عده ای گرچه کم شمار از هموطنان خودم افتادم که چگونه منتظر حمله ی آمریکا به ایران نشسته اند؟!

رسانه های غالب در جهان اینطور وانمود می کنند که ایران تنها مداخله گر منطقه ی خاورمیانه است در حالی که بقیه ی قدرت های منطقه ای و جهانی آرام کناری نشسته اند و فقط نگران منطقه هستند!

از دیگر شعارهای سر داده شده در دی ماه ٩٦ که در آبان ٩٨ هم ادامه پیدا کرد شعار "نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران" بود. شعاری که بر علیه دخالت های ایران در غزه داده می شود. این شعار از چند جهت قابل بررسی است. موضوع فلسطین و اسرائیل از بعد از پایان جنگ جهانی اول در اوایل قرن بیستم موضوع اصلی خاورمیانه بوده است و هیچ دولت و حکومتی در منطقه نتوانسته است از کنارِ آن بدون موضع گیری عبور کند. موضوع اسرائیل موجب به راه افتادن چندین جنگ بزرگ و کوچک در خاورمیانه شده است و اسرائیل با حمایت غرب همیشه توانسته است برنده ی این مجادلات باشد و حتی هر روز بر دامنه ی زیاده خواهی هایش با درست کردن شهرک های یهودی نشین در سرزمین های عربی و اشغال آنها بیافزاید. ایران به عنوان یک قدرت منطقه ای درهیچ زمانی نتوانسته است خارج از این مناقشه ی دیرین منطقه باشد. حکومت پهلوی اسرائیل را به عنوان یک واقعیت موجود پذیرفته بود که همین موضع گیری با مخالفت ها و فشارهای فراوان همسایگان مسلمان ایران روبرو شد. اما بعد از انقلاب به سرعت همه ی آن سیاست ها جهت عکس به خود گرفتند و فلسطین به عنوان درد مشترک مسلمانان جهان در نظر گرفته شد و ایران خود را ملزم دانست که درباره ی آن موضع گیری تند داشته باشد.

 نوار غزه در کنار دریای مدیترانه ٤١ کیلومتر طول و بین ٦ تا ١٢ کیلومتر عرض دارد. این نوار باریک جمعیتی در حدود یک و نیم میلیون نفر را در خود جا داده است. غزه از طرف جنوب غربی با مصر هم مرز است که از طریق گذر گاه "رفح" با این کشور ارتباط دارد و از شمال و شرق هم به اسرائیل چسبیده و البته دریای مدیترانه در غربِ این منطقه ی کوچک نیز توسط اسرائیل کنترل می شود. وقتی آتش جنگ بین غزه و اسرائیل  شعله ور می شود این کشور از دریا، زمین و آسمان بر سر این باریکه آتش می ریزد. در جغرافیای دنیا کشوری به نام "نوار غزه" وجود ندارد. در سال ٢٠٠٥ اسراییلی ها نظامیان و یهودیان را از آنجا خارج کردند و اجازه دادند تا ساکنین غزه برای خود دولت مستقل تشکیل دهند اما این دولت همه چیزش به اسرائیل بستگی دارد و کافی است که گذر گاه ها بسته شوند تا مردم حتی تکه نانی برای پر کردن شکم بچه هایشان نداشته باشند. گاهی ازغزه به سمت شهرهای در دسترس اسرائیل راکت شلیک می شود و اسرائیل هم نهایت قدرتش را به کار می گیرد تا مانع این حملات بشود. اگر غزه را جزئی از اسرائیل بدانیم در آن صورت این نوار باریک با این جمعیت متراکم شب و روز مورد هجوم دولت مرکزی خود قرار گرفته است. اما اگر غزه را خارج از دولت اسرائیل بدانیم در آن صورت باید بگوییم یک منطقه ی کوچک در دنیا که نه خود کشور به حساب می آید و نه جزیی از یک کشور دیگر است مورد هجوم ارتش منظم  کشور همسایه اش واقع شده است. غزه در محاصره ی مهاجم خود است یعنی راه بیرون رفتن برای کسی نیست. مصر هم اغلب در مواقع بحرانی گذرگاه رفح را می بندد تا گرفتار سیل پناهجویان نشود. سؤال اصلی باید این باشد که اصلا "غزه چیست؟!" آیا غزه یک کشور است؟ یا جزیی از کشور دیگری است؟ آیا اسرائیل با یکی از استان ها یا ایالات خود در جنگ است یا اینکه با کشوری دیگر می جنگد؟ اسرائیل چرا غزه را از اسراییلی ها و سربازانش خالی کرد؟ آیا این تخلیه به خاطر این نبود که هر وقت اراده کرد به آنجا هجوم ببرد؟ در حملات اسرائیل به غزه صدها کودک کشته شده اند. حال باید پرسید چرا سازمان ملل و دیگر نهادهای حقوقی دنیا در مورد غزه اینقدر ناتوان هستند؟  آیا راکت اندازی از غزه به اسرائیل برای نابودی اسرائیل انجام می شود؟ آیا اسرائیل با این راکت پراکنی های بی هدف نابود می شود؟ اسرائیل می گوید چند دقیقه قبل از منهدم کردن هر خانه ی فلسطینی به ساکنین پیام تلفنی می فرستد که خانه اشان را تخلیه کنند! حال باید پرسید چرا اصلا خانه را منهدم می کنند؟ شاید جواب این باشد که از آنجا به شهرهای اسرائیل راکت شلیک می شود! اگر این فرض درست باشد آیا منهدم کردن آن خانه، راکت پرانی را متوقف می کند؟ آیا تا به حال متوقف شده؟ اسرائیلی ها می گویند چاره ی دیگری نداریم! در اینجا این سوال مطرح می شود که پس مسئولیت دولت چه می شود؟ آیا دولت حق تهاجم همه جانبه به شهروندان خود را دارد؟ ممکن است اسرائیل بگوید اهالی غزه شهروند ما نیستند! و در پاسخ باید همان سوال اساسی را مطرح کرد که اگر غزه جزیی از اسرائیل نیست پس "غزه چیست؟" آیا دولت غزه در مجامع جهانی به رسمیت شناخته شده تا حقوق و مسئولیت های خود را بداند و ملزم باشد به آنها عمل کند؟ اغلب از فلسطینی های ساکن غزه خواسته می شود که دست از راکت پراکنی بردارند تا دچار حملات مرگبار اسرائیل نشوند اما آیا شرایط زندگی در غزه به گونه ای هست که فلسطینی ها بتوانند زندگی امن و راحتی داشته باشند؟ اگر "غزه" را به عنوان یک کشور مستقل می شناسند پس باید حقوق یک کشور مستقل را به ایشان بدهند و در مقابل مطالبه ی مسئولیت داشته باشند. روشن است که اگر حقی برای این یک و نیم میلیون نفر قائل نباشند و فقط مسئولیت بخواهند همین وضعیتی پیش می آید که شاهدش هستیم. در نهایت رسیدن به این نتیجه خیلی سخت نخواهد بود که به مردم فلسطین ظلم و ستم می شود و این وضعیت در سکوت قدرت های جهانی زیر فشار نظام سرمایه داری انجام می شود و در واقع عدالت برای کسب سود بیشتر خرید و فروش می شود. اما آیا ایران می تواند در این مناقشه ی قدیمی منطقه بی طرف بماند؟ کشوری با اکثریت جمعیت مسلمان آیا می تواند بگوید ما را چه به فلسطین؟ آیا سابقه ی تاریخی ایران حتی پیش از اسلام به ویژه در دوره های تاریخی که قدرت مسلط و حاکم منطقه ی خاورمیانه بوده نشان از بی تفاوتی مردمان این سرزمین درقبال مناقشات منطقه ای را دارد؟ حتی حکومت پهلوی نمی توانست خود را به دور از اتفاقات منطقه ای نگهدارد و آرزوی محمدرضا شاه تبدیل شدن به ژاندارم منطقه بود. یکی از نمونه های بارز دخالت های منطقه ای ایران پیش از انقلاب اسلامی مداخله در جنگ ظفار در عمان در سال 1352 بود. سلطان قابوس بدون کمک ایران بعید بود بتواند موضوع ظفار را حل کند. شاید بشود به نحوه ی دخالت و اظهار نظرهای ایران توسط برخی از دولت های بعد از انقلاب به خصوص در دو دوره ی ریاست جمهوری احمدی نژاد ایراداتی وارد کرد که برای مثال با زیر سوال بردن بی فایده ی واقعه ی هولوکاست موجبات ترس و نفرت جهانیان را باعث شد که نتیجه ی آن سرعت گرفتن روند تصویب تحریم های ظالمانه به بهانه ی فعالیت های هسته ای بر کشور بود اما هیچ نظام و دولتی در ایران نخواهد توانست از موضع گیری در قبال موضوع فلسطین بگریزد. هر گونه موضع گیری دولت ها و حکومت ها در ایران در قبال مسئله اسرائیل می تواند بازخوردهای داخلی و خارجی فراوانی به دنبال داشته باشد. شاید بهترین موضع برای کشوری مانند ایران این باشد که با افزایش همکاری های منطقه ای با همسایگان مسلمان و عرب خود موجبات فشار بر رژیم اسرائیل برای تغییر رفتار این رژیم را ایجاد کند که البته کار آسانی نخواهد بود. همین طور کار بر روی موضوع همه پرسی همه جانبه ممکن است راه حل موفقیت آمیزی باشد تا از ریختن خون های بیشتر و فشار بر مردم فلسطین جلوگیری شود. مسئله اسرائیل و فلسطین در قرن بیست و یکم میلادی برای کل بشریت به یک کلاف سردر گم و بدون راه حل سیاسی تبدیل شده است که خود می تواند تهدید کننده تمام دست آوردهای نظم جهانی باشد. در حل این مسئله نه قطعنامه های شورای امنیت کارساز بوده و نه محکوم کردن های کشورهای جهان در سازمان ملل متحد کاری از پیش برده است. تنها عاملی که در این مناقشه دیرین کار کرده و جواب داده پیشبرد تصمیمات با اعمال زور بوده که توسط دولت اسرائیل بدون توجه به اعتراض دیگر کشورها همیشه انجام شده است.

اینکه ما فکر کنیم ایران هزینه های فلسطین و لبنان،... را می دهد تا به منافع مذهبی خود در منطقه دست بیابد ناشی از داشتن اطلاعات ناکامل است. فلسطینی ها از بسیاری از کشورهای منطقه و جهان کمک های انسان دوستانه دریافت می کنند و بدون این کمک ها نمی توانند ادامه حیات بدهند.

در عمان هم گاهی حرف های مشابه البته در جهتی دیگر شنیده می شود. در یکی از عجیب ترین موارد شنیدم که می گفتند شیعیان عمانی با انداختن پول نذری در زیارتگاه های ایران به خصوص حرم امام هشتم شیعیان هزینه های ایران را پرداخت می کنند! انتقاد آنها این است که این پول ها باید در عمان و دیگر کشورهای عربی هزینه شوند نه در ایران.

شاید بشود سلطان قابوس را به عنوان تنها حکمران یک کشورعرب به حساب آورد که در مناقشه ی دیرین اعراب و اسرائیل میانه روی پیشه کرد و حتی از دعوت نخست وزیر اسرائیل به کشورش خودداری نکرد. ملاقاتی که در ماه اکتبر سال 2018 انجام شد و بحث ها و مناقشات بسیا

منبع خبر: خبر آنلاین

اخبار مرتبط: جویندگان ایرانی در پی ریال عمانی