درست مثلِ پرندهی بسمل پر پر زدم از دستِ و در دستانِ یکایک تان و مشت ها همه از ارتعاشِ شفقت بی نصیب بود.
درست مثلِ پرندهی بسمل
پر پر زدم
از دستِ
و در دستانِ یکایک تان
و مشت ها
همه از ارتعاشِ شفقت بی نصیب بود.
عمری نوازشِ عشقام را بر سفرهی دوستی
با شما سهیم شدم
خود اگر چه
مرگ را
در خود فریبیِ احساس
به آزمون آمده بودم.
شما ، اما
- بی بهره از رخوتِ لذت -
به عادتِ خودکامگی
گلوگاهم را به تیغِ غفلت
همچنان میخریشیدید؛
پنداری خدای تان ز موهبتِ مهر
محروم آفریده بود
یا زوالِ عاطفت، انگار
طریقِ رهایی از ثقلِ گناه مینمود !
و شگفتا ، که شما
هرگز در نیافتید
حیات
در حصارِ تجردِ خودسری
خود افولِ آفتابِ آدمیت است .
***
هم گهواره گانِ من !
در کدامین برههی شوم
ز شیر مایهی پستانِ مادر نوش کرده اید
که زلالی اش بر شما حلال نشد
و هرمِ آغوش اش
مهربانی را به شما نیاموخت ؟
***
برادران!
به یاد بسپارید
اما
گهواره جنبانِ ما
هنوز
آرزومندیِ مامی ست
از تبارِ باستانیِ درد
که به رغمِ روانی پینه بسته از یأسی به قدمتِ تاریخ
سخاوتِ مهرش را ز ما دریغ نکرد.
**********
جهانگیر صداقت فر
بلوِدر- ۲۶ سپتامبر ۲۰۱۴
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران