عاشیقلار ایرانی هم به نام دیگران ثبت شد
تابناک: چند روزی بیشتر نیست که شاهد ثبت پرسش برانگیز موسیقی زیبای «عاشیقلار» آذربایجان ـ یادگاری از دوره شاه اسماعیل صفوی ـ به عنوان یکی از ارزشمندترین میراث معنوی ایران زمین، به نام کشوری هستیم که در تاریخ نه سرزمین آذربایجان، بلکه همواره با نام «اران» و «شروان» نامیده شده است. همان گونه که تلاشهای پیگیر ترکیه را در ترک معرفی کردن مولانای پارسی گوی و تلاشهای کشورهای عرب در تملک دانشمندان ایرانی از جمله بوعلی سینا، رازی، بیرونی و ... و غارت پنهان و آشکار و حراج میراث فرهنگی ارزشمند ایران زمین به وسیله بسیاری از کشورهای دنیا به ویژه روسیه و انگلیس را شاهد بودهایم، اکنون قرعه دستاندازی بر میراث ایرانیان، به نام مناطق نیمه شمالی ایران زمین خورده است. موسیقی «عاشیقلار» که با زیبایی و حرکت و ریتمی بسیار دلنشین، قرنهاست در منطقه آذربایجان اصیل و حقیقی ـ شامل تبریز، ارومیه و اردبیل ـ نواخته میشود و ترنم آن تار و پود وجود همه ایرانیان آذری زبان و غیر آذری زبان را به وجد و تحسین وامیدارد، با تلاشهای پیگیر و بی سر و صدای دولت اران و شروان تاریخی ـ آذربایجان کنونی ـ و انفعال و بی تفاوتی مسئولان ایرانی با نام آن کشور به ثبت جهانی رسیده است. بنا بر این گزارش، با وجود تعلق انکار نشدنی تاریخی سرزمینهای جدا شده شمال ارس از سرزمین اصلی ایران و به دنبال آن، بهرهگیری این مناطق از بسیاری از دستاوردهای فرهنگی تاریخی ایران بزرگ، از جمله موسیقی عاشیقلار آذربایجان حقیقی، نمیتوان پذیرفت که مسئولان ایرانی بگویند ما در تلاشیم از دولت باکو خواهش کنیم که ایران را هم در میراث معنوی موسیقی عاشیقلار با آنها شریک کرده و به نام هر دو ثبت کنند! در حالي که ايران خود را متعهد به فرستادن كمك انسان دوستانه كميته امداد حضرت امام(ره) به محرومان آن سوي ارس ميداند، در حوزه فرهنگی بسياري از نمادهاي فرهنگي ـ تاريخي ايران زمين در ايران شمالي تاریخی، از جمله شاعر بزرگ پارسي گوي نظامي گنجوي و زادگاه او با غفلت و بي توجهي کامل از سوی مسئولان امر در کشورمان روبهرو شدهاند.حال پرسش اينجاست که چرا سازمان ميراث فرهنگي در معرفي، ثبت و تبليغ براي خانه و زادگاه نظامي گنجوي ـ همان گونه که خود نوشته در روستاي تاد شهرستان تفرش ايران است ـ نه تنها هيچ حرکتي انجام نميدهد، بلکه حتي اين خانه بسيار ارزشمند ملي تاريخي بازسازی هم نميشود و هماکنون در معرض نابودي کامل قرار گرفته و حتي بسياري از ايرانيان از وجود خانه نظامي در ايران هم بيخبرند؟ آيا نابودي اين خانه و موارد مشابه، نميتواند ادعاهاي آينده ديگران را در تصاحب ديگر ميراث و مشاهير بزرگ ايران زمين به دنبال داشته باشد؟این گزارش در ادامه میافزاید: شمار جشنهاي متعدد ايراني را بيش از 73 جشن در سال برآورد کردهاند که از ميان اين جشنها، ميتوان از جشنهاي ماهانه نام برد؛ جشنهايي که با همزمان شدن نام روز با نام ماه برگزار ميشوند. در روز شمار کهن ايران، هر يک از سي روز ماه را نامي است که نام دوازده ماه سال نيز در ميان آنهاست. پيشينيان در هر ماه که نام روز و نام ماه يکي بود، آن را جشن ميگرفتند. از اين جشنهاي دوازدهگانه، تا آنجا که سندها و کتابهاي تاريخي گواه است، در دورههاي پس از اسلام، تنها جشن مهرگان است که رسمي و شکوهمند برگزار ميشد. افزون بر يکي بودن نام ـ روز مهر از ماه مهر ـ مناسبتهاي ديگري را نيز براي برگزاري اين جشن برميشمردند که معروفترين آن قيام کاوه آهنگر و پيروزي بر ضحاک و به پادشاهي نشستن فريدون است.اما باید توجه داشته باشیم که بیتوجهی به میراث معنوی و فرهنگی ایران زمین، مانند جشن مهرگان ـ شانزدهم مهر ماه ـ که پس از نوروز به عنوان بزرگترين جشن ايراني و بازماندهاي از آيين مهر در ايران باستان شناخته ميشود، سبب خواهد شد که چنین آیینهایی در آینده نه چندان دور، همانند موسیقی «عاشیقلار» توسط دیگر کشورها که تنها بخش کوچکی از فرهنگ ایران باستان را در خود جای دادهاند، مصادره شود.نکته جالبتر اینکه همه ایرانیان حتی پس از اسلام نیز به چنین آیینهایی احترام میگذاردند؛ برای نمونه، در «آثار الباقيه» آورده شده است: سلمان فارسي ميگويد: ما در عهد زرتشتي بودن ميگفتيم، خداوند براي زينت بندگان خود ياقوت را در نوروز و زبرجد را در مهرگان بيرون آورد و فضل اين دو روز بر روزهاي ديگر مانند فضل ياقوت و زبرجد است بر جواهرهاي ديگر. و بیورسب هزار سال عمر کرد؛ این که ایرانیان به یکدیگر دعا میکنند که: «هزار سال بزی» از آن روز رسم شده است، چون دیدند که ضحاک توانست هزار سال عمر کند و این کار در حد امکان است، هزار سال زندگی را دعا و آرزو کردند. و یا ابوریحان بیرونی در «التفهیم» مینویسد: «مهرگاه، شانزدهم روز است از مهر ماه و نامش مهر، اندرین روز، افریدون ظفر یافت بر بیورسب جادو، آنک معروف است به ضحاک و به کوه دماوند بازداشت و روزها که سپس مهرگان است همه جشنند، بر کردار آنچه از پس نوروز بود...». این گزارش همچنین اضافه میکند: از دوران کهن، همراه با جشنها و آیینها، واژگان پارسی نوروز و مهرگان به صورت معرب نیروز و مهرجان وارد زبان کشورهای عرب زبان شد و امروز در بسیاری از کشورهای ـ آسیایی و آفریقایی ـ واژه مهرجان به معنی و مفهوم جشن و فستیوال به کار میرود. هماکنون مهرگان به جز در میان زرتشتیان، متأسفانه به صورت رسمی در ایران پاس داشته نمیشود. این در حالی است که کشور تاجیکستان پس از فروپاشی شوروی و استقلال، علاوه بر تغییر نام میادین و خیابانهای شهرهای مهم خود از نامهای کمونیستی لنین و ... به فردوسی و رودکی، جشنهای مهرگان و سده را هم احیا و در کنار نوروز هر سال با شکوه تمام برگزار میکند. حال باید منتظر بود، عملکرد سازمان میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی را در حفظ و ثبت دیگر میراث ملموس ایران زمین که به ثبت جهانی نرسیدهاند، از جمله جشن مهرگان، سپندارمذگان ـ که ولنتاین اروپایی کپی برداری از آن است ـ جشن سده، آیین چله یا یلدا ـ که پایه پیدایش کریسمس تلقی میشود ـ جشن تیرگان، موسیقی زیبا و باشکوه کردی، خراسانی، مازندرانی، گیلکی، بلوچی و ...، شاهنامه فردوسی، خمسه ـ پنج گنج ـ نظامی گنجوی، منظومه بزرگ شهریار ـ حیدر بابا سلام ـ و ... چگونه خواهد بود؟ آیا باید آن قدر دست روی دست بگذاریم که باز هم همسایگانی که هر یک خود بخشی از حوزه فرهنگی ایران بزرگ به شمار میروند، میراث ما را به نام کشور خود به ثبت جهانی برسانند و به آن مباهات کنند؟ فراموش نکنیم که میراث فرهنگی ملموس و غیر ملموس ایران سند هویت و شناسنامه ملت کهن ماست؛ شناسنامهای که اگر گم یا ربوده شد، دیگر به جای آن المثنی صادر نمیشود.
منبع خبر: عصر ایران
اخبار مرتبط: عاشیقلار ایرانی هم به نام دیگران ثبت شد
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران