رمزگشایی از پروژه نفوذ: رهبری نگران چیست
رمزگشایی از پروژه نفوذ: رهبری نگران چیست »
» نسخه قابل چاپ
» ارسال به بالاترین
» ارسال به فیس بوک »
کلمه – علی محمد شمس:
طی مذاکرات دو ساله اخیر بر سر موضوع هستهای، مواضع رهبری در قبال این پرونده چرخشهای شگفتانگیزی داشته است. پیش از روی کار آمدن دولت یازدهم، مقدمات مذاکره با آمریکا برسر بحران هستهای ایران به ابتکار اوباما و پس از رد و بدل شدن پیامهایی میان وی و آیتالله خامنهای فراهم شد.
علت موافقت رهبری با مذاکرات هستهای به رغم مواضع سرسختانه گذشته ایشان نسبت به مذاکره با آمریکا روشن بود. کنگره آمریکا پس از یک دوره تحریم نفتی تدریجی که به کاهش خرید نفت ایران از سوی دولتهای مختلف و به ویژه کره جنوبی و چین و ژاپن منجر شده بود، قصد تصویب قانونی مبنی بر تحریم نفتی کامل ایران داشت. قطع کامل درآمدهای نفتی آخرین ضربه به اقتصاد بی رمق ایران بود که به علت سیاستهای فاجعهبار هشت سال گذشته تاب تحمل محدودیت جدید را نداشت و رهبری بیش و پیش از همه به این امر واقف بود. در عین حال با توجه به بیکفایتی و ناتوانی دولت دهم و دبیر وقت شورای عالی امنیت ملی، رهبری انجام هرگونه مذاکرات رسمی و علنی در باره این پرونده را به پایان این دولت و تغییر مسئولان دیپلماسی خارجی کشور موکول کرد.
"کنگره آمریکا پس از یک دوره تحریم نفتی تدریجی که به کاهش خرید نفت ایران از سوی دولتهای مختلف و به ویژه کره جنوبی و چین و ژاپن منجر شده بود، قصد تصویب قانونی مبنی بر تحریم نفتی کامل ایران داشت"تا این مرحله، مواضع ظاهری رهبری، مخالفت شدید با هرگونه مذاکره با آمریکا و هرگونه مصالحه در باره حقوق هستهای ایران بود.
با روی کار آمدن دولت یازدهم و آغاز مذاکرات ایران و ۵+۱ این موضع ناگهان تغییر کرد. در اولین گام آن مخالفت شدید و اکید با مذاکره با امریکا به ابراز تردید و بیاعتمادی به آمریکا و نصیحت به دولتمردان در این زمینه تبدیل شد و در گام بعد به موافقت با مذاکره با آمریکا بهرغم غیر قابل اعتماد بودن این دولت، ختم شد. مضمون مواضع رسمی رهبری در این مقطع این بود که ایشان هیچ اعتمادی به آمریکا ندارند اما چون مسئولان اصرار بر مذاکره دارند، آنان را منع نمیکنند تا خودشان نهایتاً به این نتیجه برسند که مذاکره با آمریکا بینتیجه است.
با گذشت زمان و در جریان مذاکرات، مواضع علنی رهبری در قبال مذاکرات هستهای و حتی مذاکره با آمریکا انعطاف بیشتری پیدا کرد. از «نرمش قهرمانانه» سخن به میان آمد. طبیعتاً این روند نمیتوانست با انتظارات و درخواستهای طرفهای اروپایی و آمریکایی بیرابطه باشد.
آنها خواهان اعلام مواضع صریحی از سوی رهبری به عنوان قدرت اصلی در ایران بودند تا نسبت به التزام ایران به نتایج توافق، اطمینان پیدا کنند. پیش از این نیز، زمانی که لاریجانی به عنوان دبیر شورای عالی امنیت ملی با سولانا وزیر خارجه اتحادیه اروپا مذاکره میکرد، طرف اروپایی خواستار تضمین رسمی از سوی آیتالله خامنهای مبنی بر عدم حرکت ایران به سوی ساخت سلاح هستهای شد و این درخواست به صدور فتوای تحریم ساخت و استفاده سلاح هستهای از سوی مقام رهبری انجامید. این بار نیز اروپاییان که شاهد مواضع بینابینی رهبری بودند، میخواستند مطمئن شوند مواضع ظریف و دولت روحانی از حمایت و تأیید کامل ایشان برخوردار است. موضع صریح و علنی رهبری مبنی بر «نرمش قهرمانانه» ضمناً میتوانست پاسخی به این خواسته نیز باشد.
این همراهی و حمایت تا آن جا پیش رفت که در کلام رهبری توصیفهای «جهانخوارگی» و «فریبکاری» و «حیلهگری» و «جنایتپیشگی» به اوصافی نظیر«کجتابیهای معمول» و «کجراهه» تبدیل شد: «حالا این تجربهای خواهد شد. اگر طرف مقابل از کج تابی های معمول خود دست برداشت، این یک تجربهای برای ما میشود که خیلی خوب؛ پس میشود در یک موضوع دیگر هم با اینها مذاکره کرد.
"قطع کامل درآمدهای نفتی آخرین ضربه به اقتصاد بی رمق ایران بود که به علت سیاستهای فاجعهبار هشت سال گذشته تاب تحمل محدودیت جدید را نداشت و رهبری بیش و پیش از همه به این امر واقف بود"اما اگر دیدیم نه، این کجتابیهایی که همیشه از اینها دیدهایم باز هم وجود دارد و کجراهه دارند میروند، خوب طبعا تجربه گذشته ما تقویت خواهد شد.»(بیانات رهبر ۲۰/۱/۹۴) روشن است که «کجتابی» و «کج راهگی» دول دیگر از جمله آمریکا علیالقاعده مانع محکمی بر سر راه مذاکره با آنها به شمار نمیآید.
اوایل تابستان گذشته، درست هنگامی که اخبار پشت پرده از توافق ایران و ۵+۱ برسر اصلیترین محورهای برجام حکایت میکرد، ناگهان چرخشی محسوس اما در جهتی معکوس در مواضع رهبری در قبال مذاکره با آمریکا آغاز شد. کلیدواژه موضع جدید، «نفوذ آمریکا» بود. مضمون مواضع جدید رهبری این بود که آمریکا در مذاکرات اخیر سعی فراوانی کرد تا در ایران نفوذ کند و به این ترتیب عدم صداقت خود را به اثبات رسانده است. این چرخش موضع در ادامه به ممنوعیت مذاکره با آمریکا درباره دیگر موضوعها ختم شد. اما مقصود رهبری از «نفوذ آمریکا» چه بود؟ بدیهی است مذاکرات احتمالی آینده ایران با آمریکا مثلا درباره سوریه و یا عراق نیز نمیتوانست موجب نگرانی نفوذ آمریکا در ایران باشد.
به هر حال پس از این که خط تبلیغاتی سیاسی «نفوذ» توسط رهبری کلید خورد- مانند دیگر موارد مشابه که کم هم نیستند- رسانههای وابسته به قدرت حاکم و در رأس آن ها صدا و سیما و ائمه جمعه و جماعات به نحوی کاملاً هماهنگ از خطر نفوذ آمریکا گفتند و نوشتند. اکنون شبی نیست که صدا و سیما سخنرانی و یا میزگردی در تبیین هشدارهای رهبری درباره خطر نفوذ رهبری پخش نکند. اما مقصود از نفوذ چیست و خط تبلیغاتی سیاسی نفوذ چه اهداف و مقاصدی را دنبال میکند؟ در ادامه این نوشتار میکوشیم به این پرسش پاسخ دهیم.
برای روشن شدن پاسخ این پرسش باید به دو واقعیت در شرایط پس از توافق هستهای توجه کرد:
واقعیت آن است که مذاکرات ایران و ۵+۱ و نتایج آن یکی از موفقیتآمیزترین و سرنوشتسازترین تحرکات دیپلماتیک ایران معاصر است. نتایجی که ایران در این مذاکرات به دست آورد، با توجه به شرایط حاد داخلی و به ویژه اقتصادی کشور و نیز موقعیت به شدت نامساعد بینالمللی ایران، مناسب بود و از ادامه ضرر به منافع ملی کشور جلوگیری میکرد. صرفنظر از اینکه غنیسازی اورانیم و تولید سوخت اتمی تا چه حد برای ایران مقرون به صرفه است، در شرایطی که همه ارزیابیها از کارآمدی تحریم کامل نفتی ایران در سقوط اقتصاد ایران خبر میداد، کسی باور نمیکرد ایران بتواند طرفهای آمریکایی و اروپایی را به پذیرش این حق برای خود قانع کند.
"طبیعتاً این روند نمیتوانست با انتظارات و درخواستهای طرفهای اروپایی و آمریکایی بیرابطه باشد"اما این اتفاق رخ داد.
این توفیق به همان اندازه که به سود مصالح ملی بود، خطا بودن راهبرد هستهای گذشته و اشتباه تاریخی رهبری در لغو بیانیه سعدآباد در دوران دولت خاتمی و منع مذاکره با آمریکا را به اثبات رساند. زیرا همگان به روشنی میبینند مذاکرات با آمریکا و دول اروپایی نه تنها موجب تضعیف موقعیت بینالمللی ایران در جهان و در میان کشورهای اسلامی نشد بلکه بر منزلت و اعتبار بینالمللی ایران و غرور ملی ایرانیان افزوده است. این تجربه بیاعتباری دوگانه «یا جنگ و ستیز با قدرتهای خارجی و تحمل هزینههای سنگین و صرف منابع کشور در این مسیر، و یا وابستگی و نوکری قدرتهای بیگانه» را اثبات میکند و انتخاب سومی را در برابر ملت ایران قرار میداد. این تجربه غرورآفرین، تأییدی بر صحت ادعای اعتدالگرایانی همچون موسوی و خاتمی بود که معتقد بودند میتوان با روشهای خردمندانه و غیرستیزهجویانه از منافع و مصالح کشور در برابر قدرتهای جهانی دفاع کرد و عزت و سربلندی ایران را بدون تحمل خسارتهای سنگین و جبران ناپذیر حفظ کرد. این همان اتفاقی است که نباید رخ دهد.
تحقق چنین نگاهی در شرایط پس از توافق هستهای مهمترین نگرانی رهبری به شمار میآید، زیرا وجود یک دشمن خطرناک و بالفعل خارجی که نابودی کشور را هدف گرفته است و در پی فرصت است تا از طریق نظامی (براندازی سخت) یا از طرق قانونی نظیر انتخابات (براندازی نرم) نظام حاکم را سرنگون کند، بهانه و توجیه مناسبی برای رویکردهای انحصارطلبانه و تمرکزگرایانه و اعمال محدودیت و سلب آزادیهای سیاسی و حقوق اساسی شهروندان و سرکوب مخالفان و منتقدان است.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران