بیانیه ی شماره ی ۱۴ میرحسین موسوی

مهندس میرحسین موسوی در آستانه ی روز سیزدهم آبان بیانیه ای خطاب به مردم ایران منتشر کرده است. به گزارش سایت “کلمه” متن کامل این بیانیه به شرح زیر است. بسم الله الرحمن الرحیم در تاریخ معاصر ما سیزدهم آبان یادآور سه حادثه است. در نخستین از این رویدادها امام خمینی از ایران تبعید شد و نهضت در فترتی سیزده ساله فرو رفت. رژیم شاه پس از به دست آوردن چنین نتیجه ای باید خود را شماتت کرده باشد که چرا این راه حل ساده را پیش از آن به کار نبست. یک قیام بود و یک امام که وقتی از صحنه دور شد دیگر چیزی از شور تحولخواهی باقی نماند. آیا به راستی امام خمینی در حرکتی که آغاز کرد تنها بود؟ هرگز چنین نبود، زیرا هرگز چنین نیست که یک فرد بتواند به تنهایی در صحنه جامعه تحولات نمایان ایجاد کند. پیروان او بسیار بودند، اما آنان شبیه به یارانی نبودند که سالها بعد پیرامونش را گرفتند، آن زمانی که گفت «رهبر ما آن طفل سیزده ساله است …» سیزدهم آبان روز رهبران سیزده ساله است؛ دانش آموزانی که برای تظاهرات در محوطه دانشگاه تهران گرد آمده بودند و مورد یکی از سبعانه ترین کشتارها قرار گرفتند. تجربه رژیم از حوادث دهه چهل بود که موجب چنین حرکات خونینی شد. تصور بر آن بود که اگر با همان قاطعیت گذشته عمل کنند از نو به همان نتایج خیره کننده دست مییابند، حال آن که زمینه اجتماعی کاملا تغییر کرده بود؛ زمین تغییر کرده بود و زمان تغییر کرده بود و مهمتر از آن جان انسانها تغییر کرده بود. دیگر حکومت شاهنشاهی با یک امام تنها روبرو نبود. این بار کسانی گرد او جمع شده بودند که شاید به اندازه پدرانشان او را نمیشناختند یا سخنانش را نشنیده بودند، اما به اندازه امام خود شور در سینه داشتند؛ آنها همچون پدرانشان برای به راه افتادن لازم نبود که پی درپی شماتت شوند. درباره سومین سیزده آبان بسیار گفته شده است، تا جایی که بعید است کمترین اطلاعی از آن ماجرا ناگفته مانده باشد؛ از جمله آن که در این رویداد امام از دانشجویان مسلمان پیروی کرد. ظاهرا این دانشجویان بودند که خود را پیرو خط امام میخواندند، اما در واقع این امام بود که حرکت آنان را دنبال نمود. قطعا هیچیک از رهبران و فرماندهان انقلاب در شکل دادن به آنچه در این روز اتفاق افتاد نقشی نداشت. حتی خود دانشجویان تصور میکردند بعد از چند روز حادثه تمام میشود و به خانه هایشان باز می گردند. ولی امام این رویداد را پیگیری کرد و آن را انقلابی بزرگتر از انقلاب اول نامید. تنها امامی که درد یک سکوت سیزده ساله را چشیده باشد میداند که جامعه ای شکل یافته از چوبهای فرمانبر و خشک از خود جوششی ندارد و حیات پاکیزه ای ندارد. او مردم را رهبر می پسندید، زیرا می دانست که گذر از یک گردنه تاریخ برای سعادت هیچ ملتی کافی نیست. آنان باید از چنان خودانگیختگی و بصیرتی برخوردار شوند که در هر عصری و نسلی بتوانند راه را از بیراهه بشناسند و بپیمایند. مردم ما امروز رهبرانند و این همان آرزوی بزرگی است که امام برای آنان داشت. او ما را دعوت کرد به سوی آن چیزی که ما را زنده میکرد. آنک سیزدهم آبان، این سبزترین روز سال دوباره از راه میرسد. آیا امروز قابل تصور است که حرکت مردم بر اثر بازداشته شدن همراهی از همراهی خاموش شود؟ اگر اینگونه باشد دستاوردهای چهل و پنج سال تاریخ معاصر خود را از دست داده ایم، و اگر چنین نباشد این نشانه ای از ریشه های انقلابی ماست. ما به اتکای این ریشه هاست که سبز شده ایم، ریشه هایی که اگر از آنها دور شویم به همان چیزی تنزل خواهیم کرد که مخالفان مردم آرزو میکنند. به این خاطر است که جا دارد با هر تلاش افراطی در این جهت برخوردی احتیاط آمیز داشته باشیم. حرکت ما از واگذار کردن اسلام به جبهه خرافه پرستان و سپردن انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان، از ناچیز شمردن میراث و میوه مبارزات یکصدساله مردم ایران و جایگزین کردن آن با تصوراتی گنگ، و از جدایی و بیگانگی نسبت به ریشه های تاریخی اش نفع نمی برد، و اگر برخی دولت های بیگانه بر ترویج چنین تمایلاتی اصرار دارند شاید در این کار سودی ملاحظه میکنند. آنها اگر لازم باشد با وجدانی آرام بر سر جنبش امروز ایرانیان پشت میز معامله می نشینند و به همان مقدار آزادی و توسعه سیاسی که در کشورهای همسایه وجود دارد برای ملت ما قناعت میکنند و در این قناعت قابل سرزنش نیستند. این ما هستیم که اگر مصالح خود را به درستی تشخیص ندهیم باید ملامت شویم. این روزها هر نگاهی که به نگاهی می افتد از پیروزی می پرسد. کی به آن می رسیم؟ چه چیز ما را به آن می رساند؟ کدام قدم و اقدام آن را به پیش میاندازد؟ و چه چیز آن را کمال می بخشد؟ تمامی وجود ما دعا و سوال است و وعده خداوند که فرمود هر آنچه مسئلت کنیم مقداری از آن را اجابت خواهد کرد. و آتاکم من کل ما سالتموه. (و از هرآنچه از او خواستید به شما داد). همین که خواست های در جامعه متولد میشود دیگر هیچ کس قادر نیست از برآورده شدن آن ممانعت کند و دولت ها تنها می توانند بر مقادیری چون زمان و میزان و شکل تحقق آن تاثیر بگذارند. آیا ما هم می توانیم بر این مقادیر اثر داشته باشیم؟ آری. المعروف بقدر المعرفه؛ انسان ها به قدری که بصیرت و آگاهی از خود به نمایش می گذارند در خور نیکویی ها قرار می گیرند. کما این که در این چند ماه مردم ما بیش از آن که از رنج های خود گنج به دست آورده باشند از برکات خردمندی خود بهره مند شده اند. راه سبز ما یک مسیر عقلانی است و این یک بشارت است، زیرا نشان می دهد که ما تا انتها بر سر خواسته های خود مستحکم خواهیم ایستاد. اگر دچار تندروی و رفتارهای افراطی بودیم شک نکنید که با دستانی خالی از نیمه‍ی راه باز می گشتیم، زیرا افراط راه را برای تفریط باز میکند. اگر برای قبول این حقیقت به مثال نیاز دارید به سیاست خارجی دولتمردان بنگرید. همان وقتی که آنان مناسبات بین المللی کشور را به اغراض تبلیغاتی آلوده کردند و از خردورزی و متانت کناره گرفتند میشد حدس زد که به زودی مصالح بلندمدت مردم را به هیچ معامله خواهند کرد. شانزده سال پیش از این تهیه سوخت برای تاسیسات هسته ای تهران امری بود که نه مسئولان و نه رسانه ها انجام آن را یک خبر مهم تلقی نمی کردند. امروز قسمت اعظم محصول فعالیت های هسته ای کشور، که این همه جار و جنجال به خود دیده و چندین تحریم برای ملت به همراه آورده است، گویا باید برای تامین همین نیاز ساده تحویل کشورهای دیگر شود، شاید بعدها لطف کنند و اندکی سوخت در اختیار ما بگذارند. آیا این یک پیروزی است؟ یا یک تقلب آشکار، که چنین تسلیمی فتح المبین نامیده شود؟ دولت مردان نه مشکلات جهان را حل کردند و نه بر حقوق تردیدناپذیر ملت خود تاکید نمودند، که با گشاده دستی از این حقوق عقب نشستند. آنها نشان دادند که حتی در تسلیم شدن و کرنش کردن افراط گرند. حتی اگر با تلاش دلسوزان از واگذاری دستاوردهای کشور در زمینه انرژی صلح آمیز هسته ای جلوگیری شود از عواقب افراط و تفریط های دولتمردان ایمن نشده ایم، زیرا رفتارهای آنان زمینه را برای اجماع بین المللی جهت اعمال تحریم ها و فشارهای بیشتر به ملت ما فراهم کرده است. چیزی که ما می توانیم از این ماجرا بیاموزیم آن است که خود دچار افراط نشویم. دیر یا زود – بلکه به امید خدا بسیار زود – مخالفان مردم صحنه را ترک میکنند. آیا آن روز باید کشوری تخریب شده برای ملت باقی بماند؟ آن چیزی که امروز باید نگران آن باشیم مصالح کشور است، زیرا کشور جز صاحبان اصلی اش کسی را ندارد که در این باره ابراز نگرانی کند. ساختن فردا را باید از امروز آغاز کنیم. باید برای فردا چنان مهیا باشیم که اگر همین فردا از راه رسید یکه نخوریم. باید هریک از ما مردم نه فقط نقش پیشوایی که مسئولیت آن را نیز بر عهده خود احساس کنیم. تاکید بر اجرای بدون تنازل قانون اساسی یک راهبرد کلیدی برای ساختن فرداست. با چنین راهبردی ما در تاریکی قدم نمی گذاریم و میراث های به جا مانده از مبارزات نسل های پیشین را به هیچ تقلیل نمیدهیم. و هر آنچه از آرمان ها و خواسته هایمان که جا بماند با زندگی های خود آن را به دست می آوریم، زیرا ساختار ظاهری هرگز تمام آن چیزی، بلکه قسمت اصلی آن چیزی نیست که در جامعه واقعیت دارد. بخش اصلی این واقعیت زندگی های ماست. دستگاه ظاهری میتواند فرزندان انقلاب را همچون تبهکاران دستگیر کند و لباس های تحقیرآمیز بر قامتشان بپوشاند و مردم می توانند با نگاهشان از آنان قهرمان بسازند و به آنان افتخار کنند. در این رودررویی کدامیک برنده اند؟ دستگاه ظاهری میتواند آنان را در دادگاه های نمایشی محکوم کند و نگاه مردم می تواند آنان را در پیشگاه وجدان خویش حاکم بداند. به راستی کدامیک از این دو در واقعیت جامعه حکومت میکنند؟ دستگاه ظاهری با برخوردهای توهین آمیز خود خانواده های آنان را سرافکنده و خوارشده می خواهد و نگاه های مردم آنان را در عین تلخکامی هایی که می چشند سربلند می بیند. کدامیک از این دو نگاه بر احساس این خانواده ها چیره است؟ دقت کنید که تنها در نگاه مردم این همه قدرت وجود دارد و تا اینجای کار هنوز حرفی از دیگر توانایی های آنان نگفته ایم. دستگاه ظاهری می تواند برای این خانواده ها تنهایی و عسرت تدارک ببیند و مردم می توانند آنان را در آغوش بگیرد؟ به راستی کدامیک از این دو بر کار خود غالبند؟ دستگاه ظاهری میتواند دانشجویان غریب را به جرم ابراز عقیده از خوابگاه محروم کند و معیشت آنان را در تنگنا قرار دهد و شبکه های اجتماعی می توانند با حمایت های خود از آنان پشتیبانی کنند. تاثیر اقدام کدامیک از آن ها بیشتر است؟ به راستی کدامیک از آنها قدرتمندتر است؟ بلکه اساسا تقابلی میان این دو وجود ندارد؛ یکی هست و دیگری نیست، زیرا این زندگی های ماست که به هر امری در نظم ظاهری جامعه معنا میبخشد. ما در چند ماه گذشته نه با شکستن این نظم، که با تغییر معنا دادن به آن از راه زندگی هایمان صحنه جامعه را تغییر دادیم. ما چه نیازی به شکستن این نظم داریم در حالی که در هر شرایطی این ما هستیم که با زندگی های خود به آن جهت می دهیم. بعد از این نیز راه ما این است. در شرایطی که اصول متعدد قانون اساسی بتوانند بی محابا معطل بمانند حقیقت آن است که فرقی میان قانون خوب و بد وجود ندارد. ساختار سیاسی کشور اگر بهترین نظم ممکن باشد به چه کار میآید اگر زندگی های ما به آن اعتبار نبخشد، یعنی معنی برایش تدارک نبیند، آن را تنفیذ نکند و اجرای بدون تنازل آن را مطالبه ننماید؟ به همین ترتیب اگر این ساختار واجد اشتباهات و عقب افتادگی های واضح بود ما تنها در صورتی می توانستیم آن را اصلاح کنیم که نخست معنای آن را اصلاح میکردیم و این کار را با زندگی های خود انجام می دادیم. البته بسیارند ملت هایی که این توانایی خود را به جا نمیآورند و ترجیح میدهند قدرت را به قدرتمندان وابگذارند. آن ها در جامعه خود پیشوا نیستند، ولی مردم ما هستند. سیزدهم آبان میعادی است تا از نو به یاد آوریم که در میان ما مردم رهبرانند. این روز عزیز را به ملت ایران تبریک می گویم و برای گروهی از آفرینندگان این مناسبت که اینک در بندند و دیگر اسیران نهضت سبز از خداوند آزادی، شکیبایی و پاداشی متناسب با نیت های بلندشان آرزو می کنم. اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

منبع خبر: اخبار روز

اخبار مرتبط: بیانیه شماره ۱۴: تاکید میرحسین موسوی بر 13 آبان به عنوان سبزترین روز سال