غولِ تشنه ی غروب؛ آخرین قطره هایِ روشنِ روز را می مکد درختان برگ هاشان را در هاشورِ باران می شویند؛ آب شُرّه می کند از شیبِ شیروانی ها؛ و گُم می شود در خمیازه ی ناودان ها
شب در گیجی ی آسمان؛
گریبانِ روز را می گیرد
روشنایی دراز می کشد؛
در رختِخوابِ سُرخِ اُفُق
غولِ تشنه ی غروب؛
آخرین قطره هایِ روشنِ روز را می مکد.
درختان برگ هاشان را در هاشورِ باران می شویند؛
آب شُرّه می کند از شیبِ شیروانی ها؛
و گُم می شود در خمیازه ی ناودان ها
و من صدایِ "هیچ" را در سُفال هایِ سُرخ می شنوم.
دستِ من اشک هایِ تو را؛
در هوا،
پاک می کند.
صدایِ آب،
آوازِ رود،
اندوهِ نرمِ دستِ من،
در خاطراتِ شبانه ی چشمانت؛
می خوابند.
می بینی؟!
همراهِ این همه حادثه،
با سُرعت؛
روز رفته است!
من امشب در غروبِ بارانی ی چشمانت؛
شراب می نوشم.
ای عزیزِ خسته ی من امّا:
امشب تو چایِ سبز بنوش!
رها کُن روزِ رفته و غروب و باران را
روی این کاناپه ی راحت دراز بکش؛
و فیلمی را که دوست داشتی ببین
امشب کمی بخند!
تصویرِ متن: Frida Kahlo - Viva la Vida
زنده باد زندگی. اثر: فریدا کالو
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
منبع خبر: اخبار روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران