«یه حبه قند» کام چه کسی را شیرین کرد؟

«یه حبه قند» کام چه کسی را شیرین کرد؟
عصر ایران
 شکی نیست، حوزه هنری به راهکارهایی برای فروش آثار هنری دست یافته است. اما آیا هزینه های دولتی تبلیغ کالا، در به سطح بردن هنر ریشه دار ایران زمین موثر نخواهد بود؟کسی نمی گوید «یه حبه قند» فیلم بدی است. همان طور که همه ما «شکرستان» را دوست داریم. کتاب «دا» را هم کم و بیش پسندیده اند. این ها سه اثر شاخص حوزه هنری در یکی دو سال اخیر هستند. آثاری که روی آن ها سرمایه گذاری تبلیغاتی زیادی شد. گرچه سوره مهر دوست داشت، اما «شنام» و «مردگان باغ سبز» هرگز جایگزین «دا» نشدند.«یه حبه قند»، به لحاظ بازاریابی و تبلیغ همان راهی را رفت که «دا» پیش گرفته بود. یک اثر سینمایی که ابراهیم حاتمی کیا، برای آن یاداشت حسی می نویسد. عباس کیارستمی و پوران درخشنده نیز هر یک گوشه ای از کار را می گیرند. نام هایی که هر یک به تنهایی وزنه های سنگینی برای سینمای ایران هستند. و رضا میرکریمی هم در مقام کارگردان، نام کوچکی نیست. همه این ها در کنار یک داستان بی ادعا و روان ایرانی، ما را به سینما می کشاند.ما بدون شک داماد فراری و ازدواج اجباری نمی بینیم. ما در سینما با یک فیلم واقع گرا، روان و شیرین مواجهیم. اما اگر بخواهیم دست از مقایسه کردن به سبک حاتمی کیا، مع الفارغ، برداریم و میرکریمی را با خودش مقایسه کنیم، این فیلم، نقطه عطفی در کارنامه هنری رضا میرکریمی نیست. ضرباهنگ کند و کشدار «خیلی دور، خیلی نزدیک» به مراتب موفق تر از «یه حبه قند» از آب در آمده است. فیلمی که اتفاقا، دغدغه های روشنفکرانه تری دارد.شخصیت های «یه حبه قند» در میانه راه رها می شوند. وقتی، دایی می میرد، فیلم ناگهان تغییر جهت داده و معطوف به جست و جوی گنجی می شود که نا پیداست. کارکرد این صحنه در کل فیلم واقعا چیست؟ اصلا قصه آن زیر زمین چیست. چه دردی از داستان دوا می کند؟ آیا آن پسر بچه، شلوارش را خیس می کند تنها به این دلیل که سعید پور صمیمی بتواند در گفت و گویش با او، کد مرگ خود را به مخاطب بدهد؟آیا پرت کردن قند به سمت زن دایی، و پراندن او از خواب واقعا عامل مناسبی برای ایجاد انسجام در داستان و آماده کردن مخاطب برای رویارویی با آن بحران غم انگیز است؟خیلی از شخصیت ها در «یه حبه قند» مثل عناصر صحنه هستند. درست است این عناصر به معنای واقعی زیبا و ملموس در صحنه چیده شده اند اما فقط تیپ هستند. قصه های حاشیه ای هر کدام از دخترها و خانواده شان، به هیچ وجه با قصه اصلی داستان، که داستان پسند و قاسم است گره نخورده است. هر کس راه خود را می رود و غم انگیز تر از همه این که قاسم، خیلی دیر وارد داستان می شود. او مثل سایه می آید و مثل سایه می رود. بدون این که ریتم فیلم، زمینه را برای حضور سمبلیک او آماده کرده باشد.در همین اثنا توجه به رضا کیانیان متوجه می شود. هنرپیشه تکرار نشدنی سینمای ایران. چشم ما عادت کرده است کیانیان را هر بار در قالب شخصیتی نو ببینیم. آقای بازیگر بد عادتمان کرده است اما در این فیلم خاص، واقعا هیچ چیز تازه ای برای مخاطب رو نمی کند. یک حضور کاملا معمولی.«یه حبه قند» بدون شک فیلم خوب و با ارزشی است اما به اندازه تبلیغاتی که برای آن شده است بزرگ نیست. حوزه هنری این روز ها با افتخار از بازاریابی محصولات فرهنگی صحبت می کند. برای اهالی فرهنگ باعث افتخار است که کالای هنری ارج نهاده شده و در جذب مخاطب موفق عمل کند. اما وقتی زمان نشان داد، کتاب بسیار پر فروش و غرورآفرین «دا» یک شاهکار هنری و حتی یک اثر «ادبی» نیست؛ آیا نباید نگران بود که تبلیغات و فرمول های تجاری، به سبک حوزه هنری، هنر ما را به سطح بیاورد و از توجه به عمق و محتوا غافل کند.کالای فرهنگی نیاز به تبلیغ دارد. حوزه هنری هم پول برای این تبلیغات دارد. بیایید به دنبال حلقه مفقوده باشیم: پول بازاریابی این کالاهای دستچین شده، از جیب بیت المال خرج می شود.کاش رضا میرکریمی فراموش نکند، او را بدون تبلیغات نمایشی هم دوست داریم.

منبع خبر: عصر ایران

اخبار مرتبط: «یه حبه قند» کام چه کسی را شیرین کرد؟