نامه دختر اسماعیل عبدی به بازپرس پرونده پدرش: او برای حق معلمان می‌کوشید

نامه دختر اسماعیل عبدی به بازپرس پرونده پدرش: او برای حق معلمان می‌کوشید
گویا
نامه دختر اسماعیل عبدی به بازپرس پرونده پدرش: او برای حق معلمان می‌کوشید »
» نسخه قابل چاپ
» ارسال به بالاترین
» ارسال به فیس بوک »


مبینا عبدی، دختر ۱۶ ساله اسماعیل عبدی، دبیرکل کانون صنفی معلمان که سه هفته پیش توسط ماموران امنیتی بازداشت شد، در نامه ای به بازپرس خورشیدی، از او خواست در رای و نظرش رضای خدا و خواسته های فرزندان این معلم زندانی را در نظر بگیرد و به تلاش او برای احقاق حقوق معلمان با دید مثبت بنگرد.

به گزارش کلمه، دختر اسماعیل عبدی در نامه خود آورده است: پدرم دبیرکل کانون صنفی معلمان است. او برای احقاق حقوق معلمان سخت کوشیده است و می کوشد. من می دانم که، پدر سپیده دم از خواب بیدار شده و برای تدریس به مدرسه می رفت. او دو شیفت صبح و عصر کارمی کرد و شب و دیر وقت که به خانه باز می گشت فعالیت های صنفی اش را باز هم ادامه می داد.

متن این نامه را در ادامه می خوانید:

به نام ایزد تعالی

جناب اقای قاضی خورشیدی، رییس شعبه دوم بازپرسی

با سلام و احترام

من مبینا عبدی، دختر اسماعیل عبدی هستم که از ششم تیر در بازداشت شعبه شماست. دختری شانزده ساله ام و شاید نتوانم خوب و ادبی منظورم را به شما برسانم. زیرا احتمالا زبان ادبی من و شما باهم فرق دارد.

من دختری وابسته به پدرم، مانند خیلی از دخترهای هم سن و سالم. از همان کودکی هایم دریافتم که پدرم قهرمان خانواده ی کوچکمان است. همان زمان که بابا گویان به دنبال عشق پدر بودم و تازه می آموختم که کلمات را بر زبان آورم. از همان کودکی رازهایم را با پدرم درمیان می گذاشتم و در ذهنم نمی گنجید که زمانی بابا کنارم نباشد!

من مبینای عبدی، من مبینای پدر و من مبینای شانزده ساله، اگر موفق هستم بی شک، بودن در کنار پدر و مادر تلاشگر و مهربانم بوده است. تابه این سن، پدرم بهترین راهنما برای من بوده است و می دانم که زندگی من بدون پدر ازهم می پاشد.



منبع خبر: گویا

اخبار مرتبط: در یک حمله وحشیانه به کمونیستها و نیروهای انقلابی در فیروزکوه روز سیزدهم تیرماه ۶۰ پاسداران با گلوله های آمریکایی ابتدا رفیق اسفندیار قربانی را مجروح کرده و پس از دستگیری او را به مقر سپاه برده و جسد نیمه جان او را زیر مشت و لگد و قنداق تفنگ گرفته و متلاشی کرده و سرانجام با شلیک تیرخلاص بر قلب گرم و پرخروشش، به زندگی سراسر افتخار او پایان دادند