گواهی تاریخی در باب تاثیرگذاری فکری دکتر فیرحی

چکیده :دکتر فیرحی را با کتاب قدرت، دانش، مشروعیت در اواخر دهه هفتاد شناختم. دیری نپایید که در سال ۱۳۸۱ش در مقطع فوق لیسانس شاگرد ایشان شدم. در اولین جلسه کلاس درس اندیشه غرب، پیش از آن که درسش را شروع کند، مجذوب آرامش نهفته در صدایش...


محمد عثمانی

انسان با اتکاء به وجود نامیرایش، میل به جاودانگی دارد. آدمی، این میل را به شیوه‌های گوناگون ارضا کرده است؛ برخی با تولیدمثل و بعضی با آفرینش یک اثر و یا یک کتاب آن را نمود بخشیده‌اند. فردی که جاودانگی را در تولید مثل می‌بیند، پس از گذشت چند نسل از یادها فراموش می‌شود. در مقابل فرهیختگان و بزرگانی که دشواره‌های پیرامونی جهان زیست خود را به پرسش تبدیل و درباره آن می‌اندیشند؛ اندیشه خود را به خلق یک اثر هنری یا کتابی راهنمای بشریت مبدل می‌سازند. این انسان هوشمند، اندیشه‌گر، توانسته میل به جاودانگی را به معنای واقعی عنایت بخشند. جهان مملوء از نام‌هایی است که اثر خود را بر تارک این جهان ثبت کرده‌اند و تا جهان باقی است، یاد و نام آن‌ها همراه ما خواهد بود. حتی اگر بدخواهان بدان رضایت نداشته باشند.

دکتر داود فیرحی، از جمله این انسان‌های اندیشمند است که در طول عمر کوتاهش، توانست با درک دشواره‌های مهم سیاسی و اجتماعی ما در باب آن بیندیشد. محصول تفکرات او کتاب‌ها و مقالاتی است که با انتشار هر یک، ذهنیت بسیاری را در چالشی فکری با خود همراه می‌کرد. در زمانی که ما منتظر اثر جدیدش بودیم که خبر ناگوار ابتلای ایشان به کرونا آمد. آرامش و قرار از ما ربود و با خبر رحلتش، جان ما سوخت.

دکتر فیرحی را با کتاب قدرت، دانش، مشروعیت در اواخر دهه هفتاد شناختم. دیری نپایید که در سال ۱۳۸۱ش در مقطع فوق لیسانس شاگرد ایشان شدم. در اولین جلسه کلاس درس اندیشه غرب، پیش از آن که درسش را شروع کند، مجذوب آرامش نهفته در صدایش شدم. این صدا همراه با صداقت و احترامی که برای دانشجویان قائل بود و نیز عمق درس‌گفتارها که ذهن ما را با خود درگیر می‌کرد؛ شیفتگی ما را خود بیشتر می‌کرد. با کوله باری از پرسش به خدمتش می‌رفتم و با انبانی از اطلاعات و منابع باز می‌گشتیم. من به حکم علاقه‌ای که به تحولات اندیشه سیاسی در جهان اسلام به خصوص ایران وعرب داشتم، الفت بسیاری با ایشان پیدا کرده بودم. همچنین با آثار بسیاری از اندیشمندان و متفکران جهان عرب دمخور بودم. در این زمینه بسیار مشوقم بود. این تشویق‌ها در پایان‌نامه کارشناسی ارشد، ارتباطاتی را با بعضی از اندیشمندان جهان عرب پیدا کردم‌. از جمله این اندیشمندان دکتر محمد عابد الجابری بود. وی با آگاهی از موضوع پایان‌نامه من در باب نگرش تطبیقی عقل سیاسی میان جابری و سروش، موافقت کرد تا کمک‌های بایسته علمی در پاسخ به پرسش‌هایم را بدهد. این آغاز به رفاقتی مملوء از دوستی و آگاهی علمی تبدیل شد. دکتر فیرحی با آگاهی یافتن از این موضوع، مرا را تشویق می‌کرد که از این فرصت پیش آمده، دیوار نادانستگی میان ایران و جهان عرب برداشته شود. وی براین نکته تاکید می‌کرد که ما از زبان همدیگر اطلاع نداریم، آثار علمی دو طرف خوانده نمی‌شود. این فرصت را تبدیل آگاهی کن. این ارتباط با دکتر جابری آغازگر روابط دیگر با اندیشمندان بزرگ عرب شد. دکتر فیرحی هر بار که ما را می‌دید در انتظار داده‌های جدید از جهان عرب بود. بواقع دکتر فیرحی مرا به عمق مناسبات اندیشه سیاسی در جهان عرب و ایران هدایت کرد و جابری و ارکون، مرا به ادوار تاریخی ایران باستان و عصر میانه اسلامی پرتاب کردند.

دکتر محمد عابد جابری، بسیار علاقمند تحولات فکری در ایران بود. در فرآیند ارتباطات علمی از من خواست تا او را نسبت به تحولات فکری سیاسی و فلسفی در ایران آگاه سازم. البته وی با اندیشمندانی ایرانی که در خارج از ایران بودند و آثاری را به زبان انگلیسی منتشر می‌کردند مطلع بود. او بزرگترین ضعف اندیشمندان عرب و از جمله خود را در عدم دانستن زبان فارسی می‌دانست. این نادانستگی را جابری، علت جدایی دو جهان فکری ایرانی و عرب تلقی می‌کرد. لذا ارتباط گرفتن من با ایشان را به عنوان برافتادن پرده جهل نسبت به ایران تصور می‌کرد.من نیز کتاب‌های اندیشمندان ایرانی در حوزه‌های فلسفه، فلسفه سیاسی و جریان‌های فکر سیاسی را برای ایشان به زبان عربی گزارش می‌دادم. هفته یکبار هم از طریق یاهو مسنجر( برنامه ارتباطی در دهه هشتاد) ارتباط برقرار می‌کردیم، پرسش‌هایی مطرح می‌کرد یا کامنت‌هایی را بر کتاب‌ها برآن می‌گذاشت. در مواردی سوالاتی را مطرح می‌کرد که از من می‌خواست که پاسخ آن‌ها را از آن اندیشمند، دریافت کنم.

در این میان به معرفی استادم دکتر فیرحی و اثر قدرت، دانش و مشروعیت ایشان پرداختم. برای جابری جای پرسش بود که چطور فردی از حوزه سنتی دانش اسلامی به علوم مدرن علاقمند شده است. وی اظهار می‌داشت که ما دو حوزه علوم سنتی الازهر و زیتونیه را داریم که این مدارس در فرآیند تاریخی متحول شده‌اند و متعاقب با آن دانشجویانی با زیربناهای دینی در علوم مدرن تخصص یافتند. اما مدارسی که در مدار علوم سنتی باقی مانده‌اند، طلابش آمادگی ذهنی برای حضور در مدارس و دانشگاه‌های مدرن را ندارند. این همسازی سنت و مدرنیته در قالب شخصیت دکتر فیرحی را جابری، بسیار متفاوت از نوع الازهر و زیتونیه می‌دانست. لذا با معرفی ایشان، بی‌صبرانه منتظر آثار اندیشمندانه استاد فیرحی بود

من کتاب قدرت، دانش را برایش گزارش دادم. سوالات بسیاری مطرح کرد و از من خواست که با دکتر فیرحی ارتباط بگیرد، من نیز سوالات را به خدمت فیرحی بردم و در پاسخ با تمام وجود و احترام می‌داد؛ نقدهایی را هم به دکتر جابری مطرح کرد.

پاسخ‌ها را به دکتر جابری رساندم. قرار شد تا بخواند و در آخر هفته برای ارتباط با دکتر فیرحی وقتی را تعیین کنیم. جابری، پس از یک هفته پاسخ‌ها را با دقت خوانده بود. بسیار شیفته عمق بینش و نگاه دکتر فیرحی به سنت شده بود، به خصوص آن که فردی با زیربنای دانش سنتی به دانشگاه مدرن آمده، سنت را خوب می‌شناسد، نقدش می‌کند و درصدد نوآوری در آن است؛ شیفتگی و علاقه‌اش را بیشتر کرده بود. او به من می‌گفت که «استاد فیرحی، جامع الاضداد فی المبنا» استاد فیرحی در بستر برآمده از آن، اضداد را جمع و همساز کرده است. علاقه‌اش زمانی بیشتر شد که برایش توضیح دادم که دکتر فیرحی در شهر قم در حال پرورش شاگردانی، با زمینه‌های دانش سنتی اسلام است.

چند روز بعد از آخرین گفتگو با مرحوم عابد الجابری، ایشان دچار بیماری شدیدی می‌شوند. بیماری فرصت گفتگوی مستقیم دکتر جابری و فیرحی را گرفت. اما پیش از سفر درمانی جابری به فرانسه، که پس از بازگشت هیچ‌گاه چونان روزهای گذشته نشد؛ منابع بسیار زیاد همراه با مطلب مهمی را به من گوشزد کرد. جابری به من گفت که من ایرانیان را از خلال آثار علمی آنان می‌شناسم، از عهد اردشیر، عبدالحمید کاتب، ابن مقفع، ثعالبی و مسکویه، فارابی و ابن سینا و هزاران نام بزرگ می‌شناسم. در این مدت کوتاهی که فرصت پیدا کردم که با آراء اندیشمندان معاصر آنان آشنا شدم، این نکته را باید بگویم، خط فکری که در فیرحی دیدم، همان مسیر بازتولید و نوسازی فکر ایرانی در سده میانه است.

فیرحی این مسیر را با آگاهی به افق معنایی مدرنیته در دنیای معاصر دارد طی می‌کند. آن گاه خطاب به من گفت، دیگر آثاری که برایم از دیگر مراکز گزارش دادی را به دریا بینداز که هیچ ارزش علمی ندارند؛ فیرحی در مسیر فکری خود به جاهای اساسی خواهد رسید. توصیه می‌کنم که این جریان فکری را مورد توجه قرار بده. اگر جریان فکری بتواند در ایران تاثیرگذار شود، این جریان خواهد بود. البته جابری از تحولات اجتماعی در ایران اطلاع چندانی نداشت و همواره ایرانیان را با توجه به تاریخ گذشته آنان مورد ارزیابی قرار می‌داد.

جابری عمر چندانی برای ادامه مسیر آگاهی از جریان‌های فکر ایرانی پیدا نکرد؛ اما همانطور که گفته بود، دکتر فیرحی با عمق بسیار و با تکیه به شناخت سنت، گام‌های استواری را در هر کتابش بر می‌داشت. شناختن سنت و جستجو و واکاوی در راه‌های طی شده، او را به بازتولید دانش سنتی فقه بر مبنای رویکرد حقوقی رسانیده است. کتاب اخیر ایشان که در زیر چاپ است و ما بی‌صبرانه منتظر آن بودیم، از این مسیر پرده‌برداری می‌کند.

دکتر فیرحی در اوج شکوفایی علمی و در لحظه استنتاج علمی، براثر ویروس منحوس کرونا درگذشت. بی‌شک درگذشت ایشان، برای جامعه علمی ضایعه بزرگ و جبران ناپذیری است. این خاطره از جابری را نقل کردم تا شهادتی منصفانه و عالمانه در حق ایشان و جایگاه علمی باشد. قلم در غم هجر ایشان هم حزین است و تاب نوشتن ندارد. تنها ادای احترام به جایگاه علمی ایشان و سر تعظیم فرود آوردن به پاس دو دهه شاگردی ایشان است. یادش گرامی و راهش پر رهرو.

/کتابخانه و مرکز اسناد قلم

منبع خبر: کلمه

اخبار مرتبط: گواهی تاریخی در باب تاثیرگذاری فکری دکتر فیرحی