دیکتاتوری با هیچ پسوند و پیشوندی قابل پذیرش اسلام نیست/ پیام اصلی غدیر به هیچ‌وجه موضوع حاکمیت سیاسی نبود

دیکتاتوری با هیچ پسوند و پیشوندی قابل پذیرش اسلام نیست/ پیام اصلی غدیر به هیچ‌وجه موضوع حاکمیت سیاسی نبود
کلمه
کلمه - ۳۰ شهریور ۱۳۹۵

چکیده : بین مشروعیت و مقبولیت و همچنین امامت و خلافت تفاوتی وجود دارد؛‏ امامت یک منصب الهی و قابل سلب و عطا نیست، مردم چه بخواهند و چه نخواهند حضرت علی(ع) امام است، اما در مسئله‏ خلافت و حکومت وقتی که حضرت علی(ع) خلیفه و حاکم هستند که مردم طالب آن باشند و آن را از امام درخواست کنند و این مفهوم دموکراسی در حکومت های دینی است. اسلام با حکومت‏ها‏ی دیکتاتوری مخالف است ولو دیکتاتوری صالح. بعضا عده‌ای از دیکتاتوری صالح صحبت می‌کنند که بر طبق آن حاکم مستبد صالح بر مردم حکومت می کند، اما دیکتاتوری صالح هم مورد تأیید اسلام نیست...

جبرئیل سه مرتبه بر پیامبر فرود آمد و فرمانی آورد که در این مکان به پا خیزد و به هر سفید و سیاهی اعلام کند که علی بن ابی طالب برادر، وصی و جانشین پیامبر در میان امّت و امام پس از ایشان است؛ در حقیقت «غدیر تلاش مردی برای اجرای فرمان خدا در اوج دموکراسی و مردم سالاری است»

شفقنا در میزگردی با حضور دکتر حمید خویی، محقق و پژوهشگر نهج البلاغه و دکتر محمدعلی پهلوان، استاد علوم قرآن و حدیث دانشکده الهیات دانشگاه تهران، نماد و نشانه های مردم سالاری در واقعه غدیر را مورد بررسی قرار داد.

دکتر حمید خویی می گوید: اگر همه‏ عالم هم جمع شوند و با هم نظری دهند، آن نظر در منطق اسلام هیچ مشروعیتی ندارد چون مشروعیت برگرفته از حکم خداست. منتهی دین و شارع مقدس عالماً و عامداً یک منطقه بسیار گسترده‏ به نام منطقه الفراغ قرار داده، در اینجا دین سکوت کرده تا مردم تصمیم بگیرند و حضور، رأی، سلیقه و نظر خود را نشان دهند به شرطی که تضاد و مخالفتی با حکم و نص صریح خدا و رسول نداشته باشد. گرچه این منطقه الفراغ، منطقه‏ گسترده‏ای است لیکن ولایت امام از جمله ولایت سیاسی و حاکمیت سیاسی منوط به انتخاب مردم نیست، اما به فعلیت رساندن و مقبولیت آن قطعاً منوط به پذیرش مردم است و این همان مفهوم دموکراسی است.

دکتر پهلوان نیز معتقد است: بین مشروعیت و مقبولیت و همچنین امامت و خلافت تفاوتی وجود دارد؛‏ امامت یک منصب الهی و قابل سلب و عطا نیست، مردم چه بخواهند و چه نخواهند حضرت علی(ع) امام است، اما در مسئله‏ خلافت و حکومت وقتی که حضرت علی(ع) خلیفه و حاکم هستند که مردم طالب آن باشند و آن را از امام درخواست کنند و این مفهوم دموکراسی در حکومت های دینی است.

"این واقعه یعنی تعیین جانشین برای پیغمبر تقریباً هفتاد روز مانده به رحلت پیامبر بود و در حقیقت نشان‌دهنده‌ اهمیت مسئله‌ حکومت و سیاست و ولایت امر امت اسلامی از نظر پیامبر است"اسلام با حکومت‏ها‏ی دیکتاتوری مخالف است ولو دیکتاتوری صالح. بعضا عده‌ای از دیکتاتوری صالح صحبت می‌کنند که بر طبق آن حاکم مستبد صالح بر مردم حکومت می کند، اما دیکتاتوری صالح هم مورد تأیید اسلام نیست.

متن میزگرد شفقنا را می خوانید:

* برداشت شیعیان از واقعه غدیر که می دانیم اصل رخداد آن مورد اتفاق اهل سنت و شیعیان است، مسئله جانشینی پیامبر و اعلام ولایت امیرمومنان است. این واقعه یعنی تعیین جانشین برای پیغمبر تقریباً هفتاد روز مانده به رحلت پیامبر بود و در حقیقت نشان‌دهنده‌ اهمیت مسئله‌ حکومت و سیاست و ولایت امر امت اسلامی از نظر پیامبر است. اما چرا با وجود آنکه مشروعیت امیر مومنان یک مشروعیت الهی است، شاهد تلاش پیامبر برای اخذ تایید از مردم هستیم؟

پهلوان: بحثی که مطرح کردید یک بحث اساسی و بسیار خوب است و جوانبی دارد که باید درباره آن صحبت کنیم؛ راجع به مشروعیت صحبت کردید، اما از یک اصل دیگری به نام مقبولیت هم باید بگوییم. پیامبران، ائمه و اولیای ما دارای مقام مشروعیت هستند یعنی صلاحیت لازم برای تصدی حکومت را دارا می باشند و قطعاً شایسته تر از امیرمومنان کسی نیست که عهده دار حکومت شود؛ اما این مشروعیت برای تصدی امر حکومت کافی نیست، باید مقبولیت هم وجود داشته باشد و این مقبولیت همان چیزی است که ما امروزه به نام دموکراسی و مردم سالاری از آن یاد می‏کنیم.

اگر شخصی صد در صد صلاحیت امر حکومت را داشته باشد و از جانب خدا و پیامبر به این امر منصوب شده باشد، اما دارای مقبولیت نباشد و مردم او را پذیرا نباشند، از نظر اسلام و قرآن این فرد هیچ وظیفه ‏ای برای برقراری حکومت ندارد و نباید با اقداماتی مانند کودتا و اجبار مردم، حکومت را به دست بگیرد؛ اگر مردم خواستند و تقاضا کردند، فرد منصوب شده از جانب خدا، اختیار دارد که این منصب را بپذیرد. ما این روش را نه تنها در حکومت امیرمومنان بلکه در سیره‏ سایر امامان نیز مشاهده می ‏کنیم.

در خطبه‏ شقشقیه نهج البلاغه می خوانیم «لوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِیَامُ الْحُجَّهِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَی الْعُلَمَاءِ أَلَّا یُقَارُّوا عَلَی کِظَّهِ ظَالِمٍ وَ لَاسَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَیْتُ حَبْلَهَا عَلَی غَارِبِهَ یعنی اگر حضور مردم برای بیعت نبود و با وجود یاور حجت اقامه نمی گردید و اگر نبود پیمانی که خداوند از دانشمندان گرفته است که در پر خوری ستمگر و ظلم مظلوم ساکت ننشینند افسار شتر خلافت را به گردنش می افکندم که به هر کجا که می خواهد برود»

این ازدحام و هجوم جمعیت برای بیعت با امیرمومنان علی(ع) به قدری بود که حسنین (ع) که نزدیک امام علی(ع) بودند، ممکن بود دچار آسیب شوند، در این ازدحام انگشتان پای امیرمومنان آسیب دید و دو طرف لباس حضرت پاره شد.

یعنی با وجود مشروعیت وقتی امیرمومنان پذیرای حکومت می شوند که اقبال عمومی وجود داشته باشد و مردم از ایشان درخواست کنند که حکومت را بپذیرند.

توجه و اهمیت دادن ائمه به مبحث مقبولیت در دوره های دیگر هم قابل مشاهده است، مثلاً در تاریخ زندگانی امام سوم می خوانیم وقتی نامه های دعوت برای امام حسین(ع) نوشتند، حضرت به سمت کوفه حرکت کردند و در میان راه وقتی به ایشان گفتند مردم از دعوتشان بازگشتند، حضرت فرمودند اگر چنین است ما هم به دیار خود بر می گردیم، ولی آنها گفتند که به ما دستور رسیده از بازگشت شما هم جلوگیری کنیم.

ملاحظه کنید با وجود آنکه شخصی شایسته تر از امام حسین(ع) برای تصدی امر حکومت در زیر آسمان نیلگون وجود ندارد، اما ایشان بدون مقبولیت و وجود یاوران و خواستاران به برقراری حکومت اقدام نمی کنند. در کلمات امام مجتبی(ع) نیز به لزوم مقبولیت و وجود یاور تأکید شده است از جمله در نامه ای به معاویه می نویسند: «اگر یاورانی داشتم که عارف به شأن و حقوق من بودند این صلح نامه را نمی پذیرفتم و آن را به تو عطا نمی کردم»

امامت و نبوت قابل سلب و عطا از ناحیه مردم نیست؛ در قرآن می خوانیم «الله یعلم حیث یجعل رسالته» یعنی خداوند می‏داند چه کسی را به پیامبری و یا امامت برگزیند یعنی نبوت و امامت منوط به اقبال مردم نیست. امام دارای منصب امامت است چه مردم بخواهند و یا نخواهند، اما در مساله حکومت شرط مقبولیت و خواست مردم هم ضروری است.

اسلام با حکومت‏ها‏ی دیکتاتوری مخالف است ولو دیکتاتوری صالح. بعضا عده ای از دیکتاتوری صالح صحبت می کنند که بر طبق آن حاکم مستبد صالح بر مردم حکومت می کند، اما دیکتاتوری صالح هم مورد تأیید اسلام نیست.

*آیا می توانیم هدف پیامبر از اصرار برای اخذ تایید از مردم در روز غدیر را تأکید ایشان بر «مقبولیت» بدانیم یا هدف پیامبر توجه مردم به اصل دیگری بود؟

خویی: اگر هدف پیامبر از اصرار در غدیر خم را قبولاندن حکومت و حاکمیت سیاسی امیرالمومنین(ع) عنوان کنیم، در حقیقت پیام غدیر را بسیار کوچک کرده ایم؛ پیام اصلی غدیر به هیچ وجه موضوع حاکمیت سیاسی نبود، پیام اصلی غدیر «رسمیت بخشیدن به ولایت ائمه‏ طاهرین (ع) به عنوان سومین رکن اسلام بعد از رکن توحید و نبوت بود» به بیان دیگر پیام اصلی غدیر «رسمیت یا مشروعیت بخشیدن به اشهد ان علی ولی الله در کنار اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله بود»

طبیعتاً عرصه‏ مداخله و تاثیرگذاری ولایت به مراتب گسترده تر از حاکمیت سیاسی است، یک وجه آن حاکمیت سیاسی یا ولایت سیاسی است.

"امام دارای منصب امامت است چه مردم بخواهند و یا نخواهند، اما در مساله حکومت شرط مقبولیت و خواست مردم هم ضروری است.اسلام با حکومت‏ها‏ی دیکتاتوری مخالف است ولو دیکتاتوری صالح"«مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ، فَهذا عَلِیٌّ مَوْلاهُ» در این جمله اینکه هر که مرا دوست دارد، ولایت و حاکمیت سیاسی امام علی(ع) را بپذیرد؛ معنای اصلی این جمله نیست، معنای اصلی این جمله این است که هرکس ولایت پیامبر که قرآن می‏فرماید « النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ؛ پیامبر بر ولایت مومن مقدم است» بر او و بر تصرف او و بر تصمیم او مقدم است، علی(ع) هم عینا از چنین شأنی برخوردار می باشد؛ البته این یک وجه پیام غدیر بود.

با توجه به اینکه روزهای پایان عمر شریف پیامبر اکرم بود و پیامبر نگران آینده‏ امت بود، قطعاً یک وجه دیگر پیام غدیر، تعیین خلافت و جانشینی سیاسی خودشان و ولایت سیاسی بر امت بود . در حقیقت غدیر یک وجه حدیثی و یک وجه حادثه‏ای دارد، یعنی ما نه بدون بررسی حادثه‏ غدیر می‏توانیم حدیث غدیر را بفهمیم و نه بدون حدیث غدیر می‏توانیم حادثه‏ غدیر را بفهمیم؛ این دو را باید با هم و در کنار هم تحلیل کرد. به عنوان مثال در حادثه‏ غدیر، مکمل حدیث غدیر فرمان پیامبر بر بیعت با امیرالمومنین بود که دستور دادند تمام کسانی که در غدیر خم حاضر بودند ، با علی ابن ابی طالب بیعت کنند؛ بیعت عملی کردن، مفهوم ولایت است. قطعاً در این شرایط این بیعت وجه سیاسی هم داشت لذا در حقیقت پیام و هدف اصلی پیامبر در غدیر این نبود که می‏خواستند به مردم حاکمیت علی(ع) را بقبولانند بلکه این هدف ضمنی بود؛ هدف اصلی این بود که رابطه‏ امت را با ولی خدا تعریف کنند بدین ترتیب که این امت باید همیشه بر اساس آن «انما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤتُونَ الزَّکاهَ وَ هُم راکِعُونَ» مدیریت شود. در حقیقت پیامبر رابطه‏ امام و مأموم و رابطه‏ امت و ولی خدا را به عنوان یک رکن اساسی اسلام تعریف کردند.

امامت در دین اسلام به عنوان دین خاتم، مکانیسمی است که تضمین کننده‏ سلامت دین است، همه‏ ادیان الهی در گذر زمان دچار تحریف و انحراف می شدند و پیروان ادیان الهی به بیراهه می‏رفتند و خداوند هربار با مبعوث کردن پیامبر جدیدی مجددا مسیر حرکت بشر را به سمت بندگی خدا تصحیح می‏کرد ، اما وقتی به اسلامی می رسیم که قرار است خاتم ادیان و خاتم شرایع باشد، باید یک مکانیسم خاص و منحصر به فردی در این دین نهاده شده باشد که سلامت دین در گذر زمان و صیانت دین از تحریف و انحراف را تضمین کند؛ نام این مکانیسم در ادبیات قرآن و معارف اهل بیت علیهم السلام ولایت است لذا آنجا که خداوند می فرماید «فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ» در حقیقت این یک تهدید نیست بلکه یک پیش بینی طبیعی است که از اسلام منهای امامت چیز اصیلی باقی نمی‏ماند و حیات سلیم دینی امت به نقطه‏ صفر بازمی گردد؛ اسلام منهای ولایت امیرالمونین و ائمه‏ طاهرین، داعش، القاعده و جبهه النصره می شود و در حقیقت ماهیت، سلوک، فکر و رفتار آن به کفر بسیار نزدیکتر است تا به ایمان.

نکته‏ دوم اینکه قطعاً نگاه و تصمیم مردم در مدیریت اجتماعی و سیاسی جوامع اسلامی نقش بسیار مهمی دارد، اما ماهیت این دموکراسی و مردم سالاری به طور ماهوی با دموکراسی و مردم سالاری غربی فرق می‏کند؛ اینجا یک دموکراسی کاملاً محدود شده و هدایت شده است به این معنا که مردم تا جایی قدرت دخل و تصرف و تصمیم دارند که امر خدا و امر رسول و امر ولی خدا نباشد یعنی دموکراسی در عرصه و سطح پایین تری از فرمان خدا و رسول است؛ آنجایی که خدا فرمان.می دهد، دموکراسی معنایی نمی‏دهد «مَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَهٍ إِذَا قَضَی اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَن یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَه من أمرهم؛ وقتی خداوند دستوری می‏دهد، همه‏ مردم هم اگر دستور دیگری دهند، امر امر خداست» وقتی پیامبر خدا دستوری می‏دهد «لَا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَرَسُولِه » یا «لَا تَرْفَعُواأَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ» اگر همه‏ عالم هم جمع شوند و با هم نظری دهند، آن نظر در منطق اسلام هیچ مشروعیتی ندارد چون مشروعیت برگرفته از حکم خداست.

منتهی دین و شارع مقدس عالماً و عامداً یک منطقه بسیار گسترده‏ که من نام آن را منطقه الفراغ می گذارم، قرار داده که در اینجا دین سکوت کرده تا مردم تصمیم بگیرند و حضور، رأی، سلیقه و نظر خود را نشان دهند به شرطی که تضاد و مخالفتی با حکم و نص صریح خدا و رسول نداشته باشد. گرچه این منطقه الفراغ، منطقه‏ گسترده‏ای است لیکن ولایت امام از جمله ولایت سیاسی و حاکمیت سیاسی منوط به انتخاب مردم نیست، اما به فعلیت رساندن و مقبولیت آن قطعاً منوط به پذیرش مردم است.

تعبیری در کلام معصوم داریم که می‏فرماید « الْإِمَامِ مَثَلُ الْکَعْبَهِإِذْ یُؤْتَی وَ لَا یَأْتِی؛ او دنبال کسی نمی‏دود، باید به دنبالش بیایند و به او اقبال کنند» همانطور که بعد از کشته شدن عثمان، این اتفاق افتاد. امیرالمومنین(ع) فرمودند که مردم مانند موهای فشرده پشت یال کفتار به سراغ من آمدند؛ حسن و حسین داشتند زیر دست و پا می رفتند، سپس فرمودند اگر این حجت نبود، حکومت را نمی پذیرفتم. در حقیقت مبنای وجوب پذیرش حکومت برای امام معصوم، طلب و قبول مردم است که در این صورت حجت اقامه می شود، اگر این قبول نباشد بهترین تعبیر همانی است که امیرالمومنین( ع) در نهج البلاغه به کار بردند و فرمودند: «لا امر لمن لا یطاع؛ کسی که فرمانش اطاعت نمی شود، دیگر امری ندارد» یا در خطبه‏ شقشقیه می‏فرمایند: «أما وَاللّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا ابْنُ اَبی قُحافَهَ؛ بعد از اینکه خلیفه‏ اول، جامه‏ خلافت را بر تن کرد؛ مانده بودم که چه کنم وَطَفِقْتُ اَرْتَئی بَیْنَ اَنْ اَصُولَ بِیَد جَذّاءَ أو أصبر علی طخیه عمیاء؛ یا باید با دست بریده بجنگم یا اینکه بر این تاریکی کشنده صبر پیشه کنم» دست بریده به معنای نداشتن یاور و نداشتن زمینه است؛ این باید شرف و فخری برای امت باشد که امام منصوب من عند الله، ولایت و حاکمیت سیاسی را بپذیرد، اما پیش از آن باید طلب و درخواست مردم باشد که لازمه آن رسیدن مردم به یک کمال شعوری است.

امیرالمومنین(ع) در جایی وقتی مورد نقد معاویه قرار می‏گیرد، با ادبیات سیاسی رایج و فارغ از موضوع عصمت و ولایت الهی و اینکه امام و ولی منصوب من عندالله است، پاسخ می‏دهد که : « إِنَّهُ بَایَعَنِی الْقَوْمُ الَّذِینَ بَایَعُوا أَبَا بَکْرٍ وَ عُمَرَ؛ همین مردمی که با ابوبکر و عمر بیعت کردند همانان با من بیعت کردند» یعنی بحث‏ها‏ی دینی را که کنار بگذاریم، مبنای مقبولیت بیعت مردم می‏شود. وقتی مقبولیت مردم اتفاق بیافتد، دیگر کسی این حق را ندارد که انتخاب دیگری داشته باشد «ولا للغائب أن یرد؛ کسی هم که حضور نداشت، حق ندارد بگوید من غائب بودم و می‏خواهم حاکم دیگری را انتخاب کنم»

از سوی دیگر امام علی(ع) می فرمایند اگر مبنای این مشروعیت ظاهری شورای شش نفره باشد، مهاجرین و انصار که صاحبان این شورا هستند هم با من بیعت کردند؛ در این موقعیت ها امام علی(ع) از یک ادبیات عرفی استفاده می کنند نه ادبیات شرعی.

با همین ادبیات عرفی بیان می شود که اگر مردم بر مردی اجماع کردند که او را حاکم خویش برگزید، این فرد مورد رضایت خداوند هم هست؛ در صورتی که فراموش می‏کنیم این نامه خطاب به معاویه است و امیرالمونین قصد دارند با همان ترمینولوژی و ادبیات و عقیده‏ معاویه به او پاسخ دهند و این یک روش مذاکره است.

در این مذاکره امیرالمومنان که از جانب خداوند انتخاب شده و مردم در مقابل انتخاب خدا اراده ای ندارند، از زاویه دیگری که طرف مقابل یعنی معاویه به آن معتقد است وارد بحث می شود و می گوید، اگر تو به انتخاب من از جانب خدا اعتقاد نداری و به شورا اعتقاد داری، شورا به من رأی داد، اگر به مردم اعتقاد داری، مردم به من رای دادند و بیعت کردند.

"امیرالمومنین(ع) فرمودند که مردم مانند موهای فشرده پشت یال کفتار به سراغ من آمدند؛ حسن و حسین داشتند زیر دست و پا می رفتند، سپس فرمودند اگر این حجت نبود، حکومت را نمی پذیرفتم"این جمله از آن دست جملات نهج البلاغه است که گاهی عمداً و گاهی سهواً بد فهمیده می‏شود یا بد فهمانده می‏شود.

اینکه مردم شخصی که از جانب خداوند انتخاب شده را نپذیرند، قطعاً مردم را در مقابل خدا قرار می‏ دهد، چون مردم ملاک حق و باطل نیستند. امیرالمونین(ع) تعبیر بسیار زیبایی دارند و می‏فرمایند: «در مردم باش اما با مردم نباش» ممکن است مردم روزی به بیراهه بروند و روزی به راه حق باشند لذا آنچه مردم انتخاب می کنند مبنای حقانیت نیست، مبنای حقانیت تنها خداست.

* این که پیامبر حدود ۶۰ بار آحاد مسلمانان حاضر در غدیرخم را با عنوان «معاشر الناس» مورد خطاب قرار می دهند و از ایشان طلب اقرار به صحت فرمایش خود می کنند؛ آیا می توانیم شاهدی بر لزوم تعامل حاکم مشروع با مردم بدانیم؟

پهلوان: ما اعلام ولایت و جانشینی حضرت امیرمومنان را از یوم الدار یعنی اولین روزهای بعثت پیامبر اکرم مشاهده می کنیم، پیامبر در همان میهمانی گفتند هر کس مرا اجابت کند و به من ایمان آورد وصی و جانشین من خواهد بود و علی(ع) در آن مجلس ایمان خود را اعلام فرمودند. آیات بسیاری داریم که پیش از غدیر خم علی(ع) را ولی و سرپرست امت اسلامی معرفی فرموده است از جمله آیه «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤتُونَ الزَّکاهَ وَ هُم راکِعُونَ» و یا آیه «أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» این آیات مسئله‏ جانشینی، ولایت و امامت علی(ع) را مورد تأکید قرار می دهد لذا مشخص می شود مساله ولایت و جانشینی علی(ع) امری نبوده که پیامبر در آخرین روزهای حیات خود به آن تصریح کنند و نیز روشن می شود که پیامبر در روز غدیر خم به منظور پذیرش مردم و زمینه سازی برای مقبولیت، آن خطبه غرّا را ایراد فرمودند و در حقیقت تکرار و تأکید بر این موضوع به منظور زمینه سازی برای همان مقبولیت عمومی ولایت بوده است.

اگر این مقبولیت نباشد، امام در قبال انجام حکم الهی وظیفه ای ندارد به تعبیر دیگر حکم الهی منوط به اقبال مردم است لذا حکومت نکردن امامان در برهه هایی از زمان به معنای انجام ندادن امامان به وظایفشان نیست چرا که انجام حکم الهی در پذیرش امر حکومت منوط به اقبال عمومی در این مساله است.
ملاحظه می فرمایید بین مشروعیت و مقبولیت و همچنین امامت و خلافت تفاوتی وجود دارد و آن این است که مسئله‏ امامت یک منصب الهی است و قابل سلب و عطا نیست، مردم چه بخواهند و چه نخواهند حضرت علی(ع) امام است، اما در مسئله‏ خلافت و حکومت وقتی که حضرت علی(ع) خلیفه و حاکم هستند که مردم طالب آن باشند و آن را از امام درخواست کنند و این مفهوم دموکراسی در حکومت های دینی است.

* چرا پیامبر مدام تکرار می کنند، می توانستند یک بار اصل مساله را بیان کنند یا مورد مقبولیت قرار می گرفت و یا قرار نمی گرفت. به نظر می رسد هدف پیامبر از تکرار و طلب اقرار به صحت فرمایش خود مساله دیگری است.

پهلوان: برای مقبولیت احتیاج به تکرار هست، مقبولیت احتیاج به این دارد که با بیانات مختلف و تاکید و تکرار مطلب به مردم تفهیم شود. لذا پیامبر بارها و بارها تکرار می کنند و شرایط و وضعیت گذشته را با جملاتی مانند آیا من شما را راهنمایی نکردم، آیا من شما را از منجلاب بدبختی بیرون نیاوردم، به مردم یادآوری می کنند و می گویند بعد از من بهترین شخصی که می تواند بر شما حکومت کند و شما را به مسیر اصلی هدایت کند، علی(ع) است.

باید تأکید کنم اینطور نبوده که ولایت امیرمومنان در روز غدیر برای اول بار اعلام شود و تکرارهای خطبه غدیر یا تأکیدهای شصت گانه پیامبر در خطبه غدیر به نوعی زمینه سازی برای مقبولیت و ایجاد زمینه پذیرش عمومی بوده است.

خویی: دلایل اینکه پیامبر این همه در معاشر الناس اصرار دارد این است که اولاً کار پیامبر مخاطب قرار دادن مردم است، چون نبی دین هدی اللناس است. دوما قصد تأکید است، درست است که شصت مرتبه تکرار چیزی بیش از عرف سخن رسول الله است، اما این یک شیوه تأثیرگذاری گفتاری و تأکید بر موضوع است به عبارت دیگر یک مدل جلب توجه است. در حقیقت تاکید بر معاشرالناس به این دلیل است که اگر مردم به این پیام توجه نکنند، سرنوشت آنها در معرض خطر قرار می‏گیرد، اما اگر این پیام را بگیرید و عمل کنند، «أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی» و «الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ» محقق می شود، البته تحقق آن وابسته به شرط‏ و شروطی است که پیامبر بیان کردند. قطعاً تعامل با مردم یک وجه اساسی است. اصلاً دین اسلام، دین مردم است؛ خطاب پیامبر، خطاب مردم است.

"دوما قصد تأکید است، درست است که شصت مرتبه تکرار چیزی بیش از عرف سخن رسول الله است، اما این یک شیوه تأثیرگذاری گفتاری و تأکید بر موضوع است به عبارت دیگر یک مدل جلب توجه است"در حقیقت مردم یک وزن اساسی و یک رقم بسیار مهم در ادبیات دینی هستند چون بالاخره این مردم هستند که باید انتخاب کنند حال درست یا اشتباه.

نکته دیگر اینکه آقای پهلوان اشاره کردند که امامت قابل اخذ و عطا نیست و در هر حال چون انتخاب الهی است، باقی می‏ماند، اما خلافت مشروط به قبول مردم است؛ من معتقدم حتی خلافت هم انتخاب خداست. یعنی امیرالمومنین در تمام ۲۵ سال خانه نشینی هم خلیفه بود منتها خلیفه ای که حقش غصب شده بود در دعایی افتتاح آمده «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی عَلِیٍّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عبدک و وصیک و ولیک وَ آیَتِکَ الْکُبْرَی وَ النَّبَإِ الْعَظِیمِ؛ خلیفه‏ای بود که حقش غصب شد، خلیفه‏ای بود که تصدی گری به دلیل عدم قبول مردمی از دوش او برداشته شده بود» و علت این غصب، مردمی بودند که باید درست انتخاب می‏کردند و اشتباه کردند و جامعه را به این مصیبتی که خداوند در قرآن آیه ۶۳ سوره نور هشدار می‏دهد، گرفتار کردند، در این آیه آمده «فَلْیَحْذَرِ‌ الَّذِینَ یُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِ‌هِ أَنْ تُصِیبَهُمْ فِتْنَهٌ؛ برحذر باشند کسانی که از امر خدا و از امر رسول خدا که (بارزترین آن فرمان غدیر است من کنت مولاه فهذا علی مولاه) مخالفت می‏کنند أَنْ تُصِیبَهُمْ فِتْنَهٌ أَوْ یُصِیبَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ که گرفتار فتنه می شوند» هیچ فتنه ‏ای در تاریخ اسلام بزرگتر از فتنه‏ سقیفه نبود، فتنه‏ ای که تا امروز از این نطفه‏ حرام خون می‏چکد. غدر همان غدیری است که «‏ی» آن کم شده و در ادبیات عرب به معنای پیمان شکنی و نامردی است و این اتفاق شومی بود که هفتاد روز پس از واقعه غدیر در سقیفه رخ داد. تصور من این است که از دیدگاه شیعی مقام خلافت و حکومت واژه‏ دیگری از همان ولایت سیاسی است، منتهی به فعلیت رساندن و در حقیقت اقامه‏ حجت برای پذیرفتن آن، مربوط به پذیرش مردمی است.

* اگر تاکید بر اصلاح سیستم و نظام جامعه را به عنوان پیام اصلی غدیر در نظر بگیریم، حکومت های اسلامی چه اندازه توانستند پیام غدیر را سرلوحه کار خود قرار دهند و فرد فرد شیعیان نیز چگونه می توانند از پیام غدیر بهره بگیرند و آن را تبلیغ کنند؟

خویی: اتفاقاً من اعتقاد دارم هیچ روزی مثل روزگار ما، حقایق و وقایع سیاسی اجتماعی صحت پیام غدیر را ثابت نکرده است، به قول ملای رومی: «آفتاب آمد، دلیل آفتاب» امروز سخت نیست که به مسلمانان بگوییم وقتی چشمتان را بر پیام غدیر می‏بندید، از داخل آن وهابیت، داعش، طالبان، القاعده و جبهه النصره بیرون می‏آید. من معتقدم اگر غدیر و پیام غدیر را از اسلام خارج کنیم از آن همین‏ گروه های تروریستی با افکار موجود بیرون می‏آید.

من فکر می‏کنم هیچ وقت شرایط تا این حد برای تبلیغ پیام غدیرفراهم نبوده، واقعیت این است که با وجود رسانه‏ های اجتماعی دیگر نه ما می‏توانیم خیلی تقیه کنیم و نه شرایط به ما این اجازه را می‏دهد؛ و در حقیقت هیچ مانع و بازدارنده‏ ای برای انتشار پیام غدیر یعنی امامت و ولایت ائمه طاهرین علیهم السلام به عنوان مکانیسم تضمین سلامت و صیانت از درستی و سلامت اسلام وجود ندارد.

پهلوان: ما از روز نخست دو برداشت از اسلام داشته ایم، یک برداشت ضرب و کشتن و حکومت کردن به غصب بوده و یک روش دیگر هم روش دلالت و مهربانی و ارشاد بوده است؛ برداشت خشونت آمیز از اسلام مربوط به خلفا بوده است و برداشت دلالت و مهربانی از اسلام مربوط به ائمه طاهرین (ع) می باشد. از این رو ملاحظه می کنیم با تمامی تاکیدهای خطبه غدیر علی(ع) برای تصدی حکومت به زور و سلاح متوسل نشدند و برای برقراری حکومت خونریزی نکردند. امروز هم فرقه هایی مانند داعش از آن روش پیروی می کنند اما شیعیان علی(ع) از اقدامات خشونت آمیز و ترور و کشتار به دور می باشند.

* اهمیت رای مردم در نگاه امام علی چیست؟ امام زمانی که قدرت را در دست گرفت چه اندازه دیدگاه های مختلف فکری و سیاسی را در حکومت خود دخالت داد و بهره گرفت؟ اساسا نگاه امام به چرخش قدرت و حضور و رای مردم چه بود؟

پهلوان: ما اگر کلمات امیرمومنان در نهج البلاغه را ملاک قرار دهیم می ‏بینیم که علی(ع) در آن قسمت هایی که مربوط به اوامر الهی است کوچکترین تسامحی در کارشان نشان نمی دهند و در این راه ملامت هیچ ملامت کننده ای در او تاثیر نمی گذارد و خود می فرمایند: «و لا تَأْخُذْکَ فِی اللهِ لَوْمَهُ لاَئِم» لذا در سیره امیرمومنان آنچه مربوط به حقوق الهی است، مهم ترین ارزش را دارد و در اجرای آن هیچ کوتاهی نمی کنند، اما در امور دیگری که مربوط به اوامر الهی نیست و ما آن را منطقه الفراغ می نامیم علی(ع) به آرای عمومی حرمت می نهد و آنان را صاحب اختیار می داند.

یکی از آسیب هایی که امروز با آن مواجه هستیم این است که حوزه‏ دین را به منطقه الفراغ می کشانیم و می گوییم، دین باید به همه‏ جا سرایت ‏کند و سپس با این رویکرد عرصه را بر مردم تنگ می کنیم لذا مردم اصل دین چه منطقه الفراغ و چه غیر آن را کنار می‏گذارند. ما باید مانند امیرمومنان علی(ع) در اجرای اوامر الهی کوشا باشیم، اما حدود آزادی های مردم را هم در اموری که مربوط به خودشان است محترم بشماریم.

خویی: در پاسخ به سوال شما باید دو محور اصلی بینش سیاسی امیرالمومنین(ع)؛ یکی نگاه منحصر به فرد امیرالمومنین به مفهوم حکومت و دیگری به موضوع انسان را مورد توجه قرار دهیم؛ از دیدگاه امیرالمومنین(ع) حکومت موقعیتی است برای خدمت به مردم و احقاق حقوق مظلوم در مقابل ظالم لذا از نظر حضرت علی(ع) فلسفه وجودی حکومت غیر از اقامه‏ حدودالله و بسترسازی برای آباد کردن، اصلاح مردم و مدیریت اقتصاد؛ فراهم آوردن بستری اجتماعی است که در آن انسان با کرامت و حریت زندگی کند. در حقیقت دیدگاه سیاسی امیرالمومنین بسترسازی برای حیات کریمانه‏ انسان است.

به واقع در تاریخ حکومت‏های بشری، نمونه ای شبیه علی(ع) کمتر پیدا می شود.

"غدر همان غدیری است که «‏ی» آن کم شده و در ادبیات عرب به معنای پیمان شکنی و نامردی است و این اتفاق شومی بود که هفتاد روز پس از واقعه غدیر در سقیفه رخ داد"ابن عباس نقل می‏کند که با علی ابن ابی طالب از جنگ برمی گشتیم، دیدم حضرت در حال تعمیر کفش خودشان هستتند، با تعجب او را نگریستم، «و هوَ یَخصِفُ نَعلَه» حضرت سر را بلند کرد و شگفتی من را دید، پرسید: ابن عباس این کفش چقدر می‏ ارزد؟ عرض کردم، هیچ ارزشی ندارد، حضرت فرمود به خدا قسم حکومت بر شما ارزشش برای من از این کفش کمتر است، « إلاّ أنْ اُقِیمَ حَقّا، أوْ أدْفَعَ بَاطِلاً» مگر اینکه بتوانم حقی را اقامه یا باطلی را دفع کنم.

محور دوم که مهم تر از محور اول است اصالت دادن به کرامت و حریت انسان است. امیرالمومنین(ع) هیچ کسی را مجبور به بیعت نکرد، نگفت هر کسی در قلمرو حکومت من زندگی می‏کند، باید با من بیعت کند، به عنوان مثال عبدالله ابن عمر، اسامه بن زید و اشخاص دیگری با امیرالمومنین بیعت نکردند و در مدینه و کوفه زندگی می کردند و علی(ع) سر سوزنی آنها را از حقوق اجتماعی خودشان محروم نکرد بلکه ملاک ایشان رعایت احترام به حقوق و هنجارهای اجتماعی بود.

اینکه به حضرت سلام نمی کردند و بیعت گستتند به کنار، رسما در مسجد به علی(ع) فحش می‏دادند، باز دیدند امیرالمومنین عصبانی نمی‏شود، گفتند، منظورمان از کافر و مشرک علی است ، باز امیرالمومنین به اصحاب گفتند: آرام باشید و به کارشان کاری نداشته باشید. در طول تاریخ نمونه ای به مانند علی(ع) در تحمل رأی مخالف پیدا نمی شود. در جنگ صفین امیرالمومنین ۹۰ روز فرمان جنگ را به تاخیر انداختند، شایعه ای در سپاه منتشر شده بود که نکند، علی پیر شده است و این علی دیگر علی خیبر و خندق و احد نیست، حضرت این سخنان را شنید و فرمود: علی همان علی است، ولی صبر می‏کنم شاید یک آدمی از سپاه معاویه بیدار شود و حق را پیدا کند و یک خون کمتر ریخته شود.

به چنین مشی و رویکردی در ادبیات انگلیسی تولرانس «تحمل» گفته می‏شود؛ متاسفانه بسیاری از حاکمیت‏های جهان این تحمل سیاسی را ندارند و وارد مرحله‏ عصبیت ها، برانگیختگی‏ها و خشم هایی می‏شوند که ممکن است آنها را از دایره‏ عدالت خارج کند.

جان مایه‏ نگاه سیاسی امیرالمومنین (ع) حرمت نهادن به کرامت و عزت انسان‏هاست. انسانی که در جامعه ضعیف و حقیر باشد و خود را بی‌ارزش بپندارد و در حقیقت ارزش های خود را حذف شده ببیند، این انسان هرگز خلاقیت نخواهد داشت؛ این انسان هرگز پتانسیل ‏های کمال خود را به فعلیت نخواهد رساند لذا بستر حکومت داری در ادبیات علوی بسترسازی برای تعالی و کرامت و عزت انسان است.

.

منابع خبر

اخبار مرتبط