جنبش “من‌هم” و سلبریتی‌های ایرانی

جنبش “من‌هم” و سلبریتی‌های ایرانی
رادیو زمانه

پرده‌برداری چند سلبریتی ایرانی از آزاررسانی جنسیتی یک سلبریتی خوشنام، در شبکه‌های اجتماعی و فضای رسانه‌ای فارسی زبان مثل بمب صدا کرد. هیجان این خبر به اندازه‌ای بود که در اغلب تلویزیون‌های فارسی زبان در صدر گزارش‌ها و تحلیل‌های خبری قرار گرفت. تحلیل‌گران مسائل هنری، مسائل زنان، روانشناسان و حقوقدانان حوزه خشونت جنسیتی به برنامه‌های تلویزیونی دعوت شدند و اظهار نظر کردند. گرچه دراغلب این برنامه‌ها، به جنبش نوپای “من‌هم/MeToo ” در ایران هم اشاره می‌شد، اما گفت‌وگوها عمدتاً برمدار افشاگری، تقبیح و تحقیر ‌چرخید. فضای خشم و انتقام‌جویی از سویی و توجیه‌گری و خوارکردن طرف مقابل از سوی دیگر، بر تأمل و راه‌یابی غلبه کرد و به کشاکشی جنجالی تبدیل شد.

در چنین وضعیتی دفاعیه‌های متناقض و پر مناقشه “سلبریتی متهم به آزارگری” آتش خشم ” شاکیان ” را شعله‌ور کرد و فضای آلوده به رقابت و بگومگوهای شخصی در مناسبات سلبریتی‌های ایرانی و ماجراجویی‌های رسانه‌‌ای را تیره‌تر کرد. توفانی از خشم در شبکه‌های اجتماعی به راه افتاد. برخی جریانهای رادیکال مخالف آزارگری جنسیتی، سخنان تبرئه‌جویانه و تحقیر آمیز”سلبریتی متهم به آزارگری” را رذیلانه توصیف کردند و خواستار حذف و محو او از پهنه هنری شدند. هنگامه عجیبی به وجود آمد؛ انگار گناهی منحصربه فرد و رذالتی یگانه در پهنه هنری پاک و بی‌آلایش ایران زمین رخ داده و مقدسات آنها را به آلودگی کشیده است؛ گویا رذالت در متن روابط و فضای مملو از رقابت‌های مبتذل و کینه‌توزی‌های شخصی “سلبریتی‌ها ” پدیده غریبی است و “سلبریتی متهم به آزارگری” به دوزخیان تعلق دارد.

به نکاتی از افشاگری‌های “سلبریتی شاکی” توجه کنیم تا رذالت را در همه تاروپود مناسبات سلبریتی‌ها مشاهده کنیم:

سلبریتی کیست؟

سلبریتی‌ها آدمهای مشهور و مورد توجه ویژه افکار عمومی در جوامع امروزی هستند. جماعت بسته‌ای مثل خانواده های سلطنتی بریتانیا، موناکو واسپانیا، سوپر ستاره‌های دنیای ورزش و ستاره‌های سینمای هالیوود. سلبریتی‌ها همیشه حرفی برای گفتن دارند، آنها در پهنه‌هایی که دانش و مهارتی ندارند هم روی صحنه می‌آیند و افکار عمومی را زیر تأثیر قرار می‌گذارند و جهت می‌دهند. آنها سعی می‌کنند موقعیت اجتماعی خودشان را از طریق فعالیت‌های رسانه‌ای و شبکه‌های اجتماعی، خبرسازی درباره زندگی شخصی و روابط خصوصی و حضور هدفمند درافکار عمومی و صفحه‌های اینترنتی تثبیت کنند تا بتوانند به انتظارات عمومی پاسخ دهند. اگر شرط شهرت پیدا کردن در جوامع پیش از صنعتی شدن ، اصل و نسب و قدمت خانوادگی بود، در جوامع مدرن کارکردهایی که در موقعیت‌های کسب شده و نقش‌های مورد انتظار قرار گرفته ‌اند، برای موقعیت سلبریتی تعیین کننده هستند. به بیان ساده گزینش و کارکرد کسی را در جایگاه سلبریتی می‌نشاند. با قدرت گرفتن رسانه‌ها، نجیب‌زادگان و صاحبان صنایع، زیبارویان و ثروتمندان، امپراطوران مد و ستاره‌های سینما، هنرمندان و جامعه موزیک پاپ در هم آمیختند و فرقه سلبریتی‌ها را تشکلیل دادند. مهارت سلبریتی‌هایی مدرن در روی صحنه بودن است، به نمایش گذاشتن است بدون محتوای اجتماعی و فرهنگی. سلبریتی‌های زمان ما قهرمان اینستاگرام، فیس بوک و توئیتر هستند. برای دیدن نمایشگری آنها لازم نیست که کتاب بخوانیم، یا به تئاتر برویم، داشتن یک گوشی هوشمند (اسمارت‌فون) برای تماشای نمایشگری‌های سلبریتی‌های مدرن کافی است.

اتهام اصلی : “سلبریتی شاکی” در کلاب هاوس تعریف می‌کند که “سلبریتی متهم به آزار گری” که با هم آشنایی مختصری داشته‌اند، از طریق تلفن او را به هتلی در سانفرانسسیکو دعوت کرده تا یک هفته در کنار هم باشند وخوش بگذرانند. “سلبریتی شاکی” به درستی این رفتار تلفنی را اهانتی به خود تلقی کرده و دعوت را نپذیرفته است. پس ازچند ماه “سلبریتی متهم به آزارگری” و “سلبریتی شاکی” که هردو برای بازیگری دریک فیلم دعوت شده‌اند، همدیگر را در محل فیلمبرداری ملاقات می‌کنند. “سلبریتی متهم” نه تنها با بی‌اعتنایی “سلبریتی شاکی” را نادیده می‌گیرد، بلکه همکاری خودش را مشروط به حذف “سلبریتی شاکی” می‌کند. به پیرو روایت “سلبریتی شاکی” تلاش “سلبریتی متهم به آزارگری” برای متقاعد کردن کارگردان نه تنها به نتیجه نمی‌رسد، بلکه خودش را در خطر حذف قرار می‌دهد. گفت‌وگوی تلفنی “سلبریتی متهم” با کارگردان درباره حذف “سلبریتی شاکی” در حالی انجام می‌گیرد که “سلبریتی شاکی” در اتوموبیل کارگردان بوده و از تمام جزئیات گفت‌وگوی خصوصی ” متهم” با کارگردان آگاه می‌‌شود.

در اینجا “رذالت” دیگری اتفاق می‌افتد. کارگردان نه تنها بدگویی ” متهم به آزارگری ” را به “سلبریتی شاکی” منتقل می‌کند، بلکه در حضور “سلبریتی شاکی” با صراحت به اطلاع “سلبریتی متهم ” می‌رساند که به هیچ ‌وجه راضی به صرفنظر کردن از همکاری با “سلبریتی شاکی ” نیست، اما “سلبریتی متهم” می‌تواند بدون هیچ مشکلی از برنامه خارج شود. بازهم به روایت سلبریتی شاکی، “سلبریتی متهم ” که چنین واکنشی را از کارگردان پیش‌بینی نمی‌کرده است، جهت حمله را تغییر می‌دهد تا موقعیت بازی در فیلم را از دست ندهد.

رذالت سوم زمانی اتفاق می‌افتد که “سلبریتی متهم به آزارگری” که از همه سو زیر حمله قرار گرفته است، در گفتاری که گویا خصوصی بوده اما سرانجام رسانه‌ای می‌شود، خشم و نفرت خود را از اتهامات وارده بیان می‌کند. گویا یک “سلبریتی مرتبط با حلقه رسانه‌ای ایرانی” − که ظاهرا برای دلجویی اما در حقیقت برای به دام انداختن “سلبریتی متهم” با اوگفت‌وگو کرده بود − صدای او را در اختیار رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی قرار می‌دهد. به دنبال آن فضا ملتهب‌تر می‌شود و سیر رویدادها ارتباط خود را با جنبش “من‌هم” گم می‌کنند.

اگر بخواهیم، می‌توانیم حلقه‌های بی‌شماری از این زنجیره رذالت‌ها را پیدا کنیم. اما به نظر می‌رسد که این نمونه‌ها برای اثبات ادعای اصلی یعنی منحرف شدن “جنبش من‌هم” از مسیرمحتوایی، مباحث اجتماعی، شبکه‌سازی و تعیین هدف‌ها و آماج‌های آن، کافی باشند.

جنبش “من‌هم” در کشورهای دیگر هم سرنوشت کمابیش مشابهی با جنبش نوپای “من‌هم” در ایران پیدا کرد. متأسفانه تا کنون شاهد طلوع این جنبش در هسته اصلی اجتماعی یعنی خانواده‌، در آموزشگاههای تحصیلی، محل اشتغال و به طور کلی در لایه‌های عمیق درون جامعه نبوده‌ایم. اسلاوی ژیژک هم در مصاحبه‌ای درباره جنبش MeToo دقیقا به ضعف جنبش “من‌هم” از زاویه اجتماعی اشاره کرده است:

«جنبش من‌هم ده سال پیش از سوی زنان سیاه پوست شروع شد، حتی این اصطلاح هم پیشنهاد آنان بود. امروز همان زنان صدای معترضانه‌شان را بلند کرده و می‌گویند: “من‌هم” دیگر آن چیزی نیست که قبلا بود صدای ما ربطی با صدای رزمک گاون و دیگر ستارگان هالیوود ندارد که چون کار و حرفه شان خوب پیش نرفته، شروع به اعتراض کرده‌اند.»

ژیژک در ادامه می‌گوید:

«به راستی این جنبش ربط و پیوندی با مشکلات واقعی اجتماعی نظیر فقر، استثمار روزانه و از این قبیل ندارد. این برای من به طور عمومی مسئله‌ای است مانند «نزاکت سیاسی»؛ مربوط است به شیوه مؤدبانه حرف زدن، و خوب رفتار کردن و از این قبیل. و کاری به ریشه‌های واقعی اقتصادی بحران ندارد.» 

برای قضاوت درباره آنچه هست لازم است به آنچه بود و قرار بود باشد برگردیم. لازم است بپرسیم: جنبش “من‌هم‌” در اصل چه بود و بنیان‌گذاران آن چه هدفی را دنبال می‌کردند؟

جنبش “من‌هم” و پیشتاز آن تارانا برک

در سال ۲۰۰۶ تارانا برک (Tarana Burke) فعال سیاسی اجتماعی درزمینه حقوق بشر و حقوق شهروندی عبارت شعارگونه MeToo (من‌هم) را در شبکه اجتماعی MySpace برای آگاه‌سازی افکار عمومی در زمینه خشونت جنسیتی به کار برد. هدف تارانا برک انتقال آگاهی و حمایت از زنان آمریکایی آفریقایی‌تباری بود که در مناطق محروم می‌زیستند و خشونت و آزار جنسی را در فعالیت و زندگی روزمره‌شان تجربه می‌کردند. شبکه MySpace، مکانی شده بود برای مبادله تجربه‌های خشونت و آزار جنسی. زنانی که تجربه خودشان را در این شبکه به اشتراک می‌گذاشتند، می‌فهمیدند که تنها نیستند و خشونت جنسیتی ابعاد گسترده‌تری از چند تجربه منحصربه فرد دارد. تارا برک تلاش می‌کرد که با انتقال تجربیات زنانی که آزار جنسی را متحمل شده بودند، در میان آنها همدلی و همبستگی ایجاد کند.

وقتی در سال ۲۰۱۷ در شبکه‌های اجتماعی علیه آزارگری جنسیتی سلبریتی‌های هالیوود، از هشتگ MeToo استفاده شد، این جنبش گستره‌ای جهانی پیدا کرد. تارانا برک ضمن حمایت از گسترش جنبش “من هم” تصریح کرد که پیدایش جنبش”من‌هم‌” به سال ۲۰۰۶ برمی‌گردد. این جنبش درشهری کوچک و فلاکت‌زده، مملو از تبعیض‌ها و خشونت‌های مهلک متولد شده است و نه درمحافل سلبریتی‌ها.

تارانا برک . عکس از Shutterstock

تارانا برک خشونت جنسی را در نوجوانی، درزادگاهش نیویورک تجربه کرده بود. او در چهارده سالگی به شهرهای سلما و آلاباما در جنوب آمریکا کوچ کرد و در آنجا به فعالیت‌های حقوق بشری و شهروندی مشغول شد. گرچه مردم این شهرها در کنار مارتین لوتر کینگ برای حقوق شهروندی جنگیده بودند، اما آپارتاید نژادی تا سال ۱۹۶۵ در این شهر برقرار بود و سیاهپوستان نه تنها از حق رأی محروم بودند، بلکه در همه پهنه‌های عمومی اجازه نشستن در کنار سفیدپوستان را نداشتند.

تارانا در روند فعالیت‌های کمک‌رسانی به محرومان برای تهیه لباس، غذا و مسکن متوجه خشونت جنسیتی در خانواده‌ها و دیگر شبکه‌های مناسبات انسانی شد. خشونتی که پنهان می‌ماند و به بیان در نمی‌آید. ادراک ابعاد تکان‌دهنده این خشونت، او را به این ایقان رساند که انسانها علاوه بر نیازهای پایه‌ای برای رفع گرسنگی، پوشاک و مسکن، به خدشه‌ناپذیری یعنی تا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مین امنیت جسمی و روحی در مقابل آسیب‌های جسمی و معنوی نیاز دارند. جرقه اصلی ضرورت جنبش “من‌هم” زمانی در ذهن تارانا زده شد، که دختر ۱۴ ساله‌ای از سؤاستفاده جنسی ناپدری‌اش نزد او درددل کرد. «من نمی‌دانستم چکونه به او کمک کنم. تنها چیزی که در مغزم صدا می‌کرد، یک عبارت بود: “من‌هم”. ایکاش می‌توانستم به او بگویم که : من تو را می‌شنوم، من تو را می‌بینم، من تو را باور می‌کنم.
تارانا برک متأثر از تجربه دخترک چهارده ساله و زنده شدن تجربه خشونت جنسیتی خودش در نوجوانی در سال ۲۰۰۶ هشتگ “من‌هم” را در شبکه MySpace گذاشت تا به زنان آمریکایی آفریقایی تباربگوید که تنها نیستند و همبستگی و مقاومت آنها را تقویت کند.» (منبع)

تارانا برک خشونت جنسیتی را مسئله‌ای فراتر از درگیری‌های شاکی و متهم و تسویه‌حساب‌های شخصی می‌داند. او به فعالیت‌های اجتماعی و فرهنگی پایه‌ای برای ریشه کن کردن بنیادهای ساختاری قدرت و امتیاز در جامعه باور دارد. خشونت جنسیتی در اعماق جامعه به مراتب گسترده‌تر و ریشه‌دار از لایه‌های بالایی جامعه است. خشونت جنسیتی در اعماق جامعه با فقر وفلاکت، تبعیض قومی، فقدان امنیت و خدشه‌پذیری انسانهای در حاشیه، رابطه تنگاتنگی دارد. تارانا برک در جستجوی درک پیچیده‌تری از عدالت است: «بخشی از متجاوزان، در کودکی قربانی تبعیض، تحقیر و خشونت جنسی بوده‌اند وآسیب‌های درونی آنها هیچگاه التیام نیافته و درمان نشده‌اند. برای دستیابی به عدالت و سعادت اجتماعی که همه انسانها را در بر بگیرد، ضروری است که در جستجوی راه‌حل‌هایی عمومی برای سلامت جامعه انسانی باشیم. راه حلهایی که هم متجاوزان و هم قربانیان را دربربگیرد.» (منبع)

جودیت باتلر هم در مصاحبه‌ای با روزنامه نیویورک تایمز۲۰۱۹ دقیقا همین نگرانی را از کاراکترافراطی فردگرایانه در جنبش “من‌هم” مطرح کرده است. او با مقایسه جنبشی که زیر عنوان “یک زن کمتر هم نه! ” از آرژانتین شروع شد و در آمریکای لاتین گسترش یافت، بر ضعف جنبه اجتماعی و عمومی جنبش MeToo تأکید کرد. باتلر در این مصاحبه می‌گوید:

«تفاوت مهم و کلیدی جنبشی مثل “یک زن کمتر هم نه! ” با جنبش “من‌هم” این است که براساس یک تعریف محدود از “هویت فردی” بنا نشده است. بلکه جمعی است و براساس همکاری قدرت‌‌مند گروه‌های گوناگون زنان است که از همه دفاع می‌کند: از ترنس‌سکشوال‌ها، زنان کارگر، زنان مذهبی اهل کلیسا، زنان اتحادیه‌ها و … زنانی که شاید هیچ ارتباطی با فضای دانشگاهی و نخبه‌گرای فمینیستی نداشته باشند.»

باتلر در ادامه توضیح می‌دهد که جنبش عظیم و متنوع “یک زن کمتر هم نه! ” از هر کسی که خود را زن می‌داند، فارغ از ویژگی‌های ظاهری یا این ‌که از چه خاستگاه سیاسی، اقتصادی، فرهنگی یا اجتماعی آمده باشد دفاع می‌کند و برای حق حیات و امنیت آن‌ها می‌جنگد.

پرسش عاملیت و مسئولیت در رابطه آزارگرو آزارشونده

جنبش آغازین “‌من‌هم‌”، آن گونه که تارانا برک تصویر کرده است، جنبشی است علیه اعمال قدرت جنسیتی و زورمداری در مناسبات انسانی. این عدم موازنه قدرت در پایه‌ای‌ترین شکل آن دارای خصلتی اجتماعی و طبقاتی است. سوءاستفاده از قدرت درسلسله مراتب‌ خانوادگی در رابطه زن ومرد، در رابطه با والدین و کودک، در رابطه با کارفرما و کارگر، در رابطه با آموزگار و دانش‌آموز، در رابطه با مرشدان و پیروان خردسال آنها، همه و همه در موقعیت‌های قدرت و بی‌قدرتی اتفاق می‌افتند.

آزارگری جنسیتی در مناسبات اجتماعی مبتنی بر سلسله مراتب قدرت و در جایی که آزارشونده از زاویه سنی، اجتماعی و اقتصادی در موقعیت فرودستی و وابستگی قراردارد، اعمال می‌شود: همچون کودکان در برابر والدین یا زنانی که از استقلال و پشتوانه اقتصادی برخوردارنیستند و ناگزیر به تحمل آزارگری و ستم همسرشان هستند، یا زن کارگری که به نان شب خود و فرزندانش نیازمند است و هرگونه فشاری را برای از دست ندادن شغل خود تحمل می‌کند، یا کودکی که آموزگار یا خادم کلیسا را مقدس می‌پندارد و در برابر آزارگری آنها دم بر نمی‌آورد. آزارگری‌هایی که با اتکا برشرایط تنگنا وابستگی واستصال انسانها انجام می‌گیرند، با آنچه در دنیای سلبریتی‌ها می‌گذرد، اساسا متفاوت است. سلبریتی‌هایی که از سال ۲۰۱۷ جنبش “‌من‌هم‌” را به تصرف در آوردند، مسلما شاهد رفتارهای جنسیتی مبتذل پیشنهادها و تهدیدهای آزارگرانه بوده‌ و هستند. شکی نیست که آنها نیز در صورت مقاومت، امکان صعود در دنیای هنر را از دست می‌دهند. اما تفاوت آزاردیدگان سلبریتی با خردسالان و آزاردیدگانی که در قعر جامعه در جدال برای بقا به خشونت تن داده‌اند، در آگاهی و عاملیت و امکان مقاومت آنهاست.

نسلی که در جنبش “من هم” از سال ۲۰۱۷ به خروش در آمد، نسل زنان آگاهی است که در موقعیت استیصال قرار ندارد. این نسل ” نه گفتن” را آموخته و تجربه کرده است. نمونه بارز این نسل “سلبریتی شاکی ایرانی” است که به روایت خودش در گفت‌وگوی تلفنی با “سلبریتی متهم ” بدون هیچگونه رودربایستی و مجادله‌ای، قاطعانه ” نه” می‌گوید و به امیدهای واهی” متهم” خاتمه می‌دهد. در این رابطه “سلبریتی شاکی ” نه تنها در موقعیت قربانی قرار نداشته است، بلکه در موقعیت آزادی قرار داشته و با آگاهی و قدرت از خودش دفاع کرده و طرف مقابل را سرجایش نشانده است. شکایت او در شبکه‌های اجتماعی از جنسی است که اسلاوی ژیژک زیر عنوان “اعتراض به بی‌نزاکتی” تعریف می‌کند.

سلبریتی‌های هالیوودی نیز دست کمی از “سلبریتی‌های مدرن ایرانی” ندارند. آگاه و با تجربه هستند، ” نه گفتن ” و “دفاع از مرزهای جسمی و معنوی فردی” را از کودکی آموخته‌اند. شامه تیزی برای درک مناسبات مشکوک و خطرناک دارند. افرادی از این نسل که در دنیای مبتنی بر قدرت و پول سینمای هالیوود قدم می‌گذارند، می‌دانند که سلطان کیست و بدون جلب تفاهم او نمی‌توان از نردبان ترقی بالا رفت. کارگردانان و تهیه کنندگان نامدار آمریکایی، خدایان سینمای هالیوود هستند. شکی نیست که ” نه گفتن ” به خدایان هالیوود، امکان پیشرفت بازیگران جوان وناشناس را کاملا منتفی می‌کند، اما گریزاز سیطره آزارگری جنسیتی خدایان هالیوود منطقا امکان‌پذیر است. در حالی که گریز از سیطره آزارگری ناپدری خشن و الکلی برای یک دختر ۱۳ ساله که به اقشار محروم اجتماعی تعلق دارد، بی‌نهایت دشوار است.

اخیرا گزارشی تکان دهنده از آزار جنسی دختران دستفروش در متروی تهران منتشر شده است. در تمام گفت‌وگوها اجبار و استیصال دحتران آزارشونده برای تآمین معاش خانواده نمایان است. اگر دختر دستفروش ایرانی در مترو در مقابل آزارهای جنسی مسافران دندان روی جگر نگذارد و داخل مترو نشود، برای تأمین نیازهای اولیه زندگی خود و خانواده‌اش درمانده می‌شود و هستی اجتماعی‌اش در خطر نابودی قرار می‌گیرد.

آیا جنبش “من‌هم” ظرفیت جذب ستمدیدگانی را که در اعماق زندگی می‌کنند و با دنیای پرزرق و برق سلبریتی‌ها هزاران فرسنگ فاصله دارند دارد؟

آیا چشم اندازی برای امنیت آنها در برابر آزارگری جنسی در خانواده، محل کار وکوچه و بازار پیش بینی کرده است؟

فمینیسم قربانی‌مدار و کارزار “من‌هم”

نقش فمینیسم قربانی مدار در کارزار “من‌هم” بسیار پر اهمیت است. عزیمتگاه فمینیسم قربانی‌مدار، مظلومیت، بیگناهی و قربانی بودن زنان به طور مطلق است. ارزیابی‌های فمینیسم قربانی مدار با مبارزات عدالت‌خواهانه زنان و دستاوردهای آنها انطباق ندارد. فمینیسم قربانی مدارعمیقا به هویت بیولوژیک انسانی باور دارد. طرفداران این نظریه هویت اجتماعی انسانی را منطبق با جنسیت بیولوژیک، تعریف می‌کنند، به سرشت زنانه و سرشت مردانه باور دارند.

فمینیسم قربانی‌مدار، زنان را دررابطه با جنسیت بیولوژیک و سرشت زنانه‌شان به طور مطلق با خصوصیات مادرانگی، مراقبت، نرم‌دلی، صلح‌جویی و فداکاری و معصومیت تعریف می‌کند. فمینیسم قربانی مدار به افزایش کیفی و قابل ملاحظه رشد و حضور زنان در همه پهنه‌های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، حقوقی و فرهنگی اعتنایی نمی‌کند. در نگاه آنان وجود زنان قدرتمندی همچون آنجلا مرکل، جاسیندا آردرن، کریستین لاگارد و بیشماری از زنان دانشمندی که در مقامهای علمی و پژوهشی و آموزشی فعالیت می‌کنند، مدیران اقتصادی و زنان کارآفرینی که سرمایه‌های بزرگ را به چرخش در می‌آورند، همه و همه تغییری در موقعیت قربانی بودن آنها به وجود نمی‌آورد.

فمینیسم قربانی‌مدار همواره از اصل بیگناهی زنان و تبهکاری مردان عزیمت می‌کند. این فرضیه به فردیت و عاملیت زنان باور ندارد. شکی نیست که نظام پدرسالاری و سلطه مردانه در اشکالی پیچیده‌تر همچنان در جهان حکمفرمایی می‌کند.

زنان حتی در قلب اروپای غربی همچنان از تبعیضات جنسیتی ساختاری رنج می‌برند. اما با توجه به دستاوردهای عظیم زنان در مناسبات جنسیتی، آنها نیز برای وضعیت موجود مسئولیت دارند. زنان به طور عمومی و مطلق ” قربانی” نیستند ودر بسیاری از تلاقی‌های جنسیتی مسئولیت دارند. فرو رفتن در نقش قربانی، به نفع مبارزات برابری طلبانه زنان نیست، بلکه عقب‌گرد از دستاوردهای کنونی و نادیده گرفتن آگاهی و عاملیت نسل کنونی زنان است. کوتاه سخن این که همه شواهد و نشانه‌های موجود، بیانگر این نکته مهم هستند که جنبش “‌من‌هم” نیاز به تعریف و تبیین مفاهیم، اهداف و آماج‌های خود دارد تا بتواند به یک جنبش جدی و همگانی علیه آزارگری جنسیتی ارتقا پیدا کند.

منبع خبر: رادیو زمانه

اخبار مرتبط: جنبش “من‌هم” و سلبریتی‌های ایرانی