روایت خواندنی رضا میرکریمی از مجنون/ سرم را که بلند کردم دیدم چیزی به دوشکا نمانده
خبرگزاری فارس - ۲ اردیبهشت ۱۳۹۴
فرمانده هنوز محکم بود. آمد بالاسر ما ایستاد و به ترکی حرفی از امام حسین(ع) نقل کرد. یادم نیست چی بود اما تاثیرش را گذاشت و وقتی پشتبندش گفت برویم جلو، همهچیز را فراموش کردیم. بلند شدیم و زیر باران گلوله، دویدیم رو به جلو و همینطور دیوانهوار رفتیم و رفتیم..سرم را که بلند کردم دیدم چیزی به دوشکا نمانده
منابع خبر
روایت خواندنی رضا میرکریمی از مجنون/ سرم را که بلند کردم دیدم چیزی به دوشکا نمانده
- خبرگزاری فارس
- ۲ اردیبهشت ۱۳۹۴
روایت خواندنی رضا میرکریمی از مجنون +عکس
- جهان نیوز
- ۲ اردیبهشت ۱۳۹۴
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
خبرگزاری فارس - ۲ اردیبهشت ۱۳۹۴
جهان نیوز - ۲ اردیبهشت ۱۳۹۴
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران