این چه کینه ی مهیبی ست؛ که جهانِ تو را از هم می گسلد؟ سیاره ای در افیونی تاریک می میرد، جانِ تو در من شعله می کشد،
زندگی گرهِ اندوه توست؛
در گلوی زخمی ی من.
و لَب های تفته ی توست؛
موقعی که می گریم و می سرایم...
این چه کینه ی مهیبی ست؛
که جهانِ تو را از هم می گسلد؟
سیاره ای در افیونی تاریک می میرد،
جانِ تو در من شعله می کشد،
و کهکشانِ پاکان؛
غرقٍ شبنم و ستاره می شود.
چه حالِ بدی دارم!
چه حالِ بدی
زبانِ گفتار ندارم
به فریادم برسید دستانِ نویسایِ من!
دستانِ نویسای شاعر:
"لا تَسأَلینی : کیف حالِی؟
إذا کنتِ تُحِبّینَنی حَقّاً ...
إسأَلی:
کیفَ حالُ أَصابِعی؟" *
کودکم!
خونِ تو خونِ فوج فوجِ کبک هایِ جوان است
و سینه ی آسمان؛
غرقِ خونِ تو می شود هر شب
و شاعران در سوگِ گونه های سپیدِ تو؛
جامِ ارغوان بر خاکِ سرخِ غزه می ریزند.
٣۰ تیر ۱٣۹٣ – اِسِن
* از من مپرس که چونم
اگر به راستی دوستم می داری؛
بپرس: انگشتانم چه گونه اند... (نزار قبانی)
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران