آمریکا مقصر اصلی وضعیت موجود است/ خطاهای غرب در پاسخ به صداقت ایران را نمی‌توان نادیده گرفت

آمریکا مقصر اصلی وضعیت موجود است/ خطاهای غرب در پاسخ به صداقت ایران را نمی‌توان نادیده گرفت
خبر آنلاین

ابوالفضل خدائی: نزدیک به شش ماه از تهاجم روسیه به خاک اوکراین می گذرد و تحولات ناشی از آن برای کشورهای جهان روز به روز ملموس تر می شود. بحران جهانی غذا و کمبود غلات، معضل تأمین انرژی، تهدیدات امنیتی از جمله مسائلی است که فضا را به سمت مجموعه ای از رقابت ها، همکاری ها و ائتلاف های جدید می برد. فضایی که به باور برخی از ناظران مقدمه ای برای ورود به نظم جدید جهانی با مختصات ویژه خود است که بدون شک نحوه مواجهه با این تحولات جدید و مدیریت آن نیز برای جمهوری اسلامی ایران بسیار حائز اهمیت خواهد بود. دکتر مهدی ذاکریان استاد دانشگاه و کارشناس روابط بین الملل با حضور در کافه خبر خبرآنلاین به بررسی تاثیرات جنگ اوکراین بر آینده نظام بین الملل و همچنین جایگاه ایران در آن می پردازد که در ادامه مشروح آن را می خوانید:

در ابتدا و برای شروع بحث لطفا به تحولات مهم بین المللی به خصوص جنگ روسیه و اوکراین و آینده نظم جهانی صحبت کنید...

با پایان قرن بیستم در جامعه بین المللی شاهد بازیگران متعدد و متفاوتی هستیم. در قرن بیستم بازیگران فعال نظام بین الملل که از منظر حقوقدانان، موضوع حقوق بین الملل محسوب می شدند دولت ها و سازمان های بین المللی حکومتی بودند. یعنی در واقع ما با دو سوژه روبه رو بودیم: دولت ها و سازمان های بین المللی حکومتی. به همین ترتیب پس از پایان قرن بیستم جامعه بین الملل از حالت یکدستی خارج شد و پس از تحولات مهمی چون ۱۱ سپتامبر شاهد بازیگران نو و متعدد هستیم که در این بین دولت ها و سازمان های بین المللی حکومتی نیز از همان وزن سابق برخوردار هستند. وزن دولت ها بر این مبنا بود که جنگ و صلح آنها بر کل دنیا اثرگذار بود و تصمیمات سازمان های بین المللی در کل دنیا اثرگذار می شد. در حال حاضر نیز شاهد سوژه هایی هستیم که تصمیشان در کل نظام بین الملل اثرگذار خواهد شد. مهمترین مواردی که می توانیم از آنها نام ببریم سازمان های بین المللی مردم نهاد مانند عفو بین الملل، پزشکان بدون مرز و غیره هستند که در قرن بیستم نیز وجود داشتند اما از تاثیرچندانی برخوردار نبودند اما در برهه کنونی اثرگذاری معناداری دارند و معادلات بین المللی را دستخوش تغییر می کنند. به همین دلیل واقعا موضوع حقوق بین الملل هستند.

سوژه دیگری که قابل بررسی است ظهور گروه های تروریستی است؛ شبکه هایی که در جهان مانند القاعده، داعش و غیره فعالیت می کنند و تاثیر آنها به مراتب بیشتر از یک دولت و یا سازمان بین المللی است. در ابتدای ۱۱ سپتامبر تصور می شد که تنها مساله یک گروه تروریستی است اما پس از تحولات عراق و سوریه مشخص شد که مساله فراتر از یک گروه تروریستی است. آنها گاه ادعای خلافت اسلامی و امارت و قلمرو هم دارند.

>>>>بیشتر بخوانید:

وقتی کری در سنای آمریکا منتقد برجام و تبلیغاتچی دولت سیزدهم می‌شود

آیا کشتن الظواهری نقض حقوق بشر بود؟

چرا آمریکا بازی مقصرنمایی علیه ایران را در پیش گرفت؟

آیا به زمان احیای برجام نزدیک می‌شویم؟

بازیگر دیگری که با آن روبرو هستیم شرکت های فراملی هستند که نقش آنها فراتر و پررنگ تر از دولت ها است. شرکتی مانند نستله که از نوع فراملی است و با شرکت های چندملیتی تفاوت دارند. شرکت های چندملیتی مانند شرکت شل شرکت هایی هستند که در کشوری مادر ثبت شده و با کشورهای دیگر نیز تعامل دارد. اما شرکت های فراملی شرکت های خصوصی به شمار می روند که فراتر از یک سرزمین فعالیت می کند به صورت شبکه ای در همه جای دنیا حضور دارد. این شرکت ها معادلات تجاری و حقوقی بین المللی را دستخوش تغییر کرده اند و روی حقوق مدنی و اقتصادی افراد تاثیرگذار بوده اند.

فرد نیز که جزو حقوق خصوصی بوده امروزه تبدیل به موضوع حقوق بین الملل شده است. در حال حاضر یک فرد برای حقوق بین الملل مهم است و حقوق افراد می تواند در نظم جهانی تاثیرگذار باشد. ماندلا یک فرد بود و حقوق او در نظام جهانی مورد توجه بود. اما بعدها او در مسائل بین المللی نیز بسیار تاثیرگذار بود. آقای خاتمی نه به عنوان یک شخصیت سیاسی بلکه به عنوان یک فرد بسیار تاثیر گذار بود. وی می توانست هم در ایران و هم در جامعه بین المللی بسیار تاثیر گذار باشد که برخی از افراد این ویژگی ها را دارند. بنابر این شاهد هستیم که تک‌تک انسان‌ها در نظام بین الملل تاثیرگذار هستند مانند قتل خاشقچی که به نوبه خود تاثیر زیادی را در فضای سیاسی بین و الملل گذاشت و همین موضوع تبدیل به یک موضوع اصلی در روابط بین المللی شد. که در ادامه واکنش‌های بین‌المللی وسیعی را نسبت به این موضوع شاهد بودیم.

از همین رو اهمیت ارتباط را نیز شاهد هستیم. در گذشته ارتباطات تنها مربوط به دولت ها بود اما امروزه این مسئله به موضوع فردی تبدیل شده است در این بین ممکن است فردی با گوشی موبایل خود بتواند با ارسال فیلم یا عکس دنیا را تحت تاثیر قرار بدهد و یا حتی دنیا را به آشوب بکشاند. به جای اینکه دولت‌ها جریان‌ساز شوند امروزه می بینیم که افراد به نوبه خود می توانند با استفاده از شبکه های اجتماعی متنوع که در اختیار آنهاست جریان ساز شوند که می تواند طیف زیادی از موضوعاتی را چون، تغییرات آب و هوایی و محیط زیست، حقوق بشر، رفاه یا معیشت جهانی، امنیت انسانی، زنان، توسعه پایدار را در بر بگیرد. بنابراین شاهد هستیم که اتفاقات مهم در کشورهای جهان اول محور این موضوعات و یا موضوعات دیگر قرار گرفته است و با آنها دست و پنجه نرم می کنند و ما باید در همین چارچوب و بستر این درگیری ها و معضلات را مورد بررسی قرار دهیم. اتفاقی که امروز در اوکراین سوریه یمن و عراق افتاده است ریشه در همین مسائل دارد یعنی یا یک رویداد یا یک خبر و یا اتفاقی بوده که در شکل گیری این تحولات بسیار موثر بوده است.

برای روشن تر شدن موضوع جنگ روسیه و اوکراین را مثال می زنم که ادعا می شود گسترش ناتو به شرق علل اصلی تهاجم روسیه به خاک اوکراین بوده است. تعبیری که از رسانه های غربی می شنویم این است که روسیه از جانب اوکراین احساس خطر کرده و خواستار آن شده است که کی یف طرفداری از گروه‌های افراطی دست بردارد و از عضویت در ناتو و یا اتحادیه اروپا منصرف شود.

اما موضوع وسیع تر از تحلیل های ارائه شده از جانب غرب و یا روسیه است. اگر به مسائل به طور ریشه ای نگاه کنیم متوجه آن می شویم که روسیه در برهه کنونی به لحاظ اقتصادی فاصله زیادی با غرب پیدا کرده است بدین معنا که فاصله اقتصادی روسیه با کشورهایی چون آلمان و آمریکا و یا چین روز به روز بیشتر می شود اینجا بود که روسیه می توانست تنها اتکایش به ابزار نظامی باشد. در واقع روسیه با اتکا به ابزار نظامی به دنبال به دست آوردن امتیاز اقتصادی است. بر خلاف آنچه که ادعا می‌شود ولادیمیر پوتین رئیس جمهوری روسیه به دنبال گسترش قلمرو و خاک خود و تصاحب اوکراین است در صدد به دست آوردن امتیاز بزرگ اقتصادی است. پوتین تصور داشت که با آغاز حمله نظامی به خاک اوکراین این عملیات ظرف یک ماه به پایان خواهد رسید چرا که وی بر این باور بود که با اهرم فشار خود در غرب امتیازات اقتصادی لازم را به دست آورده و بحران ظرف یک ماه و یا حتی کمتر به پایان خواهد رسید اما برخلاف تصوری که رئیس‌جمهوری روسیه داشت غربی و در برابر خواسته های او مقاومت کردند روس ها خیال کردند که در برهه کنونی نیز وقایع دهه ۸۰ رخ می دهد که طی آن با گرفتن امتیازاتی شرق اروپا را ترک می کنند. بنابراین شاهد بودیم که پوتین نه تنها امتیاز اقتصادی را به دست نیاورد بلکه به طور تدریجی مزیت نظامی خود را نیز از دست می دهد. در حال حاضر روسیه درگیر یک جنگ فرسایشی شده است که به طور تدریجی می‌تواند برتری نظامی روسیه را در سطح جهان زیر سوال ببرد.

در حال حاضر که روسیه به اهداف خود در اوکراین دست پیدا نکرده است فکر می کنید قدم بعدی آنها چه باشد؟ آیا نگاه آنها به ایران تغییر خواهد کرد؟ به نظر شما آیا ایران می تواند یکی از راه های گریز روسیه در جنگ اوکراین برای تنفس باشد؟ اگر چنین است آیا ایران می تواند امتیازی از این موضوع بدست آورد؟

روسیه قطعاً به این نتیجه رسیده است که ورود به جنگ اوکراین اشتباه بوده است اما هرگونه عقب نشینی از این جنگ بدون کسب هیچ دستاوردی میتواند برای روسیه حکم مرگ یا خودکشی را داشته باشد. بنابراین به نظر می‌رسد روسیه در آینده‌ای نزدیک به امتیازات حداقلی راضی شود و به شرق اوکراین بسنده کند و به جنگ همه جانبه و وسیع علیه اوکراین پایان دهد. البته فراموش نکنیم به دلیل اشتباه فاحش ای که پوتین مرتکب شد غربی‌ها به این سادگی ها حاضر به خاتمه جنگ نیستند و مایل به ادامه دار شدن بحران هستند چرا که ادامه بحران به ضرر آمریکا نیست و این اروپایی ها هستند که متضرر اصلی به شمار می روند. در نتیجه ادامه دار شدن بحران جنگ اوکراین آمریکا روسیه را به لحاظ اقتصادی ضعیف تر می کند و در آن سو اروپایی ها که رقیب اقتصادی امریکا به شمار می روند به ایالات‌متحده وابسته تر خواهند شد. به عبارت ساده‌تر ادامه جنگ اوکراین نظام سلطه را قوی تر و تک قطبی تر می کند. تا پیش از جنگ اوکراین جهان به سمت اتحادیه اروپایی با آلمان قدرتمندتر و از آن طرف ژاپن و چین قوی تر می رفت اما بحران کنونی می تواند فرصت تازه را در اختیار ایالات متحده قرار دهد. هر زمان که ماشین جنگی آمریکا کار کرده این کشور قدرتمندتر شده است. همانطور که پس از جنگ جهانی دوم قدرتمندتر شد. همانطور که می دانیم اینترنت و ایمیل را آمریکا اختراع کرده است. ارتش این کشور مولد ثروت و سرمایه است و به این اندازه موثر است.

در پاسخ به بخش دوم سوال اینکه آیا روسیه نیازمند به ایران است باید پرسید که وقتی که فردی خود فقیر است برای گرفتن کمک از فرد فقیرتر کمک می گیرد؟ یا متوسل به آن کسی می شوید که قدرت بیشتری دارد؟ اگر سوال این باشد که روسیه به چین نیازمند است پاسخ بنده مثبت است. در خصوص ترکیه نیز به همین شکل است. توسل روس ها به چین و ترکیه بسیار بیشتر از ایران است. ایران همواره به عنوان یک ابزار و یا آچار از سوی روسیه دیده شده و هیچگاه به عنوان هدف و یا منبع برای سرمایه گذاری دیده نشده است. یعنی ایران همواره نقش، پل، واسطه و آچار را برای روسیه داشته ایم و نه هدف. این در حالی است که بازار و اقتصاد چین برای روس ها مهم است و در آن سو ترکیه نیز به لحاظ راهبردی برای روسیه مهم به شمار می رود. فراموش نکنیم که ترکیه در سالهای اخیر یک بار هواپیمای جنگی سوخوی روسیه را سرنگون کرده اند اما روس ها با ترک ها به تفاهم رسیدند. این امر دول دلیل دارد: یکی اینکه سیاست خارجی ترکیه پویا است و درک بالایی از منافع ملی دارد و دوم اینکه روسیه نیز می داند که وزن ترکیه در نظام بین الملل تا چه بالاست. ایران کشوری است که نه وزن بین المللی دارد و نه کشوری به شمار می رود که از قدرت اقتصادی بالایی برخوردار باشد.

سوال را از این جنبه های کاربردی مطرح کردم اینکه آیا روسیه به ایران به عنوان پل نگاه می کند برای مثال کریدوری مانند شمال جنوب که می تواند برای روسیه بااهمیت باشد...

بله در حال حاضر نیز همین اقدام صورت می گیرد و حتی گفته می شود که نفت روسیه از طریق ایران به فروش می رسد. این به دلیل تجربه ای است که ایران در تحریم داشته است و مسکو از این تجارب استفاده می کند. اما موضوع اینجاست که پوتین به تحریم ها مانند ایران نگاه نمی کند. آقای رئیسی به تحریم ها به گونه ای نگاه می کند که مردم در حال حاضر و در آینده با آن زندگی می کنند و کنار می آیند. این در حالیست که روس ها به تحریم به عنوان یک سم نگاه می کنند و دنبال آن هستند تا به طور کلی آن را از بین ببرند. آنها کار آمریکا را در تحریم روسیه کاملا نامشروع و غلط می دانند و با آن مبارزه می کنند. اما ایران تحریم ها را نعمت می داند. بنابراین نوع نگاه به ایران در این مساله نگاهی کوتاه مدت است. در مقطعی که روسیه به تفاهم به قدرت های بزرگ برسد ایران را رها خواهد کرد و دیگر ایران برایشان فایده ای ندارد. برای اینکه ۴۰ درصد زیر قیمت بازار نفت خود را به فروش می رساند و در آینده نمی خواهند به این وضعیت ادامه دهند.

در پاسخ به اینکه آیا ایران بهره ای از روابط با روسیه در این مقطع برده است باید گفت خیر. بلکه برعکس متضرر شده است. ایران می توانست از بحران روسیه و اوکراین بهره مند شود در حالی که بزرگترین بازنده این بحران بوده است. اول آنکه ایران نفت خود را با ۱۰ یا ۱۵ درصد پایین تر از بازار جهانی در بازار خاکستری به فروش می رساند. امروز در بازار سیاه رقیبی به نام روسیه پیدا کرده است که نفت را ۴۰ درصد زیر قیمت می فروشد. بنابراین سوال این است که کدام طرف حاضر است نفت را با ۲۵ تا ۳۰ درصد گرانتر از روسیه بخرد!؟

برگردیم به منابع انرژی که برای اروپا صادر می شود که در اینجا نیز کشورهای رقیب ایران یعنی عربستان و امارات برنده هستند بنابراین ایران به صورت فاجعه آمیز امتیازهایی را که می توانست به دست بیاورد تبدیل به ضد امتیاز کرده است و فرصت هایی را که برای خودش مهیا شده بود دو دستی به رقبایش تقدیم کرد. ایران به جای اینکه در بحران اوکراین و روسیه قوی‌تر شود ضعیف تر شده و همچنین امتیاز و مزیت نسبی خود را از دست داده است.

برگردیم به صحبتهای اولیه جایی که روسیه حمله را آغاز کرد. وقتی صحبت از حمله می شود آیا روسیه از زور استفاده کرده است یا خیر که پاسخ مثبت است. آیا توسل به زور در حقوق بین الملل و روابط بین الملل مشروع است؟ پاسخ منفی است آیا ایران این تجاوز را محکوم کرد؟ خیر. در حالی که ایران خود قربانی توسل به زور بود عراق، آمریکا، رژیم صهیونیستی هر کدام در برهه‌هایی از زور علیه ایران استفاده کردند جنگ آمریکا اقتصادی بود جنگ عراق نظامی و جنگ رژیم صهیونیستی علیه ایران به شکل نقطه زنی و عملیات تروریستی بود. به جای اینکه ایران تجاوز نظامی روسیه به خاک اوکراین را محکوم کند رئیس جمهور ایران به صراحت اعلام کرد که ایران نگرانی های روسیه را درک میکند. بنابراین شاهد آن هستیم که ایران از ابتدا سیاست گذاری غلطی را در پیش گرفته و ریل ها را به اشتباه چیده است. اگر این ریل گذاری به شکل درستی صورت گرفته بود ایران می بایست از بحران اوکراین و روسیه امتیازاتی را به دست می آورد. این که با ضرر نفت خود را به فروش برساند.

به همین دلیل است که میگوییم کاسبان بین المللی تحریم یک جریان مخوف است؛ باندهایی هستند که شاید وابسته به سازمان های جاسوسی باشند. به این دلیل عنوان می کنم که تحولات به ضرر ملت ایران رقم میخورد. در گذشته عنوان میکردم که در اطلاعات سپاه ممکن است جاسوسان سیا وجود داشته باشند که در آن برهه به تمسخر می گرفتند و اعلام می‌کردند که جاسوس آقای سید امامی است. سپس دیدیم که موساد در ۵۰ کیلومتری تهران محسن فخری زاده دانشمند کشورمان را به شهادت میرساند که این نشان دهنده حفره های جدید امنیتی در دستگاه های اطلاعاتی و امنیتی کشور است به همین شکل در جریان اقتصاد کشور نیز حفره های بزرگ اقتصادی وجود دارد که در آن کاسبان بین المللی تحریم حضور قوی دارند همین دسته هستند که اجازه نمیدهند ایران به پیمان های برجام و اف ای تی اف به پیوندد همین تیم و گروه ها هستند که اجازه نمی دهند سیاست خارجی ایران توسل به زور را نیز محکوم کند.

شاید این موضوع مطرح شود که روسیه کشور ابرقدرت و بزرگ و همسایه نزدیک ایران است اما باید توجه داشته باشیم که در سیاست خارجی کشوری مانند ترکیه ابتدا و اول از همه توسل به زور را محکوم می کند و امتیازات بزرگی را از کشوری که آن را محکوم کرده است یعنی روسیه به دست می‌آورد. یعنی از طرفی شما اصول ابتدایی حقوق بین الملل را رعایت می کنید و در کنار آن مانند ماکیاولی به احقاق حقوق ملت خود می پردازید. اما ایران بدین گونه عمل نکرد و هیچ گونه امتیاز ما به ازای حمایت های خود را دریافت نکرده است. در مقطعی روسیه به صراحت اعلام کرد که مخالف احیای توافق برجام است چرا که در این صورت فروش نفت این کشور با مشکلاتی مواجه خواهد شد و در همین حین فردی مانند آقای میخائیل اولیانوف واسطه ایران برای مذاکره با غرب می شود پرسش اصلی این است که آیا وی می تواند منافع ایران را تامین کند این همان نوع از حفره هایی است که در مسائل اقتصادی، سیاسی و امنیتی با آن مواجه هستیم. هرگاه سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران از منافع ملت ایران فاصله گرفت آنگاه بدانید که حفره هایی وجود دارد دیگر در این صورت تفاوتی ندارد که نگاه به شرق است یا غرب. معتقدم آنهایی که شیفته ملت خود هستند هیچگاه نه شیفته کشورهای غر بی مانند آمریکا و اروپا و نه شیفته شرق یعنی چین و روسیه خواهند شد. تقدم نگاه بر این مبنا باشد دیگر فرقی نمی کند که آن طرف میز مذاکره چه کشوری باشد مهم این است که آن طرف میز بتواند منافع ملت و کشور را تامین کند. ایران بایستی از توهم دوست دائمی و دشمن دائمی خارج شودکه متاسفانه دچار چنین توهمی است. به این دلیل که فکر می‌کند برخی کشورها دوست دائمی و برخی دیگر دشمن دائمی هستند.

با توجه به مسائلی که عنوان کردید سوال مهمی که پیش می آید این است که آیا ما اساسا در داخل کشور با توجه به نگاه های امنیتی، چیزی به عنوان منافع ملی وجود دارد و اصلا تعریفی برای آن داریم؟ در غرب و به ویژه آمریکا نیز توجه بیشتری به امنیت ملی می شود و در مجموع هر گاه مقصود رسیدن به رای دو حزبی و ایجاد اتحاد در کشور باشد به امنیت ملی توجه بیشتری می شود...

در عمل چنین قیاسی اشتباه است و تعیین منافع ملی در آمریکا بر عهده دولت نیست چرا که منافع ملی را در اقتصاد کشور و شرکت های خصوصی تعیین میکنند و در این مسیر شرکت های خصوصی هستند که مسیر زندگی مردم را تعیین میکنند بدین معنا که بخش خصوصی وضعیت رفاه و شغل مسکن و درآمد مردم آمریکا را تعیین می کند بنابراین این حیطه از حوزه دولت خارج شده و تنها وظیفه دولت در تامین امنیت مردم شده است. ممکن است حزبی در سیاست های کلان تاثیرگذار باشد اما همین سیاست های کلان به امنیت ملی برمیگردد مثلا مسائلی چون رابطه با چین. یعنی رابطه با چین تا چه حدی باشد که بخشی خصوصی و کارخانه های کشور دچار آسیب نشوند. اظهارات ترامپ نیز در همین چارچوب تفسیر می شود. ترامپ در اقتصاد مداخله نکرد بلکه در روابط خارجی آمریکا با چین تجدیدنظر کرد. در اینکه تعرفه به چه شکلی باشد و تا چه اندازه ای واردات صورت بگیرد. در واقع اقدام ترامپ در مبارزه با جهانی شدن تعریف می شود. وی در این صدد بود تا زمینه ورود دولت به اقتصاد را تا بخشی در پیش بگیرد. اما اساس کار در حوزه روابط خارجی و امنیت آمریکا بود.

این در حالی است که در ایران، نظام سیاسی در امنیت، اقتصاد، خودرو، مسکن و غیره ورود پیدا می کند. بنابراین مسئولیت تعریف منافع ملی و تامین آن بر عهده حاکمیت است. بنابراین در این قسمت نمیتوانیم تقصیرها را بگردان بخش خصوصی و عدم کارکرد صحیح آن بدانیم در ایالات متحده آمریکا به چه دلیل معادن تعطیل شد به این دلیل که به بررسی های صورت گرفته به این نتیجه رسیدند که در صورت ادامه این روند به محیط زیست آسیب وارد خواهد شد و در ادامه سرمایه گذاری ها در حوزه های دیگر صورت گرفت در بخش های دیگر از جمله کارخانه‌های خودروسازی نیز بخش خصوصی تصمیم گرفت دولت وارد عمل شد مدت ایران دولت در همه امور حضور دارد. با پیروزی انقلاب اسلامی منافع در امت اسلامی تعریف شد و آن چیزی که کمرنگ شد مرز بودبدین شکل که ما مرز را تعطیل کردیم و اینگونه قلمداد شد که ایران در قبال حمله اسرائیل به مردم فلسطین مسئول است و یا اینکه ایران در قبال گرسنگی مردم سودان مسئول است و یا اینکه ایران نسبت به شیعیان جهان مسئولیت سنگینی دارد. به همین دلیل در اساسنامه وزارت امور خارجه در آغاز انقلاب بخشی به عنوان حمایت از جنبش های آزادی بخش شکل گرفت پرسش اینجاست که در کدام وزارت خارجه اداره ای تشکیل می‌شود که در آن از نیروهایی که علیه دولت می جنگند حمایت می شود. وجود چنین اقداماتی منافع ملی را زیر سوال ببرد و منافع اسلامی را پررنگ تر کرد. می توان گفت از زمان آقای خاتمی بود که ادبیات سیاسی ایران با منافع ملی آشتی پیدا کرد تا قبل از دوم خرداد ما نمی‌توانستیم صحبتی از منافع ملی داشته باشیم اما در این دوره از شعار هایی مانند جنگ جنگ تا پیروزی به سمت گفتگوی تمدن ها رفتیم و به این باور رسیدیم که با گفتگو می توانیم نگاه خود را در دنیا حاکم کنیم به همین دلیل بود که در قطعنامه پیشنهادی ایران برای گفتگو تقریباً همه کشورها رای مثبت دادند و تنها نماینده اسرائیل بود که مخالفت کرد. بنابراین ما در آن برهه تعریفی از منافع ملی نداشتیم.


با این وجود آیا در حال حاضر تعریفی از منافع ملی داریم؟

در جامعه مدنی ایران و در رسانه ها چنین تعریفی وجود دارد اما در ادبیات حاکمان ایران چنین ادبیاتی وجود ندارد. همه نامزدها در دوران رقابت های انتخاباتی ریاست جمهوری تاکید بر آن داشتند که به دنبال تحقق منافع ملی کشور هستند اما وقتی از آنها سوال شود که مولفه های منافع ملی چیست شاید نتوانند به آن پاسخ دقیقی بدهند.

در موضوع قانون اساسی بارها بحث کمک به جنبش های اسلامی و آزادی خواه مطرح شده است و ایران را موظف به این امر کرده است…

موظف نکرده است اما در قانون اساسی قاعده نفی سبیل را آورده است قاعده درست و قرآنی است این بدان معناست که سلطه گران حق تصمیم گیری برای شما را ندارند. در اینجا معنا و مفهوم سلطه نیز مشخص است اما برخی هنوز فکر می‌کنند که معنای سلطه این است که کشوری کشور دیگر را اشغال کند اما این در حالی است که وقتی اقتصادش در چنگ کشورهای دیگر باشند شما اشغال شده محسوب میشوید.

هدف اصلی آن است که بتوانیم در اقتصاد جهانی نقش ایفا کرده و نفس بکشیم همان کاری که چین موفق به انجام شد و خود را به اقتصاد جهانی گره زد. در قانون اساسی ایران روابط با کشورهای همسایه و مسلمان یک اصل به حساب می آید و در مراحل بعدی روابط با سایر کشورها و در نهایت روابط با کشورهای غیر مخاصم. درجه بندی در قانون اساسی بر مبنای این سه اصل است و اگر بخواهیم با کشورهای اروپایی روابط داشته باشیم در درجه سوم قرار میگیرد. یعنی کشورهایی مانند عراق و افغانستان در درجه یک یا اول قرار می گیرند؛ کشورهای مانند روسیه و آمریکای لاتین و کشورهای آفریقایی در درجه دوم قرار می گیرند. اما نکته اصلی اینجاست که زمانی قانون اساسی نوشته شد که جمهوری اسلامی ایران با نظام دوقطبی مواجه بود، یعنی با یک نظام سیاسی سوسیالیسم و کاپیتالیسم روبرو بود اما در حال حاضر ما با اقتصاد جهانی و ارتباط جهانی روبرو هستیم بنابراین تفسیر قانون اساسی باید در شورای نگهبان بررسی شود اما شورای نگهبان برای بررسی مجدد همان تفسیری خواهد داشت که در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی وجود داشت و اینجاست که تاکید می کنم ایران به یک تحول در تفکر مدیران سیاسی نیازمند است. برای این امر تغییر در قانون اساسی در بخش های نیاز است همین قانون اساسی که صحبت از آن میکنیم اجازه سرمایه گذاری خارجی را نمی دهد مگر آن که ۵۱درصد از سرمایه گذاری به نفع ایران باشد که در این شرایط کدام سرمایه گذاری حاضر به سرمایه گذاری می شود؟ این در حالی است که بسیاری از کشورهای دنیا چنین معادلاتی را تغییر دادند و به همین دلیل است که شرکت معتبر خودروسازی مانند بی ام دبلیو در چین دست به تولید میزند. کشوری همچون چین برای اینکه به عضویت سازمان تجارت جهانی درآید چیزی حدود ۵ هزار قانون را تغییر داد. این در حالی است که در ایران هیچ گاه به این فکر نیافتادیم که ایران باید روزی عضو سازمان تجارت جهانی شود. درست در زمانی که ایران نیازمند عضویت در سازمان تجارت جهانی و گره خوردن به اقتصاد جهانی بود عده‌ای به مقام معظم رهبری پیشنهاد اقتصاد مقاومتی را دادند و نتیجه چنین امری چیزی جز کارخانه ورشکسته ایران خودرو و صنایع خانگی ناکارآمد و گران مونتاژی چین و نمونه های دیگر شکست خورده نشد. بهترین راهکار برای ایران چیزی جز اقتصاد رقابتی نیست نه اقتصاد مقاومتی. اقتصاد رقابتی موفق به معنای ساخت کالایی است که در آن هزینه تولید از هزینه جهانی کمتر باشد یعنی اقتصادی که در آن ایران به یک الگوی موفق تبدیل شد. شاید در ایران نیروی کار گران باشد اما ظرفیت های اقتصادی بسیار بالا و ارزان است. اولین اصل در اقتصاد جهانی حذف تعرفه و دامپینگ است که در حال حاضر ایران هر دوی آن را انجام میدهد. در دامپینگ ایران با هزینه های کمتر از تولید به روسیه، عراق و سوریه سمند صادر می کند که مسئله ای بر ضد اقتصاد است. در بخش واردات خودرو نیز ایران تعرفه می‌گیرد و این بدان معناست که ایران به طور مصنوعی از صنعت خودرو خود حمایت می کند.

در سال ۱۳۷۶ یکی از مجلات دولتی ماهی ۲۰ میلیون بودجه به همراه دو خودرو داشت که برای چاپ یک فصلنامه هزینه های سنگینی خرج می شد. در آن زمان بنده شاید یکی از اولین کسانی بودم که به عنوان بخش خصوصی اولین مجله حقوق و روابط بین الملل یعنی فصلنامه مطالعات بین المللی را منتشر می کردیم و خبری از بودجه دولتی و دفتر هم نبود. در آن زمان با بهترین اساتید مجرب و با تجربه دنیا همکاری داشتیم و نزدیک به هزار نسخه از آن مجله به فروش می رسید و در کشورهای دیگر نیز چنین روند مشترکی داشتیم. اما سوال این است که با این شرایط آیا می شد این مجله با دستگاه دولتی که از تمام امکانات برخوردار است رقابت کرد؟ وقتی دوران آقای خاتمی به اتمام رسید و آقای احمدی نژاد روی کار آمدند دیگر این مجله مشتری نداشت و در ادامه حتی وضعیت بدتر شد. چرا که رقابت جهانی ما در داخل با حمایت از مجلات دولتی روبه رو شد و ما کم کم توان افتصادی رقابت با آنها را از دست دادیم. وزارت علوم مجوز علمی پژوهشی به مجلات داد و اساتید و دانشجویان را مجبور به ارائه مقاله کرد تا بتوانند فارغ التحصیل شوند یا اینکه پایه و یا رتبه دریافت کنند. اکثر آنها هم مجلات دولتی یا دانشگا ه ها یا انجمن های علمی بودند که هم بودجه دولتی داشته و دارند و هم امکانات جا و دفتر و نیروی انسانی و غیره. اما با این حمایت های دولتی بخش خصوصی حذف می شود و مجموعه عوامل به جایی رسید که نتیجه ای در کار نباشد. تنها در این حوزه هم نبود بلکه در حوزه های دیگر چون، نساجی، دام، کفش و غیره نیز ادامه پیدا کرد.

بخش خصوصی می داند که روند را چگونه مدیریت کند و برای مشکلات راهکار پیدا کند. اما وقتی دولتی می شود نگاه ها و انتظارها به سمت حمایت دولت می رود تا از بحران عبور شود و سوددهی حاصل شود. اما آیا با گذشت سالها سوددهی در کار بوده است!؟ خروجی آن تنها فقیرتر شدن مردم بود که مجبور شدند جان خود را با استفاده از خودروهایی چون پراید و سمند به خطر بیندازند. در آمریکا همه نوع کالایی وارد می شود و شما می توانید همه نوع کالایی را از جمله نوع چینی آن وارد کنید. اما تنها در یک موضوع است که واردات نمی تواند انجام شود و آن خودرو است. آمریکایی ها معتقدند که نمی توان جان شهروندان را به خطر انداخت. بسیاری از خودروها از جمله رنو نتوانسته اند استانداردهای لازم آمریکا را برای واردات به دست آورند! یعنی رنوی فرانسه حق صادرات به آمریکا را ندارد. رنو امیدوار است که تا سال ۲۰۲۵ بتواند استاندارد لازم آمریکا را به دست آورد. اینها تفاوت هایی است که باید بدان توجه کرد. اینجاست که شرکت تویوتا توانست خود را با استانداردهای جهانی هماهنگ کند و همین مساله سبب شد تا ژاپن امروزه یک کشور موفق در حوزه اقتصاد باشد.

با توجه به اینکه در گام دوم انقلاب اسلامی هستیم آیا به نظر شما این انقلاب مرز دارد؟ این مرز می تواند از سین کیانگ تا مدیترانه و لبنان یا فلسطین باشد یا اینکه تا ونزوئلا نیز برود. می توان گفت که ونزوئلا نیز در جبهه انقلاب قرار دارد و آمریکاستیزی نیز از وجوه مشترک ایران و ونزوئلا به شمار می رود. سوال اصلی این است که با نگاه های ایدئولوژیک منافع ملی در کجا تعریف می شود و بر این اساس آیا می توانیم به توسعه برسیم؟

بستگی به این دارد که کدام پارادایم را در نظر داشته باشیم. اگر پارادایم ما دانش سیاست و روابط بین الملل است باید دست از نگاه ایدئولوژیک برداریم مگر اینکه ایدئولوژی در خدمت منافع ملی ایران باشد. در برخی کشورهای اروپایی مانند فرانسه نگاه ایدئولوژیک مانند انقلاب کبیر وجود داشته است. حتی امروز آنها در حال صدور ارزش های جامعه خود هستند. اما آنها را در خدمت منافع ملی گرفته اند. نه اینکه منافع ملی را در خدمت ایدئولوژی بگیرند. خطای اصلی نیز در همین جاست. در ایران حکمرانان ما به جای اینکه از ایدئولوژی به منظور به خدمت گرفتن منافع ملی استفاده کنند، منافع ملی را در خدمت ایدئولوژیک قرار می دهند. این مساله از منظر دانش سیاست اشتباه است. آیا ما با فلسطین و اسرائیل مرز مشترک داریم!؟ خیر. تهدیدی که اسرائیل می تواند برای مصر، فلسطین، سوریه و اردن داشته باشد به مراتب از تهدیدها علیه ایران بیشتر است. در چنین شرایطی اگر ایران و یا مثلا مصر از مردم فلسطین حمایت کنند بیشتر ایران متضرر می شود یا مصر؟ قطعا مصر بیشتر در معرض تهدید قرار دارد. بنابراین معتقدم که ایدئولوژی به خدمت منافع ملی می آید. یعنی شما با کشوری فاصله دارید و کمک اقتصادی هم صورت نمی گیرد اما از ابزاری به نام اخلاق و حقوق بین الملل و ایدئولوژی استفاده می کنید و کشور دیگری را محکوم می کنید. ما به ازا این است که نفوذ در بین فلسطینیان نیز افزایش می یابد. سیاست اگر بر این مبنا باشد خیلی خوب است چه بسا از آن طرفی که محکوم می شود امتیازاتی دریافت می کنید که به آن به خدمت گرفتن ایدئولوژی می گویند. اما در حال حاضر روند معکوس آن در جریان است و منافع ملی در خدمت ایدئولوژی قرار گرفته است.

حکمرانان کشور چنین تفکری ندارند و اصلاً به دولت مدرن فکر نمی کنند ضمن اینکه در ذهن آنها چیزی به نام جغرافیا نیز وجود ندارد اگر چنین بود گفته نمی شد که باید در سوریه با صرف هزینه های زیاد با داعش می جنگیدیم تا مانع از ورود آنها به مرزهای کشور شویم . یعنی برای مهارت داعش باید به مرزهای کشور و امنیت و اقتصاد کشور توجه می شد. این مسائل همان تفاوتهای بینشی و همان مسائل اصلی است که مشخص می‌کند باید بر پایه دانش سیاست باشیم یا اینکه بر مبنای یافته های ذهنی خود عمل کنیم.

با توجه به مواردی که اشاره کردید نسبت توسعه و سیاست خارجی را در کشور چگونه ارزیابی می کنید؟

این تجربه را در دوره آقای هاشمی به دست آوردیم و به این نتیجه رسیدیم که بدون داشتن یک روابط خارجی خوب کشور نمی تواند به توسعه مطلوب دست یابد بنابراین شروع روابط خارجی خوب با کشورها از زمان آقای هاشمی آغاز شد اما مشکل اینجا بود که آقای هاشمی با همان تفکر ایدئولوژیکی که از آن صحبت کردیم رو برو بود. نمونه آن را میتوان در اقدامات ایذایی در آلمان دید. با کشوری چون آلمان که کار اقتصادی انجام می دادیم مشکلاتی به وجود می آید و این اتفاقات به ضرر ایران تمام شد و حتی اگر آقای هاشمی هم نبود اتفاقات بزرگ در این مسائل رخ میداد. سیاست خارجی ما به ویژه در دوره آقای خاتمی بهینه شد و توسعه کشور به سمت پس رفت حرکت نکرد. در آن دوره سفرای خارجی به داخل کشور بازگشتند و حتی خانم مادلین آلبرایت نیز از ایران عذرخواهی کرد. در دوره آقای احمدی نژاد اگرپیشرفتی شده زمینه در گذشته داشته است. ما افزایش قیمت نفت نداشتیم وادامه روند منجر به زمین خوردن دولت می شد آقای احمدی نژاد مدیون سیاست خارجی دولت قبلی است. برای توسعه در زمینه هایی چون پرداخت یارانه ها، معیشت و غیره مدیون سه چیز است: ۱ـ صندوق ارزی ثروتمند که حاصل دوران آقای خاتمی بود؛ ۲ـ افزایش شدید و ناگهانی قیمت نفت؛ ۳ـ صبر و تحمل کشورها در سال‌های اولیه ریاست جمهوری او که سیاست صبر و تماشا را انتخاب کردند نه سیاست مداخله. یعنی در سال‌های اولیه کشورهای غربی شروع به تحریم و برخورد با ایران نکردند بلکه پس از سال ۱۳۹۰ بود که تحریم ها و قطعنامه ۱۹۲۹ علیه ایران به تصویب رسید یعنی آقای روحانی در برهه ای مسئولیت را به عهده گرفت که ماشین تحریم ها مستحکم شده بود.

اصولگراها بر این باورند که با روی کار آمدن آنان را در مسند ریاست جمهوری با اتخاذ سیاست های تهاجمی قیمت نفت بالا خواهد رفت و آن را به حساب رویکردها و عملکردهای خود تلقی می کنند. آنها معتقدند که جناح رقیب با استفاده از رویکرد اعتدالی خود سبب کاهش قیمت نفت میشود نظر شما در این باره چیست؟ با توجه به اینکه اخیرا نیز خبری جعلی در این باره از قول جان کری منتشر شد و ایران را متضرر اصلی برجام معرفی کرد...

در این دوره کنونی نیز از عواملی که سبب ساز افزایش قیمت نفت شد انکار می شود و با جعل یک اتفاق در صدد آن هستند تا فواید یک رخداد را به نفع جریان سیاسی تمام کنند اما از آن ملت ایران بسیار روشن و فعال است و پرسشی که مطرح می‌شود این است که آیا با افزایش قیمت نفت ایران می تواند نفت خود را به درستی به فروش برساند در شرایطی که برخی از گروه ها تحریم را نعمت می دانند نمی توان وضعیت خوب و مناسبی از فروش نفت داشت. ما می‌دانیم که در دوره آقای احمدی نژاد نفت به قیمت مناسبی فروخته شد و مبالغ آن به صورت یارانه به مردم پرداخت شد اما نتیجه آن فرد در شدن سفره مردم ایران بود اگر چنین چیزی هم وجود می داشت حاصل آن روابط بهینه و مطلوب ای بود که در دوره گذشته روی آن به صورت اصولی کار شده بود هدف بنده حمایت از شخص آقای خاتمی نیست بلکه بنده از نتیجه کار تعریف می کنم چه خروجی مفیدی داشته و نفر بعدی توان از دست از نتایج آن بهره برداری کند. نتیجه رویکردهای آقای احمدی نژاد قهر سیاسی با کشورهای دنیا بود مسئله‌ای که ایران را در تحریم شدید قرار داد و مسائل معیشتی مردم به شدت تحت تاثیر قرار گرفت در همین راستا اگر آقای احمدی نژاد چهار سال دیگر رئیس جمهور میشد قطعاً با اقتصادی مرده مواجه بودیم و به نظرم آقای احمدی نژاد نتیجه این سیاست های زیان بار را به درستی فهمید بنده معتقدم که آقای احمدی نژاد فردی بود که به درستی اشتباه خود را درک کرد که اگر درک نمی کرد تن به روابط خوب با کشورها در اواخر دوران ریاست جمهوری خود نمی داد. سوال اینجاست که به چه دلیل مذاکرات عمان در حال شکل گیری بود و یا اینکه تجدید نظر در روابط خارجی در دستور کار بود. مسئله مهمی که باید به آن اشاره کنم این است که میدان سیاست ایران به دلیل اینکه بر پایه منافع ملی شکل نگرفته است با اتهام زنی های ایدئولوژیک رقیب را از صحنه به دور میکند یعنی این موضوع بررسی نمی شود که کدام یک از برنامه های نامزدهای ریاست جمهوری برای مردم ایران و منافع کشور می تواند مفید واقع شود و متاسفانه به این مسئله توجه می شود که کدام یک از شعارها می تواند رقیب را از عرصه رقابت به دور کند و وقتی نگاه ها بر همین اساس از باشد مردم روز به روز زندگی خود را فقیران تر می بینند.

به نظر شما سیاست های غرب تا چه حد باعث شده که ایران به سمت روسیه و چین برود؟ به خصوص موضوع شکست برجام که یکی از عوامل مهم بوده است...

اساس شکست اقتصاد ایران را باید در سیاست های نادرست غرب بررسی کرد. با وجود کارشکنی ها در داخل، بزرگترین مقصر شکست برجام آمریکا و شخص ترامپ بود که همانند اکسیژن برای این گروه ها در داخل عمل کردند. اگرچه گروه های داخلی مانع از حصول قراردادهای نفتی، سرمایه گذاری شرکت های بزرگ آمریکایی در ایران شدند اما محرک اصلی دونالد ترامپ محسوب می شد. طرفی که توانست جریان های مخالف روابط حسنه با ایران را تقویت کند اتحادیه اروپا بود. اروپایی ها در مقاطع حساس به جای استقبال و قدردانی از تعامل و همکاری های سازنده ایران با نظام جهانی، فعالیت های ایران را زیر سوال بردند. بانی چنین رویکرد غیرسازنده ای جورج بوش بوده است. جمهوری اسلامی ایران نهایت همکاری خود را با نظام بین الملل برای مبارزه با تروریسم و گروه هایی چون القاعده نشان داد. دولت و وزارت خارجه ایران عملیات ۱۱ سپتامبر را محکوم کرد و همانطور که گفته می شود اجازه داد هواپیماهای آمریکایی از مرز ایران برای دور زدن استفاده کنند. اما جورج بوش رئیس جمهور وقت آمریکا ایران را در کنار کره شمالی، عراق و سوریه در محور شرارت قرار داد. آیا این اقدامات آمریکا و تایید کردن اروپا خطا نیست؟

در مسائل هسته ای نیز به همین شکل بود و ایران نهایت همکاری را انجام داد و وارد پیمان های چون سعدآباد و برلین شدیم اما آمریکایی ها نپذیرفتند. حتی رئیس وقت آژانس محمد البرادعی نیز به صراحت اعلام کرد که حق با ایران است و باید اختلافات با آمریکا حل شود. در همکاری با آژانس ایران اجازه نصب دوربین ها را داد و پلمپ تاسیسات را داد. اما اینجاست که مردم ایران به آقای احمدی نژاد رای می دهند چرا که او کار درست را انجام داد و فک پلمپ کرد. به این دلیل که ایران به تمامی تعهدات خود عمل می کند و نه تنها امتیازی نمی گیرد بلکه در محور شرارت نیز قرار می گیرد! حتی اگر آقای هاشمی رفسنجانی نیز رئیس جمهور می شد باید فک پلمپ در آن زمان صورت می گرفت. اقدامات و بهانه های غرب به خوبی نشان داد که هدف اصلی آنان تغییر رژیم در ایران است و این مساله خطای بزرگ غرب است. به دلیل وجود همین مسائل است که خطاهای غرب در پاسخ به صداقت ایران را نمی‌توان نادیده گرفت. کشورهای غربی باید به این درک مهم برسند که راهی جز همکاری با ایران به عنوان یک نظام سیاسی مستقل و پایدار وجود ندارد. ۴۳ سال است که اپوزیسیون با ادعاهای واهی از سقوط نظام حرف می زند اما واقعیت وجود نظام سیاسی مستحکم ایران را نشان می دهد که فناپذیر نیست. البته شکی نیست که آسیب هایی به کشور وارد شده است که در این برهه نیز در حال افزایش و جدی تر شدن است. خلاءها زمانی بیشتر می شود که احساس کنیم مشروعیت مردمی در حال از دست رفتن است. همانطور که می دانیم نقطه اتکا امام (ره) مردم بود. این نقطه اتکا در حال کمرنگ شدن است و اعتراضات گوناگون صنفی بیشتر می شود و مشکلات اقتصادی فشار زیادی به مردم وارد می کند. اما غربی ها باید بدانند که تنها راه همکاری با ایران است و اصلاح سیاست ها می تواند منجر به توافق برجام به جای مانع ایجاد کردن شود. وقتی که ترامپ از برجام خارج شد اروپایی ها در تحقق وعده خود در راه اندازی کانال مالی اینستکس ناکام بودند و فقط در حد شعار باقی ماند. بنابراین می توان نتیجه گرفت که مقصر اصلی شکست مذاکرات اروپایی ها و آمریکایی ها هستند. غرب امتیاز مناسبی به ایران پیشنهاد نکرد و در این شرایط ایران نمی تواند بدون دستاورد ملموسی برای امضای توافق انگیزه لازم را داشته باشد. از همین رو شاهد هستیم که معادلات سیاسی داخل در ایران در نظام جهانی درک نمی شود و همین مساله سبب شکست تعاملات با ایران می شود. روند و مسیر اشتباهی که مانع از دستیابی به تعاملات سیاسی مسالمت آمیز بین ایران و نظام جهانی شده است.

ـ نگاه چین به روابط با ایران چیست؟ و در این چارچوب اهمیت روابط پکن و تهران برای ایران چگونه تعریف می شود؟

نگاه کلی نباید معطوف به غرب، چین و یا روسیه باشد چرا که نقطه اتکای اصلی ملت است. پرسش اصلی این است که آیا ایران و چین می توانند به روابط مثبت و سازنده اقتصادی دست یابند؟ پاسخ بنده مثبت است. چین کشوری بزرگ با تجربه های ارزشمند اقتصادی است. اما پرسشی دیگری که مطرح می شود این است که با نگاهی که ایران به مسائل سیاست خارجی دارد آیا چین حاضر به همکاری است؟ چینی ها زمانی حاضر خواهند شد با ایران کار کنند که مزیت نسبی اقتصادی داشته باشیم. به این دلیل که چین در حوزه سیاسی نیازمند ایران نیست و قدرت وتوی خود را در شورای امنیت دارد. حتی می توان گفت که ایران را به عنوان یک تهدید در منطقه سین کیانگ و غیره می بیند. به دلیل وجود مسلمانان در این منطقه و نگاه ایدئولوژیک اسلامی ایران پرسش اینگونه مطرح می شود که چرا اساسا پکن باید نگاه سیاسی به تهران داشته باشد؟ بنابراین تنها موردی که باقی می ماند مساله اقتصاد است و اگر ایران بازار خوب نفت نداشته باشد مزیتی برای چین وجود نخواهد داشت. بنابراین در این موضوع اول باید به اصلاح روابط با دنیا توجه داشته باشیم و سپس روابط با چین را دنبال کنیم. تا روابط مطلوبی با کل نظام جهان نداشته باشیم، روابط مفید بین تهران و پکن حاصل نخواهد شد. وقتی ظرفیتی در حال از دست رفتن است یک حکمرانی جدید می تواند آن را مجددا احیا کند و از همین رو می توانیم جذابیت خود را برای چین نشان دهیم. اما این مساله به ابتکار عمل در روابط دو کشور بر می گردد. برای مثال عرض کنم که روی کار آمدن طالبان می توانست زمینه همکاری مهمی را برای ایران و چین در موضوع افغانستان فراهم کند که ضعف دیپلماسی فرصت ها را از بین برد و از آن فاصله گرفتیم.

تجربه دوره های گذشته و سوابق فروش نفت ایران به چین و اجبار برای دریافت کالا به خوبی وضعیت را نشان می دهد و حتی در دولت قبل نیز مشکل وصول مطالبات از چین را داشتیم.

آیا با از دست رفتن فرصت ها در روابط تهران و پکن، چین ظرفیت ژئوپلتیک و ژئواکونومیک ایران را در طرح کمربند ـ راه را تهی کرده است؟

بله. وقتی از فرصت ها غافل شویم، ظرفیت های ژئوپلتیکی به طور تدریجی ارزش خود را از دست می دهد و وجود رقبا اهمیت موضوع را بیشتر می کند. برای چین رقبایی وجود دارد که آذربایجان نمونه ای از آن است و پکن می تواند با آن همکاری کند و می بینیم که حتی ایران از مسیر سنتی راه ابریشم نیز در حال محروم شدن است. از طرفی چینی ها بسیار محتاطانه عمل می کنند و نگران هستند که مبادا مشمول تحریم های آمریکا شوند.

به طور خلاصه می توان گفت که ما متخصص قتل فرصت ها در نظام بین الملل هستیم. یکی از همین فرصت ها جنگ اوکراین و رابطه با چین و یا برجام بود. یکی از فرصت ها ترامپ بود. نباید اینگونه تفسیر کرد که ترامپ تنها تهدید بوده است. یکسال آخر ریاست جمهوری او برای ایران یک فرصت بود. اینگونه مطرح شد که مذاکره با دولت او اشتباه است اما در روابط بین الملل مذاکره حد و مرزی ندارد. یکی از عواملی که منجر به باخت ترامپ در رقابت های انتخاباتی شد عدم حل موضوع ایران بود. این مساله فرصت خوبی را برای امتیازگیری از دولت ترامپ فراهم می کرد که متاسفانه نگرفتیم. بنابراین شاهد از دست رفتن فرصت ها یکی پس از دیگری هستیم. در قضیه اعدام شیخ نمر نیز از فرصت ها استفاده نکردیم و مساله به تهدید تبدیل شد. اگر اتفاقات حمله به کنسولگری رخ نمی داد ایران می توانست بیشترین امتیاز را از عربستان بگیرد. به جای اینکه از فرصت محکومیت سیاسی و گرفتن امتیاز استفاده کنیم موضوع عربستان به حاشیه رفت و ایران محکوم شد. ایران حتی می توانست با روی کار آمدن دولت آقای رئیسی از فرصت ها استفاده کند و طرح و یا ایده ای را در پیش بگیرد که دولت قبلی آن را ارائه نکرده باشد و از این رو جامعه جهانی را متوجه اهمیت این موضوع کنیم. اما همان مسائلی که در دوران آقای روحانی وجود داشت نیز در حال از دست رفتن است.

۳۱۱۳۱۱

منبع خبر: خبر آنلاین

اخبار مرتبط: آمریکا مقصر اصلی وضعیت موجود است/ خطاهای غرب در پاسخ به صداقت ایران را نمی‌توان نادیده گرفت