تشیع ملوکانه؛ ٣٥ سال پس از انقلاب

تشيع ملوكانه؛ ٣٥ سال پس از انقلاب
بی بی سی فارسی
بی بی سی فارسی - ۱۷ بهمن ۱۳۹۲

اگر امام علی را نخستین نماد سیاسی شیعه بدانیم امام جعفر صادق، نماد فرهنگی آن است؛ تصویر شیعه بنا بر روایات بسیاری که از امام صادق رسیده تصویری اخلاقی و اجتماعی است.

روایات به جای مانده از امام صادق، در تشیعِ کسی که مورد اعتماد مردم نباشد تردید می آورند و مختصات رفتاری شیعه را به شدت اخلاقی و انسانی توصیف می کنند.

این روایات حتی پا را از این هم فراتر می گذارند و شیعیانی که "شاهانه و ملوکانه" رفتار می کنند را مایه نابودی تشیع می خوانند.(...و ساروا بسیرة الملوک... و سیوفهم علینا- تحف العقول؛ مطبعة بیروت ٣٢٥)

واژه ملوک (پادشاهان) در قرآن (سوره نمل آیه ٣٤) نیز با نوعی ملامت همراه شده و از قول ملکه سبا آمده است که پادشاهان به هر سرزمینی که قدم می گذارند آن را آلوده و منحرف می کنند و عزتمندان آن دیار را به ذلت می کشانند.(وقالت إن الملوک إذا دخلوا قریة أفسدوها وجعلوا أعزة أهلها أذلة وکذلک یفعلون)

فقیهان از جمله مرحوم "شهید ثانی"، شیعه را در مشایعت با امام علی تعریف کرده اند و برخی دیگر صف بندی شیعه با دیگران را در پیامدهای ماجرای کربلا جستجو می کنند.

اما قدر متیقن این است که هویت سیاسی شیعه با سیره «عدالت محور» امام علی تعریف شده و سیره فرهنگی آن با معارف به جای مانده از امامان پنجم و ششم شیعیان شکل گرفته که دقیقا در راستای همان تعریف نخست است.

"شیعه اخلاقی" چنان در این دسته روایات پررنگ است که حتی بر تشرع شیعیان غلبه می کند؛ آنجا که امام صادق سخنِ کسی که از عبادات شیعه ای ستایش می کند را گویی نشنیده می گیرد و می پرسد: «مردم درباره او چه می اندیشند و رفتارش با مردم چگونه است؟»

"انقلاب ٥٧، بستر تولد شیعه ای دیگر بود؛ تنزل ولایت امام علی به ولایت فقیه، صورتی دیگر از تشیع صفوی بود با این تفاوت که فقیهان عصر صفوی، همراهان و مؤیدان قدرت بودند نه ارباب و صاحبان آن و البته از انتقاد نسبت به شاه عباس پرهیز می کردند."

انقلاب ٥٧، بستر تولد شیعه ای دیگر بود؛ تنزل ولایت امام علی به ولایت فقیه، صورتی دیگر از تشیع صفوی بود با این تفاوت که فقیهان عصر صفوی، همراهان و مؤیدان قدرت بودند نه ارباب و صاحبان آن و البته از انتقاد نسبت به شاه عباس پرهیز می کردند.

رسول جعفریان که پژوهش های زیادی درباره دوران صفویه منتشر کرده و کتابهایی چون «سیاست و فرهنگ روزگار صفوی» و «صفویه از ظهور تا زوال» از نمونه های آن است درباره نسبت فقیهان و آن روزگار بر این باورست که رفتار صفویه منتقدانی جدی در میان فقیهان نداشته و انتقادها معمولا ساده و با حفظ حرمت اساس دولت صفوی مطرح می شده.

انتقادهای وارده در کتاب "حدیقة الشیعه" و یا نقدهای "محمد تقی مجلسی" بیشتر انتقادهای درونی و ساده از رفتارهای عادی است.

آقای جعفریان از رساله ای یاد می کند در انتقاد از قاضی کاشان که «بسیار تند و انتقادی است اما نسبت به شاه عباس بسیار محترمانه است. در واقع یا جرات نمی کند یا باور دارد که شاه حریم خاصی دارد و نباید به او چیزی گفته شود».

البته به نظر نمی رسد که نظریه ولایت فقیه آیت الله خمینی، "عامدانه" راه سلطنت فقیهان را می پیمود؛ اما پیامد ناخواسته این نظریه به اینجا انجامید.

به نظر می رسد که انگیزه آیت الله خمینی از آن نظریه، بستر سازی برای نوعی گذار از جهان سنت به جهان مدرن بود.

بنیانگذار جمهوری اسلامی، با هجوم فقیهانی مواجه شد که با تکیه بر متونِ نخستین، نه با اقتصاد نوین بر سر مهر بودند و نه موسیقی و شطرنج و سینما و مجسمه سازی و هنرهای دیگر را تحمل می کردند.

نظریه ولایت فقیه بابی گشوده برای همه این مسئله ها بود.

نمونه اش پاسخ آیت الله خمینی به یکی از مدرسان حوزه علمیه قم بود، آنجا که "آیت الله محمد حسن قدیری" بر او خرده گرفت که در جایگاه ولی فقیه، نه تنها مانع هنر جدید و اقتصاد نوین نمی شود بلکه در مسئله ای مرتبط با محیط زیست، حکم شرع را مراعات نکرده است؛ آیت الله خمینی اما در پاسخ به او نوشت:

"
در روزگاری که کمتر فقیهی درس نهج البلاغه می داد و کتابی در این باب می نوشت آیت الله منتظری هم تدریس نهج البلاغه داشت و هم کتابی در شرح آن؛ آفت حکومت در نظر آن بزرگوار، دوری از معارف عدالت محور امام علی بود. اما سخن او ناشنیده ماند و پس از درگذشت آیت الله خمینی کار، دشوارتر شد."

«این جانب لازم است از برداشت جناب‌عالی از اخبار و احکام الهی اظهار تأسف کنم. بنابر نوشته جناب‌عالی...

"اما سخن او ناشنیده ماند و پس از درگذشت آیت الله خمینی کار، دشوارتر شد."«این جانب لازم است از برداشت جناب‌عالی از اخبار و احکام الهی اظهار تأسف کنم"امروز هم شیعیان می توانند بدون هیچ مانعی با ماشین‌های کذایی جنگل‌ها را از بین ببرند و آنچه را که باعث حفظ و سلامت محیط زیست است را نابود کنند و جان میلیون‌ها انسان را به خطر بیندازند و هیچ‌کس هم حق نداشته باشد مانع آنها باشد... آن‌گونه که جناب‌عالی از اخبار و روایات برداشت دارید، تمدن جدید به کلی باید از بین برود و مردم کوخ‌نشین بوده و یا برای همیشه در صحراها زندگی نمایند... ما باید سعی کنیم تاحصارهای جهل و خرافه را شکسته تا به سرچشمه زلال اسلام ناب محمدی برسیم و امروز غریب‌ترین چیزها در دنیا همین اسلام است و نجات آن قربانی می‌خواهد ودعا کنید من نیز یکی از قربانی‌های آن گردم». (صحیفه امام، جلد ٢١)

مجمع تشخیص مصلحت نظام نیز با همین دغدغه توسط آیت الله خمینی تاسیس شد؛ مجمعی که قرار بود در میان دعوای مجلس و شورای نگهبان و جدال ناتمام میان برداشت های سنتی و مدرن، جانب «مصلحت نظام» را بگیرد تا به تعبیر آیت الله خمینی «اسلام به ناتوانی در اداره جامعه متهم نشود».

اما هم راهبرد ولایت فقیه و هم راهکار مصلحت، هر دو سرنوشت غم انگیزی یافت.

اگر بنا بر متون به جا مانده از آیت الله خمینی، او دل نگرانِ یک حکومت شیعیِ موفق در اداره جامعه بود کار ولایت فقیه به «ولایت مطلقه غیرپاسخگو» انجامید و تنها کسانی از گزند حکومت، سر به سلامت می بردند که در برابر ولی امر خضوع می کردند.

تشیع سنتی، کار دخالت در خوراک و پوشاک و زندگی مردم را به حداکثر رساند و نقد قدرت نیز جزء محرمات شد تا آنجا که آیت الله منتظری که خود از نظریه پردازان ولایت فقیه بود نیز به جرم نقد رویه غیرعادلانه حکومت در برابر منتقدان و مخالفان سیاسی، حذف شد.

استدلالِ پیوسته آیت الله منتظری مستند به "نهج البلاغه" امام اول شیعیان بود.

او بر این باور بود که ترازوی حکومت، بیش از آنکه فقه باشد نهج البلاغه است که بر "حق الناس" و حرمت مردم تاکید می کند و حتی آداب رفتار عادلانه با مخالفان سیاسی را نیز آموزش می دهد.

در روزگاری که کمتر فقیهی درس نهج البلاغه می داد و کتابی در این باب می نوشت آیت الله منتظری هم تدریس نهج البلاغه داشت و هم کتابی در شرح آن؛ آفت حکومت در نظر او، دوری از معارف عدالت محور امام علی بود.

اما سخن آقای منتظری ناشنیده ماند و پس از درگذشت آیت الله خمینی کار، دشوارتر شد.

در دهه ٧٠ شمسی، در قم جشنواره هایی به مناسبت سالگرد تولد آقای خامنه ای به راه افتاد که آن را «از غدیر خُم تا غدیر قم» نام نهاده بودند؛ نامی بسیار رسا در روایت اتفاقی که برای تشیع افتاد.

"در دهه ٧٠ شمسی، در قم جشنواره هایی به مناسبت سالگرد تولد آقای خامنه ای به راه افتاد که آن را «از غدیر خُم تا غدیر قم» نام نهاده بودند؛ نامی بسیار رسا در روایت اتفاقی که برای تشیع افتاد."

اگر به باورِ تشیعِ معرفت و هویت، امام علی در غدیر خم جانشین پیامبر شده بود این بار غدیر قم، آن ولایت را زیبنده رهبر دوم جمهوری اسلامی می دانست.

فقیهان سنتی از این ماجرا خشنود نبودند اما ماجرای کُرنش فقیهان در برابر شاه عباس صفوی بار دیگر تکرار شد و کسی (جز اندکی معدود و البته مغضوبِ حکومت) در اعتراض، سخنی نگفت.

ولایت و مصلحت تنها به کار ساکت کردن معترضان آمد و فضای بسته سیاسی و فرهنگی را به ارمغان آورد.

در این میان اما نسل تازه ای پس از انقلاب ٥٧ پدید می آمد که تشیع را نه از نهج البلاغه آموخته بود و نه تصوری از تشیعِ معرفت و هویت داشت؛ شیعه در تجربه نسل جدید، همین فقیهی بود که در جای سلطان نشسته و امر و نهی می کرد، مشورت نمی پذیرفت و در برابر خواست مردم متواضع نبود.

مهدی بازرگان، نخستین نخست وزیر پس از انقلاب که صدای پای استبداد دینی-شیعی را از همان آغاز شنیده و اعتراض کرده بود در آخرین گفتگوی پیش از مرگ، به ماهنامه توقیف شده "کیان" گفت:

حاصل نبوت پیامبر اسلام، این وحی الهی بود که مردمان فوج فوج دیندار می شوند (و رأیت الناس یدخلون فی دین الله أفواجاً) اما حاصل انقلاب این است که مردم فوج فوج از دین بیرون می روند و آن آیه را چنین خواند که و رأیت الناس "یخرجون" من دین الله أفواجا.

در همین راستا سازمان ملی جوانان یک دهه پیش طی گزارشی از دوری شگفت انگیز نسل جدید از معارف دینی حکایت داشت و چنین شد که "تشیع ملوکانه" شکل گرفت و به تعبیر امام ششم شیعیان بر هویت اخلاقی و معرفتیِ شیعه شمشیر کشید.

منابع خبر

اخبار مرتبط