مردمی که سالهاست از آنها توقع میرود در برابر شکنجهی ناشهروندان افغانستانی، اخراجهای هر روزهی کارگران، کشتهشدن کودکان کار، گورخوابیِ بیخانمانها، سرکوب هر روزهی زنان و…از حکومت رفع مسئولیت کنند، درلحظهی بروز فاجعه باید چه واکنشی داشته باشند؟ بیتردید رفتار ناراحت کنندهی آنها دراتفاقاتی از ایندست خود محصول رفتارحاکمان است
پراکسیس- مشاهدهی تصاویری از تجمع شهروندان تهرانی در خیابانهای منتهی به محل ریزشِ «ساختمان پلاسکو» و خاصه انتشار تعدادی تصویرِ خودگرفت (سلفی) در حاشیهی همین اتفاق، در سطحی وسیع مورد بحث واقع شد. عجیب هم نبود که نوک پیکان انتقادات تا جایی در چشم مردم فرو شود که حتی برای آنها در بازتولید ابعاد آن فاجعه عاملیت قائل شوند. بدون کمترین تردیدی قائلشدن به چنین انگارهای تبهکارانه بوده و در سطوح مختلف از حاکمیت و نهادهای دولتی رفع مسئولیت کرده یا دستکم چنان مینمایاند که «خلایق هر چه لایق».
مشاهدهی چنان تصاویری از چنان رفتاری -خاصه در ساعات نخست بروز فاجعه- آزاردهنده است. اما بد نیست اندکی پس از آرامشدن فضا از خود بپرسیم، این رفتار از کجا نشأت میگیرد؟ آیا میتوانیم این رفتار را یکسره برآمده از خصلتهای فردی و روحیات فرهنگی بدانیم؟
گذشته از ضعف جدی در سطح سختافزاری و فقدان امکانات و تجهیزات لازم برای رویارویی با حوادثی با این ابعاد، و نیز ضعف آشکار مدیریتی و همچنین رویهی کاسبکارانهی مسئولان شهر تهران، میتوان دستهای پیدا و پنهانِ نوعی از مدیریتِ هوشمند یا به گفتهی نائومی کلاین «سرمایهداری فاجعه» را در پس پشت اتفاقاتی از این دست دید.
میدانیم که تحققِ این شکل از مدیریت سرمایهدارنه به پیوندزدن سطح فیزیکی به سطوح روانی منوط است. مجموعهی حوادث طبیعی اعم از سیل، زلزله و یا بروز حملات تروریستی و فجایع شهری بهمثابهی سطح فیزیکی، زمینهی حیاتی را برای انجام عملیاتِ روانیِ شوکدرمانی مهیا میکنند. در اینجا وظیفهی رسانههاست که با جامعه بهمثابهی تنوارهای واحد مواجه شده و پس از تزریق پیدرپیِ داروهای بیحسکننده از طریق سرنگِ پروپاگاندا آنرا در اختیار جراحان اقتصادی و امنیتی قرار دهند. یکدستنبودن کلِ این تنواره میتواند به بروز واکنشهای متفاوتی منجر شود. واکنشهایی که دستکم در دو شکلِ بیحسبودگی و تسلیم، و یا شورش و طغیان قابلمشاهده خواهند بود. بدیهی است که قابلقبولترین نتیجه برای مدیران و منتفعان از پروژههای شوکدرمانیْ سوقدادنِ روزافزون جامعه به سمت انقیاد هر چه بیشتر است. با این وجود تدابیری نیز برای واکنشِ نوع دیگر در نظر گرفته شده است. بهعنوان نمونه میتوان به شورشهای تهیدستان شهری اشاره کرد، که نتیجهی واکنش بخشهایی از جامعه به نخستین موج سهمگین شوکدرمانی اقتصادی در ایرانِ پساجنگ بود. جایی که نتیجهی شوکهای متعدد ارزی و اجراییساختن برنامههای تعدیل ساختاری صندوق بین المللی پول ضربات سنگینی بر طبقهی کارگر وارد ساخت و حاکمیت نیز برای تحتکنترل درآوردنِ آن از هیچگونه خشونتی فروگذار نکرد و تا مرحلهی پاکسازی روشنفکرانِ منتقدان جدی وضع موجود پیشروی کرد. از این پس، تزریق شوکهای پیدرپی به جامعه با تمام توان به سمت برهمزدنِ آرایش طبقاتی و مدیریت تضادها پیش رفت. در این مرحله است که بدنهای شورشیِ تهیدستان به جای آنکه همچون اعتراضی بدیهی مداقه شود، با برچسب اراذل و اوباش به حاشیهی اخبار زرد رانده شدند. این بهحاشیهراندنِ سیستماتیک و منظم هدفی نداشت جز آن که ضمن بازتولید وهمی از وجود یک تنواره به نام «مردم واحد» و نیز برهمزدن آرایش طبقاتیْ بخش تحتانقیاد یا قائل به آرامش را بر علیه بخش شورشی بشوراند.
مدیریت این فرایند با سلطهی اقتصادی کامل بر تهیدستان و زمینهسازی برای جذب لایههایی از آنها در شاخههای نظامی حاکمیت باعث شد تا در تحلیل نهایی طبقهی متوسط با طیکردن میانبری تاریخی فقرا را دشمنِ ذاتی خود درک کند و در همدستی با حاکمیت در نادیدهگرفتن و حذف آنها یاری رساند. نمونهی اعلای چنین وضعیتی از همان روزهای تبلیغات و کارناوالهای انتخاباتی سال هشتاد و هشت قابلمشاهده بود. جایی که حامیان محمود احمدی نژاد بهمثابهی دشمن طبقاتی عمدتًا ذیل دستهبندیِ اوباش و بیسواد جای میگرفتند و رسانه و روشنفکران ارگانیک طبقهی حاکم نیز وجه بارز اعضای برسازندهی «جنبش سبز» را تحصیلات دانشگاهی و مطالبات فرهنگی آنها برمیشمرد. در واقع «جنبش سبز» آزمونی با-اهمیت برای صنعت شوکدرمانی بود تا مجریان این پروژه بهخوبی درک کنند که فرایند بلعیدن بخش بزرگی از این بدن در حال تکوین است. فرایندی که پس از بروز شکست در بهار عربی، و به میانجیِ نحوهی روایت رسانهها از انقلاب بهمثابهی عامل فروپاشی، رضایتِ بخشِ تسلیمشده را نسبت به عدم امتداد «جنبش سبز» به ارمغان آورد، تا آنها همواره از ترسیم ایران همچون سوریه یا لیبی دچار وحشت شوند.
کار اما به همینجا ختم نشد! برای تکوین نهایی این وضعیت، صندوق رأی میبایست بهعنوان ابزار تحقق امنیت ملی تثبیت میشد و بازوهای سرکوبِ همان جنبش نیز بهعنوان مدافعان مردم به رسمیت شناخته میشدند. صحنهی تراژیکی است! شبیه جایی که پزشکان شاغل در دستگاه فاشیسم، پس از شوک درمانی و ایزولهسازیهای فراوانِ ذهن و بدن سوژه، ضمن نوازش صورت وی خود را دوست واقعی او جلوه میدهند تا آخرین بقایای خشم و نفرت را از او بزدایند.
همانگونه سرداران سپاه پاسداران که بهطور علنی مدیریت سرکوب «جنبش سبز» را بر عهده داشتند، بهناگاه به منجیان همان افراد ارتقا یافتند و از سوژههای شایستهی خشم و نفرت بهمثابهی فرماندهانی عارفمسلک و مردمی تغییر جایگاه دادند. از این به بعد است که به میزان زیادی شاهد رفتار متناقضنمایِ بخشی از جامعه هستیم که ضمن انقیاد، خود را نیز بهمثابهی مردم یا دستکم نمایندهی کلی بهنام مردم تلقی میکند: سکهی رایج شدن نفرت از اقوام و اقلیتهای مذهبی، همدستی با حاکمان در تضعیف موضع برخی از زندانیان سیاسی، سکوت محض در برابر سرکوب هنرمندان معترضِ انگشتشمار، بیعت با جسد بیجانِ پدر فقیرسازی طبقهی کارگر ایران و عامل محوری در کشتار زندانیان سیاسی و روشنفکران و حتی ستایش از مداخلهی نظامی نیروهای نظامی جمهوری اسلامی در خارج از مرزهای کشور.
این بخش تحت انقیاد درآمده دیگر بهخوبی میداند که امنیت مادی او به استمرار وضع وجود پیوند خرده است و از همین روست که ضمن پیشه کردن شبهفعالیتهای سیاسی و اجتماعی (مثلا برجسته کردن خیریهگری در برابر کنش فعالانه برای تغییر مناسبات موجود) خود را نیز همچون تجلی یکدست و بیبدیل از مردم بازنمایی میکند. تا جایی که همین مدعیانِ نمایندگیِ مردم با وجود تمام تناقضهای پیش گفته و با یاریِ رسانه به برجستهکردن تمشایِ فاجعه بهمثابهی رذیلت همت میکند. دلیل واضح است؛ این چیزی نیست جز امتداد پروژهی «مردم را دشمن مردم کردن» و رفع هرگونه مسئولیت از حاکمیت. (به خاطر بیاورید راهپیمایی روز کارگر سال ۹۴ را که خانهی کارگر جمهوری اسلامی بهجای حمله به ریشههای فقر روزافزون طبقهی کارگر، کارگران مهاجر افغانستانی را عامل بنیادین بروز چنین وضعیتی قلمداد کرد و تابلوهایی را علیه استخدام آنها به دست کارگران ایرانی داد).
بهعنوان نمونهی جدیدْ حادثهی ریزش ساختمان پلاسکوی تهران را هم میتوان شکلی دیگر از مدیریت فاجعه و شوکدرمانی دانست. شوکی نه به بزرگیِ جنگ یا زلزلهای مهیب، اما بهعلت محل جغرافیاییِ حادثه بسیار با-اهمیت و واجد ارزش نمادین. در یکی از مهمترین خیابانها و مراکز تجاری تهران که از قضا تحت کنترل بنیاد مستضعفان جمهوری اسلامی است. جایی در همان شهری که روزانه دهها تصویر خودگرفت با خودروهای میلیاردی و آپارتمانهای دهها میلیون دلاری مخابره شده و همهگی به حسابِ تغییر سبک زندگی و آشتی حکومت با مظاهر زندگی غربی گذاشته میشود. جایی که بهاصطلاح هنرمندان کشور از گرفتن سلفی با جنازهی پدران خود، بدنهای زخمی و خستهی کودکان کارگر و زنان کارتنخواب دریغ نمیکنند. شهری که پلیس آن با دوربینهای مداربسته و طرحهای ضربتیْ موتورسواران نگونبخت را دستگیر و موتورهایشان -یعنی تنها وسیلهی امرارمعاشان- را جمعآوری و ضبط میکند. جایی که تجمعات چند ده نفرهی کارگران اخراجی با گاز اشکآور پراکنده میشود و پیادهروها با زنجیر و پنجهبوکس از دستفروشان باز پس گرفته میشود.
در این شرایط است که باید بپرسیم، آیا از تماشاچیان توقع اعجاز داریم؟ کسانی که در اثر شوکهای پیدرپی و بیوقفه میروند تا به تنوارهای بیروح تبدیل شوند. مردمی که سالهاست از آنها توقع میرود در برابر شکنجهی ناشهروندان افغانستانی، اخراجهای هر روزهی کارگران، کشتهشدن کودکان کار، گورخوابیِ بیخانمانها، سرکوب هر روزهی زنان و … از حکومت رفع مسئولیت کنند، در لحظهی بروز فاجعه باید چه واکنشی داشته باشند؟ بیتردید رفتار ناراحتکنندهی آنها در اتفاقاتی از ایندست خود محصول رفتار حاکمان است. آنها بودهاند که شهروندان را به درجهی یک، دو و سه و ناشهروند تقسیم کردهاند. آنها بودهاند که غارتگری خود را به حساب دشمن گذاشتهاند و جیب خالی تهیدستان را به حساب کمکاری خود آنها. آنها هستند که حتا از شوک پلاسکو برای بازیهای انتخاباتی خود بهرهبرداری میکنند و همانها هستند که برای ساختن سازهای جدید برجای سازهی ویران پلاسکو لحظهشماری میکنند.
فاجعهی پلاسکو و نحوهی بازنمایی رسانهای آن چه از طریق رسانههای جریان اصلی و چه از رهگذر شبکههای اجتماعی (که خود دنبالچهی منطق وجودی رسانههای بزرگ هستند) نمونهای اعلا از سرمایهداری فاجعه است. جایی که بنیاد مستضعفان بهعنوان یکی از غولپیکرترین بنگاههای اقتصادی ایران و نیز بهعنوان مالک اصلی پلاسکو مردم را چنان مشغول جدال با هم درمییابد که نهتنها دلیلی برای عذرخواهی نمیبیند، بلکه حتی بهسرعت وارد مرحلهی محاسباتی برای ساختن بنایی جدید در آن محل میشود. جایی که «شهید» نامیدن آتشنشانانِ قربانیشده به کدی معنادار برای هیچدانستن چهارهزار کارگر بیکارشده و نادیدهگرفتنِ آن عده از کارگران شاغل در پلاسکو میشود که در کنار همطبقهایهای آتشنشان خود زیر آوار جان باختند. جایی که تماشاگربودنِ نحوهی دود شدن و به هوا رفتن بخشی از تاریخ شهرشان رفتاری ناشایست تلقی میشود ولی بازیگریِ خانم سلبریتی و آقای سردار در میان آوار، واجد تحسین.
جایی که با تکرار کلیدواژهی «مدافع حرم» و «مدافعان تهران» فاجعه عادیسازی میشود تا مردم بهجای طرح مطالبات به حلب بیاندیشند و بهراسند. جایی که رهبر جمهوری اسلامی در صدر تمام این سناریوی شوک درمانی اعلام میکند دنبال مقصر نباشید تا فلان مسئول شهرداری تهران در برابر پرسش از نقش شهرداری پاسخ دهد: «به توصیهی مقام معظم رهبری نباید دنبال مقصر گشت و مجری مرعوب شود». جایی که وظیفهی آواربرداری از پیکر مفقودین به محلی برای تبلیغات لجستیکی قرارگاه خاتمالانبیاء سپاه تبدیل میشود و البته تا همین امروز پرواز ممنوع باقی میماند تا اقتدار در قلب تهران به نمایش عموم گذاشته شود!
پلاسکو صحنهی نمادین بااهمیتی است از نحوهی قرار دادن مردم در برابر یکدیگر. صحنهی رویاروییِ خودمردمپنداران با مردمی سرکوبشده یا هنوز گیج و حیران از شوک.
جایی که روزنامهی اصلاحطلب و «مردمسالار» مردمان جمعشده در خیابان را مترصد غارت گاوصندوقهای بانک تجارت میداند تا نشان دهد اگر زمانی در تهران زلزله رخ دهد به جای هراس از بیکفایتیِ شهرداری و سپاه پاسداران و سایر ارگانهای مسئول، ابتدا باید از مردمان گرسنهای هراسید که در انتظار خوردن گوشت یکدیگرند. آنها نشان میدهند که برای بازنمایی خود بهمثابهی منجی ملت، نیاز دارند تا از میان همین مردم کسانی را در سیمای زامبی نشان دهند. سینمای آخرالزمانی همین است؛ مردم زامبی میشوند و رهبران از درون اتاقهای فرمان برگزیدگان و الیت را نجات میدهند. پلاسکو میتواند اولین پرده از اثری رعبانگیز باشد که در امتداد شوکها نقش خواهد بست. راهی که پیش رویِ ماست گذار از این تعریف اینهمانساز از مردم و بازتعریف مردم ذیلِ طبقات اجتماعی است. تا آن وقت ما این فرصت را داریم که دشمن واقعی مردم را به مردم نشان داده و مرزها را تدقیق نماییم، وگرنه دیری نخواهد پایید که خود نیز به خونآشامان خواهیم پیوست و بر سر مردم خواهیم کوفت.
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
منبع خبر: اخبار روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران