زوریتا میپرسد، «کسی هم پیدا می شود که به موقعیت پناهجویان بی اعتنا باشد؟ کسی میتواند بگوید به من چه؟ آیا یک هنرمند می تواند ادعا کند که این موضوع به کار من نمی خورد؟ من که فکر نمی کنم. حتی آبستره ترین نقاشان هم تحت تأثیر و نگرانِ تراژدی های جاریِ جهان هستند.»
Raúl Zurita and ‘Sea Of Pain’ رائول زوریتا و صحنهی شعر «دریای درد»
این روزها بیشتر بازدید کنندگانِ نمایشگاه هنریِ کوچی-موزیریس Kochi-Muziris از یکدیگر میپرسند، «فرصت کردهیی پاهایت را در آب سرد بگذاری؟» اشاره ی آنها در اینجا به اثر پر بینندهی «دریای درد» کار رائول زوریتا Raúl Zurita شاعر معروف شیلیایی است که همراه با ۹۷ اثر هنری از ۳۱ کشور جهان به نمایش گذاشته شده است.
زوریتا ۶۶ سال دارد و برندهی جوایزی است از کشورهای ایتالیا، شیلی، و اسپانیا (Pericles Gold Award, 1994, Italy, Chile’s National Literature Prize in 2000, and Doctor Honoris Causa by the Universidad de Alicante, Spain, 2015). در اثر «دریای درد» شاعر بینندگان را دعوت میکند که برای خواندن شعر او از سالنی عبور کنند که آب تا زانو بالا آمده است. شعر زوریتا به غالب کُردی پسرک پنج سالهی سوری، مادر، و برادار سه سالهی او آلان که سال گذشته در دریا غرق شدند تقدیم شده است.
زوریتا در خلال آثار خود سئوال میکند،
«چرا صدای مرا نمی شنوی؟»
«چرا نگاه نمی کنی؟»
چرا به من گوش نمی کنی؟»
«چرا مرا نمی بینی؟»
«چرا مرا درک نمی کنی؟»
و به این ترتیب بیننده را روحاً و جسماً به داخل ماجرا می کشاند. زوریتا میپرسد، «کسی هم پیدا می شود که به موقعیت پناهجویان بی اعتنا باشد؟ کسی میتواند بگوید به من چه؟ آیا یک هنرمند می تواند ادعا کند که این موضوع به کار من نمی خورد؟ من که فکر نمی کنم. حتی آبستره ترین نقاشان هم تحت تأثیر و نگرانِ تراژدی های جاریِ جهان هستند.»
زوریتا که تحصیلات مهندسی دارد زندگی خود را مصروف شعر و درد انسانها کرده است. به عقیدهی او هنر در تلفیق با انسانیت معنی میدهد، «من فکر نمی کنم که یک هنرمند واقعی قادر باشد بعد از دیدن اخبار، بی طرف باقی بماند. پناهجویان سوریه آینهی وحشت جهان هستند. هنر دهشت های جهان را به معرض دید میآورد نه زیبایی های آن را. زیبایی های جهان بخودیِ خود زیبا هستند و به کسی آزاری نمی رسانند اما این زشتی های جهان است که آدم میکشد، آشویتس Auschwitz بنا می نهد و هزاران انسان بیگناه را در مدیترانه غرق می سازد. آثار معروف زوریتا از جمله «پورگاتوریو، ۱۹۷۰ Purgatorio » یکی از سه کتاب «آنته-پارائیسو، ۱۹۸۲ Anteparaíso --لا ویدا نوئِوا، ۱۹۹۴ La Vida Nueva-- «عشق من شیلی، ۱۹۸۷ Love Of Chile» صدای قربانیان تبعیض و جنگ و بردگی و خشونت محسوب می شود.
زوریتا از بیماریِ پارکینسون رنج میبرد با اینهمه گفتمان شعر همیشه به هستهی اصلی تمام گفتوگو های او مبدل میشود. او میگوید، «شعر با انسان زاده شده است. شعر پاسخ اولیه ی بشر به دریافت خود از جهان و فنا پذیری و مرگ محتوم است و اولین دفاع او در مقابل این اصل خدشهناپذیر و محکومیت انسان به فنا به شمار میآید. شعر در ژن بشر است و مقدم است بر خط و نوشته و نقاشی و کتاب. شعر پیش از اینترنت زاده شده و همچنان به حیات خود در اشکال مختلف ادامه خواهد داد و مرگ آن تنها آن روزی به وقوع خواهد پیوست که آخرین بشرِ روی زمین در آخرین غروب زندگی خود نشسته باشد غرق در اندیشهی هستی. هنر بدون شعر می میرد و به همین دلیل است که در پشت تمام شاهکارهای هنری یک شعر نهفته است.»
سفرِ شعریِ زوریتا در روز ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳ در شیلی آغاز شد. در آن روز آگوستو پینوشه Augusto Pinochet فرمانده کل قوا، ارتش شیلی را در خیابانهای سانتیاگو رها ساخته بود و می رفت که دولت دموکراتیک سالوادور آلنده را سرنگون ساخته و با پشتیبانیِ مستقیم ایالات متحده، دیکتاتوری خشن و حکومت قتل و شکنجه و کشتار جمعیِ خود را تا سال ۱۹۹۰ بر مردم شیلی حاکم سازد. در روز کودتا زوریتا ۲۲ ساله بود و به جرم دانشجو بودن در یک دانشگاه چپگرا همراه با ۸۰۰ نفر دیگر دستگیر شده و برای شش هفته در اتاقی زندانی بود که گنجایش ۱۰۰ نفر بیشتر نداشت.
او میگوید، «به اعماق جهنم سقوط کرده بودم اما احساس میکردم که وخامت اوضاع من هیچ است نسبت به هزاران هزار هم میهن دیگر. هیچ است نسبت به کسانی که زیر بمب ها قتل عام میشوند. به نظر من آخر جهان به آن صورتی فرا نمیرسد که عموم تصور میکنند. آخر جهان آن دقیقهیی است که یک نفر به قتل میرسد یا زیر شکنجه میرود. من در همانجا تصمیم گرفتم که دهشت آن محل و آن جهان را به شعر در آورم. نه برای اینکه آن جهان را در ذهن خود حفظ کرده باشم بلکه برای اینکه در هر فرصت بر این عقیده اصرار ورزیده باشم که وظیفهی نهاییِ انسان بنا نهادن شادی و زیبایی و خوبیهاست.
زوریتا وقتی که داشت از زندان آزاد میشد زندانبان دفترچهی شعر او را به دریا پرت کرد: شعرهایی که او را در آن دوران وحشت زنده نگاه داشته بود. زوریتا از این فقدان چنان دچار شوک و حیرت شده بود که تا یک سال و نیم نتوانسته بود دست به قلم ببرد. زوریتا از نظر خصوصیات و رفتار یک معروفیت بیشتر مازوخیستی دارد بطوری که یکبار نزدیک بوده که در چشمان خود اسید بریزد که دیگرنتواند شاهد شکنجه ها و رنجهای آدمهای دور و بر خود باشد.
زوریتا در سال ۱۹۷۹ همراه با «لوتی روزنفلد Lotty Rosenfeld» و «خوان کاستیلو Juan Castillo » هنرمندان تصویری و «فرناندو بالسِلاس Fernando Balcells » جامعه شناس و «دیاملا اِلتیت Diamela Eltit» رمان نویس به تأسیس «کادا CADA (Colectivo de Acciones de Arte)» دست زد. این سازمان با استفاده از تصویر و تئاتر و ادبیات علیه دیکتاتوری و جنایت فعالیت میکند و زوریتا از طریق همین گروه بود که دست به ابداع روشهایی زد برای بردن هنر به میان مردم عادی. این سازمان از جمله اعتراض خود به کمبود مواد غذایی در میان قشری از مردم شیلی را با رنگآمیزی کامیون های حمل شیر نشان داده بود و یا با نوشتن شعر La Vida Nueva با دود سفید بر آسمان نیویورک اتحاد با اقلیتهای جهان را تبلیغ کرده بود.
به عقیدهی زوریتا در عصر فیس-بوک و توییتر Facebook and Twitter نیز مادام که بشر رنج میکشد شعر همچنان قادر خواهد بود که بر جهان تأثیر گذار باشد. او میگوید، «شعر امیدی بشمار میآید در موقعیتها و شرایط نا امیدی. شعر بخودی خود قادر به تغییر جهان نیست اما از سوی دیگر تغییر و انقلاب بدون شعر نیز ممکن نیست. زمانی که شعر بمیرد، رویاها نیز میمیرند و آخرین امیدها به خاموشی سپرده میشوند.» او در نظر دارد از مرگ خود نیز یک اثر هنری بیافریند، «من تا می توانستم از حیات خود در راه هنر استفاده کردم و امروز حس میکنم که مرگ من نیز باید در خدمت هنر باشد.» او برای آخرین پروژهی هنری خود در نظر دارد شعری با مضمون گذار انسان بر زمین بر یکی از پرتگاه های کشور خود کنده کاری کند، بگونهیی که فقط از طریق دریا قابل خواندن باشد.
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
منبع خبر: اخبار روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران