۱۸:۴۸ - تزریق خون / داستان کوتاه

18:48 - تزریق خون / داستان کوتاه
خبر خونه
خبر خونه - ۲۶ شهریور ۱۳۹۱

 سالها پیش که من به عنوان داوطلب در بیمارستان کار می کردم، دختری به بیماری عجیب و سختی دچار شده بود و تنها شانس زنده ماندنش انتقال کمی از خون خانواده اش به او بود.

او فقط یک برادر ۵ ساله داشت. دکتر بیمارستان با برادر کوچک دختر صحبت کرد.

پسرک از دکتر پرسید: آیا در این صورت خواهرم زنده خواهد ماند؟

دکتر جواب داد: بله و پسرک قبول کرد.

او را کنار تخت خواهرش خواباندیم و لوله های تزریق را به بدنش وصل کردیم، پسرک به خواهرش نگاه کرد و لبخندی زد و در حالی که خون از بدنش خارج می شد، به دکتر گفت: آیا من به بهشت می روم؟!

پسرک فکر می کرد که قرار است تمام خونش را به خواهرش بدهند!

منبع: عصرایران

منابع خبر

اخبار مرتبط

دیگر اخبار این روز

خبرگزاری دانشگاه آزاد - ۲۶ شهریور ۱۳۹۱
کنجکاو - ۲۶ شهریور ۱۳۹۱
خبرگزاری دانشگاه آزاد - ۲۶ شهریور ۱۳۹۱