در باب قساوت / بازخوانی مقالهای از جرج اورول
در دوران حضورم در جنگهای داخلی اسپانیا، نشانههای بارزی از «قساوت» را بهچشم دیدم که گاهگاه از سوی نیروهای جنبش آزادیبخش و فعالان ضدفاشیست صورت میگرفت. هرچند که بس افزونترش را- که هنوز و همچنان ادامه دارد- فاشیستها مرتکب شدند. حال اما آنچه که بیش از هرچیز مرا بهشدت متاثر کرد و احتمالا تا ابد متاثر خواهد کرد، اتکاء به قساوت بهمثابه قسمی جداییناپذیر از عرصه سیاست برای همگان بود. گویی همگان بر این باور راسخ بودند که در مواجهه با «دشمن» نباید از هیچ قساوتی فروگذاشت. هرچند که این باور، گاهی به ناباوری نیز سرایت میکرد، چه آنکه هرگز کسی باور نداشت که آنچه با دشمناش میکند نامی جز «قساوت» ندارد؛ «جبهه ما هرگز مرتکب قساوت نشده است». آنان نمیپنداشتند که آنچه مرتکب میشوند «قساوت» است، پس در آزمون شیوههایاش نیز هیچ کم نگذاشتند بیآنکه دمی حتی روحشان از تصاویری که برمیساختند، آزرده شود. بهتازگی کوشیدهام تا نقشهای آماریای از حجم قساوتهای رخداده در فاصله سال 1918 تاکنون تدوین کنم: از نگاه به آن دریافتم که در طی این مقطع هیچ سالی نبوده است که در جایی قساوتی هولناک رخ نداده باشد و بهدشواری میتوان این را مقولهای ساده انگاشت، زمانی که چپها و دستراستیها، هردو، در هر زمان و از قضا همزمان بهروایتی مشابه از قساوت باور دارند. و هنوز برایام بهغایت غریب است که در هر لحظهای میتوان وضعیت را واژگون ساخت تا حدی که قساوتهای دیروز را در مقام داستانی مضحک و افسانهگون جلوه داد و از قضا با حیرت بگویم باورپذیرش کرد. و این همه از آنرو ممکن است که اکنون تمامت چشمانداز سیاست تغییر کرده است. در جنگ حاض(جنگ داخلی اسپانیا) ما در موقعیتی بس پیچیده گرفتار آمده بودیم و از قضا «کمپین ضدقساوت»مان، ایبسا پیش از آنکه جنگ آغاز شده باشد، شکل گرفته بود. کمپین ضدقساوت عموما متشکل از چپها بود و نیز مردمی که بهطور ذاتی نسبت به کنشهایشان میبالیدند اما نسبت بدان تردید داشتند. حال اما در همان مقطع، فاشیستها و دستراستیها، یعنی همان قساوتپیشگان سالهای 1914-1918 بهتازگی با پدیده نازیسم روبهرو شده بودند و چشم بر قساوتهای اهریمنیاش گشوده بودند؛ و حیرت را و اسفناک آنکه هر جنس سویه شر و اهریمن تنیده در آن را انکار میکردند یا اساسا نمیدیدند. و پیش از آنکه جنگ دوم جهانی آغازیدن گیرد، هواداران نازیسم در اسپانیا، میکوشیدند تا حکومت ترور و وحشت را از نو سرگیرند و این درست در زمانی بود که جنبش ضدنازی در این تردید بود که آیا «واقعا سازمان و تشکیلاتی به نام گشتاپو وجود خارجی دارد یا نه؟ و مبادا این قساوت سازمانی تنها یکی از نتایج پیمان مخفی «روسو-ژرمن» باشد؟...». و خطای آشکار دیگری نیز ازپی این تردید نشات گرفته بود و آن اینکه فعالان «کمپین ضدقساوت» با نگاه به تاریخ بر این باور بودند که چون بریتانیا و آلمان هرگز به مصاف هم نرفتهاند، پس نیروی چپ باید در آن واحد هم «ضدآلمان» باشد و هم «ضدبریتانیا». و مقوم این خطا اما، دستگاه رسمی تبلیغات جنگ، با آن ریاکاری تهوعآور و خود حقیقتانگاری مشمئزکنندهاش بود که همواره اذهان را بهسمتی سوق میداد که از قضا به دفاع از دشمنانشان برخیزند و گفتار آنان را بیشتر باور داشته باشند. در واقع، بخش زیادی از هزینهای که ما در طی سالهای 1914 تا 1918 پرداخت کردیم، از برای دروغهای سازماندهیشده و پروپاگاندای کاذب هواداران دستراستی نازیسم در اسپانیا بود. از آن پس نیز در فاصله سالهای 1918-1933، اگر درباره نقش نازیها در بروز و حاد شدن جنگ اسپانیا سخنی میگفتی، دقیقا از ناحیه اردوگاه نیروهای چپ «هو» میشدی. در تمامی تقبیحها و نکوهشهایی که من در طی این سالها از ناحیه ورسای (منظور دولت فرانسه است) شنیدم، گمان نمیکنم که در لابهلای آنها این سوال وجود داشته است که «اگر آلمان نازی در نهایت پیروز شود، چه خواهد شد؟». هرچند که این خود موضوعی است که باید به شکلی جداگانه دربارهاش بحث کرد. بنابراین بازمیگردم به قساوت،قساوت و بازهم قساوت. سخن از قساوت زمانی که از ناحیه دشمن طرح میشود به ناحقیقت تعبیر میگردد و این خود قسمی از قساوت است. به تازگی دریافتهام که بسیاری از مردمی که هولناکی قساوت ژاپنیها در ایالت نانجینگ چین را در سال 1937 لمس کردهاند، حاضر نیستند که روایت هولناک مشابهاش یعنی قساوت چین در هنگکنگ به سال 1942 را باور کنند و این خود قسمی از قساوت است. در واقع بخش اعظم باورناپذیرشدن قساوتها در نانجینگ، از آنروستکه دولت بریتانیا در حال حاضر تمایلی به معطوف کردن توجهات بدان ندارد. حال اما واقعیت آن است که حتی با توسل به دستگاه تبلیغاتی و وارانه ساختن حقیقت، شوربختانه «قساوت» رخ داده است و تنها حقیقت همین است. و داستان هولناک قساوت هر بار ازپی هر جنگ تکرار میشود. امر واقعی همواره از ناحیه عقل مورد تشکیک بوده است. اما در اینباره، تشکیک عقلانی درباب واقعیت قساوت آنچنان شدید است که سرانجام به انکار واقعیت روی آورده است. هرچند که دامنه فانتزی بسیار وسیع است و جنگ از پی جنگ این فرصت را سرانجام به امر واقعی میدهد که قساوت را نتوان انکار کرد. در اینجا باید بدین سوال ازُمدافتاده نیز پاسخ داد که آیا حجم جنایت «سفید»ها بیشتر از «سرخ»ها بوده است و بیتردید باید گفت :آری!... کافی است به قساوت ژاپن در چین نظر افکنیم یا به جنایات دهشتناک سالهای اخیر اروپا. حجم مصداقهای جنایت آنچنان کثیر است که حتی انکارهای مکرر رادیوها و مطبوعات حکومت نازی نیز قادر به انکارشان نیست. قساوت، همان هیولایی است که جهان با چشم خود دیده است. بله! قساوت رخ داده است چه لرد هالیفاکس آنها را تایید کند چه نکند: تجاوز و قصابی انسانها در چین، شکنجههای مخوف در سلولهای گشتاپو، گشودن ماشین آتش در مسیر پناهجویان اسپانیایی، به سیاهچاله افکندن دانشمندان یهودیتبار و...، اینان، اینهمه قساوت واقعا رخ دادهاند و نه کمتر از آنچه که بتوان انکارشان کرد. آری این قساوتها رخ دادهاند حتی اگر دیلیتلگراف، 5سال دیرتر از وجودشان مطلع شده باشد... برگرفته از: مجله اینترنتی رخداد / جرج اورول؛ ترجمه نادر فتورهچی
منبع خبر: موج آزادی
اخبار مرتبط: در باب قساوت / بازخوانی مقالهای از جرج اورول
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران