پنج مشکل اقتصادی که ارزش اعتراض کردن دارند
به نظر میرسد معترضانی که در اطراف خیابان وال استریت در منتهن جنوبی چادر زدهاند نوعی شهرت و احترام ناخواسته کسب کردهاند، این اعتبار عمدتا از ایستادگی و لجاجت آنها در اقامتشان درحوالی وال استریت ناشی شده است، بدون آن که این اقامت تاکنون آسیبی به بانکهای آمریکا وارد کند. اخیرا «سیتی بانک» و سایر وامدهندگان بزرگ با صدور یک فرمان مبنی بر افزایش مبلغی که بانک به عنوان حقالزحمه از دارندگان حسابهای عادی دریافت میکند، به خشم مصرفکنندگان دامن زدهاند. جنبش اشغال وال استریت هم اکنون در شهرهای واشنگتن دی سی، بوستون و لس آنجلس گسترش قابل ملاحظهای یافته است.
معترضان، شورشیانی هستند که برای شورش نیازمند دلیلند. همچنانکه تعدادی از مفسرین رسانهها خاطر نشان کردند، در میان معترضان هیچ اتفاقنظر و وحدتی جز نارضایتی مشترک آنها از اتحادیههای تجاری و مالی آمریکایی وجود ندارد.
"جنبش اشغال وال استریت هم اکنون در شهرهای واشنگتن دی سی، بوستون و لس آنجلس گسترش قابل ملاحظهای یافته است"وبسایت این جنبش اعلام میکند که معترضان علیه فساد و طمع متحد شدهاند. فساد و طمع اموری هستند قطعا قابل اعتراض. این امور، اموری جهانی هستند که درتمام جوامع انسانی در گستره تاریخ و جغرافیا شایع بودهاند. بعضی از معترضان اعتقاد دارند که مشکل اصلی کاپیتالیسم است و این سیستم اساسا شر و نامطلوب است.
آنها اعتقاد دارند که ارکان قدرت کاپیتالیسم خدشه برداشته است، اما کاپیتالیسم همچنان به تولید مدلهای مک بوک، تلفنهای هوشمند و شبکههای اجتماعی که تکیهگاه اصلی جنبش والاستریت هستند، کمک میکند.
مضامین اصلی دیگر جنبش انتقاد به بانکها و بانک مرکزی آمریکا و دولت و تاجرین و سرمایهداران وال استریت است که هر روز خشمگینانه جلساتی تشکیل داده و در محل کار خود گرد هم میآیند و ادعا میکنند که معترضان درک درست و کاملی از سیستمی که به آن حمله میکنند، ندارند.
در عین حال نباید از نظر دور داشت که مشکلات اقتصادی بسیاری وجود دارد که به شدت نیازمند توجه و بررسی است. برای معترضان پرشوری که یکپارچه خواستار رسیدن به یک اجماع و راهکار اساسی هستند، در اینجا پنج مساله اصلی که درک آنها به فهم دلایل رکود اقتصادی آمریکا و سرخوردگی رو به عصیانی که همه آمریکاییها آن را حس میکنند، یاری میرساند:
نابرابری درآمدها. از اوایل دهه هشتاد افرادی که جزء بیست درصد بالای درآمدی در آمریکا بودند، شروع به افزایش پسانداز سهم درآمدیشان در بانکها نمودند. این مساله در حالی رخ مینمود که شصت درصد پایین جامعه، به نحو قابل توجهی درآمد کمتری داشتند.
"همچنانکه تعدادی از مفسرین رسانهها خاطر نشان کردند، در میان معترضان هیچ اتفاقنظر و وحدتی جز نارضایتی مشترک آنها از اتحادیههای تجاری و مالی آمریکایی وجود ندارد"این رخداد معضل بسیار پیچیدهای است که تنها از یک عامل ناشی نمیشود، بلکه به عوامل متعددی وابسته است که مهمترین آنها بروز تحول در اقتصاد ما در سالهای اخیر است، در سیستم اقتصادی جدید کارگرانی که از دانش نظری و فنی بیشتری بهرهمند هستند، پاداش و مزایای بیشتری دریافت میکنند و درآمد بالاتری دارند.
در حالی که به کارکنانی که تواناییهای محدود (یا نادرستی) دارند، درآمد و مزایای کمتری تعلق میگیرد. در واقع هیچ معیار صحیحی در میزان نابرابری درآمد وجود ندارد. اما بسیاری از اقتصاددانان اعتقاد دارند که این یکسویگی و شیب در توزیع درآمد، طبقه متوسط را ضعیف کرده، همچنین بهبود جایگاه و طبقه اجتماعی را دشوار کرده و مقدار قابل توجهی از نارضایتی طبقاتی را موجب شده است.
کاری که میتوان برای این مشکل انجام داد: به منظور حل این معضل اقدامکنندگان میبایست در درجه اول نسبت به راهحلهای تزریقی و موقتی تبلیغاتی مقاومت نشان دهند و در درجه بعدی تشخیص دهند که افراد ثروتمند لزوما آدمهای بد نیستند.
اگرچه آنها موفق شدهاند که سهم بزرگتری از درآمد ملی را نصیب خود کنند، مهم است در خاطر داشته باشیم که درآمد ملی یک میزان ثابت نیست و میتواند بزرگ (یا کوچک) شود و همچنین باید در نظر داشت که سطح درآمد ملی توسط افراد یک کشور و ملت آن کشور تعیین میشود و چشمانداز کلی اقتصاد قابل تغییر است.
به علاوه بهبود بخشیدن به آینده طبقه متوسط و طبقه کارگر نیازمند رشد اقتصادی مستحکمتری است نسبت به آنچه که بیشتر اقتصاددانان پیشبینی کردهاند. به این ترتیب سهم تمام اقشار از اقتصاد کشور بزرگتر خواهد شد. تعدیل یا از بین بردن نابرابری همچنین نیازمند تلاشهای بیوقفه برای یاری رساندن به کارگران است تا مهارتهای جدیدتری را که در قرن بیست و یک مورد نیاز است، فرا بگیرند.
شاید امری که بیش از همه مهم است این باشد که کارگران باید بیاموزند خود را با اقتصاد منطبق کنند، اقتصادی که سریعتر از هر زمان دیگری در حال تغییر است و نباید از نظر دور داشت که گاهی اوقات نیاز به سازگاریهایی وجود دارد که ممکن است ناخوشایند باشند.
"این امور، اموری جهانی هستند که درتمام جوامع انسانی در گستره تاریخ و جغرافیا شایع بودهاند"
سیاستمداران ترسو و شکستخورده. هر چه مشکلات اقتصای ما عمیقتر میشوند، سیاستمداران در واشنگتن نالایقتر و کوتهنظرتر میشوند. هیچ راهحل بدون دردی برای حل مشکلات صعب و دشواری همچون نرخ مزمن بیکاری، میزان بدهیهای فزاینده و قارچگونه ملی و رقابت شدید اقتصادی میان آمریکا و قدرتهایی نظیر چین وجود ندارد.
اما راهحلهایی وجود دارند. برای حل مشکلات به قدرت تصمیمسازی پختهتر، سازگاری و اندکی فداکاری عمومی نیاز است.
در طول دهه گذشته، سیاستمداران از میزان مالیاتها کاستند و مخارج مصرفی را افزایش انفجارگونهای دادند، بدون این که فکر کنند چگونه باید بین این درآمدها و مخارج تازه، توازن برقرار کنند، البته به جز این که به قرض گرفتن پول و انتقال دیون به نسلهای بعدی به عنوان راهحل هزینههای فزاینده نگاه کردند. اکنون جمهوریخواهان و دموکراتها به سختی میتوانند الفبای کسب و کار را، همچون تامین سرمایه لازم برای عملیاتهای روزمره دولت به درستی اجرا کنند.
کاری که میتوان برای این مشکل انجام داد: اعتراضها را به کاخ سفید و پایتخت آمریکا ببرید، و اصرار کنید که سیاستمداران مواضع جزمی خود را کنار بگذارند. همانند بعضی جمهوریخواهانی که حتی کوچکترین افزایش در نرخ مالیات را هم رد میکنند. از هر دو حزب بخواهید تلاش کنند تا آماری از کمبود شغل، بدهی ملی و نزول رقابتپذیری آمریکا را عرضه کنند.
"بعضی از معترضان اعتقاد دارند که مشکل اصلی کاپیتالیسم است و این سیستم اساسا شر و نامطلوب است"منتظر معجزه نباشید، ولی وضعیت آشفته دیگری را هم نپذیرید.
میلیاردها دلار سرمایهگذاری در کمپین تقریبا هر سیاستمداری در هر درجهای در کشور، مانند گروگانی در ازای پولهایی است که شرکتها، گروههای ذینفع و هدیهدهندگان ثروتمند برای موفقیتش هزینه کردهاند. همواره میلیاردها دلار از ثروت این افراد و گروهها در چرخههای کمپینهای انتخاباتی جاری میشود. مشکل مبالغ کلانی نیست که به خود کاندیداها داده میشود، بلکه سرمایههای اختصاصدادهشدهای است که به گروههای مرتبطی داده میشود تا با صرف آن در جهت حمایت یا مخالفت با هر کاندیدایی که آنها میخواهند وارد شوند.
این پروسه که به یک مسابقه تسلیحاتی سیاسی کثیف شبیه است، آشکارا تمرکزش را بر مشارکتکنندگان عمده و بزرگ و نه رایدهندگان عادی، گذاشته است.
شاید این امر یکی از بزرگترین دلایل این رخداد باشد که چرا سیاستمداران حال حاضر تا این حد بیاطلاع و بیمسوولیت هستند.
کاری که میتوان برای این مشکل انجام داد: رای دادگاه عالی آمریکا در پرونده «شهروندان متحد»، حق شرکتهای کمککننده (در کمپینهای انتخاباتی) را برای اعطای مقادیر نامحدود پول به گروههای نمایندگی سیاسی تصدیق کرد و به این مساله مشروعیت داد. ولی آن تصمیم همچنان را برای قوانین افشاگرانه که میتوانند کمکهای هنگفت بینام را فاش کنند، باز گذاشته است. چنانچه هر کمکی توسط شرکتها، گروههای ذینفع و اشخاص خصوصی ثروتمند به صورت علنی اعلام شود، باعث میشود که کمککنندگان خودشان قدری بیشتر محاسبهگر و جوابگو شده و کمتر دست به فعالیت سیاسی بزنند.
اعضای هیات مدیرهای که به حال خود رها شدهاند.
"در عین حال نباید از نظر دور داشت که مشکلات اقتصادی بسیاری وجود دارد که به شدت نیازمند توجه و بررسی است"تقریبا هر رکودی در یک شرکت به اعضای هیات مدیرهای بر میگردد که خواستهاند رفتار بیملاحظه مدیر عامل یا کارمندان تجاری شرکت را محدود کنند، ولی موفق نشدهاند، اما چرا؟ هیات مدیره معمولا توسط مدیر عامل شرکت انتخاب و دستچین شدهاند.
خیلیشان ترس از دست دادن مقامهای عالی خود را دارند و موفقیتشان را از ساختارهای مستقر به دست آوردهاند و تمایلی به ایجاد چالش با وضع موجود ندارند. این مساله خیلی از این اعضا را به چیزی حقیرتر از یک وسیله استامپ که تصمیمات مدیرعامل را امضا میکند، تبدیل کرده است.
در خلال بحران مالی سال ۲۰۰۸، این موضوع یکی از بخشهای بزرگ مشکل در بانکها و موسسات بیر استرنز، لمان برادرز، ایآیجی، مریل لینچ، سیتیگروپ، بانک آو امریکا و خیلی از بنگاههای بزرگ ناکارآ بود. هولت پکارد آخرین نمونه از یک شرکت بزرگ است که هیات مدیرهاش به نظر بیعرضه و بلااستفاده میرسند؛ مسوولیت شرکت، اکنون به سومین مدیرعامل در طی پانزده ماه اخیر واگذار شده، در حالی که قیمت سهام این شرکت در طول این مدت بیش از پنجاه درصد کاهش یافته است.
کاری که میتوان برای این مشکل انجام داد: فعال بازار سهام شوید. سهام شرکتهای بزرگی که توجهتان را جلب میکنند بخرید و به کسانی که فعالیت بیشتر اعضای بیرونی و غیرفعال هیات مدیره، توجه بیشتر به مدیرعامل و اشتباهات وی و طرق دیگر کارآمدی شرکت را باپافشاری گوشزد میکنند، بپیوندید. تعجب نکنید اگر خودتان را در حالی دیدید که با سرمایه تامینی کافی در مسیر مطمئنی قرار گرفتهاید.
فروشندگان موقتی و نمونههای دیگر سرمایهگذارانی که مکررا روی شرکتها قمار میکنند، هنگامی که بازار به شرکتها کمک کند تا اعتمادپذیر باشند، تصمیمات بیمعنایی خواهند گرفت.
بیسوادی اقتصادی.
"از اوایل دهه هشتاد افرادی که جزء بیست درصد بالای درآمدی در آمریکا بودند، شروع به افزایش پسانداز سهم درآمدیشان در بانکها نمودند"کاندیدای جمهوریخواه انتخابات ریاستجمهوری آینده، ریک پری، به نظر میرسد بیاطلاعی پایهای و عظیمی از چگونگی کارکرد بانک مرکزی آمریکا داشته باشد. میشل باخمن و بسیاری از اعضای تیپارتی فکر میکنند که زیانبار خواهد بود که سقف بدهیهای تابستان امسال را به میزان اصلی و توافقیاش منتقل کنیم. پرزیدنت اوباما و سایر دموکراتها عدم فهم بنیادینی را نسبت به تامین اجتماعی و مراقبتهای پزشکی همگانی به نمایش گذاشتند. هدف اصلیشان از این اقدامات کاستن از منازعات واشنگتن در دورهای کوتاهمدت، به خاطر خصلت پوپولیستی این طرحها بود. خیلی از رایدهندگان مجذوب پروپاگاندای تبلیغات میشوند.
آنها در عوض اینکه مفاهیم پایه و ابتدایی را پیرامون بدهی ملی، بانک مرکزی و دلایلی که شرکتها استخدام و اخراج میکنند، فرا بگیرند، به این امور جلب میشوند. آنها به این روال یا به هر دروغ جزئی که سیاستمداران آن را مصلحتآمیزتر میدانند، به سرعت مجذوب و فریفته میشوند و البته، خیلی از رایدهندگان حائز شرایط هم روز رایگیری اصلا از خانه خارج نمیشوند و در انتخابات شرکت نمیکنند.
کاری که میتوان برای این مشکل انجام داد: خود را آموزش داده و به دیگران اصرار کنید که چنین کنند. اقتصاد جهانی پیچیده است، ولی کتابهای خوانایی مانند کتاب «رکود عظیم» تیلور کون و «کمبود بزرگ» اثر مایکل لویس به پاسخ بسیاری سوالها کمک میکنند. وبلاگ اقتصادی روزنامه نیویورک تایمز با عنوان اکانامیکس بلاگ به صورت مکرر موضوعات پیچیده را به چند موضوع جزئیتر قابلفهمتر تقسیم نموده و ارائه مینماید.
"این مساله در حالی رخ مینمود که شصت درصد پایین جامعه، به نحو قابل توجهی درآمد کمتری داشتند"مطابق هر نوع سلیقه و انگیزهای منابع بسیار دیگری هم وجود دارند. تعدادی از آنها را تهیه کنید، سپس آنچه آموختهاید را به صورت یک دلیل مهم، برجسته کنید. در یافتن منابع با کمبود مواجه نخواهید شد.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران