«محمد مددپور»؛ اندیشمندی معتقد و هنرمندی متعهد
خبرگزاری فارس: برخی افراطیون گذشته، «مددپور» را به صوفیگری متهم میکردند، اما شهید آوینی با دستگیری از مددپور، او را یاری داد، تا آنجا که به عضویت هیئت علمی دانشگاه شاهد در آمد و به یکی از چهرههای فرهیخته و علمی کشور شهره شد. به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه فارس، «محمد مددپور» در سال ۱۳۳۴ در شهرستان بندرانزلی متولد شد. وی در دوران تحصیل ضمن بهرهمندی از محضر «سید احد فردید» موفق به اخذ مدرک دکترای فلسفه هنر شد. مددپور درسهای فردید را در کتابی با عنوان «دیدار فرهی و فتوحات آخرالزمان» به رشته تحریر درآورد. مددپور در کنار ترجمه و تألیف مباحث نظری فلسفی و حکمت و هنر اسلامی، به تدریس نیز میپرداخت.
"به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه فارس، «محمد مددپور» در سال ۱۳۳۴ در شهرستان بندرانزلی متولد شد"وی، مدیر دفتر مطالعات دینی پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی حوزه هنری بود. محمد مددپور در چهارمین روز فروردین ۱۳۸۴ در یکی از جادههای شمالی کشور بر اثر سانحه رانندگی درگذشت. از وی آثار ارزشمند و متعددی از جمله «سیر و سلوک سینمایی»، «حکمت معنوی و ساحت هنر»، «آشنایی با آرای متفکران درباره هنر»، «سیر حکمت و هنر مسیحی، از عصر ایمان تا عصر خرد»، «حکمت اُنسی و زیباییشناسی عرفانی هنر اسلامی»، «پارادیمهای زیباییشناسی هنرهای معاصر»، «سینمای اشراقی»، «حقیقت و هنر دینی»، «ماهیت تکنولوژی و هنر تکنولوژیک»، «درآمدی بر سیر تفکر معاصر» و «گریز از یکسانسازی جهانی، اندیشه روزمرگی یا تفکر آرمانشهری» بر جای مانده است. به مناسبت سالروز درگذشت این اندیشمند معتقد و هنرمند متعهد کشور، خبرگزاری فارس متن دو مقاله از مقالات وی را برای نخستینبار در فضای مجازی منتشر میکند. *** عرفان هندسی «کریستین پرایس» در کتاب تاریخ هنر اسلامی درباره آغاز هنر اسلامی چنین مینویسد:«داستان هنر اسلامی با بانگ پیروزی الله اکبر میشود».
کلمات پایانی سخن پرایس، در واقع بیان حقیقت و باطن هنر اسلامی (الله اکبر) است. جهادی که در آغاز کلمات آمده است، مقام نفی کنندگی تفکر اسلامی را نسبت به صورت نوعی شرک آمیز هنر ملل و نحل بیگانه بیان میکند و معطوف به روح الله اکبر علم الهی است. ظاهر جلوهگاه باطن است. هنرهای اسلامی نمیتواند مجلای باطن الله اکبر نباشد. روح هنر اسلامی سیر از ظاهر به باطن اشیاء و امور در آثار هنری است.
"وی در دوران تحصیل ضمن بهرهمندی از محضر «سید احد فردید» موفق به اخذ مدرک دکترای فلسفه هنر شد"یعنی هنرمندان اسلامی در نقش و نگاری که در صورتهای خیلای خویش از عالم کثرت میبینند، در نظر او هر کدام جلوه حسن و جمال و جلال الهی را مینمایند. بدین معنی هنرمند همه موجودات را چون مظهری از اسماءالله میبیند و بر این اساس اثر هنری او به مثابه محاکات و ابداع تجلیات و صورتها و عکسهای متجلی اسماءالله است. در نظر هنرمند مسلمان به قول «غزالی»: «عالم علوی حسن و جمال است و اصل حسن و جمال تناسب و هر چه تناسب است، نمودگاری است از جمال آن عالم، هر چه جمال و حسن و تناسب که در این عالم محسوس است همه اثرات جمال و حسن آن عالم است. پس آواز خوش موزون و صورت زیبای متناسب هم شباهتی دارد از عجایب آن عالم». به هر تقدیر جلوهگاه حقیقت در هنر، همچون تفکر اسلامی، عالم غیب و حق است.
به عبارت دیگر، حقیقت از عالم غیب برای هنرمند متجلی است و به همین جهت، هنر اسلامی را عاری از خاصیت مادی طبیعت میکند. او در نقوش قالی، کاشی، تذهیب و حتی نقاشی، که به نحوی به جهت جاذبه خاص خود مانع حضور و قرب است، نمایش عالم ملکوت و مثال را که عاری از خصوصیات زمان و مکان و فضای طبیعی است میبیند. در این نمایش کوششی برای تجسم بعد سوم و پرسپکتیو دید انسانی نیست. تکرار مضامین و صورتها، همان کوشش دائمی برای رفتن به اصل و مبدأ است. هنرمند در این مضامین از الگویی ازلی نه از صور محسوس بهره میجوید،به نحوی که گویا صور خیالی او به صور مثالی عالم ملکوت میپیوندد.
"مددپور درسهای فردید را در کتابی با عنوان «دیدار فرهی و فتوحات آخرالزمان» به رشته تحریر درآورد"* توحید در طرحهای هنری نکته اساسی در هنر اسلامی که باید بدان توجه کرد عبارت است از «توحید». اولین آثار این تلقی تفکر تنزیهی و توجه عمیق به مراتب تجلیات است که آن را از دیگر هنرهای دینی متمایز میسازد. زیرا هنرمند مسلمان از کثرت میگذرد تا به وحدت نائل آید. به همین ویژگی تفکر اسلامی منع از ایجاد هنرهای تجسمی مقدس شده است. زیرا جایی برای تصویر مقدس و الوهیت نیست.
انتخاب نقوش هندسی و اسلیمی و ختایی و کمترین استفاده از نقوش انسانی و وحدت این نقوش در یک نقطه تأکیدی بر این اساس است. ندیم و مطرب و ساقی همه اوست / خیال آب و گل در ره بهانه طرحهای هندسی که به نحو بارزی وحدت در کثرت و کثرت در وحدت را نمایش میدهد، همراه با نقوش اسلیمی که نقش ظاهری گیاهی دارند، آنقدر از طبیعت دور میشوند، که ثبات را در تغییر نشان میدهند و فضای معنوی خاصی را ابداع مینمایند که رجوع به عالم توحید دارد. این نقوش و طرحها که فاقد تعینات نازل ذیجان هستند، و اسلیمی (اسلامی) خوانده میشوند، آدمی را به واسطه صور تنزیهی به فقر ذاتی خویش آشنا میکنند. تفکر توحیدی چون دیگر تفکرهای دینی و اساطیری در معماری مساجد، تجلی تام و تمام پیدا میکند. معماری مساجد و تزئینات آن در گنبد، منارهها، موزاییکها، کتیبهها، نقوش و مقرنسکاری فضایی را ابداع میکند که آدمی را به فضای ملکوتی پیوند میدهد و تا آنجا که ممکن است «اسقاط اضافات» و افنای تعینات و تعلقات در وجود او حاصل کند.
"مددپور در کنار ترجمه و تألیف مباحث نظری فلسفی و حکمت و هنر اسلامی، به تدریس نیز میپرداخت"نشانی دادهاند اهل خرابت / که التوحید اسقاط الاضافات معماران و نقاشان و خطاطان در تمدن اسلامی، پیشهورانی مؤمن هستند که این فضا را ابداع میکنند. آنها در صدد تصویر و محاکات جهان خارج نیستند. از اینجا به طرح صورت ریاضی و اقلیدسی هنر یونانی - رومی نمیپردازند. بهرهگیری از طاقهای ضربی و گنبدها، چون نشانهای از آسمان و انحناها و فضاهای چند سطحی و این گونه تشبیهاتت و رمز را ایجاد میکند که با صور خیالی یونانی متباین است. فیالواقع مسلمانان که به جهت محدودیت نمیتوانند تلقی توحیدی و نگاهی را که بر اساس آن، جهان همه تجلیگاه و آیینه گردان حق تعالی است، در قالب تودههای مادی و سنگ و فلز بریزند - که حالتی کاملا تشبیهی دارد - با تحدید فضا و ایجاد احجام با تزئیناتی شامل نقش و نگار و رنگ آمیزیهای تند و با ترسیمات اسلیمی، این جنبه را جبران و به نحوی نقش و نگارهای عرشی را در صورت تنزیهی ابداع میکند.
به قول «ا.ه.کریستی» در کتاب میراث اسلام: «اشیایی که مسلمین چه برای مقاصد دینی و چه به جهت امور عادی میسازند آنچنان دارای نقش و نگار است که انسان گاهی گمان میکند این اجسام ورای ساختمان، دارای روح اسرارآمیزی هستند.» با توجه به مقدمات فوق، معماری نیز که در هنر اسلامی شریفترین مقام را داراست، همین روح اسرارآمیز را نمایش میدهد. معماران در دوره اسلامی سعی میکنند تا همه اجزای بنا را به صورت مظاهری از آیات حق تعالی ابداع کنند، خصوصا در ایران، که این امر در دوره اسلامی به حد اعلای خویش میرسد. از اینجا که نقشه ساختمانی و نحوه آجرچینی و نقوشی که به صورت کاشی کاری و گچبری و آیینه کاری و غیره کار شده است، توحید و مراتب تقرب به حق را به نمایش میگذارند و بنا را چون مجموعهای متحد و ظرفی مطابق با تفکر تنزیهی دینی جلوهگر میسازند. معماری اسلامی چون دیگر معماریهای دینی به تضاد میان فضای داخل و خارج و حفظ مراتب توجه میکند. هنگامی که انسان وارد ساختمان میشود، میان درون و بیرون تفاوتی آشکار مشاهده میکند.
"محمد مددپور در چهارمین روز فروردین ۱۳۸۴ در یکی از جادههای شمالی کشور بر اثر سانحه رانندگی درگذشت"این حالت در مساجد به کمال خویش میرسد، به این معنی که آدمی با گشت میان داخل و خارج، سیر میان وحدت و کثرت، و خلوت و جلوت میکند. هر فضای داخلی خلوتگاه و محل توجه به باطن، و هر فضای خارجی جلوتگاه و مکان توجه به ظاهر میشود. بنابراین، نمایش معماری در عالم اسلام، نمیتواند همه امور را در صرف ظاهر به تمامیت رسانده و از سیر و سلوک در باطن تخلف کند. به همین اعتبار هنر و هنرمندی به معنی عام، در تمدن اسلامی عبادت و بندگی و سیر و سلوک از ظاهر به باطن است. اساساً اسلام جمع میان ظاهر و باطن است و تمام و کمال بودن دیانت اسلام به همین معناست، چنانکه «شهرستانی» در کتاب ملل و نحل در این باب میگوید: «آدم اختصاص یافت به اسما و نوح به معانی این اسما و ابراهیم به جمع بین آن دو، پس خاص شد موسی به تنزیل (کشف ظاهر و صور)، و عسی به تأویل (رجوع به باطن و معنی) و مصطفی - صلوات الله علیه و علیهم اجمعین - به جمع بین آن دو.
چنین وضعی در اسلام و فرهنگ و تمدن اسلامی سبب میشود که هنر اسلامی بر خلاف هنر مسیحی صرفا بر باطن و عقبی تأکید نکند و یا چون هنر یهودی تنها به دنیا نپردازد، بلکه جمع میان دنیا و عقبی کند و در نهایت هر دو جهان را عکس و روی حق تلقی کند. * غربزدگی هنر و در حجاب شدن هنر اسلامی اما سرانجام هنر اسلامی نیز چون هنر پایانی مسیحی از سادگی نخستین به پیچیدگی گرایش مییابد و به تدریج، حکمت معنوی خویش را که باطن آن است، از دست میدهد و به تقلیدی صرف تبدیل میشود، تقلیدی که در هنر اسلامی، به دلیل فقدان الگوی مستقیم از قرآن (چنان که هنر مسیحی به تصویر وقایع عهدین پرداخته و یا همان طوری که هنر ودایی و بودایی در معماری و پیکرتراشی و نقاشی هندسی- چینی تجلی پیدا کرده است) به اوج خود میرسد. با بسط انقلاب رنسانس و جهانی شدن فرهنگ جدید غرب و رسیدن آن در قرن نوزده به امپراتوری عثمانی و شمال آفریقا و ایران و هند، هنر اسلامی که مسخ شده است به تدریج فرو میپاشد و جایش را به هنری بیریشه میدهد که فاقد هر گونه تفکر اصیل است. در حقیقت هنر منسوخ غربی در صورتی منحط به سراغ مسلمانان میآید و در صدر تاریخ جدید، هنر غربزده جهان اسلام، ذیل تاریخ هنر غربی واقع میشود. غفلت از تفکر و رسوخ در مبادی هنر غربی و تکرار ظاهر، با الهام از نسیم شیطانی هوای هنری غرب، وصفی غریب را مستقر میکنند که حکایت از بحران مضاعف ریشه دارد و نه در آسمان.
"به مناسبت سالروز درگذشت این اندیشمند معتقد و هنرمند متعهد کشور، خبرگزاری فارس متن دو مقاله از مقالات وی را برای نخستینبار در فضای مجازی منتشر میکند"او هنوز نیست انگاری عمیق غربی را در وجود خویش دل آگاهانه و یا خود آگاهانه احساس نکرده تا اثری از خود ابداع کند که در مرتبه هنر غربی قرار گیردو نه در مقام تجربه معنوی دینی قدیم است که در هنرش جهانی منعالی ابداع شود. در این مرتبه، هنرمند مسلمان غربزده که هیچ تجربهای ذیل تفکر تکنیکی و محاسبه گرانه و هنر انتزاعی و یا طبیعت انگارانه آن ندارد، میان زمین و آسمان از خیالات و اوهام خویش به محاکات از محاکاتهای اصیل ـ محاکات ناشی از تجربه معنوی جدید ـ میپردازد و گاه به هنر انضامامی کلاسیک رومانتیک و گاه به هنر انتزاعی و وهمی مدرن و پست مدرن گرایش پیدا میکند و عجیب آن که در این تجربیات منسوخ، هنر وهمی خویش را که بر تکرار صرف صورت و نقش و نگار غربی ـ بدون حضور و درک معنی آن ـ مبتنی است، روحانی و دینی میخواند. البته در عصر بحران متافیزیک جدید و هنر ابلیسی آن، عدهای در جست و جوی گذشت از صور و نقوش و زبان هنری جدید هستند. تجربیات هنری عصر انقلاب اسلامی نیز نشانه این جست و جوست، اما تا رسیدن به تحول معنوی، هنرمندان، خواسته و ناخواسته، اسیر این صور و نقوش هستند. هنرمندان آزاداندیش ملحد غربزده ممالک اسلامی نیز حامل همان تجربه منسوخ غربی هستند و در وهم خویش هنر اصیل غربی را تجربه میکنند.
اینان تمام همتشان سیر به سوی هنری است که پایان هنر غربی است، درحالی که برخی از هنرمندان غربی در جست و جوی راهی برای گذشت از هنر رسمی غرب تلاش میکنند. *** حکمت معنوی شمایلهای مقدس مبنای مسیحی و اسلامی شمایلشکنی درباره شمایلشکنی Iconoclasm، دایرةالمعارفهای هنری مقالاتی اختصاص داده، و نیز مورخان هنر، ادوار آن را بررسی کردهاند و از گذشته شرقی و یهودی مسیحی تا عصر مدرن بدان پرداختهاند. نکته اساسی در باب شمایلشکنی در این مقاله، نوع گرایش تفکر مسیحی در مقطعی از تاریخ خود، از باب تخریب و نفی تصویر انسانی و تجسم الوهیت در ساحت خیال ابداعی هنرهای تجسمی است که بر اثر بسط و گسترش معرفت و فرهنگ اسلامی در سرزمینهای مسیحی بیزانس پدید آمد. ناگفته نماند که اساساً ریشه اولیه شمایلشکنی در مسیحیت در روح نفرت از بتپرستی قابل درک بوده است. اساساً مسیحیان کهناندیش از پذیرفتن فرهنگ حسی و زیباییشناسی عصر کلاسیک پرهیز میکردند.
"*** عرفان هندسی «کریستین پرایس» در کتاب تاریخ هنر اسلامی درباره آغاز هنر اسلامی چنین مینویسد:«داستان هنر اسلامی با بانگ پیروزی الله اکبر میشود»"فیالمثل «آستریوس اماسی» از بزرگان و آبا کلیسا تصویر شمایل مسیح را گونهای تجدید خواری تجسد برای خداوندی میدانست که به اختیار و ارادهی آزاد برای نجات بشر، به عالم ناسوت نزول کرده است. * تجسم الوهیت مبنای هنرهای تجسمی مسیحی از دیدگاه خاص مسیحی، تصویر لحظات حیات لاهوت در ناسوت، اساس کار هنری در دورهی تاریخی هنر بیزانسی است. تجلی تام و تمام این تصویر در شمایلهای مقدس به اوج خود رسید. در نظر مسیحیان این شمایلها، حقایق عالم ملکوت و لحظات تجسم لاهوت را به طریق رمز و اشاره نشان میدهد. در آغاز پیدایی هنر مسیحی تصویر صورت و وجود انسانی مسیح، محل نزاع بوده است.
چنان که گیرشمن مینویسد: دست الهی نخستین تجلیل مصور از خدا بود که احکام دهگانه موسوی (ع) و فقیهان عیسوی، نمایش آن را ممنوع ساختند. این موضوع، میان مؤمنانی که دربارهی طبیعت واقعی مسیح از یکدیگر سؤال میکردند، بحثهایی برانگیخت و طولی نکشید که آن را شخص دوم تثلیت، یعنی روحالقدس که با پدر هم گوهر است، پیوستگی دارد و گنبد مرکزی را که در هنر ایرانی نمودار کل عالم (کیهان) بود، اشغال کرد. در موضوع تصویرشناسی، بیتردید، تاثیر الهیات اولیه مسلم بوده است. در این زمان که تئولوژی مسیحی به تدریج تکوین مییافت، آباء کلیسا پنداشتند که نمایش و تجسم سمبولیک، نمیتواند برای قوهی تخیل عامهی مردم کافی باشد. بنابراین، مصمم شدند که طبیعت انسانی مسیح را نشان دهند و به این ترتیب، علیه طرفداران وحدانیت حق که معتقد بودند، چون مسیح خدا بوده، هرگز چیزی جز مظاهر انسانی نشان نداده است، برخاستند» (۱) از این نظر بود که به تدریج، بسیاری از متفکران بزرگ مسیحی، شمایلها را چون کلیساها و عبادتگاه، جلوی محسوس حسات و لطف فره الهی بر روی زمین تلقی کردند و از این رو، آنها را چون شمایلهای عادی از ریشهای زمینی و دنیوی نمیدانستند.
"جهادی که در آغاز کلمات آمده است، مقام نفی کنندگی تفکر اسلامی را نسبت به صورت نوعی شرک آمیز هنر ملل و نحل بیگانه بیان میکند و معطوف به روح الله اکبر علم الهی است"* منشأ الهی آیکونها و شمایلها و شمایلپرستی هفتمین شورای عمومی روحانیون مسیحی در تاکید مطالب فوق، فتوی داد که این نقوش و شمایلها به هیچ وجه، توسط نقاشان ابداع نشدهاند، بلکه مشایی الهی دارند. طبق روایات مسیحی، این نقاشیها از تصاویر حضرت مسیح که اول بار به تحوی معجزهآسا بر روی پارچهای اهدایی برای پادشاه آبگار نقش بسته بود، منبعث شده است. آبگار یکی از پادشاهان «ادسا» (اورفه کنونی ترکیه) سلسله مستقل که بین سالهای ۱۳۷ پیش از میلاد تا ۲۱۶ میلادی به مرکزیت «ادسا» در شمال بینالنهرین (مرکز مسیحیان نسطوری ایران) تشکیل شد، بنا به روایت مسیحیان در دوران حکومتش، نگارگری را به اورشلیم فرستاد تا چهرهی مسیح را نقاشی کند. چهرهی الهی مسیح، چنان درخشید که هنرمند خیره شد و ناتوان گردید. آن وقت، مسیح دامن قبای خود را بر چهره کشید و چهره مقدس بر روی آن نقش بست.
بنابراین روایت، پس از درگذشت مسیح، دو تن از حواریون «سیمون» و «یودا طاطاووس» این نقش اعجاز آمیز را برای آبگار شاه آوردند. در حقیقت، نخستین یاد از تصویر مقدس «ادسا» از قرن ششم بر نمیگذرد و آوردهاند، هنگامی که در سال ۵۴۴ این نقش بر دروازهی اصلی شهر که به وسیله ایرانیان محاصره شده بود، نصب گردید، شهر را با نیروی خارقالعادهاش رهایی بخشید. این نقش، تصویر چهرهای بود با حلقههای بلند گیسو که از دو سوی چهره آویزان شده و نشانی از گردن و شانهها در آن پیدا نبود. به هر حال، این چهره که سومین گروه چرههای مسیح در هنر مسیحی است، نخستین بار از سوی یونانیان مسیحی تقلید شد. در سال ۹۴۴ تصویر مقدس به قسطنطنیه انتقال یافت.
"یعنی هنرمندان اسلامی در نقش و نگاری که در صورتهای خیلای خویش از عالم کثرت میبینند، در نظر او هر کدام جلوه حسن و جمال و جلال الهی را مینمایند"(۲) چهره حضرت مریم (ع) منسوب به قدیس لوقا که به قولی، مصور آن ملائکه بودند، با شمایلهیا صورت و کفن مقدس، از دیگر نمونههای اصلی صورتهای نقاشی دینی قرون وسطی هستند. صلیب و دیگر تمثالها از مسیح و مریم عذرا نیز که طبق این روایات به طرزی معجزهآسا بر ساکنان زمین ظاهر گردیده بود به عقیده شمایل پرستان، بعدها سرمشق شمایلهای ساختهی دست بشری قرار گرفتهاند. * آغاز شمایلشکنی در بیزانس با وجود این اعتقادات، جادثهای در بیزانس رخ داد که مدتی این اعتقادات را متزلزل و به عبارتی، با این باورها برخورد کرد. این حادثه را مسیحیان نفاق شمایلشکنی (Iconoclasm) خواندهاند. در دورهای وقوع،؛ که بیش از صد سال ۷۳۰ تا ۸۴۳ میلادی ادامه داشت، بحثهای جدی بر سر اعتبار شمایلها (ایکونها) در گرفت.
در سال ۷۳۰ میلادی، ائو سوم، ملقب به ایسوریایی، دستور که شبیهسازی از تمثالهای دینی در سراسر امپراطوری بیزانس ممنوع شود. اما در این فرمان Edit نقاشی موضوعات دنیوی مجاز دانسته شد. طبق فرمان لئو، ، پرستش نقوش و تصاویر عیسی و مریم و قدیسین در داخل کلیسا تحریم گردید و دستور داده شد که روی نقاشیهای دیواری کلیساها را گچ اندود کنند. طبیعی است که چنین نهضتی در سیر تکاملی نقاشی و پیکرهسایز بیزانسی پس از عصر یوستینیانوس، رخنه ایجاد کند. در این دورهی صد ساله، مردم به دو گروه متخاصم منقسم شدند.
"بدین معنی هنرمند همه موجودات را چون مظهری از اسماءالله میبیند و بر این اساس اثر هنری او به مثابه محاکات و ابداع تجلیات و صورتها و عکسهای متجلی اسماءالله است"شمایل شکنان به رهبری امپراطور و به پشتیبانی عمومی ساکنان شرق بیزانس، خواستار تفسیر لفظی نص کتاب مقدس بودند که با صراحت، حک کردن تمثال آدمی را به این گناه که میتواند وسیلهای برای ترویج بتپرستی گردد، تحریم میکرد. آنها میخواستند، هنر دینی را صرفا به نشانهها و رمزهای تجریدی و نقش و نگارهای گیاهی و جانوری محدود سازند. اما مخالفان آنان یا شمایل پرستان به سرپرستی گروهی از رهبانان در نواحی غربی بیزانس یعنی، ناحیهای که فرمان امپراطوری به طور عموم در آنان بیاثر و غیر نافذ میماند، گرد آمده بودند. اینان از بیحرمتیهایی که نسبت به شمایلها، یعنی عزیزترین سمبلهای ایمان خویش وارد آمده بود، سخت خشمگین شده بودند. ریشه این شقاق، عمیقتر از آن بود که به ظاهر مینمود.
بدین معنی که در زمینهی الهیات، دنبالهی آن به مبحث مهم رابطهی میان انسان و خدا، ناسوت و لاهوت در وجود مسیح میپیوست، حال آنکه از لحاظ اجتماعی و سیاسی اصلی شقاق، مبارزهای بود میان دولت و کلیسا بر سر کسب مقام مرجعیت نهایی. (۴) شقاق شمایلشکنی، هم چنین نشانه بارزی بود از جدایی میان دو فرقه کاتولیک و ارتدکس، در حقیقت، بر سر ماهیت الهی ایکونها بین شرق و غرب، اختلافی جوهری و ایمانی پدید آمد. کلیساهای شرق، شمایلهای مقدس را دارای روح الهی دانستند، در حالی که کلیسای غرب به شمایل مریم و دیگر قدیسین منزلت بشری دادند. در کلیسای کاتولیک، شمایل مریم را از آن جهت شایسته احترامی میدانستند که مادری است عذرا، دارای احساسات و عواطف مادری نسبت به فرزند خود. در حالی که در کلیساهای مشرق، مریم را مانند مادر خدای تعالی پرستش میکردند و او را موجودی فوق بشری میدانستند که در رحم او بشریت و الوهیت در پیکر جنینی عیسی امتزاج و تجسم یافته بود.
"به عبارت دیگر، حقیقت از عالم غیب برای هنرمند متجلی است و به همین جهت، هنر اسلامی را عاری از خاصیت مادی طبیعت میکند"(۵) * دو ریشه شمایل شکنی ریشه شمایلشکنی و آنچه به طور مستقیم با نفرت از بتپرستی پیوند دارد، رویگردانی اولیهی مسیحیت، از پذیرفتن فرهنگ حسی و زیباییشناسی عصر کلاسیک بود. مسیحیان نخستین، این محرک روحی را به راههایی بیشمار فرموله کردهاند. شاید بارزترینشان، نظر «آستریوس آماسی» باشد که همهی بازنماییهای تصویری «مقدس» را محکوم میکرد. زیرا به زعم او، هیچ تصویری نمیتواند از تاکید بر جنبه حسی و مادی موضوعی که نشان میدهد، بر کنار بماند، وی اعلام داشت که تصویر مسیح را نکشید. تحمل خواری تجسد که وی به ارادهی آزاد خویش و برای نجات ما تسلیم آن شد، برایش کافی بود.
بهتر است، بگذارید کلام غیر مادی را در روحمان حمل کنیم. از طرفی، باید ظهور نهضت شمایل شکنی را در هنر مسیحیت، تحت تاثیر جنبش بتشکنی اسلام و کلمات تورات دانست، یعنی، جریانی ه کاملا مقابل عقاید رومیان در باب شمایلهای مقدس قرار گرفت، اما در عمل به جهت استحکام این باورها و عقاید، نتوانست در میان اذهان و عقول و قلوب مسیحیان رسوخ کند. به همین جهت نیز دوباره از سال ۸۴۳ شمایل پرستان در مبارزه پیروز از میدان بیرون آمدند و در آنچه لئوسوم، فتح باب کرده بود، موفق نشدند، زیرا با اندیشهی تجسد مسیح در ناسوت موافقت نداشت، هر چند با فقراتی از تورات، مناسب پیدا میکرد. اساس «ایکونو کلاسم» به عقیدهی توین بی، عبارت است از اعراض از نیاشی خدایان به صورت انسان یا مخلوق دیگر و رسم تصویر خدا یا خدایانی است که ممکن است موضوع بتپرستی قرار گیرد. او مینویسد: «مشهورترین نحلهی بت شکنی، همانا مکتب یهود است که اسلام نیز از آن شیوه تلقید نموده و مجسمهسازی و رسم تصاویر را تجویز نکرده و عین این دستور در احکامموسی دیده میشود: «آنچه در آسمان بالای سر تو و یا در زمین در زیر پای تو یا در آب زیرزمین است، نباید رسم و بر چیزی حفر کنی» در صنایع اسلامی مسأله منع کپیه کردن اشیاء زنده طبیعت، سبب شد که نقاشان و هنرمندان به رسم نمونهها و اشکال هندسی یا غیر طبیعی که آن را آرابسک مینامیم، اکتفا کنند.» (۶) البته در میان مسیحیان اولیه نیز چنان که اشاره کردیم، سخنانی در منع تصاویر و مشایل پرستی وجود داشت.
"او در نقوش قالی، کاشی، تذهیب و حتی نقاشی، که به نحوی به جهت جاذبه خاص خود مانع حضور و قرب است، نمایش عالم ملکوت و مثال را که عاری از خصوصیات زمان و مکان و فضای طبیعی است میبیند"ترتولیانوس، یکی از بزرگان کلیسا، تاکید میکرد که بتپرستی تنها عبارت از ستایش نقش خدایان مشرکان نیست، بلکه در تمام صورتهای هنری که مقصدشان تجسم اشیای خاکی است، وجود دارد. (۷) بر این اساس، شمایل شکنان میخوستند هنر دینی را صرفا به نشانهها و رمزها و نقش و نگارهای گیاهی و جانوری محدود سازند. سرانجام، نهضت شمایل شکنی در مقابل مقاومت روحانیونی چون یوحنای دمشقی، شکست خورده و ایکون سازی با قدرت هر چه بیشتر، استمرار یافت. خلاصه این که اعتقادات قدیم گروهی از مسیحیان در باب شمایلهای مقدس تایید شد. مطابق این اعتقادات، این صورتهای مقدسف نحوی تجسم روحالقدس است.
همان طوری که خدا (پدر) در پیکر عیسی (پسر) تجسم یافت. بنابراین، صورتهای مذکور در ردیف مقدسات قرار میگیرند و وسیلهی نقل و انتقال لطف و مرحمت الهی به مومنیناند، درست شبیه به کتاب مقدس، یعنی، همان منزلت واژهی دینی که کتاب مقدس برای مومن با سواد دارد، صور و تماثیل همان اثر را برای بیسوادان دارد. (۸) بنابراین صور و تماثیل، واسطه و وسیله انتقال روح الهی و لطف خداوند به مومنان خواهد بود و باید این تصاویر و نقوش و تماثیل چون صلیب و اناجیل اربعه، مورد احترام و تقدیس و تکریم قرار بگیرند. هر چند عبادت آنها مربوط به اصل عبادت الهی نیست. هفتمین شورای جامع مسیحی در پاسخ به حرکت شمایلشکنی با استدلال ذیل آیین عبادی شمایلها را جایز دانست.
"هنرمند در این مضامین از الگویی ازلی نه از صور محسوس بهره میجوید،به نحوی که گویا صور خیالی او به صور مثالی عالم ملکوت میپیوندد"خدای تعالی در حد ذات در وصف نمیگنجد. لکن چون کلمه الله در طبیعیت انسانی، یعنی عیسی مسیح، ظاهر شد، پس از سوی او به صورت اصلیاش بازگردانیده شد و با حسن الهی در آن نفوذ کرد. هنر با نمایش صورت انسانی عیسی این تجسم را یادآوی میکند. شکی نیست که میان این دیدگاه و دیدگاه اسلامی، اختلافی فاحش وجود ارد. لکن در هر صورت، دیدگاه این دو، بالاتفاق مبتنی بر این حقیقت است که انسان دارای صورت الهی است.
* نظر ابنعربی درباره شمایلهای مسیحی یکی از عمیقترین تبیینهایی که در خصوص وضع و نظر هنری مسیحیت از دیدگاه مسلمین در قبال هنر مقدس مطرح شده، از شیخ اکبر محیالدین ابن عربی است که در کتاب «فتوجات مکیه» به طرح آن پرداخته است. محیالدین مینویسد: «مردم بیزانس، هنر صورتگری را به کمال رساندند. زیرا از نظر ایشان، فردانیت حضرت عیسی (ع) که در تصویر او جلوهگر شده است، بهترین وسیلهای که توجه و تمرکز فکر را به توحید الهی جلب میکند.» (۹) به عقیده بورکهات، چون اندیشه مسیحی که به رستگاری و نجات نوع بشر به دست منجی نظر دارد، مقتضی هنری تصویری بوده است. بنابراین، مسیحیت نتوانست از میراث هنری یونان و رم صرف نظر کند. (۱۰) * تجسم یا تجلی خداوند با توجه به این نظریات و اعتقادات غالب بر جامعه دینی قرون وسطی، هنر مسیحی بر اساس تجسم خدا (پدر) در وجود عیسی (پسر) به عنوان تصویر پدر تکوین یافت.
"* توحید در طرحهای هنری نکته اساسی در هنر اسلامی که باید بدان توجه کرد عبارت است از «توحید»"با این تفسر که خداوند به صورت انسان درآمد تا آنکه انسان چون موجودی که بنا بر صورت الهی خلق شده، تعالی پیدا کند و رستگاری یابد. از اینجا، متفکران و خواص جامعه مسیحی قرون وسطایی و ایکونها تجلی حقیقتی ورای جهان خاکمی و زمان فانی ـ و بالاخره، آنچه به ورای محدودیتهای این عالم تعلق دارد ـ مشاهده میکردند، و هنرمند با هنر خویش میخواست از ورای پردهی حجاب، حقیقتی باطنی و متعالی را به تصویر کشد. همچنان که همه اشیای جهان تجلی و ظهوری از آن حقیقت مطلق و به عبارتی، آیات الهی است. اثر هنرمند نیز چنین است. (۱۱) * تمایز هنر روحانی مسیحی از هنر یونانیـرومی همین حضور و ظهور حقیقت در هنر مسیحی، آن را کاملاً متمایز و جدای از هنر یونانی ـ رومی میکند، که بیش از همه به زیباییهای ظاهری، تعادل و تناسب و حسن و جمال مجازی توجه داشت.
در این بین، معماری مسیحی چون نقاشی و شمایل سازی مسیحی، چنین تمایزی را به خوبی نشان میدهد. حتی تصویر شاهانه عیسی و تصویر روحانی امپراطور، خبر از تجلی روح حقیقت دینی میکند. حال چه عیسی در لباس معلمی و چوپانی باشد و چه در کسوت شاهانه. اصل همان روحالقدسی است که به تفکر و هنر مسیحی مدد رسانده است. پانوشتها: ۱ـ رمان گیرشمن، هنر ایران در دوران پارتی و ساسانی، ترجمه بهرام فرهوشی، تهران: بنگاه ترجمه و نشر، ۱۳۵۰.
"اولین آثار این تلقی تفکر تنزیهی و توجه عمیق به مراتب تجلیات است که آن را از دیگر هنرهای دینی متمایز میسازد"ص ۲۹۵ ۲ـ همان، ص ۲۹۵، و ۲۹۶ ۳ـ این امر موجب گردید تا نقاشان مجدداً به سبک کلاسیک روی آورند. زیرا در مقایسه با شیوه ساده تجریدی بیزانس برای تجسم موضعات مادی مناسب بودند. هلن گاردنر، هنر در گذر زمان، ص ۲۵۰. کاسمینسکی، تاریخ قرون وسطی، ترجمه صادق انصاری و محمدباقر مؤمنی، تهران: نشر اندیشه، ۱۳۵۳ ن ص ۵۳ ۴ـ همان، ص ۵۳ ۵ـ جان ناس، همان ۴۳۷ ۶ـ بهاءالدین پازارگاد، فلسفه تاریخ نوین، تهران: فروغی، ۱۳۵۶، ص ۱۲۱ ۷ـ دیاکوف، تاریخ رم، ص ۳۲۱ ۸ـ متفکران مسیحی رومی که در صدر مسیحیت به دفاع از فلسفه یونانی در صورت جدید دینی پرداختند. نقاشی را وسیلهای میدانستند برای انتقال کلام خداوند به ذهن مردم جاهل.
همین نظر، مورد تأیید هربرت رید است. او مینویسد: «کلیساهای جامع قرون وسطی، با تصاویر انجیل را برای بیسوادان قابل فهم کردند تا آنجا که در قرن ششم میلادی برای همه مفهوم بوده است.»هربرت رید، کتاب هنر، ص ۲۲ ۹ـ جان ناس، همان ص ۴۲۶ ۱۰ـ بوکهارت، هنر مقدس. ص ۵۹ ۱۱ـ از نظرگاه عامه مردم مسیحی، شمایلهای مقدس و صلیب از قدرتی فوقالعاده برخوردار بودند. زندگی این مردم در ساحت خیال، آنها را وا میداشت که تصاویر و پیکرهها را ببوسند. در برابرشان شمع و عود و عبیر بسوزانند.
"انتخاب نقوش هندسی و اسلیمی و ختایی و کمترین استفاده از نقوش انسانی و وحدت این نقوش در یک نقطه تأکیدی بر این اساس است"تاج گل بر سر آنها بنهند و از نفوذ غیبی آنها انتظار معجزات داشته باشند. در عالم مسیحی یونانی به ویژه، همه جا تمثالهای متبرکه دیده میشد: در کلیساها، صومعهها، خانهها، دکانها و حتی روی اثاث منزل و زیور آلات و لباسهایی که به تن میکردند. شهرهایی به خطر بیماریهای فراگیر، قحطی یا جنگ گرفتار میشدند، به قدیسان حامی خویش یا به قدرت غیبی اشیایی که از ائمه خود به یادگار داشتند، بیشتر متکی بودند تا به تهور و شجاعت آدمی. اولیا و شوراهای کلیسا (خواص) مکرر توضیح میدادند که این گونه تمثالهای خود خدا یا مقربان وی نیستند، بلکه فقط وسیلهای هستند برای یادآوری آنها. اما مردم به این فرق و تمایز توجهی نداشتند.
تلاش لئوسوم و برخی جانشینان او که از ایمان تشبیهی عامه آزرده خاطر بودند و چنین تصوراتی را شرکت و خرافه تلقی میکردند، خواست قلبی خود را با مسائل و اغراض سیاسی آمیختند. (ویل دورانت، عصر ایمان، ص ۵۴۷). کارلئو، از نظر آمیختگی با اغراض سیاسی، از جهانی با کار وهابیت جدید که معتقد به شمایلشکنی مطلق است، مشاهبت دارد. وهابی با داعیه توحید با هر گونه توسل به واسطه تقرب به خدا و حتی توسل به معصوم، مخالفاند. برای تفصیل مطلب درباره شمایل شکنی، رجوع شود به: Ebcylopedia of worlf Art, New York, Mc Graw Hill, 1975, Image and Iconoclam ", V:7, P:۷۹۸-۸۸۲ انتهای پیام/ک/۵.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران