هشت روایت از هشت شهید عاشورای هشتاد و هشت

هشت نظامی ایران در روزهای اخیر در سوریه کشته شده‌اند
گویا
کلمه - ۲ آبان ۱۳۹۴

چکیده :۶ سال از آن روز می گذرد که عزاداران حسینی باتوم خوردند، از روی پل پرتاب شدند، گلوله چشیدند و زیر چرخ های ماشین نیروهای انتظامی به مظلومیت یاران حسینی در طول تاریخ شهادت دادند. سیدعلی موسوی، مصطفی کریم بیگی، شبنم سلطانی، شهرام فرج زاده، شاهرخ رحمانی، مهدی فرهادی راد، امیرارشد تاجمیر و محمدعلی راسخی راد شهدای سبزی هستند که با خونشان چهره ی کریه ظلم را فریاد کردند....

کلمه: شش سال از آن روز می گذرد که عزاداران حسینی باتوم خوردند، از روی پل پرتاب شدند، گلوله چشیدند و زیر چرخ های ماشین نیروهای انتظامی به مظلومیت یاران حسینی در طول تاریخ شهادت دادند.

آمارهای رسمی خبر از ۹ شهید در روز عاشورای ۸۸ می دهد که از این میان خانواده جهانبخت پازوکی هنوز روایت خود را از شهادت فرزندش اعلام نکرده است. اما باقی آنان با همراهی از مسیری که فرزندشان در راه حقیقت پیموده پیگیر مجازات آمران و عاملان این جنایت ها شدند.

به گزارش کلمه، سیدعلی موسوی، مصطفی کریم بیگی، شبنم سلطانی، شهرام فرج زاده، شاهرخ رحمانی، مهدی فرهادی راد، امیرارشد تاجمیر و محمدعلی راسخی راد شهدای سبزی هستند که با خونشان چهره ی کریه ظلم را فریاد کردند.

شهادتنامه‌ای درباره عاشورای ۸۸: خودروی یگان ویژه با «دستور» به مردم حمله کرد
شهادتنامه دوم درباره عاشورای ۸۸: آتش بازی ها برنامه از پیش تعیین شده بود
عاشورای سال ۸۸؛ آنچه گفتند و آنچه واقعیت بود

سیدعلی حبیبی موسوی خامنه؛ قطعه ۹ ردیف ۳۴ شماره ۳۹ بهشت زهرا

سید علی حبیبی موسوی، ۴۳ ساله، خواهرزاده میرحسین موسوی بود که در ۶ دی ۱۳۸۸ ظهر روز عاشورا در خیابان شادمان توسط سرنشینان یک پاترول مشکی هدف گلوله از ناحیه سینه قرار گرفت و و بعد از انتقال به بیمارستان ابن سینا واقع در فلکه دوم صادقیه به شهادت رسید.

خدیجه موسوی خامنه، خواهر میرحسین موسوی، مادر علی موسوی است در گفت و گویی با جرس با بیان اینکه علی هم اگرچه عاشق دایی اش ( میرحسین موسوی) بود اما جانش را برای مردم داد. آقای موسوی هم از حق دفاع کرد، بی عدالتی را تحمل نکرد، هر کس دیگری جای موسوی از حق دفاع می کرد علی از او حمایت می کرد، هر گونه پیگیری قضایی در مورد شناساییِ قاتلان را بی نتیجه خواند و گفت: این همه مادران که دارند می سوزند و فریاد می زنند، مگر صدایشان را کسی شنید؟

خانواده ی علی موسوی همچنین به جرس گفته بودند که خانواده موسوی برای تحویل گرفتن جسد بی جان فرزند خود به ستوه آمده بودند. تا آنجا که پدر شهید موسوی با اندوه خطاب به برخی از نیروهای امنیتی می گفت از خیر جسم بی جان پسرم هم گذشتم، در نهایت ضجه های مادر و پی گیری های مداوم آنها موجب شد تاپیکر این شهید را به خانواده تحویل دهند.

"چکیده :۶ سال از آن روز می گذرد که عزاداران حسینی باتوم خوردند، از روی پل پرتاب شدند، گلوله چشیدند و زیر چرخ های ماشین نیروهای انتظامی به مظلومیت یاران حسینی در طول تاریخ شهادت دادند"اما در مراسم امنیتی که برای برگزار کردن مراسم تشیع شهید موسوی برگزار شده بود، حتی اجازه دیدن صورت این شهید را به برخی از اقوام و بستگان نمی دادند.

مصطفی کریم بیگی؛ شهریار

مادر مصطفی کریم بیگی آخرین خانواده شهیدی بود که زهرا رهنورد را پیش از حصر خانگی اش دید و مادرانه در کنار یکدیگر اشک ریختند و همراه و همدل دست یاری به هم دادند تا یکدیگر را در این راه سبز اما سخت تنها نگذارند.

مادر مصطفی کریم بیگی به کلمه می گوید: آن روز مصطفی مشکی به تن داشت و داغدار حسین بود. مصطفی همیشه می گفت هدف حسین مهم است. حسین در راه هدفی که رفته بود به شهادت رسید. می گفت ما درست است که باید عزاداری کنیم برای حسین اما مهمتر آن است که ببینیم حسین فکر و هدفش چه بود و به خاطر چه چیزی رفت و کشته شد. به خاطر این رفت کشته شد که حرفش را بزند.

به خاطر زنده نگه داشتن اسلام رفت.

مصطفی کریم بیگی در روز عاشورا در حوالی خیابان نوفل لوشاتو مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به شهادت رسید. خانواده کریم بیگی تا روزها پس از شهادت او هیچ گونه اطلاعی از این موضوع نداشتند و تصور می کردند.

که وی در روز عاشورا بازداشت شده تا اینکه هفته ها بعد خانواده وی جسد فرزندشان را در پزشکی قانونی شناسایی کردند. با اینکه منزل این شهید در تهران است، اما ماموران امنیتی اجازه دفن او را در این شهر ندادند و خانواده وی مجبور شدند او را در جایی دور از محل سکونت خانواده اش یعنی شهریار به خاک بسپارند.

سرانجام در روز ۲۲ دی ماه، تنها با حضور پدر، مادر و خواهر مصطفی و هنگام غروب آفتاب، پیکر شهید کریم بیگی در شهریار به شکل مظلومانه ای به خاک سپرده می شود.

شبنم سهرابی؛ قطعه ۸۶ ردیف ۱۱ شماره ۴۶ بهشت زهرا

شبنم سهرابی، ۳۴ ساله و مادر یک دختر شش ساله بود، ظهر روز عاشورا توسط یک خودروی نیروی انتظامی زیر گرفته شد. شاهدان عینی همان زمان گفتند که ماشین نیروی انتظامی در خیابان یک طرفه ی شادمان با سرعت به شبنم برخورد کرده و بعد از چندین بار رد شدن از روی شبنم، او را زیر چرخ هایش له کرده است.

مادر شبنم به کلمه می گوید: فکر نمی کنم مردم صحنه ی کشته شدن شبنم را فراموش کنند. مردم خیلی با تعصب اند.

"می گفت ما درست است که باید عزاداری کنیم برای حسین اما مهمتر آن است که ببینیم حسین فکر و هدفش چه بود و به خاطر چه چیزی رفت و کشته شد"مردم با چشم های خودشان دیدند و فکر می کنند آن بلا انگار سر عزیزان خودشان آمده است. بچه ی مرا زدند ظهر عاشورا کشتند، جلوی چشم این همه مردم، بچه ی مرا کشتند، حتی نیامدند جنازه را جمع کنند و این مردم بودند که بچه ی مرا به درمانگاه عمار رساندند. آخر سر هم جسد بچه مرا بردند [پزشکی قانونی] کهریزک؛ بعد از هفده روز وقتی می خواستم دخترم را ببینم، جسدش بوی تعفن می داد. تمام بدن و صورتش کبود شده بود. خدا نصیب هیچ مادری نکند …

شبنم یک دختر هفت ساله به نام «نگین» دارد که پس از کشته شدن مادرش به گفته ی مادربزرگش در روزهای نخست دچار افسردگی شده بود و مدام سراغ مادرش را می گرفت.

شهرام (عباس) فرج زاده طارانی؛ قطعه ٣٠۴ردیف ۲۷ شماره ۵۴ بهشت زهرا

شهرام فرج زاده جوان ۳۵ ساله یکی از کشته‌شدگان اعتراض‌های روز عاشورای سال ۱۳۸۸ در تهران بود که توسط خودروی نیروی انتظامی زیر گرفته شد.

اگرچه فیلم زیر گرفتن و کشته شدن این شهروندِ ایرانی توسط خودروی نیروی انتظامی به سرعت در سایت های اینترنتی و شبکه های خبری به صورت گسترده منتشر شد اما همان زمان ناجا اطلاعیه‌ای در باره این موضوع صادر کرد و فیلم را جعلی دانست و از طرفی فرمانده انتظامی تهران نیز در پاسخ به خبرنگاری که از او در این باره سوال پرسیده بودند، واقعه ی کشته شدنِ شهروندان ایرانی به وسیله خودروی نیروی انتظامی را تکذیب کرد.

لیلا توسلی اولین کسی بود که طی مصاحبه ای با رادیو فردا و بی بی سی به عنوان شاهد عینی کشته شدن شهرام فرج زاده توسط خودرو نیروی انتظامی افشاگری کرد اما شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب لیلا توسلی را به اتهام مصاحبه با رادیو فردا و بی بی سی به استناد ماده ۶۱۰ قانون مجازات به تحمل دو سال حبس تعزیری محکوم کرد و لیلا توسلی نیز تنها دو هفته پس از عروسی اش به اتهام شهادت دادن در مورد جزییات این واقعه روانه اوین شد.

خواهر شهرام فرج زاده در گفتگویی که با روز انجام داد گفته بود: با اینکه فیلم کشته شدن شهرام هست و همه آن را دیده اند اما دادگاه می گوید ماشین شخصی شهرام را زیر گرفته است.

هر دفعه هم یک مدل ماشین را می گویند. از آن طرف در تلویزیون میگویند ماشین نیروی انتظامی دزدی بوده و شهرام را زیر گرفته؛ از این طرف می گویند ماشین شخصی بوده است. یعنی به خانواده اصلا نمی گویند که ماشین نیروی انتظامی بوده در حالیکه شاهدان عینی دیده اند که راننده ماشین لباس فرم نیروی انتظامی را بر تن داشته است و ماشین اول به شهرام می زند و ماشین دوم از روی او رد می شود.

شهرام فرج زاده نیز یک دختر خردسال به نام «آوا» داشت که اینکه با مادرش زندگی می کند و او نیز همانند دختر شبنم سهرابی یکی دیگر از کشته شدگان عاشورا پس از این واقعه دچار بی قراری و دلتنگی های شدید شده بود.

مهدی فرهادی راد (بلائی)؛ ۳۰۲ ردیف ۱۶۵ شماره ۶۵ بهشت زهرا

مهدی فرهادی راد(بلالی)جوان ۳۸ ساله ای بود که در جریان حمله نیروهای امنیتی به اجتماعات عزاداری و اعتراضی روز عاشورا در روز یکشنبه ۶ دی ماه ۱۳۸۸ بر اثر اصابت ۲۵ ساچمه به صورت و سینه کشته شده بود.

فیلمی از صحنه ی جان باختن او نیز در اینترنت منتشر شده است اما نهادهای امنیتی ضمن انکار کشته شدن این جوان، از خانواده اش خواستند تا او را نیز همانند مصطفی کریم بیگی و برخی دیگر از کشته شدگان شبانه در بهشت زهرا دفن کنند. مهدی پدر و مادرش را از دست داده بود و از سوی دیگر سایر اعضای خانواده نیز احساس امنیت نمی کنند تا در مورد این رخداد حرفی بزنند، اما در نهایت ناصر یکی از بستگانِ مهدی فرهادی در مصاحبه ای با جرس از نحوه کشته شدن و تحویل جنازه این جوان جان باخته در راهپیمایی روز عاشورا پرده برداشته بود.

وی گفته بود: همان روزهایی که تلویزیون اعلام کرده بود اصلا کسی کشته نشد، و فقط چند نفر مجهول الهویه که یکی از پل پرتاب شد و دو نفر تصادف کردند و بقیه هم به مرگ طبیعی در راهپیمایی مردند، برادران و خواهران آقا مهدی چقدر مظلومانه پیکر عزیزشان را تحویل گرفته اند، وقتی برادر ایشان می رود داخل بیمارستان می بیند، نام و نشانی و حتی شماره تلفن ثابت منزل و تلفن همراه و همه مشخصات یک آدم که می شود در مدارک او پیدا کرد را بیمارستان دراختیار داشت. وقتی همین نکته را به ماموران نیروی انتظامی که در بیمارستان حضور داشتند گفتند که شما مشخصات را دارید و بر اساس همان مشخصات به ما زنگ زدید پس چه چیزی را باید شناسایی کنیم آنها هم ناراحت شدند و جسد را به خانواده مهدی تحویل ندادند.

وی همچنین در مورد پیکر مهدی گفته است: مهدی از سر مورد اصابت قرار گرفت.

"به خاطر زنده نگه داشتن اسلام رفت.مصطفی کریم بیگی در روز عاشورا در حوالی خیابان نوفل لوشاتو مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به شهادت رسید"۲۴ تا ساچمه در صورت او بود که این را در روزنامه خودشان یعنی روزنامه «ایران» هم نوشته بودند. مهدی را سلاخی کردند تا به قول خودشان کالبد شکافی کنند و تشخیص دهند چگونه کشته شد. وقتی مردم از نزدیکی می دیدند چه کسانی شلیک کردند، دیگر کالبد شکافی و سلاخی کردن چه معنی می دهد؟ مردم پیش از عاشورا با سکوت آمده بودند در خیابان ولی آنها روبروی مردم ایستادند و کشتند، تا اینکه در روز عاشورا دیگر مردم طاقت نیاوردند و شعار مرگ بر دیکتاتور دادند.

شاهرخ رحمانی؛ قطعه ۲۱۳ ردیف ۷۸ شماره ۲۱ بهشت زهرا

شاهرخ رحمانی جوان متولد ۱۳۶۳ در ظهر روز ۶ دی‌ ماه ۱۳۸۸ همزمان با برگزاری راهپیمایی معترضان در روز عاشورا توسط خودروی نیروی انتظامی زیر گرفته شد و جان باخت.

برادر شاهرخ رحمانی همان روزها برای نخستین بار در مصاحبه ای با تلویزیون صدای آمریکا گفت: دو نیم بعد از ظهر چند نفر دوستان آمدند منزل ما و گفتند که شاهرخ تصادف کرده و بیمارستان است این درحالی بود که ماشین ما مقابل منزل ما پارک شده بود، شماره ای که به ما برای پیگری داده بودند، مال نیروی انتظامی بود بعد ما رفتیم پزشکی قانونی که ابتدا علت فوت را از ما سوال کردند و ما به آنها گفتیم علت را شما باید بگویید که آنها هم گفتند تصاودف است.

وی تصریح کرده بود: وقتی جسد برادرم را تحویل گرفیتم ما هم به همه گفتیم که شاهرخ تصادف کرده، چون ما با یک جسد تکه پاره مواجه شدیم برای همین زیاد اصرار نکردیم تا مراسم خاکسپاری را به هم نزنند.

سکینه نوروزی، مادر شاهرخ رحمانی نیز پس از دو سال به «صبح امروز» گفت: وقتی‌ که گفتند شاهرخ تصادف کرده، من به مراجع قضایی شکایت کردم و رفتم پیگیر شدم چون به ما خبر رسیده بود که فرزندم را روز عاشورا به قتل رسانده اند. مرا تهدید کردند و گفتند مراسم‌ها را هم بدون سر و صدا انجام دهید واگر نه بچه‌های دیگرت هم همین‌جور از بین می‌‌روند. مثلا در سانحه و از این حرف ها که اسم خودشان در میان نباشد.

من هم از ترس اینکه بچه‌های دیگر را حفظ کرده باشم به قول معروف خفقان گرفته بودم؛ نمی‌‌توانستم چیزی بگویم. هر وقت هم به من از جایی تلفن می‌‌شد می‌‌گفتم اشتباه گرفتید؛ چون که نمی‌‌توانستم مصاحبه‌ای انجام بدهم. ولی‌ خودم دلم می‌‌خواست که انتقام این بچه را بگیرم؛ بچه بی‌ گناهم را این جور زیر اتومبیل له‌ کردند و آخر سر هم گفتند اتومبیل سرقتی بوده و راننده‌اش هم متواری است که ما گفتیم راننده چه قصد و غرضی با ما داشته که بچه ی من رو اینجور در خیابان له‌ کند؟ ولی‌ جوابی نشنیدیم. گفتند که سرقتی بوده، ما اصلا اطلاع نداریم، ماشین مال نیرو انتظامی است ولی‌ سرقت شده بوده است، کار ما نیست.

امیرارشد تاجمیر؛ قطعه ۳۰۲ ردیف ۱۶۶ شماره ۷ بهشت زهرا

امیر ارشد تاجمیر یکی دیگر از جوانان معترض ایرانی بود که در راهپیمایی اعتراضی ششم دی ماه مصادف با عاشورا، توسط خودروی نیروی انتظامی سه بار زیر گرفته شد و سرانجام با بدنی له شده جانش را از دست داد.

شهین مهین فر، مجری باسابقه رادیو و تلویزیون و مادر امیرارشد تاجمیر، همزمان با دومین سالگرد عاشورای خونین تهران سکوتش را شکست و در مصاحبه با “روز” گفت که فرزندش راه خود را انتخاب کرده بود: “او در تمام اعتراضات بعد از انتخابات همراه و همپای مردم بود و با شرافت و سربلندی جان داد”. او بر این باور است که یک امیر داده و هزاران امیر گرفته است.

امیر ارشد تاجمیر، روز عاشورای سال ۸۸ در جریان اعتراضات مردمی به انتخابات مخدوش ۲۲ خرداد، جان باخت.

"بچه ی مرا زدند ظهر عاشورا کشتند، جلوی چشم این همه مردم، بچه ی مرا کشتند، حتی نیامدند جنازه را جمع کنند و این مردم بودند که بچه ی مرا به درمانگاه عمار رساندند"خانواده سکوت اختیار کرده بودند، اما مادرش همزمان با دومین سالگرد عاشورای خونین تهران تصریح می کند که فرزندش زیر ماشین نیروی انتظامی له شده است.

او توضیح داد که فرزندش برای نجات دو دختر جوان از دست ماموران، جانش را با افتخار از دست داد: “به امیر گفتم نرو، گفت به خاطر وطنم میروم. گفتم تو وطن من هستی، گفت خودخواه نباش مادر، وطن تو امیر است اما وطن من ۷۰ میلیون ایرانی است و برای آنها میروم. او با این حرفش مرا شرمنده کرد و رفت و دیگر بازنگشت…”

محمدعلی راسخی نیا؛ قطعه ۳۰۴ ردیف ۸۵ شماره ۵ بهشت زهرا

«محمدعلی راسخ نیا» معلم ۴۰ ساله‌ای بود که در جریان درگیری های عاشورای ۸۸ فیلم مربوط به جان باختن او یکی از تکان دهنده‌ترین صحنه‌هایی بود که در اینترنت منتشر شد. این فیلم مردی را نشان می‌داد که تمام صورتش پر از خون بود و مردم کنار جسد و صورت خونین او ایستاده بودند و برخی با شیون فریاد می‌زدند که او زنده است، اما محمد علی راسخ‌نیا زنده نماند و تنها دو روز بعد به خانواده‌اش زنگ زدند تا جسد را تحویل بگیرند.

همسر یکی از جان‌باختگان عاشورای سال ۸۸ می گوید به خاطر دو فرزند خردسالش و برای اینکه معیشت و زندگی‌اش دچار مشکلات بیشتری نشود، ناگزیر شد کمتر از مردی سخن بگوید که در تمام فامیل از او به عنوان «باب الحوائج» یاد می‌کردند اما بی‌گناه در خیابان کشته و شبانه به خاک سپرده شد، بی‌آنکه دو کودک او بتوانند حتی در لحظه‌ی آخر، صورت پدرشان را ببینند.

جهانبخت پازوکی. قطعه ۳۰۴ ردیف ۷۳ شماره ۱۷ بهشت زهرا

درباره جهانبخت پازوکی جز نام، اطلاعاتی وجود ندارد و خانواده اش هنوز حاضر به مصاحبه نشده اند.

.

منابع خبر

اخبار مرتبط