معادله چند مجهولی سینما و مخاطب در چهار دهه؛ مرگ تدریجی یک رؤیا

معادله چند مجهولی سینما و مخاطب در چهار دهه؛ مرگ تدریجی یک رؤیا
همشهری
سینما و تلویزیون > سینمای‌ایران  - سعید مروتی:
سینمایی که یک‌بار در نیمه دوم دهه50 به نقطه صفر رسید حالا در شرایطی دچار ریزش شدید مخاطب شده که هزینه‌های تولید فیلم در سال91 افزایشی قابل‌توجه نسبت به سال‌های 89 و 90 یافته است.

اینکه فیلم‌ها نمی‌فروشند و دستمزدها بالاتر می‌روند از آن اتفاق‌هایی است که تنها در شرایط غیرطبیعی می‌تواند رخ دهد و شرایط سینمای ایران مدت‌هاست که دیگر طبیعی نیست. تکرار پرغلط سیاست‌های سینمایی دهه60، در دهه90 و انواع و اقسام بحران‌های داخلی سینما با برخی مشکلات فرامتنی خارج از سینما را اگر کنار کیفیت فیلم‌های روی پرده بگذاریم، چندان از وضعیت فعلی گیشه تعجب نمی‌کنیم. بررسی آنچه در این چهاردهه گذشته رخ داده نشان می‌دهد که خروج از بن‌بست فعلی اگر غیرممکن نباشد، دست‌کم بسیار دشوار است.

سینمای ایران یک بار ورشکستگی کامل را تجربه کرده است. سینمای موسوم به فارسی که در دهه40 رشد و گسترش یافته بود به دلایلی متعدد در دهه50 به ‌بن‌بست رسید. ظهور یک پدیده در فیلمفارسی در دهه40 هم سینما‌داری را به کسبی پررونق مبدل کرد و باعث ساخته شدن تعداد زیادی سالن سینما در تهران و شهرستان‌ها شد و هم به افزایش تولیدات انجامید. در شرایطی که فیلم‌های خارجی همواره به عنوان رقیب سینمای فارسی مطرح بودند، آمدن «گنج قارون» و اسلافش کفه ترازو را به‌نفع فیلم‌های فارسی سنگین کرد و درست در زمانی که سینمای گنج قارونی به ورطه تکرار افتاده بود، «قیصر» از راه رسید و موجی تازه به راه انداخت. در همه این سال‌ها دولت هیچ حمایتی از سینمای فارسی به عمل نمی‌آورد. سینما کاملا متعلق به بخش خصوصی بود و چنان به حال خود رها شده بود که نظارت و کنترلی به ورود فیلم خارجی وجود نداشت.

فیلمفارسی صنعتی عقب افتاده بود که سال‌ها براساس ذائقه تماشاگری که خود تربیتش کرده بود حرکت می‌کرد.اکران 90 فیلم در سال 1351 نقطه اوج سینمای ایران در آن دوران بود؛ رکوردی که بعید به نظر می‌رسد تا سال‌های سال شکسته شود. اما به فاصله زمانی تنها دو سال نشانه‌های بحران بروز کرد و کار به جایی رسید که دیگر فیلمفارسی ساختن مقرون به صرفه نبود. کاهش مخاطب ضرر و زیان صاحبان فیلم‌ها را به همراه داشت و در نهایت به کاهش تولیدات منجر شد؛ این را می‌توان از منحنی رو به نزول تولیدات سینمایی در فاصله سال‌های 53 تا 57 نیز به خوبی دریافت.از 63 فیلم اکران شده در سال54، کار به اکران 45 فیلم در سال56 رسید. ورود بی‌ضابطه فیلم خارجی کار را به جایی رساند که تهیه‌کننده ترجیح می‌داد با پول تهیه‌ یک فیلمفارسی چندین فیلم ارزان خارجی وارد، دوبله و اکران کند و به سود هم برسد؛ در حالی که اغلب فیلم‌های فارسی تولید شده در میانه‌های دهه50 یا ضرر می‌دادند یا مدت‌ها طول می‌کشید تا سرمایه‌شان بازگردد.

مهم‌ترین مسئله‌ای که سینمای فارسی را دچار مشکل کرده بود، اکران بی‌ضابطه فیلم خارجی بود؛ آن هم نه فیلم‌های شاخص و باارزش که در سینماهای بالای شهر اکران می‌شدند که اکران نازل‌ترین فیلم‌های هندی، کاراته‌ای و کمدی‌های مبتذل ایتالیایی. سال57 تنها 18 فیلم اکران عمومی شد. سینماها همزمان با اوج‌گیری انقلاب اسلامی تعطیل شدند ولی پیش از آن سینمای ایران به ورشکستگی کامل رسیده بود.

خداحافظی با تماشاگر تخمه‌شکن

پس از طی دوران گذار در فاصله سال‌های 58 تا62، سرانجام تکلیف سینمای ایران با تثبیت مدیریت روشن شد؛ مدیریتی که برای اداره سینما برنامه داشت و براساس این برنامه قرار بر این شد 1- بقایای سینمای فارسی حذف شود.2- دولت به عنوان متولی سینما وظیفه حمایت و هدایت همه جانبه سینمایی تازه تولد یافته را برعهده بگیرد. سینمای گلخانه‌ای دهه60 از دل چنین دستورالعملی بیرون آمد. دولت با دادن وام، حمایت، هدایت، مشاوره و نظارت کوشید تا بنای تازه‌ای را پی افکند. مدیریت منسجم و دارای استراتژی و دیدگاه در طول یک دهه توانست بسیاری از چشم‌اندازهایی را که ترسیم کرده بود عملی سازد. هنوز هم خیلی‌ها از سینمای دهه60 به عنوان دوران طلایی سینمای ایران نام می‌برند.

آمارها نشان می‌دهد که در سه‌دهه اخیر، مردم در دهه60 بیشتر از همه این سال‌ها به سینما می‌رفته‌اند. ارتقای سطح کیفی سینمای ایران، تربیت تکنیسین‌ها و ورود نسل تازه کارگردانان هم در این دوران اتفاق افتاد. مسیر جهانی‌شدن سینمای ایران نیز در دهه60 باز شد. در فقدان بخش خصوصی که اواخر دهه50 از بین رفته بود و بقایایش هم در ابتدای دهه60 حذف شد، نسل تازه بخش خصوصی با حمایت مستقیم دولت شکل گرفت. نکته کلیدی این دوران گرایش مدیران به سینمای موسوم به فرهنگی و مخالفت با مفهوم سرگرمی در سینماست. ابداع سیستم درجه‌بندی کیفی فیلم‌ها باعث شد تا بیشتر فیلم‌هایی که برای مخاطب پرتعداد ساخته می‌شد درجه کیفی نازلی دریافت کنند و دست‌کم در تهران در شرایطی نه چندان مطلوب اکران شوند. مدیران سینمایی، تماشاگر تازه‌ای را جست‌وجو می‌کردند. جمله معروف سیدمحمد بهشتی مدیرعامل بنیاد سینمایی فارابی به خوبی مبین این موضوع بود؛«ما تماشاگر تخمه‌شکن نمی‌خواهیم. تماشاگری نمی‌خواهیم که وقتی از سالن سینما بیرون می‌رود از خود یک خروار پوست تخمه به جامی‌گذارد».

با این تحلیل بود که سازندگان فیلم‌های پرمخاطب دهه60 در ادامه مسیر به مشکل برخوردند؛ از «برزخی‌ها»ی ایرج‌قادری گرفته تا «عقاب‌ها»ی ساموئل‌خاچیکیان و «بگذار زندگی کنم» شاپور قریب. در این سال‌ها طیف سینمارو دهه‌های 40 و50 سنت سینمای رفتن را به فراموش سپردند. از سوی دیگر اما سینما رفتن شد عادت خانواده‌هایی که در فقدان سرگرمی، به تماشای فیلم‌های ایرانی می‌نشستند. دورانی که تنها دوشبکه تلویزیونی وجودداشت که کارشان را هم از بعد ازظهر شروع می‌کردند. در طول هفته فقط دوفیلم سینمایی روی آنتن می‌رفت. تعداد سریال‌ها کم بود. اینترنت و ماهواره وجود نداشت و سینما رفتن هنوز مهم‌ترین سرگرمی مردم به شمار می‌رفت. ضمن اینکه از نیمه دوم دهه60 با به‌بار نشستن سیاست‌های مدیران سینمایی، شاهد رویش‌هایی از نسل تازه سینماگران شدیم و به همراهش ژانرهایی که قبلا نادیده گرفته می‌شد مورد توجه قرارگرفت؛ هم ملودرام خانوادگی ساخته شد و هم فیلم کودک. سینمای گلخانه‌ای با تمام ایرادهایی که به آن وارد بود از اواخر دهه60، سرگرمی را هم به رسمیت شناخت. فیلم کلیدی این دوران «عروس» ساخته بهروز افخمی بود. فیلم شاخص تجاری نسل فیلمسازان مسلمان که سیدمرتضی آوینی هم به آن نقد مثبت نوشت و فراتر از آن الگوی سینمای مطلوبش برشمرد.

آغاز بحران

آغاز دهه70 دوران رشد و شکوفایی سینمای نظارتی و هدایتی بود. این را می‌شد هم در کیفیت فیلم‌ها مشاهده کرد و هم در میزان استقبال مردم از سینما، اما اواخر دوران مدیریت فخرالدین انوار و سیدمحمد بهشتی مصادف شد با پایان سینمای گلخانه‌ای، تغییر مدیریت وزارت ارشاد که کمی پیش از آن تغییرات سیاسی، اجتماعی گسترده‌ای را به همراه داشت موجب شد تا برخی از کمک‌های دولتی به سینما قطع شود. کمرنگ شدن یارانه‌ها با افزایش هزینه‌های تولید فیلم همراه شد. سینما از گلخانه بیرون آمد و دچار تنگی نفس شده بود. برای خروج از این شرایط بازگشت به فیلمفارسی که بهشتی یک دهه با آن مبارزه کرده بود، راهکاری ساده و مطمئن به نظر می‌رسید! فیلمفارسی که از در بیرون رفته بود از پنجره بازگشت تا سینمایی که بخشی از حمایت دولت را از دست داده بود بتواند دخل و خرج کند. ضمن اینکه معاون وقت امور سینمایی هم صراحتا اعلام کرده بود با فیلمفارسی مشکلی ندارد. جمشیدهاشم‌پور با سر تیغ‌انداخته‌اش شد ستاره سینمای ایران و «اکشن لوله بخاری» شد ژانر بفروش این سینما. با این همه ریزش مخاطب از اوایل دهه70 شروع شد. بسیاری از تولیدات سینمای ایران در فاصله سال‌های 73 تا 76 مطابق ذائقه سینماروهای پایتخت ساخته نمی‌شدند و افق خود را در شهرستان‌ها جست‌وجو می‌کردند. نگرانی برچیده شدن بساط یارانه‌‌های دولتی نیز با تمهید تازه مسئولان سینمایی تا اندازه‌ای برطرف شد. حمایت‌ها دوباره از سرگرفته شد تا سینما همچنان با وابستگی به دولت به حرکت خود ادامه دهد. این دورانی است که ویدئو از ممنوعیت خارج شده و تلویزیون هم حجم برنامه‌های سرگرم‌کننده‌اش را افزایش داده بود. سینمای ایران حالا رقبایی یافته و از وضعیت انحصاری دهه60 تا اندازه‌ای خارج شده بود.

در نیمه دوم دهه70، یک تغییر گسترده سیاسی، اجتماعی دیگر مسیر سینمای ایران را هم عوض کرد. فیلم ساختن درباره جوان‌ها و زن‌ها که در دوران ضرغامی با محدودیت مواجه بود، باب شد. «شورعشق» درآمد و البته در کنارش فیلم‌های ارزشمندی هم جلوی دوربین رفت اما جالب اینکه بازشدن فضا هم نتوانست سینمای ایران را به لحاظ جذب مخاطب به دوران طلایی سال‌های 70و71 بازگرداند.

دست‌های خالی

آغاز دهه80 همزمان شد با تغییر مدیران سینمایی کشور. بی‌آنکه دولت عوض شود، نگاه مدیریت سینما قدری متحول شد. دهه80 دوران بازگشت به محافظه‌کاری و تجدیدنظر در برخی از سیاست‌های سینمایی زنده‌یاد سیف‌الله داد بود. مرور مطالب رسانه‌ها در نیمه اول دهه80، نشان می‌دهد که بحران ریزش مخاطب در این دوران به شکل محسوسی پررنگ شده است.

سال‌های 82 و 83 کاهش تماشاگران سینما شکل نگران‌کننده‌ای به خود گرفته بود. مردم کمتر سینما می‌رفتند و برخی دلیلش را مضامین فیلم‌هایی می‌دانستند که مناسب حال خانواده‌ها نبود. تغییر مخاطبان سینما از خانواده به جوان‌ها که از نیمه دوم دهه70 آغاز شده بود در این دوران شدت گرفت. گذشتن از خطوط قرمز برای جذب مخاطب که در مدیریت محافظه‌کار این دوران به‌سختی اتفاق می‌افتاد، از معدود بزنگاه‌هایی بود که موجب جذب مخاطب می‌شد. سال 83، کاهش تماشاگران سینما صدای همه را درآورده بود و کمی بعد رویکرد به کمدی سخیف، فرمول طلایی فتح گیشه شد. فروختن فیلمی چون «شارلاتان» در سالی که اغلب فیلم‌ها دست خالی از گیشه بیرون می‌‌آمدند، خالی از نکات فرامتنی نبود. آنچه یک منتقد باسابقه، هوشمندانه به آن اشاره کرد قابل توجه بود. شارلاتان بازسازی نعل‌به نعل یک فیلمفارسی قدیمی به نام «یکه‌بزن» بود. در شرایطی که دیگر تماشاگر تخمه‌شکن(به تعبیر بهشتی) وجود نداشت حالا کسانی به تماشای نسخه امروزی یکه‌بزن می‌نشستند که دردهه40 این تیپ مخاطب، تماشاگر فیلمفارسی نبود. در کسادی بازار، تک‌فیلم‌هایی می‌فروختند؛ اغلب هم به یمن ابتذال. اما سهم بسیاری از تولیدات سالانه سینما که روانه اکران می‌شدند شکست بود.

از نیمه دوم دهه80 دوز کمدی‌های سخیف در سینمای ایران بالاتر رفت ولی به شهادت آمار یا تفاوت معنی‌‌داری در تعداد تماشاگران به وجود نیامد یا ریزش مخاطب همچنان ادامه یافت. دهه60 دیگر دست نیافتنی می‌نمود و البته نمی‌شد؛ فراموش کرد که سینمای امروز با رقبای قدر مواجه شده بود. از ماهواره گرفته تا شبکه‌های متعدد سیما و اینترنت و دسترسی آسان به فیلم‌های روز سینمای جهان درکنار پیاده‌روها. قاچاق فیلم‌های روی پرده هم به مشکلات اضافه شد تا سینمای ایران بحران را با تمام وجود تجربه کند. در سال‌های اخیر هم گرچه مسئولان سینمایی کوشیدند وضعیت خراب اکران را با فروش میلیاردی چند فیلم محدود پنهان کنند اما ماه خیلی پشت ابر پنهان نماند. ضعیف شدن بخش خصوصی در این سال‌ها و انبوه مشکلات و معضلات فرامتنی باعث شد تا حتی دعواهای سیاسی هم در نهایت از سینمای ایران قربانی بگیرند. آغاز دهه90 شروع خوبی برای سینمای ایران نبود. اگر در پایتخت چند پردیس مدرن باعث شده‌اند که چراغ سینما همچنان سوسویی بزند در شهرستان‌ها اوضاع به شدت وخیم است.

بخش خصوصی توان حرکت ندارد و مخاطب انگیزه‌‌ای برای تماشای فیلم‌های روی پرده نمی‌یابد.اختلافات داخلی سینماگران که متأسفانه مدیریت دولتی سینما هم به آن دامن می‌زند باعث شده تا سینما به جای پیشرفت، مسیر قهقرایی بپیماید. چشم‌انداز سینمای ایران در دهه90 نگران‌کننده است و با تزریق بودجه‌های دولتی هر چه به دست آید قطعا صنعت سینما خروجی‌اش نخواهد بود. صنعتی که بتواند روی پای خود بایستد، مخاطب داشته باشد و به حرکت بالنده‌اش ادامه دهد، تنها با تقویت بخش خصوصی به دست می‌آید. نفس‌های به شماره افتاده سینمایی که روز به روز از تعداد مخاطبانش کاسته می‌شود حالا روزهای نگران‌کننده دهه50 را هم تداعی می‌کند با تزریق بودجه‌های کلان دولتی، سینمای امروز (برخلاف سینمای کاملا خصوصی و بدون پشتوانه حمایت دولتی دهه50) شاید به حیات خود ادامه دهد ولی چنین وضعیتی نمی‌تواند تداوم داشته باشد.حالا دیگر با سینمایی مواجهیم که هیچ فیلمی در آن نمی‌فروشد مگر اینکه خلافش ثابت شود. دوگانه سینما- مخاطب حالا به نقطه تراژیکش رسیده است.

منبع خبر: همشهری

اخبار مرتبط: نرگس محمدی به دادستان تهران: این رفتار حکم مرگ تدریجی من است