سخنان کوبنده همسر شهید دردسرساز شد! + عکس

سخنان کوبنده همسر شهید دردسرساز شد! + عکس
خبرگزاری دانشجو

 به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، شهید ابو زینب (محمد جعفر حسینی) مدافع حرم فاطمیون بود و بسیاری از رزمندگان افغانستانی او را می‌شناختند. وقتی قرار مصاحبه با خانم صفدری (همسر شهید) هماهنگ شد، فکرش را هم نمی‌کردیم شهیدی که در گلزار شهدا به خاک سپرده شده و اینگونه با جراحت‌های جهادش دست و پنجه نرم می کرده، برای احراز شهادتش با مشکل مواجه شده باشد!

روایت این همسر شهید مقاوم و دلسوخته، آنقدر مفصل و کامل است که احتیاج به هیچ مقدمه‌ای ندارد. نهمین قسمت از این گفتگو را بخوانید تا فردا و قسمت دهم و آخر...

**: اگر بحث دیگری نمانده برگردیم به آن سحر که جعفر آقا به شهادت رسید و شما باید خبر را به بقیه می‌رساندید...

خانم صفدری: نه دیگر خیلی اتفاق خاصی در این فاصله نیفتاد. فقط یک بار هم دوباره بهش گفتم کاش شهید می شدی با این وضعیتی که داری. همان طور که اشاره کردم ابوزینب به خاطر درد پاهایشان هر سه ماه یک بار تزریق مسکن در نخاع داشتند. یک بار تزریق نخاع انجام داده بود. اواخر سال ۹۷ بود. جالب است هر بار هم می رفت برای تزریق نخاع، می گفت تزریق نخاع خیلی خطرناک است، ببین دعایت مستجاب می شود یا نه!... تزریق نخاع واقعا خطرناک بود. وقتی که آمد یکی دو روز بعدش دیدیم آنجایی که تزریق کرده‌بودند اندازه نصف توپ تنیس عفونت کرده. بابت این دوباره رفت دکتر، آنجا هم بهش گفتم من باهات می آیم، گفت نه، من خودم می روم. با موتور هم می رفت و هیچ طوری از موتور دست‌بردار نبود. یک دفعه‌ای دیدیم بعد از ظهر برگشت؛ وقتی هم که بهش زنگ زدم گفت نگران نباش من خودم می آیم خانه. آمد خانه دیدیم لباس‌هایش همه خونی است. نگران شدم. گفتم چرا اینطوری شدی؟ گفت چون با موتور آمدم، به زخمی که در کمرم هست فشار آمده. گفتم مگر زخمت چطوری است؟!

**: دهن باز کرده بود؟

خانم صفدری: شما آنجا را اندازه ده تا پانزده سانتی‌متر در نظر بگیرید؛ انتهای مهره‌های پایانی کمرشان را باز کرده بودند و بخیه نزده بودند که آن عفونت را خارج کنند. دکتر گفته بود طی یکی و نیم تا دو ماه این زخم کم کم باید خودش جوش بخورد. وقتی روی موتور نشسته بود تا به خانه بیاید،‌ این بخیه‌ها پاره شده بود و خونریزی کرده بود.

**: بله، بخیه نمی زنند تا خودش به مرور خوش بخورد و خوب شود...

خانم صفدری: اگر بخواهم خلاصه بگویم خیلی زخم وحشتناکی بود. به من گفت بیا این زخم را پانسمانش را عوض کن تا من هم استراحت کنم. من هم فکر می کردم شاید روی زخم است و پانسمانش را عوض می‌کنم. یک دفعه ای که با این زخم مواجه شدم،‌شوکه شدم.

**: عفونت را که خالی می کنند، تقریبا یک گودی ایجاد می شود.

خانم صفدری: خالی بود؛ استخوانش دیده می‌شد؛ آنجا استخوان آقا جعفر را من دیدم. به من گفت هر کدام از این گاز استریل‌ها را دولا بگذار لای این زخم ها که بسته نشود. خودش هم کمک کرد که این زخم را از دو طرفش باز کنیم. من آنجا بهش گفتم جعفر! تو چرا اینطوری هستی؟ گفت دارم کمکت می کنم که راحت‌تر پانسمان را بگذاری؛ گفتم جعفر! اینها درد ندارد؟ گفت چرا، درد دارد، اما نباید بگویم، اجرش کم می شود. گفتم کاش شهید می شدی اما این دردها را تحمل نمی کردی! گفت جدی می گویی؟ بروم اعزامم را شروع کنم؟ گفتم نامه سلامت که هنوز بهت نداده‌اند؛ چرا اینقدر پیگیر این شهادت هستی با این وضع؟

خوب شدن زخم‌ها خیلی طول کشید؛ آن زخم خیلی زخم بدی بود تا جوش خورد. روزی دو بار باید این باندها عوض می شد که عفونت نکند و بین زخم‌ها باندها را می گذاشتیم. به هر حال به غیر از دارو خوردنشان و به طور کلی هر چند وقت یک بار بیمارستان بستری می شدند و تزریق نخاع را داشتند.

یادگاری‌های به جا مانده از شهید ابوزینب

منبع خبر: خبرگزاری دانشجو

اخبار مرتبط: سخنان کوبنده همسر شهید دردسرساز شد! + عکس