کدام خربزه را خوردهای آقای زیدآبادی؟
نمیدانی کدام خربزه را خوردهای آقای زیدآبادی؟هم تو خوب میدانی و هم همهی ما.تو آن میوهی ممنوعه را خوردهای که پدر به خاطر خوردناش روضهی رضوان به دو گندم بفروخت و محبوس زندان زمین شد.میوه ی ممنوعهی خردمندی و آگاهی.مگر کم جرمی است سروقد بودن در سرزمینی که کوتولهها بر صدر مینشینند و قدر میبینند. آنچه در اینجا گناهی است نابخشودنی خوردن میوهی درخت دانش است و گرنه دسترنج ملتی را به یغما خوردن نه ترسی در پی دارد و نه لرزی ونه عقوبتی.تو اهل قلم و سخنی و به بیش از اینها نیاز نداری و از قضا همین بینیازیات است که ارباب ِ قدرت ِ بادآورده را مکدر میسازد تا به بندت کشند.گویا هنوز بعد از قرنها که از حافظ میگذرد هر چه در حافظهامان به دنبال کلامی میگردیم که شرح پریشانی ِ این قوم قلم بهدست را به تصویر کشد باز می رسیم به اینجا که: آسمان کشتی ارباب هنر میشکندتکیه آن به که بر این بحر معلق نکنیم مدعیان قدرت ِ آسمان داده،سخن و قلم را بر نمیتابند و این آن خربزهای است که خوردهای و امروز پای لرز آن نشستهای.اینجا اندیشه را با تیشه پاسخ می گویند و اینگونه میشود که سهم تو از آن همه دانشی که اندوختهای میشود سلولی به اندازهی یک قبر و این "رسم عاشقکشی و شیوهی شهر آشوبی"لمپنهایی است که در باورشان "قبیله یعنی یه نفر" و جرم تو نه این است که حلاجوار اسرار هویدا کردهای و نه به گفتهی خودت چریکی بودهای که با انباری از مهمات در زندان گرفتار آمده باشی. جرم تو این است که می اندیشی و مینویسی. آری برادر! نوشتن در همان دو سایت مسدود شده نیز جرم است. اما نمیدانم چرا.
"من چو لب گویم لب دریا بودمن چو لا گویم مراد الا بودمن ز شیرینی نشستم رو ترشمن ز بسیاری گفتارم خمش (مثنوی.دفتر اول) برگرفته از: وبلاگ حقوق بشر و فردگرایی "در جایی که قدرت، همهی رسانهها و منابر و معابر و مقابر و معابد و محاکم را در اختیار دارد و آنچنان کارشناسان ِ کاربلد و دانشاندوختهای در اختیار دارد که میتواند دانشمندی چون حجاریان را در مدت کوتاهی به راه راست ِ اصولگرایی هدایت کند چه هراسی دارد از انتشار مطالب قلم بهدست یک لاقبایی چون تو بزرگوار در دو سایت مسدود شده. آیا نگداشتن کلمه "معظم" آنچنان از عظمت یک انسان بزرگ میکاهد که اینهمه رسانههای بیفیلتر و کارشناس دانشمند نتوانند به جبران ِمافات اقدام کنند بدون آنکه نیازی باشد عزیزی چون زیدآبادی را به بند کشند؟ امروز اگر از لب ِ دوختهی احمد زیدآبادی میگویم، مراد همهی لب دوختگانی هستند که به جرم بیان عقاید خود در بندند.این لب،لب ِ دریای پرتلاطم همهی شیرینسخنانی است که استبداد مجال بیان را از آنان گرفته است و ایشان را با همهی بسیاری ِ گفتار خموش ساخته است. من چو لب گویم لب دریا بودمن چو لا گویم مراد الا بودمن ز شیرینی نشستم رو ترشمن ز بسیاری گفتارم خمش (مثنوی.دفتر اول) برگرفته از: وبلاگ حقوق بشر و فردگرایی
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران