بچه‌ها دوست دارند شما را با روسری ببینند/ اسم پاوه و چمران زیاد می‌آمد + تصاویر

بچه‌ها دوست دارند شما را با روسری ببینند/ اسم پاوه و چمران زیاد می‌آمد + تصاویر
فردا
فردا - ۱۹ بهمن ۱۳۹۲

سرویس سیاسی «فردا»؛ شهید مصطفی چمران فردی است که به واسطه نوع زندگی و مبارزاتش و همچنین به عنوان یک انسان عالم و متخصص بسیار مورد توجه مردم و بخصوص جوانان است. این شهید بزرگوار در زندگی پربارش فعالیت‌های بسیار زیاد و تاثیرگذاری در کشورهای مختلف از جمله ایران، لبنان و ... انجام داده است و از این رو بررسی زوایای مختلف زندگی او بسیار قابل توجه و تامل است. این روزها با نمایش جشنواره‌ای فیلم سینمایی «چ» به کارگردانی «‌ابراهیم حاتمی کیا»‌ بیش از پیش نام شهید چمران در رسانه‌ها و محافل مختلف ذکر می شود. به همین بهانه ما نیز به سراغ خاطرات برخی از افرادی که این شهید بزرگوار را از نزدیک دیده‌اند رفتیم.

"سرویس سیاسی «فردا»؛ شهید مصطفی چمران فردی است که به واسطه نوع زندگی و مبارزاتش و همچنین به عنوان یک انسان عالم و متخصص بسیار مورد توجه مردم و بخصوص جوانان است"کتاب‌ها و خاطرات بسیاری از دکتر مصطفی چمران منتشر شده اما بی تردید یادداشت‌های همسر لبنانی شهید چمران، «غاده جابر» می‌تواند به خوبی گویای صفات اخلاقی و روحی او باشد. آنچه در ادامه می آید نگاهی دارد به خاطرات خانم جابر از همسر بزرگوارشان.

مصطفی به روایت غاده ـ ۱

سال‌ها از آرام گرفتن چمران می‌گذرد. روزهای تکاپو و از پشت صخره‌ای پشت صخره دیگرپریدن و پناه گرفتن، و روزهای جنگ‌های سرنوشت ساز پایان یافته‌اند و اکنون در این روزگار به ظاهر آرام «غاده چمران» با لحنی شکسته داستانی روایت می‌کند، «داستان یک نسیم که از آسمان روح آمد و در گوشش کلمه عشق گفت و رفت به سوی کلمه بی‌‌‌نهایت.»

سال‌ها از روزی که سرانجام چمران در این زمین آرام گرفت می‌گذرد و این بار غاده داستانی از تاریخ این سرزمین روایت می‌کند، داستان «مرد صالحی که یک روز قدم زد در این سرزمین به خلوص.»

دختر قلم را میان انگشتانش جابه جا کرد و بالاخره روی کاغذی که تمام شب مثل میت به او خیره مانده بود نوشت «از جنگ بدم می‌آید» با همه غمی که در دلش بود خنده‌اش گرفت، آخر مگر کسی هم هست که از جنگ خوشش بیاید؟ چه می‌دانست! حتماً نه. خبرنگاری کرده بود، شاعری هم، حتی کتاب داشت. اما چندان دنیا‌گری نکرده بود.

«لاگوس» را در آفریقا می‌شناخت چون آنجا به دنیا آمده بود و چند شهر اروپایی را، چون به آنجا مسافرت می‌رفت. بابا بین آفریقا و ژاپن مروارید تجارت می‌کرد و آن‌ها خرج می‌کردند، هر طور که دلشان می‌خواست. با این همه، او آن قدر لبنانی بود که بداند لبنان برای جنگ‌‌ همان قدر حاصلخیز است که برای زیتون و نخل. هر چند نمی‌فهمید چرا!

نمی‌فهمیدم چرا مردم باید همدیگر را بکشند. حتی نمی‌فهمیدم چه می‌شود کرد که این طور نباشد، فقط غمگین بودم از جنگ داخلی، از مصیبت.

.

منابع خبر

اخبار مرتبط