ناگفتههای عبدالله رمضانزاده از سخنگویی دولت اصلاحات تا دوران زندان
ناگفتههای عبدالله رمضانزاده از سخنگویی دولت اصلاحات تا دوران زندان »
» نسخه قابل چاپ
» ارسال به بالاترین
» ارسال به فیس بوک »
عبدالله رمضانزاده
تماشاگران امروز - او را اهالی کردستان و خبرنگاران حوزه دولت در دوران اصلاحات به خوبی به یاد میآورند. مرد آرام جلسات هفتگی که کمتر سوالی را بیپاسخ میگذاشت و استانداری که میگویند رفتنش به سنندج برای مردم استان آغازگر اتفاقات متفاوت و مثبت بود. دکتر رمضانزاده خودش همه این خاطرات را با طمأنینهای غبطهبرانگیز مرور میکند. مرد سیاست، پس از سالها حضور در دولت و مقابل فلاش دوربینها، ناگهان با روی دیگر سکه مواجه شد و مدتها در محاکم قضایی و زندان پاسخگوی پروندههای بیپایان بود. سالهایی که باز هم یادآوریشان آرامشش را به هم نمیزند.
"مرد آرام جلسات هفتگی که کمتر سوالی را بیپاسخ میگذاشت و استانداری که میگویند رفتنش به سنندج برای مردم استان آغازگر اتفاقات متفاوت و مثبت بود"نه دلش میخواهد علیه کسی حرف بزند و نه صدایش بالا میرود. میگوید سیاست هنوز هم برایش پهنهای است تا برای دغدغههایش تلاش کند. حفظ انقلاب و منافع مردم و کشور. میگوید سیاست با صداقت و مردانگی در تضاد نیست و میگوید خودش معتاد به سیاست است و هیچوقت نخواهد توانست دامن از آن برچیند. با او از همه این چیزها صحبت کردیم.
از نگاهش به گذشته و امیدهایش به آینده. درباره هاشمی و اصلاحات و انتخابات پیش رو.
* شما از یک دروه اوج حضور در دولت و کارهای اجرایی ناگهان به محکمه و زندان رسیدید. هیچوقت از کار سیاسی پشیمان نشدید؟
- هیچوقت به فکر پشیمانی نیفتادم.
* وقت شک نکردید؟
- نه. من اگر برگردم به گذشته هم دوباره سیاست را انتخاب میکنم اگرچه شاید برخی مواضع و شیوههایم تغییر کند. در دوران تحصیل ریاضی میخواندم و همیشه شاگرد اول بودم.
"مرد سیاست، پس از سالها حضور در دولت و مقابل فلاش دوربینها، ناگهان با روی دیگر سکه مواجه شد و مدتها در محاکم قضایی و زندان پاسخگوی پروندههای بیپایان بود"خودم علاقه داشتم که بیایم به سیاست. سیاست را با همه اعوجاجهایش امری مقدس میدانم.
* سیاست را مقدس میدانید؟
- بله بهرغم همه بیپدر مادریهایی که به آن نسبت داده میشود، من سیاست را یک امر مقدس و متعالی میدانم و معتقدم که میشود با انگیزه و هدف و نیت خالص وارد سیاست شد و اگرچه قدرت مذموم است ولی میشود از آن به نفع مردم و خوب استفاده کرد.
* هیچوقت در زندان و آن فشارها و دوره سختی که داشتید، به فکر این نیفتادید که سیاست را کنار بگذارید؟
- در دوره سخنگویی به این فکر افتادم، ولی در دوران زندان هیچوقت تصورم هم این نبود که سیاست را کنار بگذارم. یک وقتی در دوره سخنگویی سر یک مسألهای با رئیس دولت اصلاحات یک اختلاف نظری پیدا کرده بودم، به آقای حجتی که وزیر کشاورزی بودند گفتم میخواهم استعفا بدهم، گفت نمیتوانی و حق با ایشان هم بود و نتوانستم.
* نمیتوانیم یعنی نمیگذارند؟
- نه! گفت اگر استعفا بدهی باید سیاست را کنار بگذاری و نمیتوانی.
* اختلاف نظرتان با رئیس دولت اصلاحات سر چی بود؟
- بماند. رئیس دولت اصلاحات از همه جا مشت میخورد از ما دیگر نخورد.
* اگر سخنگویی را کنار میگذاشتید باید از سیاست بیرون میآمدید؟
- آن زمان مایل بودم واقعاً سیاست را کنار بگذارم و دنبال درس و مشقم بروم. ولی در زندان این هیچوقت به ذهنم نرسید.
در حقیقت میخواستم سیاست را به عنوان حضور در قدرت کنار بگذارم، نه به عنوان کار سیاسی، چون فکر نمیکنم کسی که گرفتار امر سیاسی شده هیچوقت بتواند آن را ترک کند مثل اعتیاد میماند، رفیق بد و ذغال خوب هر دو تأثیر دارند!
* در ویکی پدیا نوشته شما سال ۵۷ از محافظین امام بودید.
- نه. آن اطلاعات را نمیدانم چه کسی گذاشته، ولی درست نیست. من از قبل از انقلاب با آقای دوزدوزانی ارتباط داشتم که از زندانیان سابق و اولین فرمانده سپاه هم بود. ایشان مسوول کمیته حفاظت از امام بود. جمعی از بچههای جنوب شهر را برای حفاظت از یک منطقه آماده کرده بودند، ما هم جزو آنها بودیم.
"میگوید سیاست با صداقت و مردانگی در تضاد نیست و میگوید خودش معتاد به سیاست است و هیچوقت نخواهد توانست دامن از آن برچیند"ولی در حقیقت جزو توده محافظین بودیم نه اینکه به عنوان شخص خاص و...
* بچه جنوب شهر هستید؟
- از ۱۰سالگی در ۱۳ آبان تهران زندگی کردم.
* بعد از انقلاب به سربازی رفتید و...
- خرداد سال ۵۹ دیپلم گرفتم و مهرماه همان سال رفتم سربازی و بعد هم دانشگاه.
* امام صادق.
- بله.
* به نظر میرسد دانشگاه امام صادقیها خیلی همفکر شما نیستند.
- سال اولیها خیلی همفکر ما بودند.
* چه کسانی؟
- شاید مایل نباشند من اسم آنها را ببرم.
* چرا؟
- خودشان الان در امر سیاسی نیستند و شاید مایل نباشند اسمشان را ببرم. دور اولیها خیلی از لحاظ فکری متفاوت بودند، ولی در دور دوم به یک باره سن گزینش دانشجو را ۵ سال پایین آوردند، یعنی جوانترها آمدند. بهرغم اختلاف نظر با مرحوم آقای مهدوی، مخصوصاً بعد از ۸۸، باید به این نکته تأکید کنم که آقای مهدویکنی از نظر برخورد با دانشجوها برخورد بسیار آزادمنشانهای داشتند و چندین مورد که بعضی از کادرهای دانشگاه از جمله آقای علمالهدی امام جمعه فعلی مشهد میخواستند بعضی از دانشجوها را اخراج کنند، ایشان اجازه نمیدانند.
* مگر آقای علمالهدی هم در دانشگاه امام صادق بودند؟
- ایشان معاون آموزشی بودند.
* شما چه رشتهای خواندید؟
- معارف اسلامی و علوم سیاسی.
* دیپلم ریاضی داشتید.
- ولی به رشته سیاسی علاقهمند بودم.
* این علاقه از کجا میآمد؟
- نمی دانم شاید یک مقدار مطالعات سیاسی که داشتم.
* از همان موقع ذغال خوب و...
- بله از ۱۳ سالگی معتاد سیاست شدم. ولی راجع به دانشگاه بگویم آن سال دانشگاه امام صادق اولین دانشگاهی بود که بعد از انقلاب فرهنگی باز شد. همه دانشگاهها از مهر ۶۲ باز شد اما ما از بهمن ۶۱ وارد دانشگاه شدیم.
چون هیچ دانشگاهی نبود، اولین کنکوری که شرکت کردم دانشگاه امام صادق بود و قبول شدم و بعد از آن هیچ کنکور دیگری شرکت نکردم.
* فکر میکنید آن زمان نسبت به حالا رادیکالتر بودید؟ الان مواضع دوران جوانی خود را قبول دارید؟
- هیچ موقع مواضع تندی نداشتم، ولی مواضعم تندتر از الان بود و آن هم به اقتضای جامعه و جوانی بود. امروز نمیشود مواضع جامعه را با آن روز مقایسه کرد. مثلاً آقای اصغرزاده میگوید اگر امروز بود نمیرفتیم لانه جاسوسی را بگیریم، ولی شما باید آنجا را زمانی میدیدید که بیشتر از دوماه مردم از سراسر کشور میآمدند و هر روز یک تجمع بزرگ مقابل سفارت شکل میگرفت. در کل فضای عمومی با فضای الان فرق میکرد.
* و الان برمی گردید نگاه میکنید چیزهایی که آن زمان نوشتید یا فعالیتهایی که داشتید...
- چیزی ننوشتم که الان پشیمان باشم. هیچوقت خیلی آدم تندی نبودم.
* چون تند نبودید خیالتان راحت است؟
- بله چون خیلی درگیر هم نبودم.
"درباره هاشمی و اصلاحات و انتخابات پیش رو.* شما از یک دروه اوج حضور در دولت و کارهای اجرایی ناگهان به محکمه و زندان رسیدید"وقتی درسم تمام شد با رفقا فقط فعالیتهای جنبی داشتیم. کارهای روزنامهخوانی و حلقههای مطالعه و... از دانشگاه رفتم وزارت کشور و آنجا دوره فعالیت بیشتر من در حوزه سیاست آغاز شد.
* مدرکی که از بلژیک گرفتید چه سالی بود؟
- از ۶۶ تا ۶۹ وزارت کشور بودم. سال ۶۷ امتحان اعزام دانشجو برگزار شد و در رشته خودم نفر دوم شدم و بورسیه وزارت علوم شدم و برای چند کشور مثل کانادا و استرالیا و بلژیک تقاضا دادم که ویزای بلژیک زودتر آمد و چون به مسائل قومی علاقه داشتم و آن کشور هم این مسائل را دارد درگیریهای قومی در آن جدی بود، به آنجا رفتم. از سال ۷۰ تا ۷۴ آنجا بودم، دکترا گرفتم و یک سال درس دادم و ۷۵ برگشتم.
* همدورههای شما که وارد سیاست شدند، کسانی که به اروپا رفتهاند و کشورهای دیگر را دیدهاند، تحت تأثیر آن فضا یک مقدار جهان بینیشان تغییر کرده و مسائل را جهانیتر میبینند.
- حتما! وقتی شما از محیط ایران بیرون میروید، با شیوههای دیگر زندگی، مدیریت و اداره جامعه آشنا میشوید و روحیه مردم دیگر را میبینید و این حتماً تأثیرگذار است.
توصیه میکنم هر کس میخواهد وارد کار سیاست شود، حتماً یک سفر بلندمدت خارجی داشته باشد. تجربه و شناخت آدم را بالا میبرد و این را به آدم یاد میدهد که راههای متفاوتی برای رسیدن به هدف وجود دارد.
* بعد وارد کار اجرایی شدید؟
- از طریق آشنایی با دکتر سیدمحمد صدر وارد وزارت کشور شدم که تفکر او هم تفکر چپ بود. در وزارت کشور با دوستان دیگری مثل امینزاده و تاجزاده و اینها که در ارشاد بودند، آشنا شدم و این ارتباط بود. سال ۶۸ بعد از فوت حضرت امام که آقای نوری آمد (به وزارت کشور) و آقای هاشمی رئیسجمهور شدند، من همکاری با آقای نوری را ادامه ندادم، چون هم بحث ادامه تحصیل مطرح بود و هم روحیاتم با روحیات آقای نوری سازگاری نداشت.
* آن زمان چپها مشهور بودند به اینکه تندتر بودند، ولی راستها میانهروتر به نظر میرسیدند.
- چپها در حوزه سیاست خیلی تندتر نبودند، ولی در حوزه اقتصاد تند بودند.
* خودتان چطور؟
- من حدم قابل قیاس با این دوستان نیست، چون سنم پایینتر است و اصلاً جزو بچهها به حساب میآمدم و عددی نبودم که بخواهم بگویم من هم مطرح بودم. ولی مدیر کل سیاسی آقای محتشمی بودم و طبعا به مواضع ایشان در آن زمان نزدیکتر بودم.
* ایشان که کاملاً چپ بودند.
- به هر حال ایشان من را به عنوان مدیر کل سیاسی وزارت کشور گذاشته بودند.
"هیچوقت از کار سیاسی پشیمان نشدید؟ - هیچوقت به فکر پشیمانی نیفتادم.* وقت شک نکردید؟ - نه"آن زمان هم اختلافات بین دو جناح اینقدر شدید نبود. تازه از انتخابات مجلس سوم این مسأله شروع شده بود و دامنهاش بعد گستردهتر شد.
* عقاید آقای نوری را نمیپسندیدید؟
- آقای نوری خیلی طرفدار آقای هاشمی بود و دربست تفکرات ایشان را قبول داشت و ما هم از نظر فکری با آقای هاشمی زاویه داشتیم. به همین دلیل هم ادامه تحصیلم را بهانه کردم و در فاصله ۶۹ تا ۷۰ در مرکز تحقیقات استراتژیک با آقای حجاریان و موسوی خوئینیها در بحث توسعه سیاسی کار میکردیم و چون تز فوق لیسانس من هم توسعه سیاسی بود، با اینها همکاری میکردم و در مرکز تحقیقات همکار آقای حجاریان بودم.
* میگویید آن زمان با آقای هاشمی زاویه داشتید؛ الان چی شد که آقای هاشمی و گروه چپ تقریباً در یک جناح قرار دارند؟ کدام یک تغییر کردهاند؟
- خوب با ذکر چند مثال میتوان متوجه شد چه کسی تغییر کرده است! مثلاً آقای هاشمی آییننامه داخلی مجلس خبرگان را تغییر دادند. آن زمان صلاحیت کاندیداهای خبرگان از طریق حوزههای علمیه تأیید میشد و این به معنای استقلال کاندیداها از حاکمیت بود. آقای هاشمی در اولین دوره خبرگان بعد از حضرت امام آییننامه را تغییر دادند و این کار را به شورای نگهبان سپردند و این خیلی مسأله مهمی در کشور بود.
یا آقای هاشمی معتقد بود کابینهاش نباید سیاسی باشد، فکر نمیکنم ایشان الان خیلی این افکارش را قبول داشته باشد. یا آقای هاشمی دست آقای فلاحیان را در وزارت اطلاعات خیلی باز گذاشته بود، فکر نمیکنم الان موافق این موضع باشد اما در موضع ارتباط با دنیا ما تغییر کردیم و به آقای هاشمی نزدیک شدیم.
* یعنی در این زمینه افکار ایشان بازتر بود؟
- بله. ولی در سیاست داخلی ایشان به ما نزدیکتر شده. در اقتصاد تفکرات هر دو طرف تغییر کرده. یعنی آقای هاشمی آن زمان رأس جریان اقتصادی چپ بود و از اول انقلاب تندترین مواضع اقتصادی چپ را داشت.
"من اگر برگردم به گذشته هم دوباره سیاست را انتخاب میکنم اگرچه شاید برخی مواضع و شیوههایم تغییر کند"خطبههای نماز جمعه ایشان را ببینید. اتفاقاً یکی از دلایل محبوبیت ایشان هم همین بود.
* ولی وقتی رئیسجمهور شدند این مواضع تغییر کرد.
- بله میخواهم بگویم آقای هاشمی قبل از ریاست جمهوری و در دوره ریاست جمهوری و بعد از ریاست جمهوری سه آقای هاشمی متفاوت هستند.
* و بهترین این سه ؟
- الان خیلی به هم نزدیک هستیم.
* در دوران اصلاحات اصلاحطلبان نسبت به آقای هاشمی خیلی تند بودند.
- نگویید اصلاحطلبان تند بودند، برخی از آنها مواضع تندی داشتند. اگر حزب مشارکت را یکی از جریانهای شاخص اصلاح طلبی بگیرید، ما حتی یک موضع جمعی علیه ایشان نداشتیم. ولی افراد حزب بعضا علیه ایشان موضع داشتند.
* بدنه اصلاحطلبی نسبت به ایشان موضع داشت.
- به خاطر قتلهای زنجیرهای بود که ریشههای آن به دولت ایشان و وزیر اطلاعات ایشان نسبت داده میشد و به خاطر مواضعی که شخص آقای هاشمی در سالهای اول نسبت به دولت اصلاحات گرفته بودند.
* و فساد اقتصادی که میگفتند در دولت ایشان نهادینه شده.
- این خیلی مسأله بزرگی نبود. به نظر من مواضع سیاسی ایشان مهمتر بود.
در دوره ایشان با ملی مذهبیها به شدت برخورد شد. بحث قتلهای زنجیرهای ریشه در وزارت اطلاعات دوره ایشان داشت و بحث تغییر قانون مجلس خبرگان و بحث نظارت استصوابی در دوره ایشان بود و ایشان اعتراضی نکرد. اینها مواضعی بود که با مواضع اصلاحطلبان متفاوت بود. به همین دلیل بعضی افراد نسبت به ایشان جبهه میگرفتند. ولی مثلاً بهزاد نبوی از همان ابتدا مخالف هرگونه برخورد با آقای هاشمی بود.
* این مخالفت یک موجی بود که موضع متفاوت یک نفر مثل بهزاد نبوی در آن دیده نمیشد.
- نمونههای دیگری هم بود؛ مثلاً شما ببینید رضا خاتمی به عنوان دبیرکل جبهه مشارکت هیچوقت نسبت به آقای هاشمی موضع نگرفت.
"رئیس دولت اصلاحات از همه جا مشت میخورد از ما دیگر نخورد.* اگر سخنگویی را کنار میگذاشتید باید از سیاست بیرون میآمدید؟ - آن زمان مایل بودم واقعاً سیاست را کنار بگذارم و دنبال درس و مشقم بروم"ما در حزب در مورد مواضع ایشان صحبت میکردیم، ولی هیچوقت حزب به این نتیجه نرسید که علیه ایشان موضع بگیرد. به همین دلیل یک افتراقی در بین اصلاحطلبان راجع به موضعگیری علیه یا له آقای هاشمی وجود داشت.
* برآیندش این بود که آقای هاشمی انتخابات مجلس شرکت کند و نفر آخر شود.
- من امروز صلاح نمیبینم در مورد اینکه چرا ایشان این تصمیم را گرفت صحبت کنم.
* شما در دوره استانداری کردستان چطور توانستید به این محبوبیت برسید؟ چون بعد از آقای رحیمی رفتید و یک فضای منفی نسبت به استانداری که از تهران میرفت، وجود داشت و مطالبه زیادی ایجاد شده بود که باید یک کرد سنی استاندار شود و بعد به شما رسید. اولش هم مردم خیلی خوشبین نبودند ولی بعد شما با کارهایی که انجام دادید...
- باز چون آقای رحیمی گرفتار است نمیخواهم خیلی در مورد ایشان صحبت کنم.
* از همان موقع در موارد مختلف درباره آقای رحیمی صحبت کردید.
- با آقای رحیمی حتماً در مواضع شخصی و سیاسی تعارض داریم اما الان یک مقدار بیانصافی است در مورد ایشان حرف بزنم، چون نمیتواند از خودش دفاع کند. ولی بههرحال یک توهم وجود داشت و آقای هاشمی هم اشتباه کرده بود که فکر میکرد آقای رحیمی در کردستان محبوب است، به همین دلیل هم در دور دوم که آقای هاشمی پایینترین رأی را در کردستان آورد برای جبران آن آقای رحیمی را استاندار کردند ولی نتیجه انتخابات ۷۶ نشان میدهد که تصمیم درستی نگرفته بودند اما ایشان متوجه این امر نشد. آقای رحیمی هم در استقبال از آقای هاشمی یک شو اجرا کرد و توانست دل آقای هاشمی را بهدست بیاورد.
در کل آقای رحیمی آدم باتجربهای بود از فرمانداری، بخشداری، نمایندگی در مجلس و ... شناخت کافی روی استان داشت. من شناختی از این استان نداشتم و با تمایل به کردستان نرفتم. این یک خواستهای بود که اجبار شد و به من گفتند باید بروی.
* در دوره شما اصلاً آن بحثی که سنی هم نیستید فراموش شد.
- بخشی هم حمایت دولت و سیاستهای عمومی دولت بود که ما هم توانستیم اجرایش کنیم.
* شما ظاهراً بیشترین بودجه را برای کردستان در آن سالها گرفتید.
- این هم از آن بازیهایی بود که ما درآوردیم و توانستیم بودجه بگیریم. در مراسم تودیع و معارفه آقای رحیمی یک جزوه خیلی بزرگی دستشان بود که مرتب میگفتند من ۱۳ هزار پروژه در این چهار سال اجرا کردهام و این هم لیستش است، آن جزوه را به آقای نوری هم دادند.
"من از قبل از انقلاب با آقای دوزدوزانی ارتباط داشتم که از زندانیان سابق و اولین فرمانده سپاه هم بود"من در همان جلسه با خودم میگفتم مگر میشود؟ این چه کرده؟ همانجا با ذهن ریاضی خودم حساب کتاب کردم دیدم میشود روزی ۹ پروژه! یعنی از همان روز اول باید روزی ۹ پروژه اجرا میکردم تا به این رقم میرسیدم. به ذهنم رسید که یک نمایش تبلیغاتی بزرگ در کردستان اجرا شده و تصور این بود که مردم کردستان فریب این نمایش را خواهند خورد، ولی در انتخابات مردم چیز دیگری نشان داده بودند و اینها در همان جلسه معارفه و قبل از اینکه صحبت کنم در ذهن من خلجان میکرد. به همین دلیل وقتی رفتم بالا گفتم مردم، من به شما دروغ نخواهم گفت. یعنی اولین صحبتم این بود که امیدوارم بتوانم صادقانه برخورد کنم و هر چیزی هست را بگویم و این حلقه اول اتصال ما به مردم کردستان بود و خدا را شکر جواب هم داد.
* آن ۱۳ هزار پروژه چی بود؟
- مثلاً یک مدرسه سه کلاسه در چهار سال، فاز یک مطالعه، فاز دو مطالعه، سال اول، سال دوم و... اینها شده بود ۵ پروژه یا وام دادن به کاهدانی یک روستایی، یک پروژه شده بود.
* پس سیستم محاسباتی احمدینژادی بوده.
- من تصورم این است که بخشی از رفتار احمدینژاد ناشی از دوستان نزدیکش بود.
ولی واقعاً همینطور بود، یعنی آن ۱۳ هزار پروژه را باید رفت و پیدا کرد و فکر میکنم هنوز در سازمان برنامهریزی کردستان باشد و یک داستان خندهداری است. مثلاً فاز یک مطالعاتی پروژه احداث سیلو در فلان جا که میزان اعتبار آن در دو سال صفر ریال بود، ولی جزو پروژهها محسوب شده بود. اینکه میگوییم نمایش، دو جور میشود حکومتداری کرد. من وقتی رفتم کردستان تمام شهرهای استان بوی فاضلاب میدادند، یعنی تمام فاضلاب شهر روی سطح زمین بود، ولی به جایش آقای رحیمی یک پارک بسیار شیک و قشنگ به اسم پارک آبیدر ساخته بودند که هنوز هم هست و کاملاً تو چشم است یا یک میدان خیلی زیبایی در سنندج ساخته که واقعاً نمونه است و آدم لذت میبرد. من مدیر آب و فاضلاب را صدا کردم و گفتم تو که وضع فاضلابت این است، چرا به احداث پارک کمک کردهای؟ استدلالش این بود که مدیر قبلی میگفته اگر فاضلاب را درست کنیم میرود زیر زمین و کسی نمیبیند، ولی پارک را همه میبینند و استفاده میکنند.
"جمعی از بچههای جنوب شهر را برای حفاظت از یک منطقه آماده کرده بودند، ما هم جزو آنها بودیم"برای کسی که بخواهد مردم را فریب بدهد این استدلال درستی است. برای آن پارک پانصد ششصد میلیون تومان به نرخ آن روز هزینه شده بود و ما ۴ میلیارد هزینه فاضلاب کردیم، ولی کسی نمیبیند. این دو جور نگاه کردن به مشکلات مردم است و آنجایی است که گفتم واقعاً میصرفد کار سیاسی انجام دهیم، چون میشود خدمت کرد با همین محدودیتهای مالی و... من رفتم کردستان و دیدم نرخ رشد اعتیاد خیلی بالاست. یعنی نرخ اعتیاد بالا نبود نرخ رشد اعتیاد بالا بود.
* یک تصوری هم وجود داشت که این عامدانه است.
- بله مردم علنا میگفتند دولت تفنگ را از دست بچههای ما گرفته و وافور بهدست آنها داده و میگفتند برنامه رسمی حکومت است که بچههای ما معتاد شوند.
ما هم هرچه در جلسات پرسش و پاسخ میگفتیم ما به عنوان نماینده رسمی دولت چنین برنامهای نداریم، باور نمیکردند. رفتم در تلویزیون و گفتم مردم شما حق دارید، بیایید یک کاری بکنیم. ما اولین انجمن مردمی پیشگیری از اعتیاد را راه انداختیم و روزی که من از کردستان بیرون آمدم، این انجمن ده هزار نفر عضو داشت و باعث شده بود رده اعتیاد استان از بیستودوم به بیستوهشتم کاهش پیدا کند و در مراسم تودیع هم گفتم بزرگترین کاری که کردم همین کار مبارزه و پیشگیری از اعتیاد بوده است. اینها برای مردم کارهای سمبلیکی بود.
* ولی بعدش دوباره آمار اعتیاد خیلی وحشتناک شده، اطلاع دارید؟
- میشود کاری کرد. ولی این دیگر بیتوجهی است.
"ولی در حقیقت جزو توده محافظین بودیم نه اینکه به عنوان شخص خاص و...* بچه جنوب شهر هستید؟ - از ۱۰سالگی در ۱۳ آبان تهران زندگی کردم.* بعد از انقلاب به سربازی رفتید و.."حتی به دوستانی که بعداً رفتند برای استانداری کردستان، گفتم به این مسأله توجه کنید. منتها ذهنیت همه این است که مردم فقط آبادانی اقتصادی میخواهند، ولی برداشت من این بود که اقتصاد و فرهنگ و اجتماع باید در کنار هم و دست در دست هم جلو بروند و با مردم ارتباط روزانه باید برقرار شود. هر صبح جمعه برنامه کوهنوردی داشتم و مردم هم میدانستند استاندار صبح جمعه به کوه میرود و بیشتر ملاقاتهای مردمی ما در راه کوه و و در قهوه خانه پای کوه و... انجام میشد.
* چی شد که شما سخنگوی دولت شدید؟ یعنی اینقدر به رئیس دولت اصلاحات نزدیک بودید؟
- در دوران استانداری از همه مواضع سیاسی دولت دفاع میکردم، یعنی به عنوان یک استاندار سیاسی مدافع دولت شناخته شدم.
* در جلسات یا در رسانهها؟
- فعالترین استاندار در حوزه رسانهای بودم. اگر کسی الان برود سرچ کند بیشترین حضور را در رسانهها داشتم و این از روی عمد بود.
یک وقتی در یک جلسه پرسش و پاسخی یک جوان کرد به من گفت ما تجزیهطلب نیستیم، شما تجزیهطلب هستید. ما کجای افکار عمومی ملی قرار داریم؟ من این نکته را گرفتم و تصمیم گرفتم کردستان را بیاورم در رسانههای عمومی مطرح کنم و این را به عنوان یک استراتژی قرار دادم و تقریباً هفتهای دو یا سه خبر از کردستان در رسانهها بود و اگر هم خبری نبود با مصاحبه یک خبر درست میکردم و این مؤثر بود و شما میدیدی که مردم روزنامه را نگاه میکردند که خبر استان را ببینند. من اولین استانداری بودم که یک گزارش درباره استان به هیأت دولت دادم و اعتبار ویژه گرفتم. بعد با دوستان حزب مشارکت را تشکیل دادیم و در حزب هم فعال بودم اما راستش نمیدانم چرا سخنگو شدم.
* کسی سفارش کرده بود یا رئیس دولت اصلاحات خودش علاقه شخصی داشت؟ اصلاً قبل از شما دولت، سخنگو داشت؟
- نه آقای مهاجرانی بودند که استعفا دادند.
* ایشان هم خیلی فعال نبودند. جلسات منظم با رسانهها از دوره شما شروع شد.
- بله.
در استان کردستان فشار زیادی روی دولت بود که من استاندار نباشم.
* از طرف نمایندهها ؟
- نمایندههای استان حتی آنهایی که از نظر فکری مخالف ما بودند و هر روز علیه من در مجلس حرف میزدند نامه نوشتند که استاندار بمانم.
* آقای ادب مخالف شما بودند؟
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران