شبیکهشاعراندرمحضررهبریغوغاکردند/عکس
فارس: این پا و آن پا میکردم، تا کارتهای دیدار را نگرفته بودم نگرانیام ادامه داشت که نکند از این قافله شاعران جا بمانم، شده بود سالهایی که به قول برخی دوستان دقیقه ۹۰ ناممان حذف شده بود و این دیدار را از دست داده بودیم، اما کارت ویژه مهمان را که دریافت کردیم آرام آرام دلگرم شدیم که مهمان حضرت یار خواهیم شد.
ساعت حدود ۱۸ بود، اما شاعران جوان به جهت ذوق زودتر آمده بودند و با شاعرانی چون سعید بیابانکی و علی داوودی خوش و بشی داشته و در گوشه و کنار صحبت میکردند؛ کاملا مشخص بود که همه به نوعی مشعوفند.
شاعران میانسال و یا سالخورده کم کم میآمدند، حسین اسرافیلی، عباس براتیپور، علی موسوی گرمارودی هم ملحق شدند و ساعت حرکت ۱۸:۳۰ اعلام شد، ولی به واقع زمان که به واسطه ساعت در دستمان بود نمیگذشت، حتی گذشت زمان را ثانیه به ثانیه میشمردیم اما بازهم همان بود که بود...
برای اولین بار تدارکی دیده شده بود تا خبرنگارانی حضور داشته باشند چرا که این دیدارها اغلب شیرینی و حلاوت توصیف ناپذیری دارد و هر خبرنگاری دوست دارد باشد و بداند که چه میگذرد و اینبار نصیب ما هم شد...
تا به ساعت مقرر نزدیک شویم شاعران که اجازه شعرخوانی یافته بودند شعرهای خود را زمزمه میکردند، حتی شاعران جوانی به واسطه دوستی با برخی شاعران برجسته در تلاش برای رایزنی جهت شعرخوانی بودند که کم و بیش امید داده میشد که در صورت وجود زمان مهلت به شما هم میرسد.
ما که شوق دیدار داشتیم کم کم با شاعرانی هم صحبت شدیم، برخیها سال اولی بودند و برخی حتی پنجمین سال حضور را تجربه میکردند، شاعران تنها ایرانی نبودند و از روسیه و تاجیکستان و هند هم مدعوینی آمده بودند، آنها هم از شوق شاعران ایرانی متعجب بودند، هم کلام که شدم فهمیدم آنها رهبر انقلاب را میشناسند، «خانم آنابرزینا» که در حیاط حوزه هنری ایستاده بود میگفت: اولین بار است با آیتالله خامنهای دیدار میکنم، تنها میتوانم بگویم هیجان زدهام اما ایشان را میشناسم.
این شاعر روس که در دانشگاه هم روابط بینالملل تدریس میکند در ادامه میگفت: میدانم رهبر ایران هنر دوست و مهربان است و شعر را میشناسد، زمینههای مختلف هنر را دوست دارد و...
متعجب شده بودم از این اطلاعات یک بانوی روس، به خوبی از رهبر انقلاب اطلاعات داشت و همواره در تلاش بود آن هیجان خود را به زبان آورد، گرچه شور شاعران جوان کم از او نداشت که هیچ مضاعف هم بود.
محمد افسر رهبین رایزن فرهنگی افغانستان هم در کنجی ایستاده و نظارهگر ساعت برای حرکت بود، او نیز در گفتوگویی گفت که خوشحال است برای نخستین بار به این دیدار دعوت شده است و میتواند رهبری را از نزدیک ملاقات کند، هرچند از برنامه شعرخوانی شاعران افغان اطلاعی نداشت.
کم کم به ساعت ۱۸:۱۵ رسیدیم و تنها زمانی کمی مانده بود حرکت آغاز شود، پیرمردی با کلاه نمدی روی صندلی طبقه سوم حوزه هنری نشسته است، آثار گذشت زمان در مو و چهرهاش عیان بود، نامش محمد تقی علایی است، میگوید ساکن پیشواست، اولین سال است میآید اما ۴ کتاب شعر چاپ شده دارد، به این نیت آمده بود که دو کتاب به نامهای «دیوان علایی» و « حماسه عشق» را تقدیم رهبر معظم انقلاب اسلامی کند، با حرارت حرف میزد و حتی اشک در چشمانش حلقه داشت، میگفت عاشق سید علی است، میگفت او را ببینم خواهم گفت من امشب قلب اسلام را زیارت کردهام، میگویم آقا: قلب مذهبم را زیارت کردهام، و امشب آرزوی ۶۰ سالهام برآورده شد.
شعری برای رهبرش سروده بود و تاکید داشت در محضر ایشان قرائت کند، اما گفته بودند اجازه دهید فرصت به شاعران جوان برسد، برایم چند بیتش را خواند حقیقتا با ذوق میخواند:
چهره خامنهای چهره مهتاب بود
دل او صاف و کلام و سخنش ناب بود
میکند با نگهش جام دلم را سیراب
لب او شربت قند و نگهش آب بود
شعر ادامه داشت و وصف رهبری از زبان این پیرمرد عاشق تمام نشدنی..
اینها تنها گوشه و شمایی است از حال و هوای حوزه هنری. سیده تکتم حسینی از شاعرانی است که به او وعده شعرخوانی داده بودند، او از افغانستان است، میگوید ساکن قم هستم و برای رهبری بهترین شعرم را خواهم خواند، میگفت هیجان زدهام، اولین بار است میآیم و دوست دارم زمان دیدار زود برسد.
انسیه سادات هاشمی شاعر جوان دیگری بود که میگفت سال گذشته از تبار شاعران برای دیار با معظم له جا ماندم، با بغض میگفت بارها اسمم در لیست بود اما زمان نهایی شدن همه چیز منتفی میشد، ظاهرا امسال رویایم محقق میشود، دعوت شدم و آمدم کارت را که گرفتم خیالم راحت شد، خبر حضورم را آقای قزوه داد؛ غیرمنتظره بود، اما بسیار بسیار خوشحالم.
شاعران دیگری هم بودند مثل حسن شعبانی هم شعری در دست داشت، میگفت فرصت را به شاعران جوان میدهیم؛ اما اینگونه نجوا کرد که:
امام راحلمان بارها ستود شما را
همانچنان که علی را ستود جد گرامت
اشعار این گونه ناب و زیبا تمامی که ندارد هیچ، بلکه در وصف رهبری سرودن غرور انگیز است و این غرور در هنگام قرائت شاعران به من مخاطب منتقل میشد.
موسوی گرمارودی با ماشین شخصی راهی شد، حجتالاسلام اخلاقی و انصارینژاد هم همراهیاش کردند، اما سیمیندخت وحیدی و شهرام شکیبا و رضا رفیع و دیگران همچنان میآمدند، سیار بود و میلاد عرفانپور، عبدالرحیم سعیدی راد هم در کنار دیگر شاعران بود، همه بودند هر آنکس که شعر را میشناخت با دل و جان آمده بود، ناصر فیض هم در کنار سایر مدیران حوزه در تدارک عزم گروه بود.
ساعت را که دیدم فهمیدم باید سوار اتوبوسهای در نظر گرفته شویم، قرار شده بود همه، شب پس از مراسم با همین اتوبوسها به حوزه بازگردند، تا رفت و آمد سخت نباشد، کم کم حرکت کردیم.
شاعران جوانند دیگر، شیطنتهای خاص خود را داشتند، شعر میخواندند و گاهی برای سلامتی رهبری صلواتی بلند می فرستادند، مدام میگفتند ترافیک است و بزودی خواهیم رسید و سرانجام رسیدیم...
کارتهای شناسایی و دعوتها چک شد به خوبی پذیرایی از درب ورودی آغاز شده بود و همه آماده ضیافت شدند، وارد حیاطی شدیم که صفوف نمازگزاران مرتب میشد، باید ابتدا طبق برنامه نماز میخواندیم و سپس افطار و بعد هم مهمانی شاعران.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران