شعر فریدون تَولَلی در ستایش امام رضا(ع)

شعر فریدون تَولَلی در ستایش امام رضا(ع)
خبر آنلاین
خبر آنلاین - ۱ تیر ۱۴۰۰



در باره فریدون توللی سخن بسیار است. سابقه ای نه چندان مثبت و در عین حال شعری روان و سعدی گونه که زاییده دیار ادب خیز فارس است. سالهایی که در حزب توده بود و بعدها که به جریان سوم خلیل ملکی پیوست و زمانی که در کنار برخی از سران رژیم گذشته قرار گرفت و آب توبه او با سرایش شعر خاکبوس.

توللی در شعرش همزمان با نقد سنت، تجدد را می کوبید و همان هنگام از مظاهر دینی و مذهبی می‌نالید و به عالمان و زاهدان آن دیار - به ویژه عالم بلند پایه مرحوم آیت الله سید نورالدین حسینی شیرازی - بد می گفت تا زمانی که سر به سر برخی از وکیل الدوله ها و و امیران ولایات و بزرگان می گذاشت و آنگاه که در دایره دوستداران نوکران شاه وارد شد. اینها همه در پرونده او فراوان است. شاهکار او التفاصیل، پرده ای از این علائق مختلف است که مع الاسف برخی از صفحات آن بسیار سیاه است و برخی بسیار انسانی و برخی به رنگهای دیگر.

"سابقه ای نه چندان مثبت و در عین حال شعری روان و سعدی گونه که زاییده دیار ادب خیز فارس است"نویسنده این سطور پیشتر تصور منفی از او داشت و هنوز هم با توجه به بسیاری از آنچه از وی برجای مانده همچنان می اندیشد. با این همه، من فکر نمی کردم حس مذهبی خاصی در توللی برجای مانده باشد. اما با کمال شگفتی قصیده ای بس زیبا با عنوان خاکبوس از وی دیدم که در سفر وی به مشهد مقدس سروده شده و الحق و الانصاف جزو اشعار ناب و زبده ای است که در وصف حضرتش سروده شده است.

آقای شیرازی تبریزی نوشته اند که وی این شعر را در دهه آخر عمر خویش سرود اما سال آن را نیاورده اند. منبع آن هم کتاب «مجموعه بازگشت» صص ۴۷ - ۴۹ ذکر شده است. اکنون که در آستانه ولادت امام رضا ـ علیه السلام ـ هستیم آن شعر را به دوستداران حضرتش تقدیم می کنیم.

ان شاء الله که خداوند از سر تقصیرات همه ما بگذرد.

به دیده ، سرمه کند، خاک ِ آستان ِ رضا را
دلی که مرکبِ همت کند، سمند ِ قضا را

بزرگوار امامی؛ که فیض ِ رحمت ِ عامش
به زیر ِ چتر ِ حمایت گرفته، شاه و گدا را

مقیم ِ کوی ِ وصالش، گره ز دل بگشاید
چو برگ ِ غنچه که بیند به خود، نسیم صبا را

اگر شکسته دلی، مومیای ِ رحمت ِ او جو
که در خزانه ی او جسته ام ، کلید شفا را

ز بوریا ، به سریرت نهد، به دست ِ عنایت
نبوید از تو چو با داغ ِ سینه، بوی ِ ریای را

علی، جمال ِ خدا دید و در نهاد ِ تبارش
توان، معاینه دیدن، کمال ِ لطف ِ خدا را

تو ، گر رضای ِ رضاجویی، از سزای ِ سزا به
که در رضای ِ رضا دیده ام، سزای ِ سزا را

به ناخدایی او  هر که دل به موج فنا زد
به خاک ِ تیره فشاند، سبوی ِ آب ِ بقا را

سخن، دراز نگویم، که وصف ِ طره ِ لیلی
به گرد ِ گردن ِ مجنون نهد، کمند بلا را

به کیمیاگریش، در نهاد ِ تیره ی خودبین
نه برق ِ گنبد زرین و ، بارگاه ِ طلا را !

به یک کرشمه ، هزاران غمت ، ز دل بزداید
دمی که بر تو گمارد، نگاه ِ عقده گشا را

ترا ، به پوزش ِ آن جان ِ پرگناه ِ تو بخشد
به گونه های ِ تو ، گر بنگرد ، سرشک ِ صفا را

درآ و ، خاک ِ درش ، توتیای ِ دیده ِ خود کن
به پیش آنکه نیوشی به جان، خروش ِ درا را

تو برگ ِ زردی و بر سان ِ تند باد ِ خزانی
نقیب ِ مرگ ، به گوشت زند، صفیر ِ صلا را

دلی که قبله گهش، خاک ِ آستان ِ رضا شد
دگر رها نکند ، آستین ِ قبله نما را

سرای ِ عاریت است این جهان و همت ِ پاکان
نهاده پیش تو ، مفتاح ِ گنج ِ هر دو سرا را

خطا بود که ضمانش ، به جان و دل نپذیری
کسی که ضامن ِ جان گشته، آهوان ختا را

به استخوان لیامت ، گلوی ِ کس نخراشد
کریم ما  که به یغما سپرده ، خوان ِ عطا را

تو ، زهر ِ خوشه ی انگور بین و حیله ی مأمون
که از زمانه برانداخت ، راه و رسم ِ وفا را

امام ِ ما که روانش خجسته باد ، دمادم
زند خروش، که برکن، بنای ِ جور و جفا را

زند خروش، که گر کین ِ من ، به معرکه خواهی
به کین ِ هر چه ستمگر ، گشاده دار لوا را

رضا ، نه از پی ِ تسلیم خواندت، به شهادت
که در عزای ِ شهیدان ، کشی ز مهلکه پا را !

درین زمانه ، هزاران رضاست ، بندی ِ مأمون
تو بر گشاده به ظالم ، زبان ِ مدح و ثنا را

به تیغ تیز، گرست دست می رسد نپسندد
خدای ِ عز و جل ، از تو ، دست ِ عجز و دعا را !

خیانت است ، خموشانه ، سر به سجده نهادن
به گوش ِ مسلم و ترسا رسان خروش ِ رسا را

روان ِ عالمی ، از مار ِ سامری ، بگدازد
اگر که موسی ِ عمران ، نهد به گوشه عصا را

کمر ، به خدمت ِ ارباب ِ جور و مفسده بستن
جنایتی است ، قوی پنجگان نیزه ربا را

دلی  که قصد ِ ستمگر کند ، به جوشن ِ ایمان
دلاورانه ، به خون شوید، آستین ِ قبا را

لگام ِ خامه نگیرد اگر ، به چامه فریدون
سمند ِ فکرت ِ او ، بشکند حریم ِ ادا را

منابع خبر

اخبار مرتبط