عدالت و انصاف در حقوق کیفری

عدالت و انصاف در حقوق کیفری
خبر آنلاین

از منظر تاریخی شاید بتوان یونان باستان را خاستگاه شکل گیری این عبارت دانست،انجا که فلاسفه ای چون ارسطو ،افلاطون وسقراط در تقابل با سفسطه ی اندیشه های سوفسطاییان به چرایی نیاز بشر به عدالت پاسخ میدهند.

تضارب اندیشه ها پیرامون شناخت ریشه های الهی،عقلانی واخلاقی از قرون وسطی در مشرق زمین تبلور یافته قرن بیستم نقطه عطف مباحث جدی پیرامون اندیشه های عمل گرایانه به سوی چاره اندیشی برای تحقق عدالت است.

عدالت نشات گرفته و مستند به قانون از دیرباز مورد تردید قرار گرفته است.در عرصه شعر و ادبیات و...مولفان جهت عینیت بخشی به این واژه به رحمت الهی به عنوان صفت پروردگار تاسی جسته عدالت را با رحمت الهی تعدیل می کنند

اما در عرصه قضا و قضاوت با شیوه ی سنتی دادرسی نظام کامن لا (common law)زمانی که شهروندان با احکامی به ظاهر عادلانه اما غیر منصفانه مواجه شدند،فکر و اندیشه تاسیس دادگاه های انصاف با شعار انصاف به حقوق احترام می گذارد در انگلستان و پیروان نظام قضایی کامن لا پا به عرصه ی وجود نهاد،دخالت انصاف در دادرسی قضایی با این توجیه دلنشین که انصاف برگرفته از ندای درونی وجدان انسان است به تدریج نزد غالب دادرسان پذیرفته شد.

توجه به انصاف در سایر نظام های قضایی به درجه ای از اهمیت رسید که قواعد و اصول حقوقی بسیاری بر پایه انصاف انشاء گردید.اصول قانون اساسی سایر کشورها در فصل و بحث مربوط به حقوق ملت و تشریفات دادرسی رعایت انصاف را مقدمه تحقق عدالت معرفی نموده به اشکال مختلف به انتشار چنین تفکری در نظام قضایی خویش پرداخته اند.

اما آنچه که در مقام مقدمه و مایه اصلی تحقق انصاف قضایی منتج به ایجاد عدالت قضایی ضروری است تسری آموزه های اخلاقی در بطن جامعه است به عبارتی زمانی می توان از دستگاه قضایی به عنوان بخشی از بدنه حاکمیت توقع انشاء حکم بر مدار انصاف داشت که جامعه ای اخلاق مدار داشته باشیم.اینکه هیچ کس حق ندارد اعمال حق خودش را وسیله اضرار دیگری کند مقدمه ی اصلی و کافی شکل گیری جامعه اخلاق محور است که در صورت شکل گیری و نهادینه شدن چنین تصوری به راحتی میتوان به تحقق انصاف و عدالت نه تنها در احکام قضایی بلکه در سایر تصمیمات کلان حاکمیت امید داشت.

اینکه ادیان الهی بدون استثنا همگی بر لزوم انصاف و عدالت تشریع حکم کرده اند دلیل محکمی است بر نقش این نهاد در رستگاری جامعه.چه بسا نقشه راه مدینه فاضله همین تحقق عدالت است که انصاف جوهره و سرشت آن تلقی میشود.خط کشی بشر به انسان منصف و بی انصاف موید نقش پررنگ چنین نهادی در توصیف خصایص اخلاقی قاطبه انسان هاست.

با این وصف شاید به منصه ظهور رسیدن قاعده انصاف در تمامی رفتارهای بشری اعم از رفتارهای حاکمیتی و غیره جدال همیشگی حقیقت است با مصلحت،اینکه حقیقت بر مصلحت برتری دارد یا بالعکس چالش بزرگ بشر امروز است.

این پرسش بر این گمان و ظن استوار است که گویی در مواقعی حقیقت و مصلحت رودروی هم در حالت متعارض پارادوکس نظری بشر را خلق میکنند.اما آیا این پارادوکس به واقع قابل طرح است یا خیالی بیش نیست؟

چنانچه ذات بشر را تعالی خواه و کمال گرا بدانیم که هست چطور ممکن است بین مصلحت نوع بشر و حقیقت وجودی بشر قائل به پارادوکس شویم؟آیا با وجود این حجم از تئوری و نظریات انسان شناسی و معرفت شناسی نزد فلاسفه و تئوریسن های علوم انسانی چگونه می توان باور کرد بین مصلحت نوع بشر و حقیقت وجودی او تناقض وجود دارد؟برای پاسخ به چنین پرسشی میتوان در نمونه های عینی جامعه طرح پرسش کرد مثلا گزاره ای طرح کنیم مبنی بر اینکه نشر انصاف ضروری است و در ادامه بگوییم آیا مصلحت نوع بشر در انصاف نهفته است؟آیا اجرا و اعمال انصاف حقیقت زندگی بشر است؟ یقینا پاسخ هر دو پرسش مثبت است پس چه چیزی در این بین ممکن است پارادوکس را ایجاد نموده مانع تحقق مصلحت بشر مبتنی بر حقیقت وجودی وی شود؟

شاید فارغ از مباحث فلسفی و تئوری های پیچیده انسان شناسی و ...بتوان پاسخ پرسش را در یک کلام جستجو کرد:طمع و خودبرتر بینی نوع بشر که آفت تمام تناقضات بشری است،کافی است به موازات حب نفس،نوع دوستی و احترام به دیگری در بطن جامعه نهادینه شود آنگاه عدالت و انصاف به عنوان موهبتی الهی موجبات عاقبت به خیری انسان را فراهم می کنند.اینکه غالب اندیشمندان و بزرگان اخلاق شرط رستگاری بشر را در خود او جستجو کرده و شناخت خویشتن را مقدمه شناخت خالق عالم امکان می دانند در همین معنا نهفته است.

1717

منبع خبر: خبر آنلاین

اخبار مرتبط: عدالت و انصاف در حقوق کیفری