از استادیوم آزادی به برج میلاد

1390/11/18 خلاصه متن وبلاگ:  مینا اکبری: مديران جشنواره‌ی فيلم فجر به درخواست ساکنان برج ميلاد لبيک می‌گويند و در برنامه‌ی جشنواره بازی استقلال و پرسپوليس را می‌گنجانند. همسویی احساسات صندلی‌های سينمای مطبوعات در برج ميلاد با احساسات سکو‌های استاديوم آزادی نشانه‌ی کاملی از زمانه‌ی ماست.

مینا اکبری
به‌زودی

بیش از یک دهه پیش، یکی از بازی‌های تیم‌های استقلال و پرسپولیس همزمان با برپایی جشنواره فجر انجام شد. در سینمای مطبوعات(سینما استقلال)،کارکنان سینما با یک تلویزیون ۱۴ اینچ مشغول تماشای بازی بودند. این کار با اعتراض مدیریت سینما روبرو شد و کارکنان سینما که نمی‌توانستند از تماشای ادامه بازی دل بکنند، تلویزیون را به پشت یخچال بوفه سینما برده و آنجا مشغول تماشای ادامه بازی شدند.

پنجشنبه گذشته و  در اولین روز سی‌امین جشنواره فجر در سالن برج میلاد در یکی از پرفیلم‌ترین دوره‌‌های جشنواره فیلم فجر در میانه تماشای پشت سرهم فیلم‌ها، برنامه جشنواره به نمایش بازی اختصاص پیدا کرد و نویسندگان سینما و خبرنگاران با شور حرارات چشمگیری به تماشای فوتبال پرداختند و برای تیم‌های مورد علاقه خود کف و سوت زدند و حتی به پایکوبی پرداختند. تایید و یا تقبیح این کار هیچ دردی از ما دوا نمی‌کند. موافقت  و یا مخالفت با این رفتار هم آب در هاون کوبیدن است. باید خیلی صریح بپذیریم که این اتفاق نشانه‌ای کامل  و روشن از زمانه ماست، همان طور که آن تلویزیون کوچک پشت یخچال بوفه سینما استقلال هم نشانه کاملی از زمانه خود بود.

منتقدان میانسال، عبوس و بی‌رحمی که در نوشته‌‌هایشان به ناخدا خورشید و دونده و هامون و رد پای گرگ و زیر درختان زیتون رحم نمی‌کردند، هیچ شباهتی با جوانان خندان و آسان‌گیر امروز نداشتند. همان‌طور که مجلات سیاه و سفید و با تیراژ پائین و محفلی آن سالها هیچ غرابتی با خبرگزاری‌ها و سایت‌‌های امروز ندارند. آن سالها پاراجانف و زانوسی و تارکوفسکی صف درست می‌کردند و امروز اسکورسیزی و رودریگوئز. در آن دوران پرفروش شدن فیلم‌ها موجب به کار بردن صفات کلیشه‌ای و تجاری و گیشه‌ای برای فیلم‌ها بود و این روزها پرفروش بودن نشانه کامل موفقیت در نوشته‌ها محسوب می‌شود.

این تفاوت‌ها نباید ما را به دام مرثیه‌خوانی برای ارزش‌ها از دست رفته و نزول جایگاه منتقدان و نوستالژی دورانی که نظرات انتقادیش در طول زمان اهمیت و اعتبار خود را از دست داد، بیندازد. این تفاوت‌ها باید ما را به تحلیلی برساند که کلا نشان بدهد سینمای نخبه‌گرا و منتقدان نخبه‌پسند و رفتار نخبه در جامعه به شدت اقلیت قرار دارد. باید با تمام وجود بپذیریم که نوشتن در باره سینما در روزگار ما نشانه نخبه‌گی نیست و وفور رسانه‌ها و افزایش امکان ارتباط وجوه عام‌تر و گسترده‌تری به عمل نوشتن درباره سینما بخشیده است. عامیانه شدن نوشتن در سینما، تناسب کاملی با خود سینما دارد.

سینما هنر- صنعتی است محتاج مخاطبان و وقتی مخاطبان در تناسب با شرایط دوران خود تغییر می‌کنند، سینما هم به شکل مخاطبان درمی‌آید. نویسندگان سینمایی نیز از این قاعده مستثنا نیستند. آنها نیز فرزند زمانه‌ای هستند که سینما دچار تغییرات درونی فراوانی شده است. تغییراتی که گریز از آنها به غیر از شکست همه جانبه دست‌آورد دیگری نخواهد داشت.

مدیران جشنواره فیلم فجر به درخواست ساکنان برج میلاد لبیک می‌گویند و در برنامه جشنواره بازی استقلال و پرسپولیس را می‌گنجانند. همان‌هایی که جریان سینمایی کشور را مدیریت می‌کنند. فوتبال و کنش جسمی ورزشکاران به کمک سینمایی می‌آید که دیگر فیلم ساختن در آن یک کنش خلاقانه محسوب نمی‌شود و بیشتر یک کنش اقتصادی است. محافظه‌کاری اقتصاد و سیاست با محافظه‌کاری درآمیخته با ممیزی هم حسابی جور در‌می‌آید و پدیده‌ای خلق می‌کند که تنها لذتی است سرخوشانه و فارغ از همه چیز برای گریز از ملال تماشای فیلم‌‌هایی که در اولین روز جشنواره به نمایش درمی‌آیند و بدون شک پرفروش‌های سال آینده نخواهند بود.  همسویی احساسات صندلی‌های سینمای مطبوعات در برج میلاد با احساسات سکو‌های استادیوم آزادی نشانه کاملی از زمانه ماست. زمانه‌ای که از این پدیده‌ها در دل خود زیاد دارد.  

منبع خبر: سی میل

اخبار مرتبط: پخش مستند زندگی حجت الاسلام قرائتی در برج میلاد