امیر ارجمند: وضعیت موسوی و کروبی باید روشن شود؛ محاکمه علنی یا آزادی فوری

امیر ارجمند: وضعیت موسوی و کروبی باید روشن شود؛ محاکمه علنی یا آزادی فوری
کلمه
چکیده :دو کاندیدای انتخابات چهار سال پیش اکنون در زندان هستند. وضعیت موسوی، کروبی و رهنورد را باید تا قبل از انتخابات ریاست جمهوری بعدی مشخص کنند. حرف ما این است؛ یا فورا آنها را آزاد کنید، یا محاکمه علنی کنید... وضع بحرانی موجود در وهله نخست نیازمند تغییر جدی، سریع و شفاف سیاست ها از جانب شخص رهبری در عرصه های مختلف داخلی و بین المللی است. نصب یک رییس جمهور مطیع تر و به اصلاح آقایان ولایی تر هم کارساز نخواهد بود....


کلمه – کامبیز محبی نژاد:

اردشیر امیر ارجمند، سخنگوی شورای هماهنگی راه سبز امید، ضمن بحرانی خواندن وضعیت امروز کشور، راه خروج از انسداد موجود را تغییر جدی، سریع و شفاف سیاست ها از جانب شخص رهبری در عرصه های مختلف داخلی و بین المللی بر می شمرد و تصریح می کند: در غیر این صورت، تغییر افراد و مثلا نصب یک رییس جمهور مطیع تر و به اصلاح آقایان ولایی تر، کارساز نخواهد بود.

وی در بخشی از این گفت و گو، حاکمان را دعوت به تن دادن به بیانیه شماره ۱۷ آقای موسوی و ۱۵ بهمن ماه آقای کروبی می کند و خطاب به آنان اعلام می گوید: نزدیک چهار سال پیش انتخابات برگزار می شود و دو کاندیدای آن انتخابات اکنون در زندان هستند. وضعیت موسوی، کروبی و رهنورد را باید تا قبل از انتخابات ریاست جمهوری مشخص کنند. حرف ما این است؛ یا فورا آنها را آزاد کنید، یا محاکمه علنی کنید… تا همه بفهمند قبل و بعد از انتخابات چه اتفاقاتی افتاد. وگرنه اکثریت قاطع مردم خواهند گفت شما خود فتنه گر هستید.

به گزارش کلمه، مشاور میرحسین موسوی ایجاد کمیته حقیقت یاب متشکل از شخصیتها و حقوقدانان مستقل تنها راهی می داند که می تواند به پایان دادن به رویه های شومی که منجر به شکنجه و قتل زندانیان در زندان ها می شود، کمک کند. وی از ستار بهشتی به عنوان کارگری یاد می کند که برای دموکراسی در ایران فعالیت می کرد. به باور او، افرادی به مانند ستار، حلقه وصل موثری برای انسجام و گسترش جنبش سبز هستند و شاید یکی از دلایل خشم سرکوبگران نسبت به او به همین دلیل بوده باشد.

متن کامل گفت و گوی کلمه با دکتر اردشیر امیر ارجمند به شرح زیر است:

آقای امیرارجمند اجازه بدهید گفت و گو را از وضعیت کنونی کشور آغاز کنیم. اگر بخواهید در یک جمله اوضاع امروز ایران را خلاصه کنید، چه تعریفی ارائه می دهید؟

بسیار بحرانی و خطرناک!

این تحلیلی است که بسیاری بر آن اتفاق نظر دارند. حتی نزدیکترین شخصیت ها به مقامات عالی نظام. از نگاه جنابعالی راه خروج از این انسداد و بحران خطرناک چیست؟

خوب، از نگاه بنده وضع بحرانی موجود در وهله نخست نیازمند تغییر جدی، سریع و شفاف سیاست ها از جانب شخص رهبری در عرصه های مختلف داخلی و بین المللی است. در غیر این صورت تغییر افراد و مثلا نصب یک رییس جمهور مطیع تر و به اصلاح آقایان ولایی تر کارساز نخواهد بود و در بحران این روزهای کشور به هیچ عنوان اثرگذار نیست. بگذریم از اینکه استراتژی یکپارچه سازی حکومت برای مقابله با مشکلات هم با شکست کامل مواجه شده است و اصولا امکان یکدست سازی حکومت با هر میزان و از حذف و انحصار طلبی دیگر وجود ندارد.

اتفاقا نکته ای را که شما مورد اشاره قرار دهید، به اشکال مختلف در قالب نامه ها و تذکرات مختلف دیگر دلسوزان انقلاب هم شاهد هستیم که تنها راه حل بحران را تغییر سیاست ها از جانب شخص رهبری عنوان می کنند.

بله، و علت آن است که سیاستهای کلی نظام از جانب شخص رهبری تعیین می شود و طبیعتا ایشان مسئولیت آن را بر عهده دارد. به علاوه، واقعیت عینی را نمی شود نادیده گرفت. شما ملاحظه می کنید که بیش از بیست سال است – و به ویژه در هشت سال اخیر – اقتدارگرایان با تمام قوا سعی می کنند به همه القا کنند که نظام یعنی رهبر؛ رهبر هم اختیارات مطلق و نامحدود دارد و همه نهادهای دیگر از جمله مجلس و رییس جمهور و حتی قضات باید مطیع امر ایشان باشند و در عین حال از جانب ایشان یا منتسبان و سخنگویان هم هیچ مخالفت جدی و روشنی با این گونه ادعاها و عملکردهای غیر قانونی و مستبدانه مشاهده نمی شود.

شما در توصیف وضعیت امروز کشور به دو واژه بسیار بحرانی و خطرناک اشاره کردید. مشخصا مهم ترین مشکلات امروز کشور چه مواردی است؟

فهم ابتدایی مشکلات چندان پیچیده نیست. مهترین مسئله کشور بیکاری، تورم و وضعیت اسفبار اقتصادی و آسیب های اجتماعی است. بخش مهمی از مشکلات ناشی از ناکارآمدی و فساد مالی و اداری است و بخشی از آن هم ناشی از تحریم ها است. اما اینکه این مشکلات چگونه قابل حل است، معتقدم حل مشکلات اقتصادی بدون تغییر سیاست ها و جلب مشارکت و حمایت شهروندان ممکن نخواهد بود. نگاه کنید کشوری مثل قطر چگونه از افزایش قیمت نفت در هشت حال گذشته و هچنین رکود اقتصادی همزمان در غرب برای سرمایه گذاری استفاده کرد.

در مقابل شما ایران را ببینید؛ در ایران به نام عدالت ورزی و مهرورزی بیش از نیمی از کل درآمد نفتی ایران از ابتدا تا کنون با سیاست های نادرست و عوام فریبانه نابود شد. ارزش پول کشور ۳۰۰ درصد تقلیل پیدا کرد. فاصله طبقاتی هر روز بیشتر می شود. از یک طرف میزان واردات ماشین های لوکس به ایران از مجموعه منطقه بالاتر است و از سوی دیگر کارگران، کشاورزان، معلمان – و در چند ماه اخیر به خصوص – بخش مهمی از طبقه متوسط هم قدرت تامین آبرومندانه مایحتاج ابتدایی خود را ندارند. هر روز به تعداد فقرا اضافه می شود و از قدرت خرید طبقه متوسط کاسته می شود.

اینها همه در حالی است که باز مسئولین می گویند وضعیت اقتصادی کشور بهتر از زمان اصلاحات است. لابد اینها زندگی خودشان را نگاه می کنند، وگرنه نمی توانستند به این راحتی دروغ به این بزرگی بگویند. وقتی آقای احمدی نژاد را با زور سپاه، نیروهای امنیتی، شورای نگهبان و تقلب به قدرت رساندند، وعده دادند با دولت ولایت پذیر و حکومت یکدست، با فساد مبارزه می کنند و وضع مردم خوب می شود. نه نیاز به داشتن علم غیب است و نه بصیرت فوق العاده، اما حتی کمی عقل و چشمی کم سو هم برای دیدن عاقبت کار کافی بود.

با این اوصاف آیا می توان انتخابات را گزینه ای برای تغییر اوضاع تلقی کرد؟ اصلا در شرایطی که توصیف کردید، انتخابات می تواند مهم باشد آن هم در حالی که دو کاندیدای انتخابات قبلی در حبس خانگی به سر می برند؟

ببینید، آنچه مهم است تغییر وضعیت است. اگر قانون حاکم نباشد انتخابات صوری و فرمایشی چیزی را عوض نمی کند. ساده ترین و شرافتمندانه ترین راه به دور از هرگونه افراط و تفریط، پذیرفتن بیانیه شماره ۱۷ آقای موسوی و بیانیه ۱۵ بهمن ماه آقای کروبی است.

نزدیک چهار سال پیش انتخابات برگزار می شود و دو کاندیدای آن انتخابات اکنون در زندان هستند. می گویید آنها فتنه گر هستند، خب چهار سال وقت داشتید تا تمام دلایل و مدارک را علیه آنها جمع آوری کنید. چرا آنها را محاکمه نمی کنید؟

وضعیت موسوی، کروبی و رهنورد را باید تا قبل از انتخابات ریاست جمهوری مشخص کنند. حرف ما این است؛ یا فورا آنها را آزاد کنید، یا محاکمه علنی کنید. آنها را محاکمه علنی کنید تا همه بفهمند که توطئه کرده اند، دنبال منافع شخصی خودشان بودند، به مردم دروغ گفتند، مردم را گول زدند. تا همه بفهمند قبل و بعد از انتخابات چه اتفاقاتی افتاد. وگرنه اکثریت قاطع مردم خواهند گفت شما خود فتنه گر هستید. اگر گوش جان داشتید این صدای بلند را می شنیدید، قبل از آنکه جامعه را با گسستی جبران ناپذیر و خشونت ناگوار مواجه کنید.

آقایان موسوی و کروبی به دنبال اصلاح وضع کشور و مردم بودند و نه به دنبال دشمنی، نه به دنبال کینه ورزی یا نه حتی مچ گیری از مقامات کشور. به همین جهت هم بر اجرای قانون اساسی تاکید می کردند و می کنند، علی رغم اینکه نقاط ضعف آن را کاملا می دانند.

اشاره به بحث اجرای بدون تنازل قانون اساسی کردید که به کرات از سوی رهبران در حصر جنبش سبز نیز بر آن تاکید شده است، اساسا منظور از اجرای بدون تنازل قانون اساسی به صورت ملموس یعنی چه؟

مشخص است؛ اجرای بدون تنازل قانون اساسی یعنی اینکه رهبر و همه نهادهای دیگر قبول کنند که منشا مشروعیت آنها مردم هستند. نظام یعنی مردم، نه یک فرد یا گروهی از افراد. رهبر جزئی از نظام است، نه کل نظام. یعنی اصل ۱۱۰ سقف اختیارات رهبر است و نه کف آن. یعنی رهبر حق فرمان دادن به مجلس یا قاضی را ندارد. یعنی سپاه حق تعیین تکلیف برای احزاب و تشکلات سیاسی و مدنی ندارد، نباید در امور اقتصادی دخالت کند، نباید در امور قضایی مداخله کند، نباید در انتخابات مداخله کند. یعنی رییس جمهور اگر منتخب واقعی مردم باشد، مجری قانون اساسی است و حق دارد به همه نهادها از جمله رهبر، شورای نگهبان، قوه مقننه و قوه قضاییه اخطار قانون اساسی بدهد؛ و البته حق مداخله در امور تقنینی و قضایی را ندارد. یعنی هیچ شخص و نهادی نباید از جایگاه و حمایت فراقانونی برخوردار باشد. یعنی رییس جمهور نمی تواند ۷۰۰ میلیارد دلار پول مردم را هدر دهد و پاسخگو نباشد. یعنی نمی توان جوان کارگر وبلاگ نویس را در زندان شکنجه کرد و کشت، آن هم به جرم نقد سیاست هایی که خود آقایان هم دیگر شجاعت دفاع از آنها را ندارند. یعنی نسرین ستوده نباید در زندان باشد، بلکه باید بتواند آزادانه از موکلینش دفاع کند. یعنی به شکایت تاجزاده از جنتی رسیدگی شود، نه اینکه افرادی مثل جنتی و نقدی از مصونیت کامل برخوردار باشند.

از جمله مصادیق نقض قانون اساسی، قتل ستار بهشتی در زندان را مورد اشاره قرار دادید. موارد بسیاری از این دست در کارنامه حکومت وجود دارد که هنوز مورد رسیدگی نهایی قرار نگرفته است، که شاید مشهورترین آنها جنایت کهریزک است. نگاه شما به این مساله چیست؟

نگاه کنید؛ از قتل زهرا کاظمی تا کنون چه تغییری در مواجه قوه قضاییه و مقامات عالی کشور با این پدیده شوم و با این نوع از جنایت صورت گرفته است؟ پاسخ ناامیدکننده است. در چنین شرایطی، مسئولیت نه تنها متوجه آمر و مامور مستقیم، بلکه متوجه حکومت در کلیت آن است. ما شاهدیم که در موارد مشابه، مسببین و آمرین بعضا ترفیع هم گرفته اند. ایجاد کمیته حقیقت یاب متشکل از شخصیت ها و حقوقدانان مستقل، تنها راهی است که می تواند به پایان دادن به این رویه شوم کمک کند.

اما یک نکته دیگر هم نباید فراموش شود و آن مربوط به جایگاه ویژه افرادی مثل ستار بهشتی است. اگر تا چندی پیش، بین مطالبات طبقه متوسط و طبقات محروم جامعه شکافی وجود داشت، امروز آشکارا شاهد تقلیل آن هستیم. از یک طرف با توجه به مشکلات اقتصادی، طبقه متوسط به صورت قهری با مشکلات و مطالبات کارگران و زحمتکشان آشنایی و همدلی بیشتری پیدا کرده است و از سوی دیگر بخشی از طبقه کارگر هم با مدل اندیشه و زندگی طبقه متوسط از حیث مطالبات حقوق فردی و شهروندی همدلی یافته اند.

ستار کارگری بود که برای دموکراسی در ایران فعالیت می کرد. افرادی به مانند او، حلقه وصل موثری برای انسجام و گسترش جنبش سبز هستند، و شاید یکی از دلایل خشم سرکوبگران نسبت به او نیز به همین دلیل بوده باشد.

گفت و گو را با بحث سیاست خارجی ادامه دهیم. اطلاعات پراکنده زیادی در مورد تلاش حاکمیت برای زمینه چینی مذاکره با آمریکا شنیده می شود. زمزمه های این مساله در هفته های اخیر در رسانه داخلی و خارجی بسیار شدت گرفته است. شما چه تحلیلی از این اخبار و به طور کلی سیاست خارجی حکومت دارید؟

اجازه بدهید قبل از ورود مستقیم به بحث مذاکره با آمریکا، به شرح وضعیت سیاست خارجی کشور طی این سالها بپردازم. از نگاه بنده، «دیپلماسی انتحاری» بهترین توصیف برای سیاست خارجی حاکمیت در سالهای اخیر است.

دیپلماسی انتحاری حکومت همراه با ماجراجویی و شعارهای تو خالی، که البته نقطه قوت آقای احمدی نژاد نسبت به افرادی مثل هاشمی، خاتمی و موسوی تلقی می شد، کشور را در بدترین وضعیت در عرصه بین المللی در بعد از انقلاب قرار داده است. کم ترین اعتبار، کمترین دوست و بیشترین دشمن؛ حاصل این دیپلماسی انتحاری بوده است، که در این مسیر بخش مهمی از سرمایه بین المللی انقلاب را هم بی فایده خرج کرده اند.

با این وضع راهی برای خروج از انسداد موجود باقی مانده است؟

ببینید، آنچه باید تغییر اساسی کند راهبردها، روش ها و افراد موثر هستند. ما نیازمند سیاست تنش زدایی بر اساس منافع ملی ایران هستیم. در این چهارچوب است که مذاکره هم به عنوان وسیله و روش معنا پیدا می کند. متاسفانه سیاست خارجی کشور با راهبردهای مخرب توسط افرادی اداره می شود که توانایی و بعضا – تاکید می کنم – صداقت لازم برای خروج از بحران با حفظ منافع ملی را ندارند.

البته بنده تاکید می کنم که جنبش سبز با این مسئله کاملا مسئولانه برخورد کرد، فرصت طلبانه برخورد نکرد و منافع ملی را اصل قرار داد. یادمان نرفته که چهار سال پیش وقتی احمدی نژاد می گفت قطعنامه ها کاغذ پاره است و آقایان کیف می کردند، آقایان موسوی و کروبی به روشنی وضعیت امروز و فشاری را که کارگران و معلمان و روستایان کشور باید تحمل کنند، پیش بینی کردند.

گفتید برخورد جنبش سبز فرصت طلبانه نبود و از موضع منافع ملی بود. منظورتان دقیقا چه بود؟

یعنی منافع ملی را بر منافع کوتاه مدت یا حزبی و گروهی ارجحیت دادیم و سعی نکردیم از آب گل آلود ماهی بگیریم و وارد بازی های سیاسی نامشخص هم نشدیم. برای مثال امروز هم جنبش سبز می گوید اگر لازم است مذاکره انجام شود، که شخصا فکر می کنم ضروری و حتی فوری است، حاکمیت باید آن را با راهبردی مشخص و در روندی شفاف انجام دهد.

سخن ما این است که چیزی را از مردم پنهان نکنید. هر گروه و جناحی، عده ای را با اهداف و خواسته های نامشخص برای مذاکره نفرستند، با هم کورس نگذارند و چوب لای چرخ هم قرار ندهند. این روش ها، کشور و نهادهای آن را در عرصه بین المللی بی اعتبار می کند.

آقایان افتخار می کنند که آمریکا گفته فقط از کانال رهبری حاضر به مذاکره است و مقامات دیگر را قبول ندارد. فکر می کنند این نشان عظمت شأن رهبری است. نه خیر! معنایش این است که نهادهای قانونی شما ارزش و اعتبار ندارد و حکومت شما بر اساس تصمیمات فردی اداره می شود، و طرف مقابل هم این را به خوبی می داند. آقایان باید بدانند؛ نمایندگان کشور فقط وقتی می توانند با قدرت های جهانی از موضع برابر تعامل و مذاکره کنند که پشتوانه مردمی داشته باشند.

منبع خبر: کلمه

اخبار مرتبط: اردشیر امیرارجمند خواستار آزادی فوری یا محاکمه علنی میرحسین موسوی و مهدی کروبی شد