گزیده سرمقاله‌ برخی از روزنامه‌های صبح امروز کشور

گزيده سرمقاله‌ برخي از روزنامه‌هاي صبح امروز كشور
خبرگزاری فارس
خبرگزاري فارس: برخي روزنامه هاي صبح امروز سرمقاله هاي خود را به موضوعات زير اختصاص دادند. * رسالت روزنامه رسالت در سرمقاله امروز خود با عنوان "به بهانه تنفيذ و تحليف رياست جمهوري " به قلم محمد كاظم انبارلويي آورده است: موضوع تنفيذ راي رئيس جمهور و پس از آن برگزاري مراسم تحليف در پيشگاه نمايندگان ملت، همواره طي 30 سال گذشته پس از انتخاب رئيس جمهور از مسائل مورد بحث مرتبط به فلسفه سياسي امام ونظام بوده است. اين موضوع ربط وثيق با مفهوم «مشروعيت» و «مقبوليت» دارد. برخي معتقدند مشروعيت و مقبوليت نظام بستگي به راي ملت و آراي اكثريت دارد . برخي نيز بين اين دو مفهوم تفاوت قائل هستند و مشروعيت را به نصب الهي حاكم و مقبوليت را به انتخاب مردم مي‌دانند. بي‌‌آنكه وارد اين مقوله بشويم ديدگاه امام (ره) به عنوان بنيانگذار جمهوري اسلامي كه منطبق برنظريه دوم است شنيدني است. «به حرفهاي آناني كه برخلاف مسير اسلام هستند و خودشان را روشنفكر حساب مي‌كنند و مي‌‌خواهند ولايت فقيه را قبول نكنند (اعتنا نكنيد) اگر چنانچه فقيه در كار نباشد ولايت فقيه در كار نباشد طاغوت است يا خداست يا طاغوت . اگر به امر خدا نباشد رئيس جمهور با نصب فقيه نباشد غير مشروع است وقتي غيرمشروع شد طاغوت است اطاعت او اطاعت از طاغوت است . شما نترسيداز اين چهار نفر آدمي كه نمي‌فهمند اسلام چه است . نمي‌فهمند فقيه چه است نمي‌فهمند كه ولايت فقيه يعني چه ؟»(1) امام خميني (ره) در حكم تنفيذ اولين رئيس جمهور منتخب ملت مي‌فرمايند: «براساس آنكه ملت شريف ايران ... بني‌صدر را به رياست جمهوري برگزيده‌‌اند به حسب آنكه مشروعيت آن بايد به نصب فقيه جامع‌الشرايط باشد اينجانب به موجب اين حكم راي ملت را تنفيذ و ايشان را به اين سمت منصوب نمودم لكن تنفيذ و نصب اين جانب و راي ملت محدود به عدم تخلف ايشان از احكام مقدسه اسلام وتبعيت از قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران است»(2) مطابق بند نهم اصل يكصد و دهم قانون اساسي كه مرتبط به وظايف و اختيارات رهبري است ، امضاي حكم رياست جمهوري پس از انتخاب مردم صورت مي‌گيرد . موضوع تنفيذ راي رئيس جمهور هم مطابق اين بند انجام مي‌شود. اينكه اين امضاء جزء وظايف رهبري ، يا اختيارات او مي‌باشد را مي‌توان در فلسفه سياسي امام آنچنانكه گفته آمد و ديگر مكتوبات امام (ره) به خوبي فهميد. براساس يك سنت هميشگي رهبري نظام طي مراسمي موضوع تنفيذ راي ملت را همان طور كه در ممشاي امام (ره) بود انجام مي‌دهند . واژه تنفيذ در بند 9 اصل 110 وجود ندارد اما در ماده اول قانون رياست جمهوري مصوب 64/4/5 تصريح شده است . «دوره رياست جمهوري چهار سال است و از تاريخ تنفيذ اعتبار نامه مقام رهبري آغاز مي‌شود» بنابراين «تنفيذ» مصدر مشروعيت تصرفات و ثبوت اختيارات و تكاليف رئيس جمهور در محدوده اسلام و قانون اساسي است كه توسط ولايت فقيه مشروعيت آن تامين مي‌شود. تحليف به معناي سوگند دادن است . مطابق اصل 121 قانون اساسي رئيس جمهور در مجلس شوراي اسلامي در جلسه‌اي كه با حضور رئيس قوه قضائيه و اعضاي شوراي نگهبان تشكيل مي‌شود به ترتيب زير سوگند ياد و متن سوگند نامه را در حضور نمايندگان ملت امضاء مي‌كند. رئيس جمهور در پيشگاه قرآن كريم و در برابر ملت ايران به خداوند قادر متعال سوگند ياد مي‌كند كه ؛ -1 پاسدار مذهب رسمي و نظام و قانون اساسي باشد. -2 همه استعداد و صلاحيت خود را در راه ايفاي مسئوليت‌هايي كه به عهده گرفته به‌كار گيرد. -3 خود را وقف خدمت به مردم، اعتلاي كشور و ترويج دين و اخلاق و پشتيباني از حق و گسترش عدالت كند. -4 از خودكامگي بپرهيزد واز آزادي و حرمت اشخاص و حقوقي كه قانون اساسي براي ملت شناخته است حمايت كند. -5 در حراست مرزها و استقلال كشور از هيچ اقدامي دريغ نورزد. -6 اين امانت الهي را به عنوان يك انسان امين و پارسا و فداكار به منتخب بعدي ملت بسپارد. بنابراين رئيس جمهور علاوه برتعهدات خود كه بخشي از آن در سوگند رياست جمهوري ديده مي‌شود مقيد به رعايت احكام الهي و اوامر و نواهي ولايت فقيه و قانون اساسي است به همين دليل در ايران هيچ وقت ديكتاتوري ظهور نخواهد كرد . چون چارچوبها و سازوكارهاي قانوني اساسا چنين فرصتي را پديد نمي‌آورد . اگر منافقين و اشرار خارجي به بني‌صدر فرصت مي‌دادند به اين چارچوبها فكر كند او توفيق مي‌يافت در دامن ملت مستظهر به پشتيباني ولي فقيه باشد و افتخار نوكري ملت ايران را از دست ندهد و ممشاي ديكتاتوري را رها كند. مسئله تنفيذ مادام الشرايط است . چنانكه امام خميني (ره) در حكم تنفيذ حتي شهيد رجايي مي‌فرمايد: «چون مشروعيت بايد به نصب فقيه ولي امر باشد، اين جانب راي ملت شريف را تنفيذ و ايشان (رجايي) را به سمت رياست جمهوري منصوب نمودم و اگر خداي ناخواسته برخلاف آن عمل نمايند مشروعيت آن را خواهم گرفت»(3) كسي كه اعتقاد به مباني امام (ره) داشته باشد راه نافرماني و ديكتاتوري را نمي‌پيمايد . متاسفانه كساني كه مدعي پيروي از امام (ره‌) هستند به فلسفه سياسي بنيانگذار جمهوري اسلامي بي‌مهري مي‌كنند و گاهي در بيانيه‌ها و اطلاعيه‌هاي خود بي‌حيايي مي‌كنند و مشروعيت نظام را مستند به راي مردم مي‌دانند و جالب اينجاست كه اين حرف را وقتي مي‌زنند كه در اقليت هستند و تنها 30 درصد مردم در انتخابات اخير به آنها اقبال نشان داده‌اند !! ادعاي مشروعيت و مقبوليت اقليت و نفي حقوق اكثريت 63 درصدي در انتخابات اخير، جز اعلام يك ديكتاتوري چه معني مي‌دهد. چرا برخي نصب الهي حاكم را انكار مي‌كنند . دليل آن روشن است چون نمي‌خواهند در چارچوب عدالت واحكام الهي عمل كنند . خوب طبيعي است اين مسير جز به ديكتاتوري به راهي ديگر نمي‌رود. پي‌نوشتها: -1 صحيفه نور جلد 10 ص -221 مورخه 12 مهر 1358 -2 صحيفه نور جلد 12 ص -139 مورخه 5 بهمن 58 -3 صحيفه نور جلد 15 ص -67 مورخه 11 مرداد 60 * كيهان روزنامه كيهان در يادداشت روز خود با عنوان "نامداران به صف! " آورده است:نام ها را رديف مي كنم از نخبگان و صاحب منصبان و رؤسا و علما و خبرگان و شهرگان و بزرگان. و مي شمارم يكايك. از صاحب منصبان ديروز و امروز و علما تا صاحبان رسانه و تريبون. تك تك نامشان را مي نويسم. به ترديد مي افتم. نام ها را خط مي زنم. فكر مي كنم حق مطلب ادا نمي شود. باز نام ها را مي نويسم و... باز خط مي زنم. اول مطلب و اين همه خط خوردگي؟! باز برمي گردم اول مطلب و دوباره نام رجال را يكايك رديف مي كنم، اين بار در خلوت ذهن. يك... دو... سه... ده... بيست... صد... دويست... هزار... دو هزار. مي پرسم از خود: كدام اينها از ياران خاص حضرت بقيه الله الاعظم(عج) هستند و كدام نه؟ كدام حق خبرگي و نخبگي را به جاي مي آورند و كدام توفيق پيدا نمي كنند؟ شما هم در دفتر دل خود يا روي كاغذي نام اين نخبه ها و رجال و خبره ها را رديف كنيد تا پرسش خويش را به غايت برسانيم. زاد روز ذخيره بزرگ الهي(عج) در پيش است و حق داريم از همديگر بپرسيم كه چه قدر مهيا و چابكيم براي روز موعود. حق است بپرسيم كه چرا آن روز آخرالزماني اين قدر به تأخير افتاده است؟ گريبان نخبگان در اين هزاره دور و درازي كه گذشت، گير است. كه چه كردند و چه نكردند. چه گفتند و چه نگفتند كه نجات مستضعفان اين قدر دير و دور شد؟ ماجرا؟ چه گذشت؟ ماجرا چه بود كه آفتاب امامت و سبب اتصال آسمان و زمين- اين تبعيدگاه نسل آدم- در پس ابر غيبت نهان شد و نهان ماند؟ حق مستضعفان جهان است كه گريبان نخبگان هزاره اخير را بگيرند و بپرسند چه كرديد كه وعده «ونريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض» هزار سال به تأخير افتاد؟ با كدام جواز و حجت؟ نام ها را رديف مي كنم دوباره. با يكايكشان همراه مي شوم. شما هم بياييد! مي رويم تا كنار علي بن ابيطالب(ع)، آنجا كه عمرو بن الحمق خزاعي ايستاده و از عمق جان مي گويد «اطاعت تو را چنان واجب مي دانم كه اگر امر كني با پنجه هايم كوه را بكنم يا با دلوي آب دريايي را بكشم و خالي كنم، چنان خواهم كرد». مي شنويم من و تو و آن رجل نامداري كه با او تا كنار مولا رفته ايم. امير مؤمنان دعا مي كند عمرو را و غمگنانه مي گويد «يا ليت لي مئه مثلك. كاش 001 نفر مثل تو داشتم» و نداشت. نداشت كه چند روز قبل از رسيدن روز بزرگ ضربت خوردن و رستگار شدن، به خطبه ايستاد و مردم را به جهاد فراخواند. مجاهدت را ستود و بر موج كلام اوج گرفت. و باز، ديد اغلب اينها كه هاج و واج مي نگرند همان ها هستند كه به درستي درباره شان فرمود «صبحگاهان شما را براي جهاد راست مي كنم، شامگاهان همچون كمان قدخميده به سوي من باز مي گرديد». كوه صبر، بغضش تركيد. مثل ابر بهاري گريست آنجا كه ياد ياران پاكباخته و شهيدش را كرد. ياد عمار، ياد ابن تيهان و ياد خزيمه بن ثابت. آه خزيمه! چه سنگين است فقدان تو. به ياد آورد آن روز را كه پيامبر رو به خزيمه كرد و پرسيد خزيمه! آيا شهادت مي دهي من اين مركب را از آن مرد كه فروخته اما انكار مي كند، خريده ام ؟ خزيمه عرض كرد من آن روز نبودم اما دانستم و شهادت مي دهم كه مركب را خريده اي و چگونه شهادت ندهم، حال آن كه بر رسالت و بعثت تو ايمان آورده و شهادت داده ام. و شد «ذوالشهادتين»، كسي كه شهادت او به اندازه شهادت دو مؤمن عادل مي ارزد. حق داري علي! تو بودي كه به مؤمناني چون عمرو ابن الحمق و خزيمه بن ثابت و سلمان و مقداد و ابوذر و عمار، فديه دادن و فدا شدن و پاكبازي را آموختي. تو با عمل خود، اوصاف پارسايان را نماياندي پيش از آن كه بر زبان آري و بگويي «ارادتهم الدنيا و لم يريدوها و اسرتهم ففدوا انفسهم منها. دنيا آنها را طلبيد و آنها هرگز اراده او را نكردند. و آنان را به اسارت گرفت، پس جان هاي خود را براي آزادي از اين اسارت فديه دادند و فدا كردند». آن روز كه رسول خدا(ص) فرمان الهي براي هجرت به مدينه را با تو بازگفت و شرط آن را خفتن تو بر بستر پيامبر اعلام كرد، نپرسيدي جان من چه مي شود. فقط با نگراني عرض كردي اي رسول خدا اگر من در بستر شما بخوابم، به سلامت به مدينه مي رسيد؟ و چون آري پيامبر را شنيدي با شيدايي تمام عرض كردي «أمض لما امرت فداك سمعي و بصري و سويداء قلبي. انجام بده آنچه مأمور شدي، فداي تو گوش و چشم و عمق دلم». بيخود نبود نزول اين آيه كه «و من الناس من يشري نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رئوف بالعباد». اگر مردش باشيم مي شود من و تو و نامداران، با سهل بن حسن خراساني همراه شويم كه محضر امام صادق عليه السلام رسيد و عرض كرد «صد هزار از پيروان شما با شمشير آخته آماده دفاع هستند، چرا براي گرفتن حق خود قيام نمي كنيد». اما شايد به جاي سهل بن حسن، من و تو و آن رجل نامدار را خطاب كردند و فرمودند «برخيز و در آتش شعله ور تنور داخل شو!». آنجا هارون مكي مي خواهد كه چون سهل بن حسن بهانه نياورد و نگويد «مولاي من درگذر» بلكه در آتش رود ابراهيم وار. و شگفتا از آيين محمدي(ص) و علوي كه ابراهيم مي پروراند. نام ها را رديف مي كنم دوباره. بزرگوار! جان نه، مال نه، از عقده اي يا هوسي بگذر، يا از تصميمي برگرد، قرآن خدا كه غلط نمي شود. چرا طعمه سر قلاب شيطان باشي؟! چرا بهانه اختلاف و نزاع شوي؟ يا چرا در برابر فتنه سكوت كني تا ويروس آن واگير شود؟ آن كه تو را مي راند خرد و تقواست يا هوس و هيجان و خشم و خواسته؟ سكوت و فرياد و گفتن و نگفتن و رفتار تو اسباب الفت مي شود يا باعث اختلاف؟ اگر دومي است بخواهي يا نخواهي، به سنت تاريخ، آلت دست مستكبران و طواغيت و شياطين شده اي كه خداوند پيش از بشارت ظهور منجي موعود و حاكميت مستضعفان فرمود «فرعون روي زمين استكبار ورزيد و اهل آن را گروه گروه قرار داد و آنها را به استضعاف كشيد». بزرگوار! برنامه مستكبران امروز را براي حزب حزب و پراكنده كردن ملت ايران و از هم پاشاندن عزت و اقتدار او نمي بيني؟! تو در كجا ايستاده اي، جايي از اين برنامه يا در برابر آن؟ چشم به انگشت اشاره مقتدا داري يا بي محابا، خود را به تلاطم هيجان و هوا و خشم و خواسته سپرده اي تا كدام ورطه تو را در كام كشد؟ تعصب باطل و تكبر و تفرقه و پس از اين همه، جستن نجات؟ ايثار آن هم از جنس ايثار (برگزيدن) باطل به حق؟! معامله دو سر زيان در نهايت كياست و فرزانگي و هوش؟ دست به دامن مقتداي مؤمنان(ع) مي شويم و از او روشناي راه و باطل السحر دشمنان در كمين نشسته مي جوييم. او كه هرگز از ترفند و توطئه شيطان بزرگ غافل نماند: «فعدوا لله امام المتعصبين. دشمن خدا (شيطان) امام متعصبان است و پيشاهنگ متكبران، او كه بنيان تعصب را گذاشت... آيا نمي بينيد خداوند او را به خاطر تكبرش چگونه خوار و كوچك كرد و به خاطر برتري جويي اش به زير كشيد... پس عبرت گيريد از آنچه خدا با ابليس كرد آنجا كه عبادت طولاني و كوشش فراوان او را نابود كرد درحالي كه شيطان 6 هزار سال- از سال هاي دنيا يا آخرت معلوم نيست- خداوند را عبادت كرد اما با ساعتي كه تكبر ورزيد، خداوند او را از بهشت بيرون كرد... پس بندگان خدا بپرهيزيد كه شيطان شما را به درد و بيماري خود مبتلا گرداند و با بانگ و صداي خويش شما را برانگيزاند و از جاي بجنباند و سوارگان و پيادگان خود را بر شما كشاند. به جانم سوگند! كه تير تهديد را برايتان در كمان گذاشته و شما را نشان كرده و از نزديك بر شما افكنده... پس بر او بخروشيد و در دفع او بكوشيد. به خدا سوگند او به اصل شما فخر فروخت و گوهر شما]گل[ را پست تر از گوهر خود ]آتش[ شمرد و به تبارتان حمله آورد... پس آتش عصبيت و تعصب را كه در دل هايتان نهفته، خاموش سازيد و كينه هاي جاهليت را براندازيد كه اين گونه حميت و تعصب در مسلمان از آفت شيطان است.]چاره چيست؟[ تاج افتخار فروتني بر سر نهيد و گردن فرازي را زير پا افكنيد و تكبر را از گردن هايتان فرود آوريد و فروتني و افتادگي را همچون مرزي ميان خود و دشمن بشماريد... بپرهيزيد از كارهايي مانند كينه هم در دل داشتن و تخم نفاق در سينه كاشتن و از هم بريدن و دست از ياري يكديگر كشيدن كه پيشينيان شما را شكست و نيرويشان را گسست... همانا رشته اطاعت را از گردن گشاديد و به داوري هاي دوران جاهليت رضا داديد. در دژ خدايي كه پيرامونتان بود رخنه نهاديد. همانا خداوند سبحان به جماعت اين امت منت نهاد و به الفت، آنان را با يكديگر پيوند داد تا در سايه آن بيارمند و در پناه آن ايمني يابند... و بدانيد كه پس از هجرت و ادب آموختن از شريعت، به خوي بدويت و جاهليت بازگشتيد و پس از پيوند دوستي و موالات، دسته دسته و حزب حزب شديد... اگر شما به غير اسلام پناه برديد، كافران با شما پيكار خواهند كرد پس نه جبرئيل بماند و نه ميكائيل و نه مهاجران و نه انصار كه شما را ياري كنند» (خطبه 291 نهج البلاغه) الله اعلم حيث يجعل رسالته. خداوند داناتر است به اين كه رسالت خويش را كجا قرار دهد. ما گوهر ولايت را اين روزها و ماه ها تابناك تر يافتيم و به اطمينان پس از ايمان رسيديم. ما مقتداي از جان گرامي تر را ديديم كه چگونه- در همين روزگار طوفاني و پرآشوب خاورميانه كه ترس در جان بسياري افتاده بود- پشت مستكبران را لرزاند و هم او را ديديم كه در ميان جبهه خودي چگونه با شفقت و رحمت و مدارا و شكيبايي رفتار كرد. بسا كه اغلب ما به جاي او از ديدن برخي خودرأيي ها و لااباليگري ها و گردن كشي ها از كوره دررفتيم و به خشم آمديم اما او را چونان پدري مهربان يافتيم كه با فرزندان خطاكار امت از طيف هاي گوناگون چگونه با مهر و محبت و اغماض و رأفت رفتار مي كند. خدا داناتر بود كه امانت سنگين ولايت را بر شانه استوار چه كسي بگذارد. مقتداي عزيزتر از جان ما، همين هفته ها و ماه ها يكبار ديگر طلوع كرد و تابيد. ره صدساله كه نه، آسمان تا آسمان فاصله را به خروشيدن ها- آنجا كه بايد- و فرو خوردن غصه و پاي خدا نوشتن ها- آنجا كه شايد- پيمود. «صبرت و احتسبت حتي اتيك اليقين». ولي ما مي مانيم و مستضعفان چشم به راه و آن چند هزار نام نامداران كه رديف كرديم و خط زديم. خط زديم و دوباره نوشتيم و دوباره خط زديم. خدا كند در فهرست ياران صاحب دوران «عج» از قلم نيفتاده باشند يا نامشان خط نخورده باشد. «به كار آييد و بكوشيد- خدايتان بيامرزد!- براساس نشانه هاي روشن كه راه روشن، شما را به خانه آسايش و سلامت مي خواند درحالي كه هنوز در خانه اي هستيد كه به خاطر فراغت و مهلت مي توانيد خداوند را خشنود سازيد. و هنوز نامه هاي عمل، گشوده و قلم هايي كه بايد بنويسند به كارند و بدن هاي شما تندرست و زبانتان در گفتن آزاد است و توبه شنيده و عمل پذيرفته مي شود» (خطبه 49 نهج البلاغه) شيعه آل محمد(ص) را با سركشي و گردن كلفتي چه كار آنجا كه امام زين العابدين عليه السلام بفرمايد «خداوندا به تو پناه مي برم از جنبيدن حرص و تاختن غضب و غلبه حسد و ضعف شكيبايي... اللهم و هذه رقبتي قد ارقتها الذنوب. خدايا اين گردن من است كه خطاها و گناهان آن را باريك ساخته، پس بر محمد و خاندان او (ص) درود فرست و گردنم را به بخشش خود رها كن از اين گناهان». * جمهوري اسلامي روزنامه جمهوري اسلامي در سرمقاله امروز خود با عنوان "بازگشت طالبان با چراغ سبز اشغالگران " آورده است: تقريبا همزمان با اظهار تمايل رسمي « ديويد ميليبند » وزير خارجه انگليس براي مذاكره و تفاهم با گروهك طالبان دولت افغانستان در ولايت « بادغيس » در شمال غرب اين كشور با طالبان قرارداد آتش بس امضا كرد. دولت مركزي مي كوشد اين توافق را به ساير ولايات افغانستان هم تعميم و گسترش دهد. طالبان هنوز اين آتش بس را رسما تاييد نكرده ولي بموجب آن متعهد شده پس از برگزاري انتخابات رياست جمهوري آتش بس برقرار كند و به مراكز راي گيري و دولتي حمله نكند و مناطق كليدي را به دولت واگذار نمايد و در عمليات راه سازي دولت اختلال نكند. اگرچه از ابعاد تعهدات دولت در قبال اين همكاري طالبان سخن به ميان نيامده است ولي اميدواري دولت براي گسترش ابعاد توافق به ساير استانها در واقع به منزله قبول « حاكميت نسبي طالبان » براين ايالات محسوب مي شود و نوعي مشاركت ضمني در حاكميت دولت مركزي را براي طالبان به همراه دارد. آنچه آتش بس طالبان در « بادغيس » را عجيب جلوه مي دهد اينست كه اين منطقه جزو نقاط نسبتا آرام افغانستان ارزيابي مي شود و طالبان حضور چندان محسوسي در اين ايالت نداشته است و در واقع اين تفاهم به منزله شروع نوعي باج دادن به طالبان به حساب مي آيد. در هفته هاي اخير مقامات آمريكا و انگليس بارها درباره ضرورت تفاهم با طالبان و مشاركت آنها در قدرت مركزي سخن گفته اند اما بمنظور توجيه آن براي افكار عمومي سعي شده است ميان « طالبان تندرو » و « طالبان ميانه رو » تفكيكي ايجاد شود. حال آنكه در ميدان عمل طالبان بيش از يك گروه نيست و تفاوت محسوسي ميان نفرات و اجزا اين گروه به چشم نمي خورد. آمريكا و انگليس حتي در سالهاي اخير سعي كرده بودند از طريق عربستان و پاكستان گروهك طالبان را در « مذاكرات طائف » به تفاهم نسبي دعوت كنند اما در واقع اين رهبران طالبان بودند كه احساس كردند به تفاهم با طرفهاي مقابل خود احتياج چنداني ندارند. پاكستان از طريق « نوازشريف » نخست وزير اسبق اين كشور ارتباطات سازمان يافته اي با طالبان دارد ولي در ماههاي اخير طالبان با حمله به دره سوات و پيشروي به سمت اسلام آباد اركان قدرت در پاكستان را به لرزه انداخت . شدت و دامنه پيشروي طالبان به سمت مركز قدرت به حدي بود كه مقامات ارشد آمريكا نيز پاكستان را در معرض سقوط كامل ارزيابي مي كردند و براي ظرفيت هاي هسته اي آن و احتمال تسلط طالبان بر توان هسته اي پاكستان اظهار نگراني مي شد. در پرتو حملات سنگين ارتش پاكستان به دره « سوات » به نظر مي رسد نگراني ها در خصوص سقوط قريب الوقوع اسلام آباد فعلا منتفي شده است اما اين به منزله پايان خطر طالبان نيست بلكه فقط موضوع موقتا به تعويق افتاده است . با درنظر گرفتن نقش مستقيم آمريكا در شكل گيري طالبان و هدايت آن توسط « سيا » كاملا بعيد به نظر مي رسد كه حتي اظهار نگراني ظاهري واشنگتن درباره قدرت وخطر طالبان از يك واقعيت عيني نشات گرفته باشد. تجربه نشان داده است كه چه در افغانستان و چه در پاكستان هر زمان واشنگتن به قدرت نمائي طالبان براي تصويب بودجه هاي نظامي و تاييد طرحهاي سياسي ـ نظامي خود احتياج داشته ناگهان « غول طالبان » ظاهر شده است ولي در ساير مواقع طالبان يك گروهك منفور زيرزميني تلقي شده كه تاريخ مصرف آن پايان يافته است . برخي شواهد و قرائن موجود نشان مي دهد كه حتي قدرت نمائي و يكه تازي هاي طالبان هم عموما با چراغ سبز اشغالگران اعم از نوع آمريكائي و انگليسي آن همراه بوده است . اين پديده بويژه در حوادث ايالت هلمند مركز ثقل توليد موادمخدر جهان بصورت عيني قابل مشاهده است . بعلاوه ماجراي حمله مشكوك طالبان به زندان قندهار و آزادي 400 تن از شبه نظاميان طالبان از اين زندان هم بدون هماهنگي مقامات محلي و بدون چراغ سبز اشغالگران امكان پذير نبود. موارد براي اثبات هماهنگي عملياتي ميان طالبان و اشغالگران فراوانند و اصرار مشترك آمريكا و انگليس براي تفاهم با طالبان و تقسيم آنها به « تندرو » و ميانه رو » نيز از عجايب تاريخ سياسي معاصر منطقه است . ژنرال انگليسي « سيمون مايال » قائم مقام نيروهاي دفاعي ارتش انگليس پا را فراتر گذاشته و طالبان را به 3 دسته تقسيم مي كند . 1 ـ فرماندهان درجه اول كه دور « ملاعمر » حلقه زده اند و بدون استثنا « تندرو » و غيرقابل مذاكره هستند (طالبان بد!) . 2 ـ فرماندهان رده 2 كه عملا كنترل بخش هاي پشتون نشين را در اختيار دارند و اهل مذاكره و تفاهم هستند و گفت وگو با آنها آسانتر است (طالبان خوب !) 3 ـ فرماندهان رده 3 كه نفرات جز و غيركليدي هستند و عموما فاقد سرسپردگي به طالبان محسوب مي شوند و به دنبال منافع شخصي بوده و « بازيگران تاثيرگذار » نيستند. اين عده حتي اگر امتيازي هم بگيرند تاثري نمي توانند بر مجموعه روابط و مسائل باقي بگذارند. ژنرال مايال مي گويد هدف انگليس حملات نظامي عليه گروههاي اول و سوم و « غربال ميانه رو » است ! دقيقا بطور همزمان ژنرال « استنلي مك كريستال » فرمانده جديد آمريكائي در افغانستان از تغيير تاكتيك جنگي واشنگتن خبر داده و نيروهاي ائتلاف را به اجراي « نسخه آمريكائي » همين طرح دعوت كرده است . مك كريستال مي گويد بايستي اينجا را به افغاني ها سپرد و آنها را براي « مقابله و تفاهم » با طالبان آموزش داد. جزئيات اين طرح كه چگونه مي توان در عين مقابله با طالبان به تفاهم رسيد نيز با تغييرات جزئي شامل طبقه بندي طالبان به دسته هاي خوب وبد! مي شود كه عينا از وجود اهداف و برنامه هاي مشترك اشغالگران حكايت مي ك

منبع خبر: خبرگزاری فارس

اخبار مرتبط: گزيده سرمقاله‌ روزنامه‌هاي صبح